تقسیم غنائم در معارف و سیره نبوی
غنائم چیست؟
«غنیمت» واژهای عربی از ریشه کلمه "غنم" است و در اصطلاح به اموال منقول و غیر منقولی گفته میشود که پس از پیروزی در جنگ نصیب رزمندگان میشود[۱]. غنائم و تقسیم آن در اسلام و در سیره نبوی(ص) تابع احکام و مقررات خاصی بود[۲].
معیار مالکیت غنائم در اسلام
پس از پایان جنگ بدر که نخستین نبرد بزرگ میان مسلمانان و مشرکان بود، مسلمانان بر اساس معیارهای کسب غنیمت در جاهلیت، غنائم را از آن جنگجویان میپنداشتند[۳]؛ اما از آنجا که در اسلام، هدف از جنگ، کسب غنائم نیست و مجاهدان آن روز نیز تنها نیروهای جامعه مدینه نبودند و پیروزی، حاصل تلاش جمعی مسلمانان بود، برخورداری عدهای اندک (جنگجویان) و محروم کردن بخش زیادی از جامعه، تجاوز به حقوق محرومان و بر هم زدن تعادل اجتماعی به حساب میآمد؛ از این رو، با نزول سوره انفال در مدینه که به اعتقاد اکثر مفسران پس از پایان نبرد بدر بود[۴]، مناسبات مالکیت شخصی و عمومی، مطرح و معیارهای متعلق به جاهلیت که بر اساس تصرف و اقتدار بود، منسوخ شد و بهرهگیری از غنائم تابع ضوابط معینی قرار گرفت، تا هم مالکیت فرد به رسمیت شناخته و هم نیازهای مالی دولت اسلامی تأمین شود. همچنین، قوانین مالکیت شخصی، متناسب و همسو با هدفهای اقتصادی ـ اجتماعی جامعه مسلمانان، تعریف و همچون سایر قوانین اسلامی، پس از فراهم شدن زمینههای عینی آن در جامعه (غنائم جنگ بدر) و به تدریج[۵] در جامعه اجرا شد. همسویی مالکیت شخصی با هدفهای اقتصادی ـ اجتماعی به معنای در اولویت قرار دادن نیازهای کلی اجتماع مسلمانان و ترجیح آن بر منافع شخصی افراد بود[۶].
غنائم جنگی؛ از مصادیق انفال
بر اساس سوره انفال، غنائم جنگی از مصادیق انفال و جزء ثروتهای عمومی است و باید در اختیار حکومت اسلامی قرار گیرد تا عدالت اقتصادی و توزیع عادلانه آن در میان مسلمانان ممکن شود. به همین دلیل، پیامبر(ص) پس از هر جنگ، غنائم را در مکانی گرد میآورد و مأمورانی برای شمارش و توزیع آن، تعیین و استفاده کنندگان از آن را مشخص میکرد[۷].
معیارهای کلی تقسیم غنائم چنین بود که مجموع غنائم به پنج قسمت تقسیم[۸] و بدین گونه توزیع میشد که سهم اول برای نیازمندیهای کلی همچون خرید ابزار آلات جنگی مانند توشه، سلاح، ساز و برگ جنگی، البسه و نیز یتیمان، مساکین و ابن سبیل (در راه ماندگان) در نظر گرفته میشد. چهار سهم باقی مانده نیز میان جنگجویان تقسیم جنگجویان میشد. جنگجویان، مسلمانانی بودند که در جنگ شرکت کرده و به قصد جنگ آمده بودند. این افراد میجنگیدند یا نمیجنگیدند، سهم میبردند؛ اما میزان سهم افراد به نسبت شایستگی آنان متفاوت بود؛ مثلا برای جنگجوی سواره، سه سهم (دو سهم برای اسب و یک سهم برای خود او) و برای جنگجوی پیاده، یک سهم در نظر میگرفتند[۹]؛ زیرا نگهداری اسب (تغذیه آن و آمادهسازی برای جنگ) هزینهها و زحمات ویژهای داشت.
زنان و کودکان ممیز نیز در صورت حضور در جنگ، مقداری کمتر از یک سهم کامل و بر اساس میزان تلاش آنان - که فرمانده کل آن را تعیین میکرد - سهم خود را دریافت میکردند[۱۰]. برخی معتقدند، این روش ابتدا در غزوه مریسیع یا بنیالمصطلق به کار گرفته شد[۱۱]. پیامبر(ص) اولین ثروت عمومی حاصل از جنگ بدر را با وجود اعتراض برخی صحابه[۱۲] به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم کرد[۱۳].
