هرمنوتیک
(تغییرمسیر از دانش تفسیر متن)
معناشناسی هرمنوتیک
- واژه "هرمنوتیک" از لغت یونان باستان و از "هرمنوئین" به معنای تفسیر کردن و "هرمنیا" به معنای تفسیر، اخذ شده و آن را به معنای "تأویل" بازگرداندهاند. این واژه در قرون وسطی به معنای هنر یا دانش تفسیر و فهم کتاب مقدس بود. میان واژه "هرمنوتیک" و "هرمس" خدای پیامرسان یونانیان، ارتباط آشکاری وجود دارد. هرمس که مفسر و شارح، پیام خدایان بود، محتوای پیام را که فراتر از فهم آدمیان بوده، برای آنها به گونهای قابل درک درمی آورد. بنابراین، هرمنوتیک به معنای تفسیر سخن ایزدان بود. شلایرماخر هرمنوتیک را عبارت از روش فهم مطلق متون دانسته و دیلتای به معنای روششناسی علوم انسانی پنداشته است. هیدگر آن را در هستیشناسی به کار گرفته و گادامر، این کلمه را برای هستیشناسی فهم معنا کرده است[۱].
تاریخ هرمنوتیک
- رویکرد هرمنوتیک یا تأویلگرایی عمومی، عمری به درازی عمر کهن فلسفه دارد و تاریخ هرمنوتیک دارای سه دوره است:
- هرمنوتیک کلاسیک: در قرن ۱۶ میلادی با رواج اندیشه پروتستانتیسم، نهضت اصلاح مذهبی و از میان رفتن مرجعیت کلیسای رم در تفسیر کتاب مقدس، نیاز به تنظیم قواعدی برای تفسیر را آشکار ساخت. هرمنوتیک در پی آن بود تا روشی برای تفسیر کتاب مقدس پیش کشد و ابهام را بزداید[۲].
- هرمنوتیک رمانتیک: هرمنوتیک جدید با نظریههای شلایر ماخر، از روش فهم متون مقدس به روش فهم مطلق متون ادبی در همۀ علوم مبدل گشت و تفسیر که اساساً تفسیر نصوص دینی بود، غیردینی شد، او بر آن بود که "فهم" امری طبیعی و عادی نیست؛ بلکه "بدفهمی" است که عادی و طبیعی است و هرمنوتیک، وسیلهای برای پرهیز از بدفهمی است و از فاصلۀ زمانی میان مفسر و متن سرچشمه میگیرد. فهمِ معنای نهایی متن ناممکن نیست. برای رسیدن به آن باید افزون بر فهم دستوری متن، به فهم روانشناختی ذهنیت مؤلف متن نیز پرداخت و اندیشه او را بازساخت[۳]. شلایر ماخر نخستین کسی بود که تبیین سازگار و منظمی از هرمنوتیک ارائه داد و آن را علم یا فن نائل آمدن به فهم دانست. از آنرو او را بنیانگذار "هرمنوتیک مدرن" میخوانند. ویلهم دیلتای نیز هرمنوتیک را از سنخ روششناختی و معرفتشناختی میدانست که آن را به طور عام در خدمت علوم میخواست. از این رو هرمنوتیک شلایر ماخر و ویلهم دیلتای، "هرمنوتیک عام" نام دارند که از مقولۀ روششناسیاند، در مقابل هرمنوتیک خاص و فلسفی[۴].
- هرمنوتیک فلسفی: نظریههای هیدگر، هرمنوتیک فلسفی را آغاز کرد و به جای روش فهم، به درک معنای هستی و تأمل فسلفی در پدیدۀ فهم روی آورد و کاری به اصول و قواعد حاکم بر فهم و تفسیر نداشت. در نظر هیدگر، فلسفۀ حقیقی باید معنای هستی را به فهم آوَرَد و این هدف، از گذر تحلیل پدیدارشناسانه از نحوۀ وجود انسان به دست میآید که هستی انسان از دو طریق بر انسان آشکار میشود: از طریق احوال و احساسات و از طریق فهم. پیشفرضها و تفسیرهایی که از وجود انسان داریم، در تفسیر متون دخیلاند. زبان، ابزار بیان نیست؛ بلکه نمود هستی است و واژگان را معانی ثابت و واحدی مستقل از کاربرد و استعمال آنها نیست[۵].
- گادامر از هرمنوتیک فلسفی هیدگر پیروی کرد. هرمنوتیک در باور او، کاوشی است در ماهیت فهم و تبیین شرایط وجودی و نیز عوامل مؤثر بر آن. او معتقد است هیچ فهمی بدون پیش فرض نیست و گرایشها و دیدگاهها و انتظارات مفسر در فرآیند فهم دست دارند. فرآیند فهم از طریق گفت و گویی میان مفسر و متن به دست میآید. در این گفت و گو، افق فکری مفسر با افق معنایی متن درمیآمیزد و معانی جدیدی از آن میان برمیخیزند که حتی مورد نظر مؤلف متن نیز نبودهاند. افق فکری مفسر، پیوسته تغییر میپذیرد و از این رو است که هیچ تفسیری کامل نیست. فهم متن، همواره فهمی است عصری و به فضای ویژۀ روزگار خود وابسته است. هیچ گاه نمیتوان به صورت قطعی معنای یک متن را دریافت. بنابر مبانی هرمنوتیک فلسفی، هدف تفسیر متن، دریافتن مراد مؤلف آن نیست. تفسیر متن، فرآیندی بی پایان است و متن قابلیت قرائتهای گوناگون دارد. پیشداوریهای مفسر، شرط وجودی فهماند و معیاری یگانه برای داوری میان قرائتها و تفسیرهای متعدد وجود ندارد[۶].
