ختم نبوت در لغت
«ختم» در لغت به معانی مُهر زدن و پایان رسانیدن مشهور شده است. «خاتِم»، به معنای ختم کننده و پایان (عاقبت) و «خاتَم» به معنای آخر و آخرین و نیز مُهری است که پس از تنظیم و نگارش نامهها و استاد، در پای آن میزنند و حکم پایان بخشیدن به آنها را دارد.
مقدمه
خاتمیت به دو صورت قابل تصویر است:
- «ختم دین جدید»؛ به این معنا که دین اسلام آخرین دین و قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است و پس از آنها دین جدید و کتاب دیگری نخواهد آمد.
- «ختم پیامبر جدید»؛ یعنی پیامبر اسلام آخرین پیامبر است و پس از ایشان پیامبر دیگری برانگیخته نخواهد شد.
مقصود از «خاتمیت» در اینجا معنای دوم است که اخص از معنای اول میباشد. بنابراین مراد از «خاتمیت» تنها این نیست که دین اسلام آخرین دین و قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است، بلکه مقصود این است که پس از پیامبر اسلام(ص) پیامبر دیگری برانگیخته نخواهد شد.
بعثت پیامبر جدید نیز به دو صورت امکان پذیر است:
- پیامبر صاحب شریعتی برانگیخته گردد که شریعت او ناسخ دین اسلام باشد.
- پیامبری مبعوث گردد که دین اسلام را نسخ نکند، بلکه مروج و مبلغ آن باشد.
برای اینکه خاتمیت مورد بحث اثبات شود، باید هر دو صورت مفروض ابطال گردد. ابطال فرض اول با اثبات جاودانگی دین اسلام امکان پذیر است؛ زیرا معنای جاودانگی اسلام این است که هیچگاه نسخ نخواهد شد و پیامبری با دین جدید مبعوث نمیگردد.
اما فرض دوم با مسئله جاودانگی اسلام قابل ابطال نیست، بلکه دلیل دیگری میخواهد؛ زیرا منافاتی ندارد که دین اسلام آخرین دین و دین همیشگی به شمار آید، ولی پیامبر دیگری پس از پیامبر اسلام(ص) بیاید و همین دین را ترویج کند[۱].
خاتم در لغت
واژه «ختم» در لغت، در معانی مُهر زدن (طبع) و پایان رسانیدن (اِنتهاء) مشهور است. «خِتام»: گِلی است که با آن، روی کتاب مُهر میزنند و «خَتَمْتُ الْقُرْآنَ»: (قرائت) قرآن را به پایان رسانیدم[۲] معنا میشود. ابن فارس، پس از بیان آنکه اصل ماده «ختم» در معنای به آخر رسانیدن است، معنای «مُهر زدن» از این واژه را نیز از همین باب میداند؛ چراکه مُهر هر چیز، در پایان آن به کار میرود[۳]. به قول لغویان: ما يختم به؛ یعنی وسیله ختم و پایان یافتن چیزی.
قرآن کریم با استعمال تعابیری چون ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ﴾[۴] و مشابه آن[۵] و نیز بهکارگیری واژه «مختوم» و «خِتام»[۶]، همین معنا را اراده کرده است[۷].
برخی لغتپژوهان، دو واژه «ختم» و «طبع» را مترادف دانسته و معنای مشترک به دست آمده از این دو را چنین بیان میدارند: ختم همان طبع است و معنای آن، پوشش در چیزی و اطمینان از آن بدین جهت است که چیزی در آن وارد نمیشود[۸].
گروهی دیگر از لغویون به تفاوت میان دو واژه اشاره کردهاند: طبع، اثری است که در مطبوع ثابت میشود و ملازم آن میگردد؛ لذا از مفهوم لزوم و ثبوت برخوردار است، بر خلاف واژه ختم که اینچنین نیست. پس دو واژه، از جهت مصداقی با هم مشترکند، نه مفهومی[۹].
