ناسپاسی در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  • ناسپاسی، ملکه فراموشی نعمت‌هاست، به‌گونه‌ای که ناسپاس نه از نعمت یاد می‌کند و نه به یاد صاحب نعمت می‌افتد؛ در این زمینه فرقی نمی‌کند که این نعمت از جانب حضرت حق باشد، و یا از جانب دیگر کسانی که نعمتی براو روا داشته‌اند. راغب اصفهانی در کتاب "مفردات الفاظ القرآن الکریم" گوید: "انکار نعمت و کفران آن، پوشانیدن نعمت است به وسیله ترک شکر و سپاس آن".
  • ناسپاسی، رذیلتای بزرگ است که زیانکاری دو جهان را در پی خواهد داشت؛ حضرت حق در این رابطه در قرآن کریم می‌فرماید:
  • وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۱]؛
  • وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ[۲][۳].
  • لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[۴]؛
  • قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[۵]؛
  • وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ[۶]؛
  • وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ[۷].
  • آیات و روایاتی که آدمی را به سپاس‌گذاری از صاحبان نعمت فرا می‌خواند و از کفران نعمت باز می‌دارد، به فراوانی در قرآن کریم آمده، تا انسان‌ها را به تدبُّر در آن و پذیرشش فراخواند. امّا سخت جای تأسف است که انسان بهره‌ای از کفران نعمت را در ذات خود نهفته دارد، و از این رو به خودی خود به ناسپاسی می‌پردازد، جز آنکه دست عنایت حضرت حق دامن او را بگیرد و از وادی این رذیلت اخلاقی نجاتش بخشد:
  • قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ[۸]؛
  • فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا[۹]؛
  • إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ[۱۰]؛
  • إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ[۱۱]؛
  • إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ[۱۲][۱۳].

انواع کفران نعمت

  • اکنون توجه خواننده ارجمند را به این نکته جلب می‌نماییم، که کفران نعمت نیز همچون دو فضیلتی که در مقابلش قرار دارد- یعنی وفاداری و شکرگذاری - به اقسامی چند تقسیم می‌شود. ما در اینجا به مهمترین اقسام آن اشاره می‌کنیم.

نوع اوّل

نوع دوّم

  • دوّمین نوع از کفران نعمت، آن است که آدمی نعمت را فراموش کند. این نوع جفاء / حق ناشناسی نامیده شده در این دنیا دامن‌گیر آدمی می‌شود، و در آخرت موجب عذاب او خواهد بود. اهل دل جفاکاران و حق ناشناسان را از انسانیّت بی‌بهره دانسته آنان را از چهارپایان نیز پست‌تر می‌شمارند!. اینان در این نامگذاری بسیار به صواب رفته‌اند، چه جفاء باطلی است که چون ریشه ندارد ثباتی نخواهد داشت؛ پاره خاری که بر دریای خروشان می‌رود، و نیز کفی که بر سر آب نمودار می‌شود و لحظه‌ای بعد از میان خواهد رفت، جفاء خوانده می‌شود. این صفت اخلاقی نیز همین‌گونه بوده صاحب خود را نیز به آفت بی‌ثباتی و در نتیجه بی‌ارزشی دچار خواهد ساخت. حضرت حق در اشاره به این رذیلت اخلاقی می‌فرماید:
  • وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۵]؛
  • نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۱۶]؛
  • وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى[۱۷]؛
  • لِلَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ[۱۸].
  • نمونه این آیات - که به وضوح دلالت می‌نمایند فراموش کردن نعمت‌ها انسان را همچون خاشاک بی‌ارزش کرده، و موجب می‌شود تا خداوند او را فراموش نموده به خویشتن واگذارد- در قرآن کریم بسیار وارد شده است؛ از این رو به خوبی روشن است که این‌چنین کس، لحظه به لحظه از مرتبه خود سقوط کرده، بلکه دائماً در هبوط به سر می‌برد؛ به گونه‌ای که اگر تمامی کره زمین و دارایی آن دو – و بلکه دوچندان آن را! - بپردازد تا از چنین سقوط و هبوطی جلوگیری نماید، قادر بر جبران آن نخواهد بود- نعوذ بالله منه!-[۱۹].