بررسی شیوه تقسیم غنائم، نشان دهنده وجود اصل تقسیم غنائم بر اساس نیازهای اقتصادی جامعه اسلامی است؛ برای مثال، پس از پیروزی مسلمانان بر یهودیان بنینضیر که بدون جنگ صورت گرفت، مسلمانان به غنائم بسیاری دست یافتند[۱۴]؛ اما برخلاف شیوه پیامبر(ص) که غنائم را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم میکرد، این بار، غنائم فقط میان مهاجران و چند تن از انصار تقسیم شد[۱۵] که دلیل آن، نیازهای شدید اقتصادی مهاجران بود که به خاطر هجرت اموال و کاشانه خود را از دست داده و غالباً با انصار در یک خانه زندگی میکردند و پیامبر(ص) با کسب رضایت از انصار و برای تحقق عدالت اقتصادی و از میان برداشتن فاصلههای مالی میان انصار و مهاجران، چنین کاری را انجام داد؛ اما پس از برطرف شدن نیازمندیهای اقتصادیانصار و مهاجران، غنائم بر اساس شکل کلی مطرح شده تقسیم میشد[۱۶].
شیوههای استفاده از غنائم
- خوراکیها: از آشامیدنیها و غذاها در همان میدان جنگ استفاده میشد؛ زیرا استفاده کننده از آن، چه فقیر یا غنی، ناچار به حمل (خوراک و آذوقه) از دارالاسلام (مدینه) به سوی سرزمین جنگی بود که برای آن سختی بسیاری کشید[۱۷].
- ابزار آلات جنگی، لباسها، اسب، شتر، گوسفند و...: که بر اساس معیار کلی تقسیم غنائم تقسیم میشد؛
- اسیران جنگی: این گروه جزء سپاه دشمن بودند که زنده دستگیر میشدند و آنها یا بخشیده و یا آزاد[۱۸]؛ یا با مسلمانان اسیر، مبادله میشدند[۱۹]؛ همچنین یا با پرداخت فدیه آزاد[۲۰] و یا بسیار به ندرت، کشته میشدند[۲۱].[۲۲]
منابع
پانویس
- ↑ ابوهلال عسکری، الفروق اللغویه، ص۳۹۰ - ۳۹۱؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج ۳، ص۳۸۹ و ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص۴۴۶.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۱۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۱، ص۶۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص۴۵۷ - ۴۵۸ و عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف، ج ۵، ص۱۵۰.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص۷۹۵ - ۷۹۶ و محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۷، ص۳۶۱.
- ↑ بیان حرمت شرب خمر و گرفتن ربا به تدریج، نشان دهنده وجود این اصل در تشریع قوانین اسلامی است
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۱۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۴۰۹ و ۴۱۲ و ج۳، ص۹۴۳ و ۹۴۸؛ السیرة النبویه، ص۶۴۱ و ج۲، ص۴۸۸ – ۴۹۰؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص۴۵۷-۴۵۸؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص۲۲۰ و تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۱، ص۲۰۵ و...
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۴۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۵۱۵ و امتاع الاسماع، ج ۱۳، ص۱۴۵-۱۴۶.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۴۱۰؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص۵۹۱ و السیرة النبویه، ج ۲، ص۲۴۴.
- ↑ امتاع الأسماع، ج ۱، ص۲۵۳؛ حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج ۲، ص۴۴۸ و المغازی، ج ۲، ص۵۲۲.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۴۱۰.
- ↑ همان، ص۹۹ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص۱۱۱.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۹۹ و ج ۱، ص۳۷۹؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص۱۱۱؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص۳۶۴ - ۳۶۵ و عیون الاثر، ج ۲، ص۷۳ – ۷۴.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۳۷۹ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص۷۳.
- ↑ المغازی، ج ۱، ص۳۷۹؛ السیرة الحلبیه، ج ۲، ص۳۶۴ - ۳۶۵ و عیون الاثر، ج ۲، ص۷۳ – ۷۴.
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۱۳ ـ ۳۱۴.
- ↑ زحیلی، وهبة، ص۴۵۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۰۷ و ۴۱۲؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص۳۰۳ و ۴۴۲؛ الطبقات الکبری، ج ۲، ص۱۳ و ۴۹ و السیرة النبویه، ج ۱، ج ص۱، ص۶۵۹ -۶۶۰.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص۶۰۴ مبادله اسیران با قریش، پس از پیمان صلح حدیبیه آغاز شد.
- ↑ این شیوه از سایر شیوهها رایجتر بود و در بسیاری از غزوات مانند بدر، بنی مصطلق، حنین و... نمونههای آن دیده میشود.
- ↑ عیون الاثر، ج ۱، ص۳۰۸ - ۳۰۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۴۶؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص۱۴۸ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص۴۵۹. ابی معیط و نضر بن حارث از اسیران جنگ بدر بودند که به دستور پیامبر(ص) در حال اسارت کشته شدند
- ↑ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۳۱۵.