گاه واژه ختم، اثر و نتیجهای است که از مهرزدن و نقش کردن حاصل میشود که با توسعه مفهومی واژه، در پیمان بستن در چیزی و یا منع بهرهبرداری از آن، کاربرد مییابد؛ همان طور که با مُهر زدن در آخر کتابها و فصول، از افزوده شدن بر آن ممانعت میشود[۱۰].
«خاتِم»، به معنای ختم کننده و پایان (عاقبت)[۱۱] و «خاتَم» (همانند عالَم) به معنای آخر و آخرین است و نیز مُهری است که پس از تنظیم و نگارش نامهها و استاد، در پای آن میزنند و حکم پایان بخشیدن به آنها را دارد[۱۲]. انگشتر را از آن جهت «خاتَم» گفتهاند که نامه را با آن ختم و مهر کردهاند[۱۳].
ادیب و زبانشناس مشهور ابوالبقاء عکبری، وجوه معنایی «خاتم» را در ذیل آیه ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۱۴] چنین مینویسد: خاتَم (به فتح تاء):
- فعل ماضی است همانند قاتَل؛ یعنی محمد(ص)، پیامبران الهی را ختم کرد.
- مصدر است؛ بنابراین، ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای ختمکننده پیامبران خواهد بود؛ زیرا مصدر، در این قبیل موارد به معنای اسم فاعل است.
- خاتَم؛ اسم به معنای آخر و آخرین است.
- به معنای اسم مفعول است؛ یعنی مختومٌ به النبيون: پیامبران الهی به پیامبر اسلام(ص)، مهر و ختم شدهاند.
به نوشته او: چهار احتمال فوق در صورتی است که «خاتَم» به فتح «تاء» باشد و در صورت قرائت به کسر «تاء» چنان که شش نفر از «قراء سبعه» بیان داشتهاند، این کلمه معنای «آخِر» و «آخرین» است. بنا بر هر پنج احتمال، معنای آیه این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد[۱۵].[۱۶]
ماهیت و معنای «خاتم»
با توجه به قرائتهای گوناگون از واژه «خاتم» باید دید این واژه در کلام عرب چه نوع کلمهای است و چه معنایی دارد. قاریان به طور کلی سه قرائت برای این واژه ذکر کردهاند که معنا و ماهیت «خاتم» بر اساس هر یک از قرائتهای یاد شده مورد بررسی قرار میگیرد.
۱. «خاتَم»: در اینکه «خاتَم» چه نوع کلمهای است و چه معنایی دارد، اختلاف است:
- برخی میگویند «خاتم» اسم است. صاحبان این دیدگاه نیز چند دستهاند: یک دسته، مانند خلیل[۱۷]، فیروز آبادی[۱۸]، ازهری[۱۹]، و شیخ احمد رضا[۲۰] بر این باورند که «خاتم» مانند «عالَم»، اسمی است برای «مُهری که بر گِل میزنند»؛ یعنی هنگامی که نامه تمام میشد و آن را میبستند، برای اینکه بیگانهای آن را نگشاید، قطعه گِل نرمی بر محلی که بسته شده است میزدند و روی آن مهر میکردند؛ به طوری که برای گشودن آن، جز شکستن مهر، راه دیگری نباشد. دسته دیگر، مانند جوهری[۲۱]، زجاج[۲۲]، ازهری[۲۳]، واحدی نیشابوری[۲۴]، نحاس[۲۵] و بستانی[۲۶] معتقدند «خاتم» اسم و به معنای پایان شیء است. دسته سوم مانند بیضاوی[۲۷]، جلال الدین محلی[۲۸]، حلبی[۲۹]، محمد سالم محیسن[۳۰] و محمود صافی[۳۱] بر این باورند که «خاتم» اسمی برای «وسیله ختم و پایان» است و «خاتم النبیین» یعنی با پیامبر اسلام(ص) سلسله پیامبران الهی پایان یافته است. برخی معتقدند «خاتَم» اسم است برای ذاتی که متصف به صفت ختم شده است و این واژه تأکید فراوان و مبالغه را میرساند[۳۲]. بنابراین واژه مزبور با تأکید زیاد، حکایت از این دارد که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر از جانب خدا بوده و باب نبوت به وسیله او پایان یافته است.