نوع سوّم

  • نوع سوّم جفاء در نعمت، آن است که صاحب نعمت را دشمن گیرند، بر او بشورند، عهدش را بشکنند و ارتباط خود با او را قطع کنند.
  • این مرتبه در شمار رذائل بسیار بزرگ قرار دارد، به‌گونه‌ای که قرآن کریم نه تنها متّصفان به این رذیلت را لعنت فرموده، که آنان را از حیوانات پست‌تر شمرده است؛ گذشته از آنکه آنان را فسادکنندگان در زمین، زیانکار، و سخت و سنگین قلب خوانده است.
  • اهل دل اینان را همچون همان پیرزنی می‌دانند، که چون رشته نخی تولید کرد، خود آن را باز کرده زحمت خود را از میان برد. این تشبیه در برخی از آیات قرآن کریم نیز آمده است.
  • به شماری از آیاتی که موضع قرآن کریم درباره متّصفان به این رذیلت را ذکر می‌کند، بنگرید:
  • الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ[۲۰]؛
  • فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً[۲۱][۲۲].
  • إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ الَّذِينَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ[۲۳]؛
  • وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ[۲۴]؛
  • وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا[۲۵][۲۶].

مراتب جفای در حقّ حضرت حق

  • این جفا را نیز مراتبی است. ما در اینجا به برخی از این مراتب اشاره می‌کنیم.

مرتبه اوّل

  • مرتبه نخست این رذیلت اخلاقی، مرتبه مخصوص عموم مردم است. به تعبیر دیگر، می‌توان گفت که این مرتبه در میان مردم رایج بوده به شدّت متداول است. این مرتبه مخالفت با خداوند متعال در اوامر و نواهی اوست، از یاد بردن نعمت‌های او، و آنکه تمامی عالم در محضر او می‌باشد؛ از این رو عموم مردم در محضر او - جلَّ وعلا! - به معصیت او می‌پردازند و در مقابل او نافرمانی‌اش می‌کنند.
  • این آیات به همین مرتبه از جفا / فراموش کردن نعمت‌های او، اشاره می‌کند[۲۷].

مرتبه دوّم

  • مرتبه دوّم این رذیلت، ترک کردن آداب ویژه محضر الهی و رعایت نکردن ادب مع الله است. این مرتبه را می‌توان ویژه خواص دانست. به این حدیث نبوی بنگرید:پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: حضرت حق می‌فرماید: هرکس وضویش نقض شود و بلافاصله تجدید وضو نکند، به من جفا کرده است؛ و هرکس وضویش نقض شود و تجدید وضو کند و دو رکعت نماز نگذارد، به من جفا کرده است؛ و هرکس وضویش نقض شود و تجدید وضو کند و دو رکعت نماز گذارد، امّا درباره تمامی امور دین و دنیایش که دعا کند اجابتش نکنم، من به او جفا کرده‌ام، در حالی که من پروردگار جفاکننده نیستم" [۲۸][۲۹].
  • نیز در خبر است که:"حضرت آدم هرگز سرش را به سوی آسمان بلند نمی‌کرد، چه به خاطر گناهی که انجام داده بود از پروردگار حیا می‌نمود" [۳۰]
  • به این حدیث نیز بنگرید:"حضرت امام سجاد (ع) می‌فرمایند: نهادن یکی از دو دست بر دیگری در نماز، کار محسوب می‌شود، حال آنکه در نماز کار وجود ندارد" [۳۱].
  • استاد ما مرحوم آیه الله العظمی بروجردی می‌فرمود: یکی از مربّیان و معلّمان کودکان حکایت می‌کرد، که در میان شاگردان من کودکی بود که از نظر ادب و خوش‌فهم بودن، بر تمامی دانش‌آموزانم برتری داشت. روزی این کودک اشتباهی انجام داد و مادرش شکایت او را نزد من آورد. من که به او سخت علاقمند بودم، ملامتش کردم و آنگاه از او خواستم که دستش را بلند کند، تا چند ضربه به آرامی بر کف دستش بنوازم، تا زان پس مرتکب چنین اشتباهی نشود. آن کودک امّا چنان از من خجالت کشید و دچار حالت حیا شد، که اختیار اندام‌هایش را از دست داد و دیگر نمی‌توانست دستش را بلند کند و در مقابل خود بگیرد!. مرحوم استاد می‌فرمود: در اینجا من سخن امام سجاد (ع) را به یاد آوردم که: "در نماز کار وجود ندارد"؛ و معنای آن را دریافتم.
  • امام صادق (ع) نیز می‌فرمایند: "چون در نماز باشی خشوع داشته باش و با تمام وجود به نمازت روکن، چرا که حضرت حق می‌فرماید: الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۳۲]"[۳۳][۳۴].
  • این روایت نیز در این زمنیه بسیار قابل تأمّل است:"ابان بن تغلب گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: من خود دیدم که امام سجاد (ع) چون به نماز می‌ایستاد رنگش تغییر می‌کرد!، ایشان فرمودند: به خدا قسم حضرت سجّاد آن کسی که در نماز در مقابلش می‌ایستاد را می‌شناخت" [۳۵]. نظیر این، در باب آداب نماز بسیار وارد شده است[۳۶].

