پرورش امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

وراثت و تربیت، دو عنصر اساسی در شکل‌گیری شخصیت کودک‌اند. امام حسین (ع) از این دو عنصر، در حد عالی برخوردار بود. در بُعد وراثت، وی فرزند امام علی (ع) و فاطمه (س) و نوه پیامبر خدا (ص) است که جز او و برادر و خواهرانش، کسی از این ویژگی برخوردار نیست. در بُعد تربیت نیز، گزارش‌های اهتمام پیامبر (ص) به پرورش امام حسن و امام حسین (ع)، علی‌رغم همه تلاش‌ها برای محو فضایل اهل بیت (ع)، در تاریخ، ثبت است. این فصل، گزارشی از این نمونه‌های ثبت شده در تاریخ است، مانند: غذا دادن پیامبر (ص) به امام حسن و امام حسین (ع)، بازی کردن پیامبر (ص) با آنها، بر دوش گرفتن آنها توسط پیامبر (ص)، کُشتی گرفتن آنها در حضور پیامبر (ص) و موارد دیگر. این همه، به علاوه ابراز محبت عمیق پیامبر (ص) به آنان، حاوی درس‌های آموزنده اخلاقی و تربیتی است[۱].

از هیچ زنی شیر نخورد

محمد بن عمرو زیات، از یکی از راویان شیعه نقل می‌کند: حسین (ع)، نه از فاطمه (س) و نه از هیچ زن دیگری شیر نخورد؛ بلکه او را نزد پیامبر (ص) می‌آوردند و ایشان انگشت شست خود را در دهان او می‌گذارد و حسین (ع) به اندازه‌ای می‌مکید که دو سه روزش را کفایت می‌کرد. از این‌رو، گوشت حسین (ع) از گوشت و خون پیامبر (ص) رویید[۲].

در نقل دیگری از امام رضا (ع) آمده است: «حسین (ع) را نزد پیامبر (ص) می‌آوردند و ایشان، زبانش را در دهان حسین (ع) می‌نهاد و او، آن را می‌مکید و به همان، اکتفا می‌کرد و از هیچ زنی شیر نخورد»[۳].[۴]

توضیحی درباره تغذیه او در دوران شیرخوارگی

در ارتباط با امکان تغذیه یک نوزاد از سرانگشت یا زبان پیامبر گرامی (ص) باید گفت: این گونه معجزات و کرامات، از نظر ثبوتی، از شخصی مانند خاتم انبیا (ص) بعید نیست، هر چند از نظر اثباتی، به دلیلی قاطِع، نیاز است. اگر گفته شود: «چرا چنین حادثه مهم و خارق‌العاده‌ای که طبعاً برای نقل آن، انگیزه فراوان است، در منابع تاریخی و حدیثیِ غیر پیروان اهل بیت (ع) نیامده؟»، خواهیم گفت: اولاً این، موضوعی خصوصی در خاندان پیامبر (ص) بوده و تنها اهل بیتِ پیامبر (ص) از آن، خبر داشته‌اند. ثانیاً بسیاری از حوادث صدر اسلام، تنها از طریق اهل بیت (ع) به ما رسیده است و نقل نشدن، دلیل عدم وقوع نیست.

غذا خوردن از دست پیامبر (ص)

از سلمان فارسی نقل می‌شود: بر پیامبر (ص) در آمدم. حسن و حسین (ع) غذا می‌خوردند. پیامبر (ص) یک بار در دهان حسن (ع) لقمه می‌نهاد و یک بار در دهان حسین (ع). چون غذا خوردن تمام شد، پیامبر (ص)، حسن (ع) را بر گردن و حسین (ع) را بر روی ران خود نهاد و سپس فرمود: «ای سلمان! آیا اینان را دوست داری؟». گفتم: ای پیامبر خدا! چگونه آنها را دوست نداشته باشم، در حالی که نزد تو چنین جایگاهی دارند؟! فرمود: «ای سلمان! هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است»[۵].[۶]

بازی پیامبر (ص) با او

از ابو هُرَیره نقل است: با این دو گوش خود شنیدم و با همین دو چشم خود دیدم که پیامبر خدا (ص)، حسن یا حسین (ع) را با دو دست خود گرفته بود و در حالی که پاهایش روی پای پیامبر خدا (ص) بود، برایش می‌خواند: «کوچولو، ای کوچولو! بالا بیا، چشم کوچولو!» و کودک بالا می‌آمد تا آنکه پاهایش را روی سینه پیامبر خدا (ص) می‌نهاد. سپس پیامبر (ص) به او گفت: «بگذار [ببوسمت]» و او را بوسید و گفت: «خدایا! من، او را دوست دارم. تو هم او را دوست بدار»[۷].