- ابن فارس[۳۳] و برخی[۳۴] دیگر گفتهاند: «خاتَم» اسم فاعل و مشتق از «ختم» و به معنای پایان دهنده است.
- ابوالبقاء عکبری[۳۵] و دیگران[۳۶] میگویند: «خاتم» مصدر به شمار آمده و به معنای پایان دادن و به پایان رساندن است.
- برخی گفتهاند: «خاتَم» به معنای «اسم مفعول» است و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی المختوم به النبيون. پس پیامبران الهی با پیامبر اسلام(ص) پایان یافتهاند، همانگونه که برخی اشیا با مُهر ختم میگردند[۳۷].
- برخی نیز معتقدند که «خاتَم» مثل «ضارَبَ» فعل ماضی[۳۸] است[۳۹].
۲. «خاتِم»: بر اساس این قرائت«خاتِم» یا اسم فاعل[۴۰] است یا اسم ذات[۴۱] و یکی از نامهای پیامبر اسلام(ص). خلیل بن احمد[۴۲]، ازهری[۴۳]، جوهری[۴۴]، ابن خالویه[۴۵]، فارسی[۴۶]، احمد بن فارس[۴۷]، ابن منظور[۴۸]، زبیدی[۴۹]، بستانی[۵۰]، احمدرضا[۵۱] و محیسن[۵۲] بر این باورند که «خاتِم» به معنای پایان یا پایان دهنده است. نیز مفسران بزرگی مانند طبری[۵۳]، نیشابوری[۵۴]، زمخشری[۵۵]، شوکانی[۵۶] و... بر این معنا تأکید کردهاند.
۳. «خَتَمَ»: یکی از قرائتهای لفظ «خاتم»، قرائت آن به صورت فعل ماضی ثلاثی مجرد است؛ یعنی «خَتَم». این قرائت که منسوب به عبدالله بن مسعود است، از لحاظ معنا با قرائت «خاتِم» تفاوت چندانی ندارد؛ زیرا بسیاری از کسانی که «خاتم» را به کسر «تاء» قرائت یا دستکم احتمال آن را مطرح کردهاند، قرائت مزبور را از عبدالله بن مسعود به عنوان شاهد و مؤید یادآور شدهاند. برخی نیز تصریح کردهاند که ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای خَتَم النبيين است[۵۷]. بنابراین بر اساس این قرائت، معنای جمله مزبور در آیه مورد بحث چنین خواهد شد: «محمد(ص) پیامبری است که سلسله انبیا و باب بعثت پیامبران را ختم کرده و به پایان رسانده است».
با توجه به معنای «ختم»[۵۸] معنای «خاتَمَ» نیز آشکار میگردد؛ زیرا «خاتَمَ» مثل «ضارَبَ» فعل ماضی به شمار آمده است و از لحاظ معنا مانند «خاتِم» خواهد بود. به تعبیر دیگر، فعل ماضی ماده «خَتم» با اسم فاعل آن از حیث معنا تفاوت ندارد[۵۹].
گفتار دانشمندان در معنای خاتم
۱. «ابن فارس که یکی از بزرگترین دانشمندان علم لغت است مینویسد: معنای اصلی «ختم»، «به آخر رسیدن» است، در زبان عربی میگویند: ختمت العمل یعنی کار را به آخر رساندم، و همچنین میگویند: ختم القارئ السورة یعنی قاری قرآن، سوره را به پایان رسانید، و تا آخر آن را خواند و از همین باب است «ختم» به معنای مهر کردن؛ زیرا آخرین مرحله حفظ بعضی از اشیا این طور است که درب ظرف و شیشه آن را مهر و موم کنند.
