جذبه و جاذبه بی‌مانند قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

جذبه و جاذبه بی‌مانند قرآن یکی از اسرار شگفت‌آور قرآن جذبه و جاذبه بی‌منت‌های قرآن است. جاذبه قرآن به‌قدری دلکش و زیباست که روح و روان آدمی را نه شیفته بلکه عاشقی بی‌قرار و واله خود می‌سازد. هرکس که این‌چنین جذبه و جاذبه‌ای را تجربه کرده و با تمام وجود و جانش آن را لمس کرده‌ می‌داند این جذبه چیست، هرچند قادر به توصیف آن نباشد. به تعبیر سکاکی زیبایی و اعجاز قرآن (یدرک و لایوصف؛ درک‌شدنی و غیرقابل‌توصیف) است[۱].

مقدمه

از سوی دیگر گاه تلاوت و گاه شنیدن قرآن مستی و مسحوری به همراه می‌آورد. یکی از نشانه‌‌های آن میل به تلاوت آن در نیمه‌های شب است؛ یعنی زمانی که عقل مصلحت سنج خواب را برای آسایش آدمی توصیف می‌کند اما عشق چون زمان نمی‌‌شناسد به این توصیه اعتنایی نمی‌کند. قرآن خود از تلاوت پیامبر اکرم(ص) در نیمه‌های شب خبر داده است. اما شگفت‌تر از آن این است که اعلام کرده شماری از یاران و اصحاب پیامبر(ص) نیز همگام و هم‌صدای با او بخش زیادی از شب را بیدار و به تلاوت قرآن می‌پردازند.[۲] نیز درباره گروهی از آبکش‌های مدینه گزارش کرده‌اند که بارها هنگام عبور از خانه امام سجاد و امام باقر(ع)با شنیدن آوای تلاوت امام ساعتی بر درب خانه ایستاده و به آن تلاوت گوش می‌دادند[۳].

این امر درباره معاندان معاصر قرآن نیز گزارش‌شده است. به این معنا که بسیاری از آنان به‌رغم مخالفت شدید با پیامبر(ص) و نشر قرآن در آغاز رسالت، با دعوت از دیگران به گذاشتن پنبه در گوش با ایجاد سرو‌صدای کاذب[۴] به هنگام تلاوت قرآن از سوی پیامبر(ص)، خود محصور قرآن بوده‌اند. یکی از این معاندان ولید بن مغیره است که در کنار ثروت و جایگاه اجتماعی از هوش و فطانت زیادی برخوردار بود که به او ریحانه و حکیم عرب می‌گفتند. او در کنار کعبه ناخودآگاه تلاوت آیات نخستین سوره مبارکه مؤمن را از زبان پیامبر شنید. تلاوت پیامبر چنان او را مجذوب خود کرد که هوش از سر او پرید و به‌رغم دشمنی و لجاجت با پیامبر، این سخنان را درباره عظمت قرآن بر زبان جاری کرد: و الله لقد سمعت من محمد آنفاً کلاماً ما هو من کلام الانس و لامن کلام الآن، و اللهان له لحلاوة و ان علیه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغدق و انه یعلو و لا تعلی علیه[۵] قرآن افزون بر شگفتی‌آفرینی در بعد محتوایی، به خاطر داشتن برخی دیگر از ویژگی‌های منحصربه‌فرد است. زیبایی قرآن آنگاه آشکار می‌شود که آن را با نهج‌البلاغه مقایسه کنیم: امیرمؤمنین خطبه‌ای دارد که از خطبه‌های زهدی نهج‌البلاغه است، راجع به اینکه عمر وفایی ندارد و انسان باید متوجه باشد که مردنی هست؛ وضع عالم بعد از موت را تشریح می‌کند؛ خطبه‌ای است که ازنظر فن فصاحت فوق‌العاده جذاب است. فصاحت و بلاغت امیر مؤمنان را احدی چه دوست و چه دشمن انکار ندارد و این مطلبی است که غیرقابل بحث؛ یعنی همین‌طور که ما می‌گوییم فردوسی یا می‌گوییم حافظ، لکن آنها در فصاحت و بلاغت، در زبان عربی نهج‌البلاغه این‌طور است و بالاتر از این بدون شک و شبهه. خطبه این‌جور شروع می‌شود.

