ابوخزامه عذری قضاعی

ابوخزامه عذری قضاعی
تصویر قدیمی مکه
نام کاملابوخزامه عذری قضاعی
جنسیتمرد
کنیهابوخزامه
از قبیلهعذرة بن سعد
محل زندگی
درگذشتمکه
از اصحابپیامبر خاتم

مقدمه

العذری، منسوب به عذرة بن سعد هذیم بن زید بن لیث بن شود بن أسلم بن الحاف (الحافی) بن قضاعه[۱]. ابن عبدالبر[۲] و ابن اثیر[۳] نسبت او را به جهتی از ناحیه عموی او یعنی جهینة بن زید بن لیث[۴] و این نسبت را مشهورتر از غذری می‌دانند. معلوم نیست این شهرت چقدر اعتبار داشته است که حتی خود کسانی که این مطلب را گفته‌اند، بدان عمل نکرده و ابوخزامه را با لقب «العذری» آورده‌اند. به احتمال زیاد، کنیه با قید عُذری و نام او با جُهَنی مشهور است. انتساب ابوخزامه به جُهنی، انتساب از ناحیه عموی اوست.

انتساب ابوخزامه به حجازی و مدنی[۵] نیز گویای اسکان او در مدینه است، ولی ابن سعد[۶]، ابن عبدالبر[۷] و بکری[۸] او را ساکن جناب[۹] دانسته‌اند که سرزمین قبیلة عذره است[۱۰]. خلیفة بن خیاط[۱۱] ابوخزامه را از ساکنان بصره نام برده که این موضوع باید به پس از فتوحات مربوط باشد. ابن حبان[۱۲] مرگ ابوخزامه را در مکه بیان داشته است. از این سخن برمی‌آید که وی پس از اسکان در بصره (شاید برای حج یا سکونت) به مکه آمده و در آنجا از دنیا رفته است، ولی ابن سعد نام او را در شمار اصحابی که در مکه می‌زیستند نیاورده است.

مشهور صحابه‌نگاران و محدثان، ابوخزامه عذری را کنیه رفاعة بن عرابه[۱۳] دانسته‌اند، ولی ابن سعد[۱۴] ابوخزامه عذری را غیر از رفاعة بن عرابه جهنی می‌داند. نام پدر او را ساده نیز گفته‌اند[۱۵]. یحیی بن معین[۱۶] عراده را اشتباه و ترمذی[۱۷] آن را توهم دانسته است. ابن حجر[۱۸] هر دو ضبط را نقل کرده، ولی عرابه را صحیح‌تر دانسته است. ابن حبان[۱۹] برای جمع این دو، عراده را جد رفاعه دانسته و توضیح داده است کسانی که وی را رفاعة بن عراده گفته‌اند، در حقیقت او را به جد نسبت داده‌اند. از این‌رو، نام وی رفاعة بن عرابة بن عراده است. چنانچه این توجیه - سست - ابن حبان را نپذیریم، عراده باید تصحیف عرابه باشد یا بالعکس.

ابن حجر[۲۰] برای حل این اختلاف می‌گوید: ابو خزامه رفاعة بن عراده عذری، غیر از شخص مورد بحث است. منظور ابن حجر، ابو خزامه سعدی است. این سخن با گفته وی که تصریح کرده نام پدر ابو خزامه سعدی یعمر است؛ تناقض دارد و با رفاعة بن عراده قابل جمع نیست. افزون بر این، مستند ابن حجر، گفته خلیفة بن خیاط و ابن ابی‌حاتم است و آنان توضیح داده‌اند که ابوخزامه عذری «احد بنی حارث بن سعد هذیم» است و تنها پسرش از او روایت کرده است. این توضیح کاملاً آشکار می‌کند که خلیفة بن خیاط و ابن ابی‌حاتم، ابوخزامه سعدی را با عذری اشتباه گرفته‌اند. شاهد و بلکه دلیل بر این اشتباه، تصریح صحابه‌نگاران به این مطلب است که هر دو، تنها یک روایت و یک راوی معین دارند که زهری، راوی سعدی، و عطاء بن یسار، راوی عذری است[۲۱].

صحابی بودن ابوخزامه عذری مورد اتفاق است و ابن سعد[۲۲] نام او را در شمار مسلمانان پیش از فتح مکه آورده است. همچنین برای اثبات صحابی بودن ابوخزامه، به تنها روایتی که عطاء بن یسار از او نقل کرده استناد شده است.