«خاتم» به فتح و کسر تاء هم از همین باب است؛ زیرا مرسوم است که به وسیله «خاتم» یعنی «مهر» یا «انگشتری» نامهها و نوشتهها را ختم میکنند و مهر کردن نامه حاکی از آن است که نامه به پایان رسیده است و پیامبر ما را «خاتم الأنبیاء» میگویند چون آخرین پیامبر الهی است و ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾ که در قرآن مجید آمده است یعنی آخرین چیزی که از آشامیدن آن شراب درک میکنند، بوی مشک است[۶۰].
۲. «ابوالبقاء عکبری» دانشمند معروف در ذیل آیه ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ مینویسد: خاتم به فتح تاء یا فعل ماضی از باب مفاعله است یعنی محمد(ص) پیامبران الهی را ختم کرد. و یا مصدر است که: بنابراین ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای ختم کننده پیامبران خواهد بود زیرا مصدر در این قبیل موارد به معنای اسم فاعل است و یا آنطور که دیگر دانشمندان گفتهاند: خاتم به فتح تاء اسم است به معنای آخر و آخرین و یا آنطور که بعضی دیگر گفتهاند به معنای اسم مفعول است ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی مختوم به النبيون یعنی پیامبران الهی به پیامبر اسلام مهر و ختم شدند.
این چهار احتمال در صورتی است که «خاتم» به فتح تاء قرائت شود و اگر به کسر تاء قرائت شود چنان که شش نفر از «قراء سبعه» این طور قرائت کردهاند نیز به معنای «آخر و آخرین» است.
خلاصه بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه این است که: محمد(ص) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد[۶۱].
۳. «فیروزآبادی» در فرهنگ خود مینویسد: ختم به معنای مهر کردن است و در زبان عربی میگویند: خَتَمَ عَلَى قَلْبِهِ یعنی قلب و دل او را جوری کرد که چیزی نفهمد و روحیات بد او از او خارج نشود مثل شیشه مهر کردهای که نه چیزی از آن خارج میشود و نه چیزی داخل میگردد و باز میگویند: ختم الشيء یعنی به آخر آن چیز رسید و «ختام» بر وزن کتاب به گلی گفته میشود که به وسیله آن درهای ظرف و شیشه را مهر میکنند و «خاتم» به آن چیزی گفته میشود که روی آن گل زده میشود و به معنای «انگشتری» هم آمده است[۶۲].
در زمانهای سابق بیشتر افراد نام خود را روی انگشتری نقش میکردند و همان انگشتری، مهر آنها بود که به وسیله آن نامهها و نوشتههای خود را مهر میکردند پس «خاتم» به معنای انگشتری هم، از همان ریشه «ختم» به معنای مهر کردن و به آخر رسانیدن گرفته شده است.
۴. «جوهری» در لغتنامه خود مینویسد: ختم به معنای رسیدن به آخر و اختتم در مقابل افتتح است یعنی افتتاح به معنای شروع کردن و آغاز کردن و باز کردن و اختتام به معنای به پایان رساندن و تمام کردن و به آخر رسیدن است و «خاتم» به کسر تاء و به فتح تاء هر دو به یک معنا است و خاتمة الشيء یعنی آخر آن چیز و «خاتم الأنبیاء» از القاب رسول گرامی اسلام(ص) است[۶۳].
۵. «ابن منظور» در لغتنامه بزرگ خود مینویسد: ختام القوم یعنی آخرین فرد قوم و «خاتم» از نامهای رسول گرامی اسلام(ص) است و ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ در آیه ﴿وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ به معنای آخرین پیامبر است و یکی از نامهای رسول اکرم(ص) «عاقب» است و آن نیز به معنای آخرین پیامبر است[۶۴].