از جابر نقل شده که: بر پیامبر (ص) در آمدم، در حالی که چهار دست و پا می‌رفت و حسن و حسین (ع) را بر پشت خود، سوار کرده بود و می‌فرمود: «چه شتر خوبی دارید و چه بارهای خوبی هستید»[۸].[۹]

بهترین سوار

از ابن عباس نقل است: پیامبر (ص)، حسین بن علی (ع) را روی گردنش نهاده بود. مردی گفت: چه مَرکب خوبی سوار شده‌ای، ای پسر! پیامبر (ص) فرمود: «و چه سوار خوبی است او!»[۱۰]. در ککتاب تاریخ دمشق از عمر نقل شده: حسن و حسین (ع) را بر شانه‌های پیامبر (ص) دیدم و گفتم: چه اسب خوبی زیر پای خود دارید! پیامبر (ص) فرمود: «و آن دو، چه سواران نیکویی‌اند»[۱۱].

از ابو هریره نقل است: پیامبر خدا (ص) بر ما در آمد و حسن و حسین (ع) با او بودند. یکی بر این دوش و آن یکی بر دوش دیگر ایشان بودند و پیامبر (ص) یک بار این را می‌بوسید و یک بار، دیگری را، تا آنکه به ما رسید. مردی به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! این دو را دوست می‌داری؟ پیامبر (ص) فرمود: «آری. هر کس این دو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس این دو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است»[۱۲].[۱۳]

بر دوش پیامبر (ص) در نماز

از ابو سعید خُدری نقل شده: حسین (ع) آمد و پیامبر (ص) نماز می‌خواند. پس به گردن پیامبر (ص) چسبید و ایشان با همو بلند شد و او را با دستش گرفت و آن قدر نگاهش داشت تا به رکوع رفت[۱۴].

از زر بن حبیش نقل است: روزی پیامبر (ص) با مردم نماز می‌خواند که حسن و حسین (ع) - که دو پسر بچه بودند - به سویش آمدند و وقتی پیامبر (ص) به سجده می‌رفت، بر پشتش می‌پریدند. مردم به سوی آنها آمدند تا دورشان کنند که پیامبر (ص) فرمود: «رهایشان کنید. پدر و مادرم فدایشان! هر کس مرا دوست دارد، باید این دو را دوست داشته باشد»[۱۵].

عبدالله بن شداد نقل می‌کند: پیامبر خدا (ص) برای نماز مغرب یا عشا بر ما وارد شد و حسن (ع) یا حسین (ع) را با خود آورده بود. پیامبر خدا (ص) جلو آمد و او را بر زمین گذاشت و سپس برای نماز، تکبیر گفت و نماز خواند و یکی از سجده‌های میان نمازش طول کشید. من سرم را بلند کردم که دیدم پسر بچه بر پشت پیامبر خدا (ص) در همان حال سجده، نشسته است. من به سجده ام باز گشتم و چون پیامبر (ص) نماز را به پایان برد، مردم گفتند: ای پیامبر خدا! میان نمازت، سجده‌ای طولانی کردی، تا آنجا که گمان بردیم حادثه‌ای اتفاق افتاده، یا به تو وحی می‌شود. پیامبر (ص) فرمود: «هیچ یک از اینها نبود؛ بلکه پسرم بر پشتم سوار شده بود و خوش نداشتم که او را وا دارم تا بازی‌اش را به شتاب، به پایان بَرَد»[۱۶].[۱۷]

نماز گزاردن با پیامبر (ص)

حفص از امام صادق (ع) نقل می‎‌کند: پیامبر خدا (ص) در نماز و حسین بن علی (ع) در کنارش بود. پیامبر خدا (ص) تکبیر گفت؛ اما حسین (ع) نتوانست تکبیر بگوید. سپس [دوباره] پیامبر (ص) تکبیر گفت؛ اما حسین (ع) نتوانست تکبیر بگوید. پیامبر خدا (ص)، پیوسته تکبیر می‌گفت و حسین (ع) تلاش می‌کرد؛ ولی از عهده بر نمی‌آمد و نتوانست تا آنکه پیامبر (ص) هفت تکبیر گفت و حسین (ع) توانست در هفتمین تکبیر پیامبر (ص)، از عهده تکبیر گفتن بر آید؛ و این، سنت شد[۱۸].[۱۹]

