عبدالله بن مغیره خزاز بجلی در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت موسی بن جعفر (ع) و حضرت رضا (ع) محسوب می‌شد[۱]. محمد بن عیسی از حسن بن علی بن فضال روایت کرده: «عبدالله بن مغیره گفت: واقفی بودم و با این حالت حج انجام دادم. وقتی به مکه رسیدم، در سینه من چیزی پیدا شد[۲]. گفتم: خدایا! تو می‌دانی خواسته و اراده مرا، پس به بهترین ادیان راهنماییم کن. به دلم آمد که به نزد حضرت رضا (ع) بروم. به مدینه آمدم و در خانه امام (ع) ایستادم و به غلامش گفتم: به آقایت بگو، مردی از اهل عراق آمده است در خانه تو! در این هنگام صدای امام (ع) را شنیدم که فرمودند: داخل شو ای عبداللّه بن مغیره. پس داخل شدم. وقتی نگاه به من کرد، فرمودند: خدا دعوت تو و هدایت تو را اجابت کرد و تو را به دینش راهنمایی نمود. گفتم: گواهی می‌دهم که تو حجت خدا و امین او بر خلقش هستی»[۳].[۴]

عبدالله بن مغیره بجلی در راویان امام رضا در مسندالرضا

او محدثی بزرگوار و شریف است و از ثقات و چهره‌های بزرگ شیعه می‌باشد، فقهای ما اجماع به تصحیح روایات او دارند و هرگاه سند حدیثی به او رسید درصورتی‌ که رجال قبل از وی مورد اعتماد باشند آن حدیث مورد عمل قرار می‌گیرد، مؤلفان در کتاب‌های خود از وی بسیار تجلیل و تکریم می‌کنند و او را به تقوا و پرهیزگاری و عبادت توصیف می‌نمایند.

احمد بن ابی عبدالله برقی در رجال خود او را از اصحاب امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) ذکر می‌کند و می‌گوید: او از موالیان بنی نوفل بوده و از ثقات اهل کوفه به شمار است، و شیخ طوسی نیز در رجال خود او را از اصحاب امام کاظم و امام رضا (ع) می‌داند و گوید: او از اهل کوفه بود و از موالیان بنی نوفل بن حرث بن عبدالمطلب می‌باشد.

نجاشی گوید: عبدالله بن مغیرة ابو محمد بجلی از موالیان جندب بن عبدالله علقی کوفی می‌باشد، او یکی از ثقات اهل حدیث است که در دیانت و وثاقت و ورع و تقوا بی‌عدیل می‌باشد، او از موسی بن جعفر(ع) روایت می‌کند و گفته شده که سی کتاب تألیف کرده است، بسیاری از اصحاب ما کتاب‌های او را نقل کرده‌اند که از آن جمله ایوب بن نوح و حسن بن علی بن عبدالله بن مغیره هستند.

کشی می‌گوید: عبدالله بن مغیره می‌‌گفت: من از واقفیه بودم و در همان حال برای حج عازم مکه شدم، در مکه در دلم شوری پیدا شد و در ملتزم متوجه پروردگار شدم و گفتم: بار خدایا میدانی که من طالب حق و حقیقت هستم، اینک مرا به آن‌چه خیر من در آن می‌باشد هدایت فرما و راه صحیح را به من نشان ده و مذهب درست را به من بنمایان، در این هنگام به دلم افتاد که نزد حضرت امام رضا(ع) بروم.

بعد از آن عازم مدینه شدم، و به در خانه امام(ع) رفتم، و در آنجا توقف کردم، بعد از آن به غلام گفتم: به مولایت بگو مردی از اهل عراق در خانه ایستاده است و اجازه ورود می‌خواهد، در این هنگام صدای او را از داخل منزل شنیدم، فرمودند: وارد شوید و مرا به نام خطاب کردند، من وارد شدم، هنگامی که به من نگاه کردند فرمودند: خداوند دعوت تو را اجابت فرمود و هدایتت کرد، من هم گفتم گواهی می‌دهم که شما حجت خدا و امین او هستید.

علامه حلی نیز او را در بخش اول خلاصه ذکر نموده و گوید: اصحاب ما بر تصحیح روایات او اجماع کرده‌اند و او را فقیه می‌دانند و بعد سخنان کشی و نجاشی را درباره او نقل می‌کند.

او از امام رضا(ع) چند حدیث نقل می‌کند، او می‌گوید: از امام رضا(ع) پرسیدم روی فرش‌های مصوّر می‌‌توان نشست؟ فرمودند: عجم‌ها به آن تصاویر احترام می‌کنند ولی ما آنها را حقیر و پست میشماریم و برای تحقیر روی آن می‌نشینیم.[۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۳۳۶-۳۳۷.
  2. منظور خطور کردن نکته و یا حرفی در دل می‌باشد.
  3. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، باب ۴۷، ص۵۳۰-۵۳۱.
  4. محمدی، حسین، رضانامه ص۴۹۹.
  5. عطاردی قوچانی، عزیزالله، راویان امام رضا در مسند الرضا، ص 264-265.