ابوخالد کابلی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

«ابوخالد کابلی» موسوم به «وردان» و ملقب به «کنکر»، از رجال شیعی سده اول هجری و از اصحاب امام سجاد(ع) و از مردم کابل بود[۱].

ابوخالد به کنکر شهرت نداشت و فقط مادرش، پیش‌تر او را با این لقب صدا می‌زد؛ اما به واسطه خطابی که از سوی امام سجاد(ع) به او با عنوان کنگر در روایات برجای مانده است[۲]، به این لقب شهرت یافته بود.

موطن اولیه ابوخالد، کابل بود و مشخص نیست که چگونه وارد مدینه شد. او در ابتدای ورود به مدینه، کیسانی مذهب و قائل به امامت محمد بن حنفیه بود. روزی شکی در امامت او به خاطرش افتاد و از روی تضرع و زاری به محمد بن حنفیه گفت: «تو را به حرمت حضرت رسول(ص) و حضرت امیرمؤمنان(ع) که مرا خبر بده که آیا پس از حسین بن علی(ع)، آن امامی که اطاعت آن بر همه واجب است، تو هستی؟» پس محمد گفت: «چون مرا سوگندی عظیم دادی، به تو می‌گویم که امام مفترض الطاعه بر من، تو و جمیع انام، علی بن الحسین(ع) است». سپس ابوخالد به طرف منزل امام سجاد(ع) رفت. چون نزدیک حضرت آمد، حضرت فرمود: «خوش آمدی ای کنکر!» وقتی ابوخالد، نام اصلی خود را که بر غیر پدر و مادر او مخفی بود، از زبان امام سجاد(ع) شنید، همان جا به سجده افتاد و خداوند را از اینکه امامش را به او شناسانده، شکر گفت[۳].[۴]

خدمات

ابوخالد، پس از پی بردن به امامت امام سجاد(ع)، در هدایت شیعیان به سوی امام نقش اساسی داشت. او یکی از ۵ نفری است که در اوایل امامت حضرت سجاد(ع) از شیعیان ایشان به شمار می‌آمدند[۵].

درباره تلاش وی در جست‌و‌جوی امام بر حق، روایت دیگری، دلالت بر آن دارد که او زمانی نیز نزد حسن مثنی رفت و از وی میراث امامت را سراغ گرفت؛ چون از او نا امید شد، به آستان امام سجاد(ع) شتافت.

از امام صادق(ع) نیز روایت شده که پس از شهادت حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) همه مردم از دین صحیح برگشتند، جز سه تن که ابوخالد کابلی یکی از آنان بود[۶].

ابوخالد به علت حمایت از تشیع و تبلیغ امامت امام سجاد(ع) مورد تعقیب حجاج بن یوسف ثقفی - والی خونریز کوفه - قرار گرفت. سپس به طرف مکه فرار کرد و مدتی در جوار بیت الله سکنی گزید.

ابوخالد دوره امامت امام باقر(ع) را نیز درک کرد و به جرگه اصحاب آن حضرت در آمد[۷]. حتی برخی او را از اصحاب امام صادق(ع) نیز شمرده‌اند[۸] ولی برخی او را ابوخالد دیگر دانند که لقب آن کنکر نبوده است.[۹]

هجرت به وطن

ابوخالد، پس از آنکه روزگاری را در ملازمت امام سجاد(ع) گذرانید، اراده نمود که به دیار خود برگردد. به همین علت از امام اجازه خواست. امام ابتدا اجازه نداد و فرمود: «چند روزی صبر کن تا خرجی راهت تأمین شود». سپس اضافه فرمود: «فردا مردی از اهل شام که صاحب قدر و مال باشد، دختری همراه دارد که بیمار است، آنچه من میگویم به آن دختر بگو و آن را علاج کن و شفای او را ده هزار درهم بطلب. او چنین کرد و آن پول را هزینه سفر به کابل کرد[۱۰] و در آخر عمر جهت دیدار مادر به موطنش شتافت.[۱۱]

منابع

پانویس

  1. نامه دانشوران، ج۱، ص۱۴۸.
  2. رجال کشی، ص۱۲۱؛ دلائل الامامه، ص۹۰ و ۹۱.
  3. مجالس المؤمنین، ص۳۲۹.
  4. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص96 - 97.
  5. کشی، رجال، ص۱۱۵.
  6. معارف و معاریف، ج۱، ص۳۸۵.
  7. برقی، رجال، ص۹؛ طوسی، اختیار، ص۱۳۹.
  8. طوسی، رجال ص۱۳۹.
  9. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 97 - 98.
  10. مجالس المؤمنین، ج۱، ص۳۳۰.
  11. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 98.