دنیا خانه‌ای است که مخوف است به شداید و سختی‌ها. همیشگی در اینجا وجود ندارد. عیش و خوشی که در اینجا هست عیش و خوشی و لذت واقفی نیست. مردمی که در اینجا هستند حکم نشانه‌هایی هستند که از اطراف، تیرهایی بلا یا به‌سوی آنها پرتاب می‌شود. همین‌طور جمله به جمله حضرت می‌گویند تا بعد از کلام که واقعاً کلام زیبایی است یک آیه قرآن می‌آورند: ﴿هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ[۶] فعلاً به معنی‌اش کار نداشته باشید، این الفاظ بار که الآن می‌خوانم، الفاظ نهج‌البلاغه است، ببینید چه شکل است، لفظ قرآن را ببینید چه شکل است. وقتی الفاظ نهج‌البلاغه را پهلوی قرآن می‌گذاریم مثل این است که انسان با اتومبیل در جاده‌ای حرکت می‌کند می‌بیند نشیب و فراز دارد، یک‌دفعه روی آسفالت جدید قرار می‌گیرد می‌بیند اتومبیل روی یک خط هموار حرکت می‌کند و کوچک‌ترین نشیب و فرازی ندارد: بالبلاء محفوفه و‌ بالغدر معروفه، لاتدوم الحوالها و لا تسلم نزالها... العیش فی‌ها مذموم تا آخر، آنگاه می‌گوید:... یک انسجام عجیب! من دیدمانی قدر تفاوت است میان این جمله و آن جمله که از زمین تا آسمان[۷] از منظر من هر‌کس که با قرآن زندگی کند جاودانه می‌ماند.