- دیدگاههای گادامر تکاملیافتۀ تمام مراحل هرمنوتیک از آغازین مراحل تا به امروز است، علاوه بر آنکه دیدگاههای گادامر آینۀ تمامنمای رویکرد فلسفی هیدگر است و نظریات چالش برانگیزتری را نیز خود ارائه میدهد. هرمنوتیک گادامر، تأثیرات عمیق فکری بر تعدادی از روشنفکران مسلمان داشته که در مجادلات کلامی و فلسفی سالهای اخیر فراوان به چشم میخورد[۷].
هرمنوتیک و قرائتهای مختلف از دین
- هرمنوتیک علاوه بر به چالش کشیدن تفکر معرفتشناسانۀ رایج و متعارف تمام علوم بشری، بستری فراهم آورد که معرفت سنتی از دین را با هجوم و نقدهای جدیدی روبهرو سازد و زمینۀ قرائتهای مختلف و غیر مرتبط با مراد حقیقی دین از آن فراهم گردد و این بیشتر به هرمنوتیک فلسفی برمیگردد؛ زیرا هرمنوتیک قبل از هیدگر و گادامر، به علت اعتقاد داشتن تمام نحلههای آن به درونمایههای اصلی روش سنتی، چالش جدی را در حوزه تفکر دینی فراهم نیاورد، برخلاف هرمنوتیک فلسفی معاصر که از دو جهت گزارههای ارزشی و اعتقادی را به هماوردی فراخواند: یکی اینکه احکام صادرۀ مربوط به فهم، معرفت دینی و تفسیر متون مقدسی را در برمیگیرد، و دیگر اینکه ادیان ابراهیمی که مبتنی بر وحی و کلام الهیاند، از تفسیر و فهم متون دینی تأثیرپذیرند[۸].
- آموزهها و دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی، در موارد زیر باعث چالش با شیوههای تفسیری رایج میشود:
- خاموش بودن شریعت و متون دینی در ارائه پیام و محتوایی آشکار؛
- تأثیرگذاری پیشفرضهای ذهنی و خارجی مفسران و مخاطبان در تفسیر متون دینی؛
- عدم اصطیاد حقیقت و گوهر دین توسط هیچ مفسری؛
- عدم وجود هیچگونه قرائت ناب و سرهای از دین و آمیخته بودن متون دینی از حق و باطل و... [۹].
هرمنوتیک در اسلام
- آیات قرآنی حکایت از آن دارند که مقصود از نزول قرآن و دیگر کتب آسمانی این است که انسان در آن بیندیشد و به مراد خداوند برسد و آن را به کار گیرد. بنابراین، تفسیر باید "مؤلف محور" و روشی باشد نه فلسفی. بدین روی، مفسران بزرگ قرآن، برای "مفسر" شرطها و ویژگیهایی همانند دانش قواعد ادبی، منطق و لغت؛ را لازم شمردهاند[۱۰].
- پیشفرضهای تفسیر هر متنی عبارتاند از اینکه: صاحب متن حکیم و عاقل است و قصد شوخی نداشته و از متن، مفهومی خلاف ظاهر اراده نکرده و خلاف قواعد زبانی سخن نگفته است و هر واژه را در معنای خود به کار برده است[۱۱].
مفسر گاهی میکوشد تا گرایشها و فضای خاص ذهنی خویش را در فرآیند تفسیر دخالت دهد و آرای ظنی و مقصود خود را بر متن تحمیل کند. این فرآیند، تطبیق متن بر آرا و عقاید مفسر است، نه تفسیر متن و در روایات از آن با عنوان "تفسیر به رأی" یاد شده است[۱۲].
- قرآن فصیحترین نمونۀ کلام عربی است و مفاهیم آن به روشنی پدیدار است. از این رو، اختلاف مفسران قرآن در تعیین مصادیق آیات و فهم مدالیل تصوری و تصدیقی آن است. مهمترین عواملی که چنین اختلافی را برمیانگیزند، عبارتاند از: اختلاف در روشهای تفسیری و دانشهای پیشنیاز تفسیر، تفاوت میزان دقت و تیزهوشی مفسران، طرح پرسشهای نوین از متن و گرفتن پاسخهای مناسب از آن. با این حال، مفسران مسلمان، فهمهای مشترک فراوانی به ویژه در مدلول لفظی آیات و روایات دارند و فهم متون دینی در اسلام، روشمند و منظم است و وجود پارهای اختلافات میان آنان، دلیل بر جواز قرائتهای گوناگون و بیضابطه از دین نیست[۱۳].
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۷۰.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۰.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۱.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۳.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۱.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۲.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۳.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۴.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۲.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۳.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۳.
- ↑ ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۷۴.