حبشه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

"حبشه" به معنای جماعتی است که از قبیله واحدی نیستند و از آنجا که ملت حبشه از قبیله واحدی نبودند، به آنها "احابیش" گفته‌اند[۱]. اهل حبشه، گروهی از حامیان یا کوشیان و یا سامیان بودند[۲] که به علت نزدیکی شبه جزیره عربستان به سواحل آفریقا، بین سال‌های هزار تا چهارصد پیش از میلاد، از جنوب جزیرة العرب به کناره‌های شرقی آفریقا مهاجرت کرده بودند[۳]. هجرت‌های "سبئیون" را در سده‌های ششم و پنجم پیش از میلاد باید از جمله این مهاجرت‌ها دانست. با ورود سبئیون در قرن ششم پیش از میلاد، به منطقه‌ای به نام "تعزیه" در "اریتره" پایه‌های نخستین دولت حبشه شکل گرفت[۴]. حتی گفته‌اند اسم حبشه برگرفته از کوهی به نام "حبیش" در یمن است که با ساکن شدن یمنی‌ها در حبشه، اسم آن بر این سرزمین نیز اطلاق شده است[۵].

منطقه‌ای که این دولت در آن پایه‌گذاری شد، غالباً به نام "حبشه اولی" شناخته می‌شد که مناطق چهارگانه "تیجری"، "أمهرا"، "جوجام" داشتند و "شوا" را در بر می‌گرفت[۶]. هر یک از این مناطق، استقلال درونی و پادشاهی مستقل داشتند. پایتخت آن، "أکسوم" نام داشت؛ از این‌رو، به مملکت اکسوم نیز شناخته می‌شد[۷]. شاه آن "ملک الملوک" این سرزمین بود[۸] و بسیاری از شاهان، "نجاشی" خوانده می‌شدند[۹].

در آغاز قرن چهارم میلادی، در زمان حکومت عیزان (أزانا)، حبشیان به اوج قدرت خود رسیدند [۱۰]. در این زمان، حبشه از سیطره حکومت "یمن" بیرون آمد و "کتابت آفریقایی" را برای خود برگزید. در این قرن، برای اجرای سیاست‌های دولت روم، مبنی بر گسترش آیین مسیحیت در سرتاسر جهان، مبشرانی از سوی کنستانتین اول، قیصر روم، راهی سرزمین حبشه شدند که عوامل آن، دو مسیحی به نام‌های "فرومنتیوس" و "أیدیسیوس" بودند[۱۱]. با تلاش‌های فرومنتیوس، در سال ۳۵۰ میلادی، نجاشی‌ عیزان، به آیین مسیحیّت گردن نهاد. از آن پس مسیحیّت، دین رسمی حبشه اعلام شد و بسیاری از مردم حبشه نیز به این آیین گرویدند[۱۲].

به دستور کنستانتین دوم، نجاشی عیزان در سال ۳۷۸ م به یمن حمله برد[۱۳] و توانست به سرعت، آن را تصرف کرده، خود را شاه "اکسوم"، "حمیر"، "ریدان"، "سبأ" و "سلحن" بنامد[۱۴]؛ اما این پیروزی چندان طول نکشید و یمنی‌ها توانستند در سال ۳۸۷ م به رهبری "تبع کرب" و "یهأمن" حبشی‌ها را شکست دهند و از یمن بیرون کنند[۱۵].

در سال ۵۲۳ م نیز یمن، صحنه جنگ دیگری بین حبشیان و یمنی‌ها بود. در این سال، نجاشی کالب، (کلب)[۱۶] در پی واقعه "اخدود" به دستور یوستینیوس اول[۱۷]، امپراتور روم که به شدت از عمل ذونواس، حاکم یهودی یمن در کشتار مسیحیان نجران به خشم آمده بود، بار دیگر به یمن حمله برد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سلطه حبشی‌ها بر یمن، ۷۲ سال طول کشید[۱۸].[۱۹]

باید توجه داشت بعدها حبشه به سرزمینی وسیع در شاخ آفریقا و در سواحل غربی دریای سرخ اطلاق می‌شد که کشورهای امروزی اتیوپی، سومالی و جیبوتی را در بر می‌گرفت و هم‌اکنون حبشه کشوری است در آفریقا که با نام اتیوپی شهرت دارد[۲۰].

حبشه در زمان ظهور پیامبر (ص)

هنگام ظهور اسلام، حبشه یکی از ممالک بزرگ و قدرتمند جهان به شمار می‌آمد و سرزمین وسیعی را در برداشت. همزمان با بعثت رسول اکرم (ص)، پادشاه عادل و دادگستری به نام "اصحمه"، مشهور به نجاشی بر آن حاکم بود[۲۱].

این سرزمین از دیرباز محل آمد و شد قریشیان برای امور تجاری بود[۲۲] و هاشم، نخستین کسی بود که سفر تجاری زمستانی قریش را به حبشه بنیان نهاد[۲۳]. مؤرخان، این سرزمین را محل و مسکن تجارت قریش معرفی کرده‌اند. آنان در آن دیار، رزق خود را به آسانی به دست می‌آوردند و روابط تجاری استواری با مردم و امرای آن ناحیه داشتند[۲۴].