مرتبه سوّم

  • این مرتبه که ضعیف‌ترین مراتب جفاء می‌باشد، ویژه معصومان امّت خاتم (ع) است؛ چه پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء ایشان (ع) یک لحظه توجّه به غیر ساحت ربوبی را جفاء در حق او - جلّ وعلا! – می‌دانسته‌اند. ما پیش از این در باب توبه در این رابطه سخن داشتیم، و گفتیم که توجّه ایشان به مرتبه‌ای غیر از مرتبه ربوبی، برای آنان گناهی بزرگ شمرده می‌شده است. تضرّع‌های پی در پی آنان، خوف و خشیتشان و توبه‌های پیاپی ایشان، و نیز گریه‌های روزان و شبانشان تنها به خاطر همین بوده، که از لحظه‌ای توجّه به غیر ساحت الهی استغفار جویند.
  • آری! ترس محبّت‌آمیز آنان از عظمت الهی موجب می‌شد تا چنین کنند، همان‌گونه که در عباداتشان به غشوه فرو می‌شدند. این مطلب را قرآن کریم این‌گونه برای حضرت موسی (ع) نقل فرموده است: وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا[۳۷].
  • این حالت غشوه، از نظر ظاهری همچون همان حالت غشوه‌ای که برای برخی از مردم، هنگام پیدایش مشکلات جسمی و یا ناراحتی‌های روحی سنگین پیدا می‌شود؛ امّا اهل‌بیت (ع) را نه غشوه‌های این‌گونه، که حالت غفلت از جسم و عالم مادّه پیش می‌آمده، که در نظر مردم این‌گونه جلوه کرده و نقل شده است. این حالت غفلت از جسم و عالَم مادّی، فرادست اغیار نمی‌آید، و تنها انگشت‌شماری از تابعان اهل‌بیت (ع) هستند که می‌توانند آن را تحصیل نمایند؛ خوشا به حال آنان و خوشا به عاقبت کارشان![۳۸].

