طوعه
طوعه بانویی با ایمان و دوستدار اهل بیت (ع) است که در لحظات تنهایی و سرگردانی مسلم بن عقیل در کوچههای کوفه به او آب داد و به خانه برد و پذیرایی کرد. نام طوعه در شمار یاران مسلم بن عقیل نماینده امام حسین (ع) ثبت و در تاریخ از او به نیکی و خوبی یاد شد، همانگونه که از فرزند و همسرش به بدی و زشتی یاد میشود.
مقدمه
طوعه بانویی با ایمان و موالی اهل بیت (ع) که در لحظات تنهایی و سرگردانی مسلم بن عقیل در کوچههای کوفه به او آب داد و به خانه برد و پذیرایی کرد[۱]. بدون آنکه از پیامدهای آن ترسی به دل راه دهد. او از مؤمنان و معتقدان واقعی به اهل بیت (ع) بود. برای اینکه از جایگاه و نقش وی در نهضت حسینی آگاه شویم، اشارهای به آنچه مورخان و شرح حال نویسان در برخورد او با نماینده امام حسین (ع) آوردهاند میشود:
در شرح حال او، برخی طوعه را کنیز اشعث بن قیس دانستهاند که پس از آزادی، با مردی به نام اسید حضرمی[۲]ازدواج کرده است[۳]؛ بلال، ثمرۀ این ازدواج بود. بعضی نیز گفتهاند وی خادمه بنیهاشم بود که در ایام خلافت امام علی (ع) در کوفه به آنان خدمت میکرد[۴].[۵]
پناه آوردن حضرت مسلم به خانه طوعه
با جوّ ارعاب و اختناق و موج خشونتآمیزی که ابن زیاد به راه انداخته بود، مردان و زنان از همراهی و همگامی با مسلم کناره گرفتند، تا جایی که وی خود را در کوفه تنهای تنها دید و از طوعه کمک خواست. او نیز چون مسلم را شناخت به وی پناه داد و کمر به خدمت او بست.
طبری به نقل از ابو مخنف وضعیت کوفه و مردم آن را در آن روزگار چنین گزارش کرده است:
زنان به سراغ همسران، فرزندان و برادران خود میرفتند و آنها را از همراهی با نهضت باز میداشتند؛ با این بهانه که دیگران این کار را انجام خواهند داد. مردان نیز به سراغ فرزندان و برادران خود میرفتند و آنان را از لشکر شام میترساندند و با خود میبردند[۶]. دینوری نیز وضعیت کوفه را همانند طبری گزارش کرده است[۷].
سرانجام اوضاع به گونهای شد که از آن جمعیت انبوه در نماز مغرب، تنها سی نفر باقی مانده بودند. مسلم از مسجد که بیرون آمد، همین تعداد اندک نیز از اطراف او پراکنده شدند. وی تنها در کوچههای کوفه راه میپیمود تا به درِ خانه زنی به نام طوعه رسید که منتظر فرزند خویش بود. وی از طوعه جرعهای آب خواست. طوعه جام آبی برای آن جناب آورد. مسلم آب را نوشید و همانجا نشست. طوعه به خانه رفت و برگشته به مسلم گفت: مگر آب نیاشامیدی؟ برخیز و به خانهات برو. مسلم جواب نداد. طوعه دوباره سخنان خود را تکرار کرد، اما باز هم پاسخی نشنید. آن گاه گفت: "سُبْحَانَ اَللَّه"، ای بنده خدا برخیز به سوی اهل خود برو!؛ چراکه بودن تو در این وقت شب بر در خانه من شایسته نیست و من نیز از بودنت در اینجا راضی نیستم. مسلم گفت: من در این شهر خانه و خویشی ندارم. آیا ممکن است به من احسان کرده مرا پناه دهی؟ شاید بتوانم پس از این، این کار شما را جبران کنم[۸].
طوعه وقتی فهمید او نماینده امام حسین (ع) است، او را در یکی از اتاقهای منزل خود جای داد. غذا برای او آماده کرد، ولی وی غذا نخورد. آن زن همچنان به خدمت مسلم مشغول بود که پسرش بلال آمد و دید که مادرش به آن اتاق رفت و آمد دارد. از مادرش سؤال کرد. او خواست قضیه را از پسرش پنهان دارد، ولی او با اصرار فراوان فهمید که مسلم در خانه آنهاست. مادر سوگندش داد که این راز را افشا نکند، اما وی به طمع جایزه ابن زیاد صبح زود این خبر را به او رساند[۹].
مسلم آن شب را تا به صبح نخوابید و به ذکر و عبادت و تلاوت قرآن مشغول بود. طوعه نیز که نگران مسلم و عاقبت کار او بود جز اندکی نخوابید. هنگام طلوع فجر آب آورد تا وضو بگیرد. طوعه به مسلم گفت: «مولای من، من ندیدم که شما شب را بخوابید».
مسلم در پاسخ گفت: من اندکی خوابیدم در عالم خواب عمویم امیرمؤمنان (ع) را دیدم که میفرمود: شتاب کن، شتاب کن و من میدانم که امروز، آخرین روز زندگی من است[۱۰].
بدین ترتیب نام طوعه در شمار یاران مسلم بن عقیل نماینده امام حسین (ع) ثبت و در تاریخ از او به نیکی و خوبی یاد شد، همانگونه که از فرزند و همسرش به بدی و زشتی یاد میشود[۱۱].
منابع
پانویس
- ↑ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۱.
- ↑ او جزء لشکریان عمر سعد بود. گفته شده عبدالله مسلم را او به شهادت رسانده است (ابی مخنف، وقعة الطف، ص۱۲۷، پاورقی).
- ↑ ابی مخنف، وقعة الطف، ۱۲۶ - ۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۷؛ دمع السجوم، ص۴۹.
- ↑ طبرسی، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۳، ص۱۴۳ به نقل از: مبعوث الحسین، ص۱۹۸.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۳۳-۳۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
- ↑ دینوری، اخبارالطوال، ص۲۳۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۸.
- ↑ شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۹۹.
- ↑ مزینانی، محمد صادق، نقش زنان در حماسه عاشورا، ص۳۳-۳۷؛ خادری، ملیحه، مقاله «زنان در نهضت عاشورا»، فرهنگ عاشورایی ج۹ ص ۲۶.