بازی کردنش با کودکان

در کتاب المستدرک علی الصحیحین از یَعلی عامری که با پیامبر خدا (ص) در پی دعوتی به میهمانی رفتند نقل شده: پیامبر (ص) پیشاپیش میهمانان می‌رفت و حسین (ع) با پسر بچگان، بازی می‌کرد. پیامبر خدا (ص) خواست تا او را بگیرد؛ اما حسین (ع) به این سو و آن سو می‌گریخت. پیامبر خدا (ص) هم او را می‌خنداند تا آنکه او را گرفت. پیامبر (ص) یک دستش را پشت سر حسین (ع) و دست دیگرش را زیر چانه او گذاشت و دهانش را بر دهان او نهاد و وی را بوسید و فرمود: «حسین، از من است و من، از حسینم. خدا دوست بدارد هر کس را که دوستدار حسین است! حسین، سِبطی از اسباط (نَواده‌ای از نوادگان) است»[۲۰].[۲۱]

کُشتی گرفتنش با برادر

زید شحام از امام صادق نقل می‌کند: پیامبر (ص) به حسن و حسین (ع)فرمود: «برخیزید و کُشتی بگیرید». برخاستند و کُشتی گرفتند. فاطمه (س) برای برخی نیازهایش بیرون رفته بود و چون وارد شد، شنید که پیامبر (ص)، حسن (ع) را تشویق می‌کند و می‌فرماید: «هی، حسن! بر حسین، زور بیار و زمینش بزن». فاطمه (س) به پیامبر (ص) گفت: ای پدر، شگفتا! آیا حسن را در برابر حسین، بر می‌انگیزی؟ آیا بزرگ را در برابر کوچک، بر می‌انگیزی؟ پیامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: «دختر عزیزم! آیا خشنود نیستی که من بگویم: ای حسن! بر حسین، زور بیار و زمینش بزن و این دوستم جبرئیل (ع) بگوید: ای حسین! بر حسن، زور بیار و زمینش بزن؟»[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۷۵.
  2. «وَ لَمْ يَرْضَعِ الْحُسَيْنُ (ع) مِنْ فَاطِمَةَ (س) وَ لَا مِنْ أُنْثَى كَانَ يُؤْتَى بِهِ النَّبِيَّ فَيَضَعُ إِبْهَامَهُ فِي فِيهِ فَيَمَصُّ مِنْهَا مَا يَكْفِيهَا الْيَوْمَيْنِ وَ الثَّلَاثَ فَنَبَتَ‏ لَحْمُ‏ الْحُسَيْنِ‏(ع) مِنْ لَحْمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ دَمِهِ» (الکافی، ج۱، ص۴۶۵، ح۴؛ کامل الزیارات، ص۱۲۴، ح۱۳۷).
  3. «وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)‏ أَنَّ النَّبِيَّ (ص) كَانَ يُؤْتَى بِهِ الْحُسَيْنُ فَيُلْقِمُهُ‏ لِسَانَهُ‏ فَيَمَصُّهُ فَيَجْتَزِئُ بِهِ وَ لَمْ يَرْتَضِعْ مِنْ أُنْثَى» (الکافی، ج۱، ص۴۶۵ ذیل ح۴؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۱۹۸، ح۱۴).
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۷۵.
  5. «دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ عِنْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (ع) يَتَغَدَّيَانِ وَ النَّبِيُّ (ص) يَضَعُ اللُّقْمَةَ تَارَةً فِي فَمِ الْحَسَنِ وَ تَارَةً فِي‏ فَمِ‏ الْحُسَيْنِ‏ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الطَّعَامِ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) الْحَسَنَ عَلَى عَاتِقِهِ وَ الْحُسَيْنَ عَلَى فَخِذِهِ ثُمَّ قَالَ يَا سَلْمَانُ أَ تُحِبُّهُمْ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ لَا أُحِبُّهُمْ وَ مَكَانُهُمْ مِنْكَ مَكَانُهُمْ قَالَ يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ» (کفایة الأثر، ص۴۵؛ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۳۰۴، ح۱۴۳).
  6. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۷۷.
