آقای
سید مجتبی حسینی در کتاب
«مقامات اولیاء» در اینباره گفته است:
«در مورد "
قرب" چند اصطلاح وجود دارد. یک "قرب" به معنی نزدیکی است.
خدا با ما قریب، یعنی نزدیک است. قرب در مورد دو موجود
جسمانی، چنان است که اگر یکی به دیگری نزدیک باشد، آن یکی هم نزدیک است و موضوع دوطرفه است. آن چیزی که ما به دنبالش هستیم "
تقرب" است. در مقام تقرب، این رابطه نزدیکیِ دوطرفه نیست. خدا به ما قریب است، ولی ممکن است ما از خدا دور باشیم. ما با تقرب جستن میخواهیم به او نزدیک شویم، ولی جای خدا فرقی نمیکند،؛ چراکه خدا اصلاً مکان ندارد. شدت قرب ما به او میشود اقتراب؛ لذا اگر دقت کرده باشید، در آن
آیه عظیمه
سوره علق که تلاوتش
سجده واجب دارد، میفرماید تو سجده کن و نزدیک شو.
سجده عالیترین وسیلهای است که ما را به
قرب خدا و اقتراب میرساند. در
روایات، فراوان آمده است که هیچ عملی به اندازه سجده، ما را به خدا نزدیک نمیکند. پس تقرب، در واقع پذیرش اثر این قرب و اقتراب شدت پذیرش این اثر است، اما تقریب این است که کسی ما را به خودش یا به دیگری نزدیک کند.
قربی که در مقربین وجود دارد از جنس تقریب است و قربی نیست که فرد با پای خود این مسیر را رفته باشد. متقرب،
قصد قربت دارد و کاری میکند که نزدیک شود و نزدیکی هم بر او حاصل خواهد شد، اما
مقرب کسی است که این قرب را به او دادهاند. تفاوت میان مقرب و متقرب، مانند قضیه مخلِص و
مخلَص است؛ مخلِص، خودش را
خالص میکند، ولی مخلَص، خالص شده است. از منظری بالاتر، مانند وصل و اتصال است؛ اگر شما بخواهید دست در دست من بگذارید، شما به من وصل شدهاید، اما اگر شما دستتان را دراز کردید و من هم دستتان را گرفتم و فشردم، این اتصال است؛ یعنی اتصال وقتی است که وصل در شما تحقق پیدا کرد و شما پذیرنده و منفعل اثر شدید.
تقرب هم پذیرندگی و اقتراب شدت پذیرندگی و
تقرب است.
مقرّبین، اما کسانی هستند که به
خدا نزدیکشان کردهاند. آنان
نزدیکان به خدا نیستند، بلکه نزدیک شدگان به خدایند. یکی از مسائل
قرب،
القا و
درک بیشتر و تأثیر گرفتن از کانون و حوزهای است که در پی قرب به آن هستیم. قرب میتواند آنقدر شدت بگیرد که اصطلاح خداگونگی تحقق یابد. هرقدر که قرب بیشتر باشد، خداگونگی بیشتر و قویتر خواهد بود. هرقدر
انسان به خدا نزدیکتر شود، از
علم،
عدالت و بقیه
صفات خدا بیشتر به او میرسد و این میشود قرب.
ائمه(ع) مقربند؛ یعنی
قدرت، علم،
ولایت خدا و... به آنان
تفویض شده است
﴿كِتَابٌ مَّرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[۲۷].
امام،
مقرب است؛ یعنی علم ایشان از
علم الهی و صفت ایشان از صفت
الهی است. در دعای رجبیه که منسوب به
ناحیه مقدسه حضرت حجت(ع) است، آمده:
«اللَّهُمَ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِكَ... َ لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»[۲۸]. پس قرب به مرحلهای میرسد که هیچ تفاوتی میان خدا و ایشان نیست، جز آنکه آنها عباد خدا هستند. در
حدیث مشهور به
قرب نوافل هم آمده که اگر من کسی را از
محبت خود پر کنم، گوشش میشوم که با آن میشنود، چشمش میشوم که با آن میبیند و دستش میشوم که با آن کار میکند؛ یعنی در
مقام قرب میشود به جایی رسید که خدا به جای انسان بیند، به جای انسان بشنود، به جای انسان با دست او کار کند و به جای
انسان با پای او حرکت کند. از این رو فرمودند: "از
فراست مؤمن بپرهیزید،؛ چراکه او با
نور خدا میبیند"
[۲۹]. مؤمن به نور خدا میبیند و خیلی از مسائل را میفهمد، ولی بروز نمیدهد. شاید هم اگر بخواهد بروز دهد، نتواند، چون قرار است
خدا به جای او کار کند. این
مقام مقربین است. مقام تقریب مقربین، مقامی است که باید خدا،
انسان را به آن سمت ببرد؛ فقط انسان باید مقدماتش را که بیشتر
قلبی است،
نیت کند.
اعمال،
حافظ قلب ما هستند. اینگونه نیست که تنها آرزویِ قلبِ
پاک کافی باشد؛ اگر عملی به قلب سرایت نکند، چیز زیادی به دست نیاوردهایم. پس خاصیت اول اعمالی که انجام میدهیم، این است که بتواند قلب را
حفظ و
تطهیر کند و آن را کانون
محبت و
معرفت الهی قرار دهد تا جزء مقربین میشویم. ما اگر کسی را ببینیم که دم و دستگاهی دارد و ظاهرش با دیگران کمی متفاوت است،
یقین میکنیم که خبری است؛ مقربین مثل دیگران، ظاهری معمولی دارند. وقتی غریبهای
امیرالمؤمنین(ع) و
پیامبر(ص) را میدید، ایشان را نمیشناخت. آنقدر عادی بودند که از ظاهرشان قابل تشخیص نبودند، اما دریایی در درون داشتند!»
[۳۰].