شوذب بن عبدالله همدانی

مقدمه

«اَلسَّلاَمُ عَلَى شَوْذَبٍ مَوْلَى شَاكِرٍ»[۱]؛

شوذب فرزند عبدالله همدانی[۲]، مولی شاکر[۳] از بزرگان شیعه در کوفه و از جنگ آوران بنام بود، حتی برخی او را از افراد انگشت شمار سواره‌نظام می‌‌دانسته‌اند. وی از یاران باوفای امیرمؤمنان (ع) بود.

مردی عابد، مخلص[۴] از امتیازات این شیعه راستین علی (ع) این بود که از آن حضرت روایاتی آموخته بود که به مردم کوفه می‌‌آموخت[۵].[۶]

پیوستن شوذب به کاروان حسینی

شوذب پس از امیر مؤمنان (ع) دل در گرو خاندان آن حضرت داشت، پس از آن‌که مسلم بن عقیل از جانب امام حسین (ع) به کوفه آمد در خدمت آن حضرت بود. هنگامی که حضرت مسلم برای امام (ع) برنامه نوشت که هیجده هزار نفر از کوفیان با من بیعت کردند به محض رسیدن نامه، به طرف کوفه حرکت کنید؛ چراکه مردم طالب شمایند و به خاندان بنی امیه علاقه‌ای ندارند[۷]. نامه را به «عابس بن ابی شبیب شاکری» و «قیس بن مسهر صیداوی» داد که برای امام (ع) به مکه ببرند و شوذب با این که مرد کهنسالی بود، عابس مولای خود را تا مکه همراهی کرد و نامه را به امام (ع) رساندند. شوذب از همان جا همراه امام (ع) بود و به کربلا آمد و تا روز عاشورا در رکاب امام (ع) به شهادت رسید[۸].[۹]

اعلام وفاداری شوذب در روز عاشورا

در روز عاشورا، عابس بن ابی شبیب شاکری پس از شهادت حنظلة بن سعد شامی از شوذب پرسید: «ای شوذب! چه فکری در سر داری و چه می‌‌خواهی بکنی؟»

شوذب در پاسخ او گفت: «در کنار تو و برای یاری فرزند دخت رسول خدا (ص) می‌جنگم تا کشته شوم»

عابس گفت: «اکنون که چنین تصمیمی داری خدمت امام (ع) برو و اجازه میدان بگیر تا تو را به حساب اصحاب خود بیاورد همانگونه که عمل دیگران را به حساب می‌‌آورد، و من هم مصیبت تو را به حساب خدا بگذارم». سپس در ادامه گفت: «ای شوذب اگر کس دیگری نزد من بود که به من اولی و نزدیک بود او را جلوتر از خودم می‌‌فرستادم تا او را به حساب آورم؛ زیرا امروز روزی است که باید تمام تلاش خود را برای کسب پاداش و اجر به کار گیریم چون امروز وقت عمل است و فردا روز حساب است نه عمل».

شوذب به حضور امام (ع) رسید و با کسب اجازه از آن بزرگوار به میدان شتافت و دلاورانه جنگید و پس از به هلاکت رساندن گروهی از دشمنان و قبل از شهادت عابس به فیض شهادت نایل گشت[۱۰].

توضیح کوتاه: از اینکه عابس بن ابی شبیب شاکری از شوذب خواست که از امام (ع) اذن میدان بگیرد، محتمل است که عابس حقی به گردن او داشته یا تقدمی بر او داشته و از روی خیرخواهی خواسته که او را تشویق به جهاد و جانبازی در راه اباعبدالله الحسین (ع) نماید.

در فضیلت این بزرگوار همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه، بر او سلام داده شده است.[۱۱]

شهادت شوذب بن عبدالله همدانی

شوذب از بزرگان کوفه و از جنگاوران بنام و از یاران با وفای امیرالمؤمنین بود. صاحب حدائق می‌نویسد: ایشان بلندگوی شیعیان بود. برای شیعیان از امیرالمؤمنین اخبار و احادیث فراوان نقل می‌کرد و مردم به او بسیار علاقه داشتند. ابومخنف می‌نویسد: شوذب با غلامش عابس از کوفه به مکه رفتند و نامه مسلم را برای امام بردند و در رکاب حضرت به کربلا آمدند. محمد بن ابیطالب می‌گوید: در روز عاشورا عابس بن ابی شبیب با شوذب گفتگو می‌کردند، عابس به او گفت: ای شوذب، تو چه فکری در سر داری و چه کار خواهی کرد؟ گفت: روشن است چه خواهم کرد، پیشروی امامم آنقدر می‌جنگم تا کشته شوم. عابس گفت: آفرین به اراده‌ات! به حضور امام حسین مشرف شو، تا تو را در ردیف فدائیان خود به شمار آورد. چنان که دیگران را به شمار آورد؛ زیرا امروز روزی است که سزاوار است ما هر قدر که مقدور باشد طلب اجر کنیم، چه آنکه بعد از امروز عملی برای ما نخواهد بود. آن روز، روز حساب است. شوذب نزد امام آمد و پس از اینکه سلام کرد گفت: یا ابا عبدالله! به خدا قسم در روی زمین احدی از خویشاوندان من و بیگانگان نیست که نزد من از تو محبوب‌تر و عزیزتر باشد. اگر برای من مقدور بود ظلم و کشته شدن را به چیزی که از جان و خونم عزیزتر باشد از تو دفع نمایم دریغ نداشتم. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌». من شهادت می‌دهم که به دین تو و دین پدرت می‌باشم. سپس اجازه گرفت و با شمشیر متوجه دشمن شد.