۶. «ابومحمد دمیری» در منظومه خود چنین میگوید: والخاتم الفاعل قل بالكسر وما به يختم فتحاً يجري، یعنی «خاتم به کسر تاء به معنای ختم کننده، و به فتح تاء به معنای مهری است که به وسیله آن نامه و چیزهای دیگر را مهر میکنند»[۶۵].
۷. «بیضاوی» مفسر معروف مینویسد: ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی آخرین پیامبری که پیامبران الهی را ختم کرد، و به پایان رسانید و اگر طبق قرائت عاصم به فتح تاء بخوانیم یعنی پیامبری که به وسیله او سلسله پیامبران الهی ختم شدند و به پایان رسیدند همانطور که نامه هنگامی که به پایان میرسد ختم و مهر میشود[۶۶].
۸. «راغب اصفهانی» در فرهنگ پر ارج خود «مفردات» مینویسد: در زبان عربی میگویند: ختمت القرآن یعنی قرآن را به آخر رسانیدم، و تا پایان آن خواندم و به رسول اکرم(ص) ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ گفته میشود به جهت اینکه آن حضرت نبوت را ختم کرد یعنی با آمدن خود رشته نبوت را به آخر رسانید[۶۷].
۹. در تفسیر جلالین مینویسد: خاتم به فتح تاء به معنای وسیله ختم است یعنی چیزی که با آن نامه و چیزهای دیگر را مهر میکنند، و معنای جمله ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ این میشود: پیامبران الهی به رسول اکرم(ص) ختم شدند[۶۸].
۱۰. «ابن خلدون» فیلسوف و مورخ مشهور در «مقدمه» مینویسد: اما مهر کردن نامهها و سندها میان زمامداران پیش از اسلام و بعد از اسلام مرسوم و معروف بوده است و بخاری و مسلم در صحیح خود نقل کردهاند: هنگامی که رسول خدا(ص) میخواست نامهای برای زمامدار روم بنویسد یاران آن حضرت یادآوری نمودند که: «زمامداران نامهای را که مهر نشده باشد قبول نمیکنند، حضرت دستور داد انگشتری از نقره ساختند و روی آن نقش نمودند «مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ(ص)» و از آن پس آن حضرت نامههای خود را با آن انگشتری مهر میکرد. سپس «ابن خلدون» مینویسد در زبان عربی میگویند ختمت الأمر یعنی به آخر آن رسیدم. و نیز میگویند: ختمت القرآن یعنی قرآن را تا آخر آن خواندم. ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ یعنی آخرین پیامبر... .
و نیز اضافه میکند: که مهر کردن نامه به وسیله خاتم و انگشتری علامت تمام شدن نامه و به پایان رسیدن مقصود نویسنده و صحیح بودن آن نوشته و نامه است و اگر نامه یا نوشته و سندی مهر نداشته باشد ناتمام است و اعتبار نخواهد داشت[۶۹].
از این اتفاق نظر میان فرهنگ نویسان زبان عربی استفاده میشود که واژه «ختم» یک معنا بیشتر ندارد و آن معنا «رسیدن به آخر» است، و خاتم به کسر تاء به معنای ختم کننده و آخر و آخرین است و به فتح تاء یا فعل ماضی است به معنای «ختم کرد و به آخر رسانید» و یا اسم است به معنی آخرین و یا به معنای مهر و انگشتری که نامه را به آن ختم و مهر میکنند تا علامت به پایان رسیدن نامه باشد و همه این مفاهیم به همان ریشه، برمیگردد و در تمام استعمالات همان معنای به آخر رسیدن مقصود است.
و آنچه در بعضی از کتابهای لغت آمده است که «خاتم» به معنای انگشتری است باز با ریشه لغوی آن تناسب کامل دارد، و معنای جداگانهای نیست تا کسی خیال کند که یکی از معانی «خاتم» انگشتری است زیرا همان طور که گفته شد در دورانهای قبل چنین مرسوم بوده است که با انگشتری که نام صاحب آن بر آن نقش شده بود نامهها و نوشتهها و سندها را مهر میکردند و در حقیقت انگشتریشان مهرشان بود «همان طور که رسول اکرم(ص) هم انگشتری داشتند که مهر ایشان بود و نامههای خود را با آن مهر میکردند»[۷۰].