در سال پنجم بعثت، در جریان هجرت مسلمانان به حبشه، این سرزمین، پذیرای مهاجران مسلمان بود. سرزمین حبشه به فرموده پیامبر (ص) سرزمین درستی و صداقت بود؛ چرا که در آنجا پادشاهی حکومت می‌کرد که در سایه حمایت او به کسی ظلم نمی‌شد[۲۵]؛ از این‌رو، عده‌ای از مسلمانان به این سرزمین پناه بردند و در حبشه در کمال آرامش بودند، دین آنان در امان بود و خدا را عبادت می‌کردند و آزاری نمی‌دیدند و ناسزایی نمی‌شنیدند[۲۶].

از مشاهیر مهاجر به حبشه می‌توان از برخی از صحابه پیامبر (ص) یاد نمود؛ مانند جعفر بن ابی‌طالب برادر حضرت علی (ع) و بلال بن رباح مؤذن پیامبر (ص). گفتنی است لقمان حکیم نیز از دیار حبشه برخاسته است[۲۷].

در سال ششم هجرت، در پی اعزام سفیران پیامبر (ص) به سرتاسر جهان، از جمله حبشه، نجاشی اصمعه، اظهار مسلمانی کرد و طی نامه‌ای این امر را به اطلاع حضرت رساند[۲۸].[۲۹]

در صحیفه سجادیه یک بار از حبشیان که در آن دوران از دشمنان مسلمانان به شمار می‌آمدند سخن به میان آمده است: «اللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِكَ أَعْدَاءَكَ فِي‏ أَقْطَارِ الْبِلَادِ مِنَ‏ الْهِنْدِ...» [۳۰]؛ «ای خداوند، چنان کن که این دعا همه دشمنانت را در اقطار بلاد دربرگیرد: از هندوان... و حبشیان.»[۳۱].[۳۲]

حبشه در آخرالزمان

در روایات ملاحم و فتن خبر از شخصی داده شده است که از این کشور می‌‌باشد و خانه کعبه را خراب می‌‌نماید. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: بسیار به سوی طواف خانه کعبه بشتابید، زیرا می‌‌بینم روزی را که مردی با ساق‌های باریک، با بیل این خانه را ویران می‌‌نماید[۳۳]. رسول خدا (ص) فرمود: ذوالسویقتین از حبشه با گروهی می‌‌آید، او مردی است که پیش سرش مو ندارد و میان دندان‌هایش باز است. او بر بام کعبه می‌‌رود و با بیل و کلنگ سنگ‌های کعبه را یک یک از جا می‌‌کند و گنج‌هایی که در کعبه پنهان است خارج می‌‌کند و به تاراج می‌‌برد و کعبه را چنان ویران می‌‌کند که دیگر پس از آن بنا نشود. امیرالمؤمنین (ع) یکی از نشانه‌های آخرالزمان را ویران کردن کعبه می‌داند و می‌‌فرماید: گویا با چشم خود می‌‌بینم که مردی از حبشه بسیار نیرومند و شجاع، کلنگی به دست گرفته و خانه کعبه را ویران می‌‌کند و یک یک سنگ‌های آن را از جای می‌‌کند[۳۴].[۳۵].

منابع

پانویس

  1. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۱۴۷.
  2. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۱۹۱.
  3. غیث فتحی، الاسلام و الحبشه عبر التاریخ، ص۲۲.
  4. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۴۵۰.
  5. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۴۴۶.
  6. غیث فتحی، الاسلام و الحبشه عبر التاریخ، ص۲۱.
  7. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۴۵۱.
  8. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۱۹۳.
  9. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۶ ص۲۶۵.
  10. غیث فتحی، الاسلام و الحبشه عبر التاریخ، ص۳۸.
  11. غیث فتحی، الاسلام و الحبشه عبر التاریخ، ص۳۹.
  12. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۴۵۶.
  13. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۷۴.
  14. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۴۵۶.
  15. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۷۴.
  16. غیث فتحی، الاسلام و الحبشه عبر التاریخ، ص۴۰.
  17. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص۸۷.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۵.
  20. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۲۱۵؛ خالقیان، فضل‌الله، مقاله «حبش»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۱۸۰.
  21. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴۰۹.
  22. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۴۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۳۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱.
  23. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ۲۵۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۶.
  24. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱.
  25. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۸.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰.
  27. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۰، ص۷۸.
  28. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۶۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۹؛ شیخ محمد بن جریر طبری، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۹.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حبشه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۸۵.
  30. دعای ۲۷.
  31. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، ج۲۰، نشر مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۹۳ چاپ سوم؛ صحیفه سجادیه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، سروش، تهران، ۱۳۹۴، چاپ نهم.
  32. خالقیان، فضل‌الله، مقاله «حبش»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۱۸۰.
  33. ملاحم: ص ۹۷ و ۹۸.
  34. بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۱۸.
  35. حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۲۱۵.