ربیع بن تمیم می‌گوید: وقتی او به میدان آمد او را شناختم و چون شجاعت او را در جنگ‌ها دیده بودم و می‌دانستم او از شجاعان است از این رو در میان لشکر داد زدم أيّها الناس، هذا أسد الاسود؛ این شیر شیران است، این عابس بن ابی شبیب است، هر کس به او نزدیک شود کشته می‌شود. لذا عمر سعد سخت بر آشفته شد و فرمان داد او را سنگباران کنند. عابس که دید از هر طرف سنگ به سویش پرتاب می‌کنند مانند یک شیر، زره از تن درآورد و کلاه خود از سر دور انداخت و خود را در دل دریای لشکر انداخت و به هر طرف حمله می‌کرد بیش از دویست نفر را از جلو خود فراری می‌داد و مانند روباه از برابر او می‌گریختند، تا اینکه از چهار طرف او را محاصره کردند و پس از جراحات بسیار که از سنگ و شمشیر و غیره برداشته بود او را کشتند و سر از بدنش جدا کردند، و جماعتی از شجاعان لشکر عمر سعد هر یک ادعا می‌کرد وی او را کشته است، و چون کار ستیز و ادعا بالا گرفت عمر سعد گفت: بر سر عابس مجادله مکنید هیچ کس نمی‌توانست یک تنه او را بکشد شما همگی با هم توانستید او را بکشید و بدین وسیله به نزاع و کشمکش آنها خاتمه داد[۱۲].[۱۳].

منابع

پانویس

  1. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۳.
  2. ملاحسین واعظ کاشفی، شوذب را غلام عابس از طایفه شاکر نامیده است. (روضة الشهدا، ص۳۰۶، کتابفروشی الاسلامیة) ولی برخی از معاصرین می‎‌گویند چون شوذب از نظر مقام علمی و معنوی بر عابس برتری دارد نمی‌توان وی را غلام نامید. بلکه همپیمان عابس و طایفه‌اش بوده است. (وسیلة الدارین، ص۱۵۴؛ عاشورا چه روزیست، ص۲۴۵؛ عنصر شجاعت، ج۱، ص۱۳۰.)
  3. یکی از معانی مولی غلام است، اما به نظر می‌‌آید که شوذب غلام نبوده، چون مردم در کوفه از او حدیث می‌‌آموختند و به همراه عابس، نامه کوفیان را برای امام حسین (ع) برد. این‌گونه توجه کوفیان به او، با کسی که غلام باشد، نمی‌سازد. شاید مراد از مولی در این جا به معنای هم‌پیمان با شاکر بوده نه غلام شاکر و در اصطلاح عرب به هم پیمان یا کسی که بر طایفه یا شخصی نازل می‌‌شود. مولی نیز گفته شده است (ر. ک: نفس المهموم، ص۲۷۲).
  4. انصارالحسین (ع)، ص۹۴، الدار الاسلامیة.
  5. ابصارالعین، ص۱۱۷؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۸۸؛ و در رجال شیخ طوسی، تنها اسم او را در اصحاب امام حسین (ع) یاد کرده است.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۷۷.
  7. بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۶ و البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۶۳.
  8. ابصارالعین، ص۱۱۷ و تنقیح المقال، ج۲، ص۸۸.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۷۷-۴۷۸.
  10. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۳؛ ارشاد مفید، ج۳، ص۱۰۵؛ بحار الأنوار: ج۴۵، ص۲۸؛ نفس المهموم، ص۲۷۲؛ ابصارالعین، ص۱۱۸؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۸۸؛ قاموس الرجال، ج۵، ص۴۳۸؛ در اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۱؛ تنها اسم او را در زمره شهدای کربلا آورده است.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۴۷۸-۴۷۹.
  12. بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.
  13. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۷۴.