از سوی دیگر وقتی ما قرآن را با آنچه فلاسفه آورده‌اند مقایسه کنیم و به روح و پویایی بی‌نظیر قرآن پی ببریم، بیشتر درخواهیم یافت که قرآن با هیچ کتاب و دستاورد علمی دیگر قابل‌مقایسه نیست. ما وقتی‌که سراغ آن فیلسوفان الهی می‌رویم، فرض کنید که رأس آنها در قدیم افلاطون و ارسطو را در نظر می‌گیریم، می‌بینیم آنها هم از خدا یاد می‌کنند و آن دلایلی که دارند وجود خدا را اثبات می‌کنند. اما می‌بینیم که خدایی که آنها به ما نشان می‌دهند حداکثر آنچه بتوانند به ما نشان بدهند یک موجود خشک و بی‌روح است، خدایی که آنها معرفی می‌کنند مثل این است که یک ستاره‌ای را یک ستاره‌شناس به ما بشناساند. فرض کنید یک ستاره‌شناس می‌آید مدعی می‌شود که غیرازاین سیاراتی که ما می‌شناسیم به دور خورشید می‌چرخند و آنها را می‌‌بینیم، سیاره دیگری هم وجود دارد که اسمش را بگذاریم ((نپتون)) یا ((اورانوس)). بسیار خوب، یک اورانوسی هم در دنیا وجود دارد. آن فلاسفه وقتی‌که خدا را معرفی می‌کنند مثلاً می‌گویند علةالعلل؛ از این بیشتر دیگر حرفی ندارند. می‌خواهند با دلایل فلسفی ثابت‌کننده همه علت‌ها در یک نقطه متمرکز می‌شود. البته حرف درستی است. می‌گویند آیا تمام علت‌های عالم در یک علت نهایی متمرکز می‌شود و آن علت نهایی منبع تمام علت‌ها و اسباب دیگر است و یا اینکه در یک نقطه و در یک علت نهایی متمرکز نمی‌شود؟ بسیار خوب، ما با دلیل فهمیدیم که در یک نقطه نهایی متمرکز می‌شود. این درست مثل این است که یک کسی بیاید قانون جاذبه عمومی را کشف کند که یک قانونی در دنیا هست به نام جاذبه عمومی. چنین چیزی برای روح بشر جاذبه ندارد، در روح بشر عشق و طلب به‌سوی خودش ایجاد نمی‌کند، پرواز ایجاد نمی‌کند. ولی خدا به آن شکلی که انبیا عموماً بیان کرده‌اند، آن خدایی که قرآن به بشر معرفی می‌کند جاذبه دارد، جمیل است، زیباست، شایسته است که محبوب و مطلوب بشر قرار بگیرد. بلکه تنها چیزی که شایسته است به‌تمام‌معنا مطلوب و محبوببشر قرار بگیرد. به‌گونه‌ای خدا را به انسان می‌شناساند که در انسان نوعی اشتعال ایجاد می‌شود یعنی انسان برافروخته می‌شود، در او عشق و حرکت به‌سوی آن خدا به وجود می‌آید، شب‌زنده‌داری‌ها به وجود می‌آورد، تشنگی در روزها به وجود می‌آید،﴿وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ[۸] جان درراه این خدا فدا می‌کند. مال درراه خدا فدا می‌کند، اصلاً ارسطو قادر نیست که خدا را به این شکل به بشر بشناساند، میانه‌احوال؛ همه علت‌های دنیا در یک نقطه متمرکز می‌شود. بسیار خوب در یک نقطه متمرکز بشود، آخرش جی؟ اما آن خدایی که ما در قرآن می‌بینیم، غیرازاینکه عله‌العلل است یا به تعبیر قرآن ((الاول)) است، همه‌چیز ازآنجا پیداشده، عمده مطلب آن ((الاخر)) بودنش است یعنی باز به تعبیر قرآن همه اشیاء طبعاً به‌سوی او بازگشت می‌کنند و به‌سوی او می‌روند و نهایت همه‌چیز به‌سوی او است[۹] شناخت قرآن برای ما ضروری است، به‌ویژه اگر دریابیم که قرآن کتابی تمدن ساز است: شناخت قرآن ازآن‌جهت ضروری است که این کتاب در تکوین سرنوشت جوامع اسلامی و بلکه در تکوین سرنوشت بشریت مؤثر بوده است. نگاهی به تاریخ این نکته را روشن می‌کند که عملاً هیچ کتابی به‌اندازه قرآن بر جوامع بشری و بر زندگی انسان‌ها تأثیر نگذاشته است[۱۰].[۱۱].

منابع

پانویس

  1. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج ۴، ص۴۵.
  2. مزمل
  3. درباره امام سجاد(ع) گفته‌شده که آبکش‌ها با شنیدن تلاوت ایشان بر درب خانه امام ایستاده و به تلاوت قرآن گوش می‌دادند و درباره امام باقر گفته‌شده که هنگامی‌که امام در شب به تلاوت قرآن می‌پرداختند، عابران اعم از آبکش‌ها و دیگران برای شنیدن تلاوت امام بر درب خانه ایشان مکث می‌کردند. ر.ک: محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج ۲، ص۱۵۹
  4. فصلت، آیه ۲۶
  5. معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ج ۴، ص۱۹۲
  6. سوره یونس آیه ۳۰
  7. مطهری مرتضی، نبوت، مجموعه آثار، ج ۴، ص۵۳۶.
  8. سوره صف آیه ۱۱
  9. مطهری مرتضی، نبوت، مجموعه آثار، ج ۴، ص۶۰۳ و ۶۰۴.
  10. مرتضی مطهری|مطهری مرتضی، آشنایی با قرآن، ج ۱، ص۹
  11. نصیری، علی، قرآن‌شناسی، چلچراغ حکمت ج۲۲، ص۱۷ ـ ۲۴.