  7. «سَمِعَتْ‏ أُذُنَايَ‏ هَاتَانِ‏ وَ أَبْصَرَتْ عَيْنَايَ هَاتَانِ رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ آخِذٌ بِكَفَّيْهِ جَمِيعاً حَسَناً أَوْ حُسَيْناً وَ قَدَمَاهُ عَلَى قَدَمَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ يَقُولُ حُزُقَّةٌ حُزُقَّةٌ تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّةٍ فَيَرْقَى الْغُلَامُ فَيَضَعُ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قَالَ افْتَحْ فَاكَ ثُمَّ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَحَبَّهُ فَإِنِّي أُحِبُّهُ» (الإصابة، ج۲، ص۶۲).
  8. «دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ (ص) وَ هُوَ يَمْشِي عَلَى أَرْبَعةٍ وَ عَلَى‏ ظَهْرِهِ‏ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَيْنُ‏(ع) وَ هُوَ يَقُولُ نِعْمَ الْجَمَلُ جَمَلُكُمَا وَ نِعْمَ الْعِدْلَانِ‏ أنتُما» (المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۲، ح۲۶۶۱؛ سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۲۵۶).
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۷۸.
  10. «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَامِلٌ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ (ع) عَلَى عَاتِقِهِ فَقَالَ رَجُلٌ نِعْمَ‏ الْمَرْكَبُ‏ رَكِبْتَ‏ يَا غُلَامُ‏ فَقَالَ النَّبِيُّ (ص) وَ نِعْمَ الرَّاكِبُ هُوَ» (سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۱، ح۳۷۸۴). گمان نرود که این‌گونه تعبیرها، اهانت به حریم پیامبر (ص) است؛ زیرا عرف آن روزگار، از این تعبیرها، معنای مَجازی و مقصود کنایی آن را می‌فهمیده و آنها را توهین نمی‌دانسته است. در المستدرک علی الصحیحین و اُسد الغابة و تاریخ دمشق، این ماجرا را برای امام حسن (ع) ذکر کرده‌اند.
  11. «رَأَيْتُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَى عَاتِقَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ نِعْمَ الْفَرَسُ تَحتَکُمَا فَقَالَ النَّبِيُّ وَ نِعْمَ‏ الْفَارِسَانِ‏ هُمَا» (تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۶۲، ح۳۴۹۲؛ المطالب العالیة، ج۴، ص۷۲، ح۳۹۹۶).
  12. «خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ هَذَا عَلَى عَاتِقِهِ وَ هَذَا عَلَى عَاتِقِهِ وَ هُوَ يَلْثِمُ هَذَا مَرَّةً وَ هَذَا مَرَّةً حَتَّى انْتَهَى إِلَيْنَا فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُّهُمَا فَقَالَ: نَعَمْ، مَنْ أَحَبَّهُمَا فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِي» (المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۸۲، ح۴۷۷۷؛ مسند ابن حنبل، ج۳، ص۴۴۱، ح۹۶۷۹).
  13. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۷۹.
  14. «جاءَ الحُسَينُ (ع) وَ رَسولُ اللّهِ (ص) يُصَلّي، فَالتَزَمَ عُنُقَ النَّبِيِ (ص)، فَقامَ بِهِ وأخَذَ بِيَدِهِ، فَلَم يَزَل مُمسِكَها حَتّى رَكَعَ» (المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۱، ش۲۶۵۷؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۶۲).
  15. «كانَ رَسولُ اللّهِ (ص) ذاتَ يَومٍ يُصَلّي بِالنّاسِ، فَأَقبَلَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ (ع) وَ هُما غُلامانِ، فَجَعَلا يَتَوَثَّبانِ عَلى ظَهرِهِ إذا سَجَدَ، فَأَقبَلَ النّاسُ عَلَيهِما يُنَحّونَهُما عَن ذلِكَ. قالَ: دَعوهُما بِأَبي وَ اُمّي، مَن أحَبَّني فَليُحِبَّ هذَينِ» (السنن الکبری، ج۲، ص۳۷۳، ح۳۴۲۴).