آری در «قاموس اللغة» آمده است: الخاتم ما يوضع على الطينة و حلي الاصبع[۷۱] ولی منظور صاحب قاموس این است که بگوید خاتم به معنای انگشتری هم آمده است و جمله حلي الاصبع را به جای انگشتری به کار برده است نه اینکه بخواهد بگوید خاتم به معنای «زینت» آمده است. و اینکه بعضی از «مبلغین» بهائی گفتهاند «خاتم» در لغت به معنای «زینت» آمده است و به کلام صاحب قاموس استدلال کردهاند دلیل بر بیاطلاعی و مغالطهکاری آنان است والا هیچ شخص با انصافی نمیتواند با استناد به این عبارت قاموس بگوید صاحب قاموس گفته است: «خاتم» به معنای «زینت» آمده است[۷۲].
منابع
پانویس
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۱۹.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۴۱؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷؛ اسماعیل بن عباد، صاحب المحیط، ج۴، ص۳۱۵؛ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۸؛ فؤاد بستانی، فرهنگ ابجدی، ص۳۵۱.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ «خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
- ↑ ﴿خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ﴾ «بر دلهای شما مهر نهد» سوره انعام، آیه ۴۶؛ ﴿خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ﴾ «بر گوش و دل او مهر نهاده» سوره جاثیه، آیه ۲۳؛ ﴿الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ﴾ «امروز بر دهانهایشان مهر مینهیم» سوره یس، آیه ۶۵؛ ﴿يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ﴾ «اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر مینهد» سوره شوری، آیه ۲۴.
- ↑ ﴿رَحِيقٍ مَخْتُومٍ * خِتَامُهُ مِسْكٌ﴾ «به آنان از شرابی دست ناخورده مینوشانند * که مهر آن، مشک است» سوره مطففین، آیه ۲۵.
- ↑ عبدالحمید هنداوی، جامع البیان فی مفردات القرآن، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۵۳؛ محمد ازهری تهذیب اللغة، ص۱۳۷؛ علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الأعظم، ج۵، ص۱۵۵؛ محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۳؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۱۸۹.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ص۲۷.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۳۸۴؛ حسن عمید، فرهنگ فارسی، ص۴۶۹.
- ↑ مقری بیهقی (لغتشناس، نحوی و مفسر برجسته قرن ۶) مینویسد: «الختم: مهرکردن و قرآن تمام کردن و ختم الله له بالخیر». ابوجعفر احمد بن علی مقری، ص۱۴۸.
- ↑ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ جعفر سبحانی، خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ص۳۱ به نقل از عبدالله العکبری، متولد ۵۳۸ق، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۳۴۵.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۲۱؛ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۲۵؛ نبوی، سعیده سادات، خاتمیت در محضر علما، ص ۳.
- ↑ الخاتم: ما يوضع على الطينة اسم مثل العالم؛ (خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۲۴۱).
- ↑ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۹۹۱.
- ↑ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، تعلیق عمر سلامی و عبدالکریم حامد، مقدمه فاطمه محمد اصلان، ج۷، ص۱۳۷.
- ↑ شیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ و من قرء ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ بفتح التاء معناه آخر النبيين لا نبي بعده(ص)؛ (ابراهیم بن السری الزجاج، معانی القرآن و اعرابه، شرح و تحقیق عبدالجلیل شبلی، ج۴، ص۲۳۰).
- ↑ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
- ↑ علی بن احمد واحدی النیسابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.
- ↑ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۳۱۷.
- ↑ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تحقیق شیخ عبدالقادر عرفان العسا حسونة، ج۴، ص۳۷۶.
