جابر بن عمیر انصاری در تراجم و رجال

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

ابونعیم[۱] وی را صحابی مدنی و بخاری[۲]، ابن ابی حاتم[۳] و ابن حبان[۴] وی را صحابی حجازی دانسته‌اند. روایت عطاء بن ابی رباح، مستند صحابی بودن اوست که شاهد تیراندازی جابر بن عمیر و جابر بن عبدالله انصاری بوده است. عطا می‌گوید: در ادامه بازی، یکی از آنان خسته شد و دیگری گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «هرچه ذکر خداوند نباشد، لهو و بیهوده است، مگر چهار چیز. (یادگیری) تیراندازی، تربیت اسب، شوخی با همسر و (فراگیری) شنا»[۵].

بنا بر روایت عمرو بن شمر، او در نبرد صفین همراه امام علی (ع) بود و می‌گوید: نبرد تیره مَذحِج با تیره‌های عک، لخم، جذام و اشعری‌ها، از صبح تا نیمروز به شدت ادامه یافت. می‌گوید: گویا هم اکنون آوای امیرمؤمنان علی (ع) را در یوم الهریر می‌شنوم که می‌فرمود: تا چه زمان اینان را به حال خود واگذاریم؟ شما همچنان ایستاده‌اید و نظاره می‌کنید؟ آیا از سرزنش خدا نمی‌هراسید؟ آنگاه رو به قبله کرد، دست به دعا برداشت و خدا را با صفاتی چند یاد کرد و فرمود: «اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا»؛ و چنین ادامه داد که: «بار خدایا! تو در این نبرد به حق داوری کن، که بهترین پیروزی دهنده‌ای» امام (ع) پس از این سخنان، با یاد از یگانگی خداوند و بزرگی او، از مردم درخواست پیشروی کرد. جابر در ادامه روایت، از کشته شدن پانصد شخص برجسته عرب به دست آن حضرت یاد کرده و شجاعت، جنگاوری و دشمن ستیزی امیرمؤمنان (ع) را ستوده است. او با درخواست رحمت الهی برای حضرت می‌گوید: شیری در دشمن ستیزی بیش از سطوت او نبود[۶].[۷]

منابع

پانویس

  1. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۴۱.
  2. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۵۴۱.
  3. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۴۹۴.
  4. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۵۳ با تردید.
  5. نسائی، احمد بن شعیب، سنن، ج۵، ص۳۰۳؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۵۰.
  6. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۴۷۷ و ۴۷۸ و از او ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۱۰؛ منقری اخبار فراوانی از جابر بن یزید جعفی نیز نقل کرده است.
  7. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «جابر بن عمیر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۳۵۰ - ۳۵۱.