بنابراین روایت، ابوخزامه، ماجرایی را که در بازگشت رسول خدا (ص) از مکه به مدینه اتفاق افتاده، نقل می‌کند و آن این است ما به همراه رسول خدا (ص) از مکه خارج شدیم. چون به کدید (یا قدید یا عرفه) رسیدیم، افرادی می‌آمدند و برای رفتن نزد خانواده‌های خود از حضرت اجازه می‌گرفتند و از او جدا می‌شدند. پیامبر (ص) نیز به آنان اجازه می‌داد، ولی می‌فرمود: اینها را چه شده است که برایشان یک قسمت از درختی که در کنار رسول خدا روییده، از قسمت دیگرش مبغوض‌تر است؟!.

تمام صحابه از این سخن پیامبر (ص) به گریه افتادند. آنگاه ابوبکر (در برخی نقل‌ها رجل) به حضرت گفت: هر که پس از این از شما اجازه بخواهد، سفیه و نادان است. حضرتش او را دعا کرد و فرمود: نزد خدا گواهی می‌دهم هر بنده‌ای در گفتار و کردار خالصانه شهادت دهد که خدایی جز الله نیست و محمد فرستاده اوست، وارد بهشت خواهد شد. پروردگارم به من وعده داده است که هفتاد هزار نفر از امتم را بدون اینکه حساب و عذابی بر ایشان باشد، وارد بهشت کند. من امیدوارم شما و همسران و ذراری و فرزندان نیکوکار شما وارد بهشت شده، در مساکن آن فرود آیید. آنگاه فرمود: هرگاه نیمی یا ثلثی از شب گذشت، خداوند تا طلوع فجر می‌گوید: هیچ کس جز من از بنده‌ام این را نمی‌خواهد که: چه کسی هست که استغفار کند تا او را ببخشم؛ چه کسی مرا می‌خواند تا او را اجابت کنم؛ چه کسی خواسته‌ای دارد تا به او عطا کنم[۲۳].

روایت ابوخزامه اندکی مبهم است و به درستی بیان نمی‌کند ماجرا چیست، ولی با توجه به روایات دیگر، از جمله روایت جابر[۲۴] به دست می‌آید که موضوع مربوط به داستان غدیر خم و ولایت امیرمؤمنان (ع) بوده است که چون قریش احساس کردند موضوع چیست، از حضرت جدا می‌شدند[۲۵].

این روایت را برخی[۲۶] تقطیع کرده و البته با همان سند آورده‌اند که نباید تصور شود چند حدیث از ابوخزامه عذری نقل شده است. همچنین این روایت را به عبدالله بن عرابه جُهنی نسبت داده‌اند، ولی ابونعیم[۲۷]، ابن اثیر[۲۸]، ذهبی[۲۹] و ابن حجر[۳۰] آن را قبول نداشته و صحیح آن را رفاعه دانسته‌اند. شواهد و متابعات حدیث رفاعة بن عرابه[۳۱] نیز تشکیک در ابن باره را برطرف می‌سازد. همچنین روایت دیگری از طریق عبدالرحمان بن عرابه جهنی نقل شده که چنین است: «عن معاذ بن عبدالله عن عبدالرحمن بن عرابة الجهنی، و له صحبة، عن النبی (ص) قال: أدنی اهل الجنة حظا قوم یخرجهم من النار فیدخلهم الجنة فیقول تمنوا...».

ابونعیم[۳۲]، ذهبی[۳۳]، ابن اثیر[۳۴] و ابن حجر[۳۵] افزوده‌اند که به جای عبدالرحمان، عبدالله نیز گفته‌اند که هر دو غلط است و صحیح آن، رفاعة بن عرابه است. با این توضیح، انتظار می‌رفت این افراد، رؤیت را ذیل ابوخزامه و رفاعة بن عرابه نیز نقل کنند، ولی چنین نشده است. ابن حجر می‌گوید: آنچه محفوظ است اینکه احمد بن حنبل این روایت را از طریق عطاء بن یسار از رفاعة بن عرابه نقل کرده است و چنانچه طریق احمد بن حنبل را نپذیریم، باید گفت عبدالرحمان، برادر رفاعه بوده است.