- ↑ محمد جلال الدین محلی و عبدالرحمان جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص۵۵۹.
- ↑ فالفتح اسم للآلة التي يُختم بها؛ (شهاب الدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون، ج۵، ص۴۱۹).
- ↑ محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه، ج۲۱-۲۲، ص۱۶۸.
- ↑ الخاتم بفتح التاء اسم مزيد فيه من الختم: يدل على الذات المتصفة بالختم و فيه مبالغة زائدة؛ (حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۳، ص۲۲).
- ↑ الخاتم مشتق منه [أي من الختم]؛ لأن به يختم؛ (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵).
- ↑ و قال الآخرون: هو فاعل مثل قاتل بمعنى ختمهم؛ (ابو البقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۷۶).
- ↑ يقرء على فتح التاء على معنى المصدر؛ (ابو البقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۶۷).
- ↑ هو يفتحها على أنه مصدر و لكن رسول الله و ختم النبيين؛ (حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، تحقیق فؤاد علی محیمر و فهمی حسن النمر، ج۴، ص۴۴).
- ↑ و قيل هو بمعنى المختوم به النبيون كما يختم بالطابع؛ (ابوالبقاء عبدالله بن الحسین العکبری، التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۲۷۶).
- ↑ و قيل هو فعل كقاتل و ضارب على ختمه؛ (حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۴، ص۴۴).
- ↑ معنای «خاتم» بر اساس این فرض در بحث بعدی توضیح داده خواهد شد.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۶۳؛ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷.
- ↑ محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۸.
- ↑ خاتم العمل و كل شيء آخره؛ (خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص۲۴۲).
- ↑ خاتم كل شيء آخره؛ (محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۷، ص۱۳۷).
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغة و العلوم، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ حسین بن احمد خالویه، الحجة فی القراءات السبع، تحقیق احمد فرید المزیدی، مقدمه فتحی حجازی، ص۱۸۵.
- ↑ احمد بن الغفار الفارسی، الحجة للقراء السبعة، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۶۴.
- ↑ محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۸، ص۲۶۷.
- ↑ المعلم بُطرس البستانی، محیط المحیط، ص۲۱۷.
- ↑ الشیخ احمد رضا، معجم متن اللغة، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ محمد سالم محیسن، المغنی فی توجیه القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۳۰۵.
- ↑ علی بن احمد واحدی النیسابوری، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج۳، ص۴۷۴.
- ↑ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴.
- ↑ محمد شوکانی، فتح القدیر، تحقیق و تعلیق هاشم البخاری و خُضر عکاری، ج۴، ص۳۵۴.
- ↑ من قرء «خاتم» بكسر التاء، فمعنا: و ختم النبيين؛ (عبدالرحمن بن علی جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۳، ص۴۷۰).
- ↑ و هي قراءة عبدالله: «و لكن نبيا ختم النبيين» فهذه حجة لمن قال خاتم بالكسر؛ (یحیی بن زیاد الفراء، معانی القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۳۰۵؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن غوامض التنزیل، ج۳، ص۵۴۴؛ حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، ج۴، ص۴۴؛ محمد سالم محیسن، المغنی فی القراءات العشر المتواترة، ج۳، ص۱۵۳).
- ↑ عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسشهای نو ج۱، ص ۲۶.
- ↑ المقائیس، ماده «خ ت م».
- ↑ التبیان فی اعراب القرآن، ج۲، ص۱۰۰.
- ↑ قاموس اللغة، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ مختار الصحاح، ص۱۳۰.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۵۵.
- ↑ التیسیر فی علوم القرآن، ص۹۰.
- ↑ انوار التنزیل، ص۳۴۲.
- ↑ مفردات راغب، ص۱۴۲.
- ↑ تفسیر جلالین، ذیل همین آیه.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ص۲۶۴-۲۶۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱، قسم دوم.
- ↑ قاموس اللغة، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل ص ۳۲-۵۳.