  16. « خَرَجَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ (ص) في إحدى صَلاتَيِ العِشاءِ، وَ هُوَ حامِلٌ حَسَنا أو حُسَينا (ع)، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ (ص) فَوَضَعَهُ، ثُمَّ كَبَّرَ لِلصَّلاةِ فَصَلّى، فَسَجَدَ بَينَ ظَهرانَي صَلاتِهِ سَجدَةً أطالَها، قالَ أبي: فَرَفَعتُ رَأسي وَ إذَا الصَّبِيُّ عَلى ظَهرِ رَسولِ اللّهِ (ص) و هُوَ ساجِدٌ، فَرَجَعتُ إلى سُجودي. فَلَمّا قَضى رَسولُ اللّهِ (ص) الصَّلاةَ، قالَ النّاسُ: يا رَسولَ اللّهِ! إنَّكَ سَجَدتَ بَينَ ظَهرانَي صَلاتِكَ سَجدَةً أطَلتَها، حَتّى ظَنَنّا أنَّهُ قَد حَدَثَ أمرٌ، أو أنَّهُ يوُحى إلَيكَ. قالَ: كُلُّ ذلِكَ لَم يَكُن، وَ لكِنَّ ابنِي ارتَحَلَني، فَكَرِهتُ أن اُعجِلَهُ حَتّى يَقضِيَ حاجَتَهُ» (سنن النسائی، ج۲، ص۲۲۹؛ مسند ابن حنبل، ج۱۰، ص۴۵۳، ح۲۷۷۱۸).
  17. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۸۰.
  18. «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ فِي الصَّلَاةِ وَ إِلَى جَانِبِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) فَكَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَلَمْ يُحِرِ الْحُسَيْنُ بِالتَّكْبِيرِ ثُمَّ كَبَّرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَلَمْ يُحِرِ الْحُسَيْنُ (ع) التَّكْبِيرَ وَ لَمْ يَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يُكَبِّرُ وَ يُعَالِجُ الْحُسَيْنُ (ع) التَّكْبِيرَ فَلَمْ يُحِرْ حَتَّى‏ أَكْمَلَ‏ سَبْعَ‏ تَكْبِيرَاتٍ‏ فَأَحَارَ الْحُسَيْنُ (ع) التَّكْبِيرَ فِي السَّابِعَةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَصَارَتْ سُنَّةً» (تهذیب الأحکام، ج۲، ص۶۷، ح۲۴۳؛ علل الشرائع، ص۳۳۱).
  19. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۸۱.
  20. «أنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسولِ اللّهِ (ص) إلى طَعامٍ دُعوا لَهُ، قالَ: فَاستَقبَلَ رَسولُ اللّهِ (ص) أمامَ القَومِ و حُسَينٌ (ع) مَعَ الغِلمانِ يَلعَبُ، فَأَرادَ رَسولُ اللّهِ (ص) أن يَأخُذَهُ، فَطَفِقَ الصَّبِيُّ يَفِرُّ هاهُنا مَرَّةً وَ هاهُنا مَرَّةً، فَجَعَلَ رَسولُ اللّهِ‌(ص) يُضاحِكُهُ حَتّى أخَذَهُ. قالَ: فَوَضَعَ إحدى يَدَيهِ تَحتَ قَفاهُ، وَ الاُخرى تَحتَ ذَقَنِهِ، فَوَضَعَ فاهُ عَلى فيهِ يُقَبِّلُهُ. فَقالَ: حُسَينٌ مِنّي وَ أنَا مِن حُسَينٍ، أحَبَّ اللّهُ مَن أحَبَّ حُسَينا، حُسَينٌ سِبطٌ مِنَ الأَسباطِ» (المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۴، ح۴۸۲۰؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۱۷۷، ح۱۷۵۷۲).
  21. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۸۲.
  22. «فَقَالَ لَهُمَا [أی لِلحَسَنَینِ (ع)] النَّبِيُّ (ص) قُومَاً الْآنَ‏ فَاصْطَرِعَا فَقَامَا لِيَصْطَرِعَا وَ قَدْ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ (س) فِي بَعْضِ حَاجَتِهَا فَدَخَلَتْ فَسَمِعَتِ النَّبِيَّ (ص) وَ هُوَ يَقُولُ إِيهِ يَا حَسَنُ‏ شُدَّ عَلَى الْحُسَيْنِ فَاصْرَعْهُ فَقَالَتْ لَهُ يَا أَبَتِ وَا عَجَبَاهْ أَ تُشَجِّعُ هَذَا عَلَى هَذَا أَ تُشَجِّعُ الْكَبِيرَ عَلَى الصَّغِيرِ فَقَالَ لَهَا يَا بُنَيَّةِ أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ أَقُولَ أَنَا يَا حَسَنُ شُدَّ عَلَى الْحُسَيْنِ فَاصْرَعْهُ وَ هَذَا حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ يَقُولُ يَا حُسَيْنُ شُدَّ عَلَى الْحَسَنِ فَاصْرَعْهُ». (الأمالی، صدوق، ص۵۳۰، ح۷۱۷).
  23. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص ۸۳.