باطل‌ستیزی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

حق‌گرایی و باطل‌ستیزی در کنار عدالت خواهی و ستم ستیزی

آموزه‌های قرآنی، نهایت شناخت آدمی را حق‌شناسی می‌‌داند؛ چراکه از نظر آموزه‌های قرآنی، همه هستی، مظهری از مظاهر حق و تجلی از تجلیات حق سبحانه می‌‌باشد. بنابراین، هستی چیزی جز حقیقت نیست؛ اما از آن جایی که مراتب مظاهر الهی متفاوت است، هر موجودی بخشی از حقیقت را مظهریت می‌‌کند و همین بخشی بودن، چیزی به عنوان باطل را به نمایش می‌‌آورد که هیچ و پوچ است. از این رو، انسان در مقام شناخت و معرفت دچار اشتباه می‌‌شود و حق و باطل را در هم می‌‌آمیزد.

عقل الهی، نعمتی بزرگ و بی‌مانند برای بشر است؛ چراکه به انسان فرصت این را می‌‌بخشد تا حقیقت را چنان که هست بشناسند و حق را از باطل در مظاهر خلقی جدا کند. اما بسیاری از مردمان، عقل خویش را به کار نمی‌گیرند و از آن برای شناخت مظاهر حقی از باطل استفاده نمی‌کنند. این گونه است که دچار اشتباه شده و مسیر خویش را گم می‌‌کنند.

آموزه‌های قرآنی به انسان می‌‌آموزد که عقل را به کار گیرد و به درستی از این ظرفیت وجودی برای شناخت حق از باطل استفاده کند. البته همه کسانی که حق را شناختند، به آن گرایش نمی‌یابند، چنان که این مطلب گذشت. از این روست که از انسان خواسته شده تا پس از شناخت حق و باطل، حق را تقویت و تبلیغ کرده و با باطل به ستیز و جنگ روند. حق‌گرایی و باطل ستیزی در مقام اندیشه و با جدال و مناظره و این گونه رفتارهاست.

وجه عملی حق را می‌‌بایست در عدالت جست؛ از این روست که در آیات قرآنی حق و عدالت یک همپوشی دارند، چنان که این نسبت میان باطل و ظلم وجود دارد. انسان مؤمن کسی است که حق را می‌‌شناسد و به آن گرایش داشته و با باطل در ستیز می‌‌باشد. از آن جایی که جلوه‌های حق و باطل را در عدالت و ظلم می‌‌یابد، بر آن است تا در مقام عمل قیام به عدالت کرده و به جنگ و ستیز و جهاد با ظلم برود.

بسیاری از آیات قرآن این معنا را مورد تاکید و توجه قرار داده است که از آن جمله می‌‌توان به آیات سوره عصر اشاره کرد. از جمله آیاتی که به مسأله حق به عنوان محور همه هستی توجه داده می‌‌توان به آیه ۲۹ سوره کهف اشاره کرد. در این آیه به این نکته توجه داده شده که حق چیزی نیست که ایمان و کفر مردم در آن تاثیری داشته باشد. به سخن دیگر، حق امری ثابت است و نوع نگاه مردم به آن موجب تغییر در حقانیت حق و درستی آن نمی‌گذارد. از آن جایی که باطل امر پوچی است در نهایت این ظهور کامل حق است که همه هستی را فرا می‌‌گیرد و تمام نمادهای باطل که بر درخت حقیقت آویخته و موجب گمراهی مردمان شده، از میان می‌‌رود و حق است که بر همه هستی مسلط و چیره خواهد شد.[۱] علت چیرگی حق را می‌‌بایست در بی‌بنیادی باطل جست و جو کرد؛ چراکه ناپایداری جریان باطل، دلیل و نشان پیروزی قطعی جریان حق، هنگام ظهور و بروز، در صحنه پیکار خواهد بود[۲].

همه مؤمنان به حکم پیروی از پیامبران(ع) مامورند تا حق را بشناسند و در کنار حق بوده و به ترویج و تبلیغ حق بپردازند و با باطل ستیز کنند[۳].

عدالت نیز به عنوان نماد اصلی حق وحقیقت از این امر مستثنا نیست و لازم است که همه پیرو آن باشند و در ایجاد و برپایی آن تلاش کنند و به مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی بپردازند؛ چراکه مدار و محور هستی و توحید و یکتاپرستی بر عدالت و قسط مشهود است[۴].

بر اساس آموزه‌های وحیانی قرآن، عدالت محور باید اساس همه اعمال انسانی باشد؛ چراکه عمل صالح و نیک، چیزی جز عمل مبتنی بر عدالت نیست؛ زیرا عقل انسانی پس از شناخت حق به این مهم حکم می‌‌کند که عدالت حسن و پسندیده و ظلم و بی‌عدالتی قبیح و ناپسند است. هر عملی که نیک و پسندیده باشد، ریشه در عدالت آن چیز دارد و هر چیزی که ناپسند و زشت است به سبب خاستگاهی ظالمانه و بی‌عدالتی آن چیز می‌‌باشد.