سخن ابن حجر وجهی ندارد؛ زیرا آنچه احمد بن حنبل[۳۶] از طریق عطاء بن یسار از رفاعة بن عرابه نقل کرده، تنها همان حدیث اول است که گذشت و این مطلب مطابق گفته تمام کسانی است که تنها یک روایت، آن هم تنها از طریق عطاء بن یسار برای ابوخزامه رفاعة بن عرابه شناخته‌اند[۳۷][۳۸]

منابع

پانویس

  1. ابن حزم، ص۴۴۷؛ سمعانی، ج۴، ص۱۷۲؛ ابن اثیر، الباب، ج۲، ص۱۰۹-۱۱۰.
  2. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۰۵.
  3. اسد الغابه، ج۶، ص۸۶.
  4. ابن سلام، ص۳۷۲؛ ابن حزم، ص۴۴۴.
  5. بخاری، ج۳، ص۳۲۱؛ ابن حبان، تاریخ الصحابه، ص۹۹؛ همو، الثقات، ج۳، ص۱۲۵؛ ابن سعد، ج۴، ص۳۵۳؛ ذهبی، ج۱، ص۱۸۴.
  6. ابن سعد، ج۴، ص۲۶۳.
  7. ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۰۵.
  8. بکری، ج۱، ص۳۲۹.
  9. نواحی مقابل خیبر و سلاح و وادی القری؛ ر. ک: ابن سعد، ج۲، ص۱۲۰؛ یاقوت حموی، ج۲، ص۱۶۴.
  10. ابن سعده، ج۲، ص۱۶۴.
  11. خلیفه بن خیاط، ص۲۰۳.
  12. مشاهیر، ص۶۰.
  13. بخاری، ج۳، ص۳۲۱؛ ذهبی، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۴۰۹.
  14. ابن سعد، ج۴، ص۲۶۲ و ۲۶۴.
  15. بخاری، ج۳، ص۳۲۱؛ ابن سعد، ج۴، ص۲۶۲.
  16. یحیی بن معین، ج۳، ص۲۰۰.
  17. ابن حجر، تهذیب، ج۳، ص۲۴۴.
  18. الاصابه، ج۲، ص۴۰۹ -۴۱۰ و تهذیب، ج۳، ص۲۴۴.
  19. الثقات، ج۳، ص۱۲۵.
  20. الاصابه، ج۲، ص۴۰۹-۴۱۰ و تهذیب، ج۳، ص۲۴۴.
  21. مسلم، المنفردات، ص۴۶.
  22. ابن سعد، ج۴، ص۲۶۲ و ۲۶۴.
  23. ابن مبارک، ص۲۴؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۶؛ دارمی، ج۱، ص۳۴۷؛ نسائی، ج۶، ص۱۲۲؛ طبرانی، ج۵، ص۵۲-۵۰؛ هروی، ص۸۰؛ ابونعیم، ج۲، ص۱۰۷۷؛ هیثمی، ص۳۲.
  24. مغازلی، ص۳۵.
  25. ر. ک: جعفر مرتضی عاملی، ص۵۲ و ۷۴؛ احمدی میانجی، ج۱، ص۵۹۸-۵۹۷.
  26. طیالسی، ص۱۸۲؛ ابن ابی عاصم، ج۵، ص۲۴؛ خلیفه، ص۲۰۳؛ ابونعیم، ج۲، ص۱۰۷۷؛ ابن حجر، فتح، ج۱۱، ص۴۵۶.
  27. ابونعیم، ج۳، ص۱۷۴۳.
  28. اسد الغابه، ج۳، ص۴۳۳.
  29. ذهبی، ج۱، ص۳۱۰.
  30. ابن حجر، ج۴، ص۱۵۲-۱۵۳.
  31. ابونعیم، ج۲، ص۱۰۷۷.
  32. ابونعیم، ج۴، ص۱۸۳۲.
  33. ذهبی، ج۱، ص۳۵۲.
  34. اسد الغابه، ج۳، ص۴۷۰.
  35. ابن حجر، ج۴، ص۱۵۲-۱۵۳.
  36. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۶.
  37. احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۶؛ دارمی، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن ماجه، ج۱، ص۴۳۵.
  38. هدایت‌پناه، محمد رضا، مقاله «ابوخزامه عذری قضاعی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۲۶۳-۲۶۵.