منابع

پانویس

  1. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوه‌ها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم کرد و این پایانه، بد است» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
  2. «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم) اش از همه جا فراوان می‌رسید آنگاه به نعمت‌های خداوند ناسپاسی کرد و خداوند به کیفر آنچه (مردم آن) انجام می‌دادند گرسنگی و هراس فراگیر را به (مردم) آن چشانید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.
  3. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۳.
  4. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما می‌افزایم و اگر ناسپاسی کنید بی‌گمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
  5. «گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۴۰.
  6. «و نه از عذاب آنان می‌کاهند؛ بدین‌گونه هر ناسپاسی را کیفر می‌دهیم» سوره فاطر، آیه ۳۶.
  7. «و چون برای کارهایی که کرده‌اند گزندی به آنان برسد بی‌گمان (در آن حال) آدمی بسیار ناسپاس است» سوره شوری، آیه ۴۸.
  8. «مرگ بر آدمی! چه ناسپاس است!» سوره عبس، آیه ۱۷.
  9. «امّا بیشتر مردم جز سر ناسپاسی ندارند» سوره اسراء، آیه ۸۹.
  10. «به راستی آدمی ناسپاس است» سوره حج، آیه ۶۶.
  11. «بی‌گمان انسان ناسپاسی آشکار است» سوره زخرف، آیه ۱۵.
  12. «بی‌گمان انسان ستمکاره‌ای بسیار ناسپاس است» سوره ابراهیم، آیه ۳۴.
  13. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۵.
  14. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۵.
  15. «و چون کسانی نباشید که خداوند را فراموش کردند پس (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد؛ آنانند که نافرمانند» سوره حشر، آیه ۱۹.
  16. «خداوند را فراموش کرده‌اند و خداوند نیز آنان را از یاد برده است، بی‌گمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷.
  17. «و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت می‌گوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا برانگیختی در حالی که من بینا بودم؟ فرمود: بدین‌گونه بود که نشانه‌های ما به تو رسید و تو آنها را فراموش کردی و همان‌گونه امروز تو فراموش می‌گردی» سوره طه، آیه ۱۲۴-۱۲۶.
  18. «آنان را که (فراخوان) پروردگار خود را پاسخ گفتند، پاداش، نکویی است و آنان که پاسخ نگفتند اگر همه آنچه در زمین است و همچند آن از آن آنان می‌بود آن را به بازخرید خویش می‌دادند؛ آنان حسابی سخت خواهند داشت و جایگاهشان دوزخ است و این بستر، بد است» سوره رعد، آیه ۱۸.
  19. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۶-۴۵۷.
  20. «همان کسان که پیمان با خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند و چیزی را که خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌گسلند و در زمین تباهی می‌ورزند، آنانند که زیانکارند» سوره بقره، آیه ۲۷.
  21. «پس، برای پیمان‌شکنی لعنتشان کردیم و دل‌هاشان را سخت گردانیدیم» سوره مائده، آیه ۱۳.
  22. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۶۱.
  23. «بی‌گمان بدترین جنبندگان نزد خداوند کافرانند که ایمان نمی‌آورند همان کسانی از ایشان که با آنان پیمان بستی سپس هر بار پیمان خود را می‌شکنند و پرهیزگاری نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۵۵-۵۶.
  24. «و لعنت و بدفرجامی آنان راست که پیمان خداوند را پس از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است می‌گسلند و در زمین تبهکاری می‌ورزند» سوره رعد، آیه ۲۵.
  25. «و چون با خداوند پیمان بستید وفا کنید و سوگندهای خود را چون استوار کردید در حالی که خداوند را بر خود گواه گرفته‌اید مشکنید؛ بی‌گمان خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است و چون آن زن مباشید که پشم‌های رشته خود را پس از استوار بافتن پاره‌پاره وا می‌رشت» سوره نحل، آیه ۹۱-۹۲.
  26. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۶۲.
  27. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۸.
  28. «قَالَ النَّبِيُّ (ص) يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ يَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ يُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ دَعَانِي وَ لَمْ أُجِبْهُ فِيمَا سَأَلَنِي مِنْ أَمْرِ دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جَافٍ»؛ وسائل الشیعه، ج۱، ص۲۶۸.
  29. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۸.
  30. «إنّ آدم لم یکن یرفع رأسه إلی السماء حیاء من الله لما فعله من ذنبه »
  31. «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) وَضْعُ الرَّجُلِ إِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى فِي الصَّلَاةِ عَمَلٌ وَ لَيْسَ فِي الصَّلَاةِ عَمَلٌ»؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۲۶۴.
  32. «همانان که در نماز خویش فروتنند» سوره مؤمنون، آیه ۲.
  33. «إِذَا كُنْتَ فِي صَلَاتِكَ فَعَلَيْكَ بِالْخُشُوعِ وَ الْإِقْبَالِ عَلَى صَلَاتِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ‌ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۶۸۴.
  34. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۹.
  35. «عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنِّي رَأَيْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (ع) إِذَا قَامَ فِي الصَّلَاةِ غَشِيَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ فَقَالَ لِي وَ اللَّهِ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ كَانَ يَعْرِفُ الَّذِي يَقُومُ بَيْنَ يَدَيْهِ»؛ وسائل الشیعه، ج۴، ص۶۸۵.
  36. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۵۹.
  37. «و موسی بیهوش افتاد» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
  38. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۶۰-۴۶۱.