بنابراین، هر کسی اگر بخواهد بهترین عمل را داشته باشد، می‌‌بایست آن را بر اساس معیار عدالت بسنجد. پس اگر امری عادلانه بود، عملی نیک و صالح است و اگر این گونه نبود می‌‌بایست آن را به عنوان ظلم و ستم شناخته و با آن به ستیز بپردازد. انسان پیش از آنکه موجودی متعبد باشد، موجودی متعقل است و این تعقل است که او را به سوی حق می‌‌برد و عدالت خواه و ظلم ستیز می‌‌کند. بنابراین، ظلم ستیزی پیش از این که امری شرعی و تعبدی باشد، حکم عقلانی است و این عقل است که انسان را به حق و عدالت دعوت کرده و نسبت به باطل و ستم دشمن می‌‌گرداند.

خداوند از مردمان می‌‌خواهد تا به مبارزه با ظلم و ستم در همه اشکال آن بپردازند؛ چراکه ظلم خروج از دایره عدالتی است که محور و بنیاد هستی بر آن است. کسانی که ظلم می‌‌کنند، از حق و عدالت بهره ای نبرده‌اند و از عقل انسانی فاصله گرفته‌اند. بنابراین، ایشان از دایره انسانیت به یک معنا خارج شده و تنها شکل و ظاهری انسانی دارند.

از نظر آموزه‌های اسلامی، دایره عدالت قسطی چنان وسیع است که شامل حتی کافران نیز می‌‌شود. به این معنا که اگر انسانی کافر به دور از جنگ و آواره‌سازی دیگران باشد می‌‌توان عدالت قسطی را در شکل بر و نیکی نسبت به او به کار برد. از این روست که می‌‌توان به چنین اشخاصی بر و نیکی کرد؛ چراکه بر، اعم از احسان است؛ زیرا احسان به نیکی خاصی گفته می‌‌شود، ولی بر به نیکی گفته می‌‌شود که نسبت به هر موجودی انجام می‌‌گیرد. از این روست که خداوند در آیه 8 سوره ممتحنه می‌‌فرماید: لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ امّا خدا شما را از کسانی که در کار دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمی‏دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید؛ زیرا خدا دادگران را دوست می‌‏دارد.

البته سیره عملی اهل بیت(ع) فراتر از این بوده است و آنان حتی نسبت به کافران حربی که اسیر بودند، بر و نیکی می‌‌کردند و از مقام ایثار به آنان از غذا و طعام خویش به ایشان می‌‌دادند و خداوند این سیره آنان را اسوه و سرمشق دانسته و می‌‌فرماید: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا[۵].

خداوند در همین سوره این شیوه را سیره ابرار دانسته است. این بدان معناست که ابرار نه تنها نسبت به همگان از جمله کسانی که در جنگ مؤمنان نیستند، بلکه حتی نسبت به اسیر و کافر حربی که در جنگ اسیر شده، نیز نیکی می‌‌کنند. این همه نشانه ای از نوع دوستی نیکان و ابرار است که فراتر از عدالت و بلکه فراتر از احسان به نیکی می‌‌پردازند.

به هر حال، انسان جز به حق نمی‌بایست بیاندیشد و جز به نیکی و عدالت نمی‌بایست کاری را انجام دهد. در برابر نیز باطل ستیز و ظلم ستیز باشد تا بتواند در مسیر درست قرار گیرد و فرصت شدن‌های کمالی را بیابد و با عبودیت تعقلی متاله و خدایی شود و مظهریت خداوند در ربوبیت را به دست آورد و خلافت الهی را تحقق بخشد[۶].

منابع

پانویس

  1. ﴿وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند به شما وعده می‌فرمود که (پیروزی بر) یکی از دو دسته از آن شما باشد و شما دوست می‌داشتید که آن دسته بی‌جنگ‌افزار از آن شما گردد اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند» سوره انفال، آیه ۷ و ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ «بی‌گمان آنان پیش‌تر هم فتنه‌جویی کردند و کارها را برای تو دگرگون ساختند تا آنکه حق فرا رسید و فرمان خداوند آشکار شد با آنکه آنان نمی‌پسندیدند» سوره توبه، آیه ۴۸ و نیز ﴿وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ >«و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد هر چند گنهکاران نپسندند» سوره یونس، آیه ۸۲ و ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
  2. ﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  3. ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  4. ﴿ِ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «خداوند - که به دادگری ایستاده است - و فرشتگان و دانشوران گواهی می‌دهند که: هیچ خدایی نیست جز او که پیروزمند فرزانه است» سوره آل عمران، آیه ۱۸.
  5. «و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۸.
  6. منصوری، خلیل، چگونه فکر و عمل کنیم.