اصول حاکم بر نظام اداری در اسلام چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '| پاسخدهنده = ۱ پاسخ↵| پاسخدهندگان = ↵}}' به '| تعداد پاسخ = ۱ }}') |
جز (جایگزینی متن - 'رده:(اا): پرسشهایی با ۱ پاسخ' به '') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
[[رده:پرسش]] | [[رده:پرسش]] | ||
[[رده:پرسمان فقه سیاسی]] | [[رده:پرسمان فقه سیاسی]] | ||
[[رده:(اا): پرسشهای فقه سیاسی با ۱ پاسخ]] | [[رده:(اا): پرسشهای فقه سیاسی با ۱ پاسخ]] |
نسخهٔ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۴
اصول حاکم بر نظام اداری در اسلام چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | ؟ |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
اصول حاکم بر نظام اداری در اسلام چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
آیتالله عباس علی عمید زنجانی و حجت الاسلام ابراهیم موسیزاده در کتاب «بایستههای فقه سیاسی» در اینباره گفتهاند:
- «اصل اول: حکمت: حکمت الگویی برگرفته از نظام آفرینش است: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[۱]. در قرآن، خداوند، متجاوز از نود مورد به صفت حکیم توصیف شده است. انسان خلیفه خدا در زمین و نماینده خدا در برقراری حکمت در زندگی و جامعه و اداره زمین است و نظام اداری و رهبری توحیدی از حکمت جداپذیر نیست.
- اصل دوم: عدالت و قسط: الگوی عدالت نیز ریشه در آفرینش الهی دارد ﴿الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[۲] عدالت در الگوی آفرینش بر محور حق و بر اساس رعایت استحقاقهاست. تبعیض، به معنی تفاوت در عطا نسبت به دو موجود متساوی در استحقاق، ظلم است. جدا شدن از این اصل به مثابه خروج نظام از خصلت توحیدی و افتادن در گرداب شرک و کفر میباشد ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۳].
- اصل سوم: برابری: برابری در نژاد﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[۴]؛ برابری به معنی نفی تبعیض ﴿وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ﴾[۵]. همچنین برابری در بهرههای اجتماعی و عمومی «انی لا اری فی هذا الفی فضیلة لبنی اسماعیل علی غیرهم»[۶] و برابری در تعمیم حقوق و وظایف «فالحق لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الأجری له»[۷] و یکسان بودن درحقطلبی «فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً»[۸] و بالاخره برابری به عنوان شعار سیاسی رهبری «وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ»[۹].
- اصل چهارم: قطبیت و مرکزیت: مدیر به مثابه قطبی در مرکز ایدئولوژیک است[۱۰].
- اصل پنجم: هدایت: حرکت دامنهدار نظام اداری، قابل تفکیک نیست یکی از ابعاد این حرکت شکوفایی استعدادهای نیروها در درون تشکیلات اداری است ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۱].
- اصل ششم: شورا: اصل شورا به عنوان زیربنا در مدیریت اسلامی اصلی شناخته شده و آشنا است ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۱۲] و یک اصل الزامی است ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۱۳]. این اصل در حقیقت، احترام به افکار عمومی و آزادیهاست و خود ناشی از حاکمیتی است که خداوند به انسان نسبت به سرنوشت او داده و او را در عقیده و عمل اختیار بخشیده است. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۱۴] مراجعه به آراء مردم و نظرخواهی و آزادگذاردن مردم در انتخاب راه، شیوه رهبری در اسلام بوده و مواردی از آن را میتوان به صورت نظرخواهی در جنگها و یا بیعت در زندگی پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) مشاهده نمود.
- اصل هفتم: قاطعیت (ایمان و اخلاص): قاطعیت در مفهوم اداری حالتی است که از ایمان و اخلاص سرچشمه میگیرد ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ﴾[۱۵].
- اصل هشتم: حس اخوّت: پایه مناسبات اجتماعی در اسلام، حس اخوت است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[۱۶] بر همین اساس در سیره پیامبر اکرم(ص) میفرمود: “من دوست ندارم مادام که در میان شما هستم از دیگران متمایز باشم” و علی(ع) مردم انبار را از احتراماتی که بندگی را جایگزین رابطه اخوت اسلامی میکند، نهی فرمود.
- اصل نهم: حاکمیت ارزشهای اسلامی: تشکیلات اسلامی بر حاکمیت اصول و ارزشهای اسلامی استوار است و بدون آن هیچ سازمانی نمیتواند اسلامی باشد.
- اصل دهم: نفی تحمیل و اکراه: اکراه با کرامت و ارزش والای انسان و آزادی و اختیار او منافات دارد ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۱۷] و این اصل یکی از ارکان نظام حقوقی و اداری اسلامی است «انی لا أحب أن أجبرا حدا بما یکرهه»[۱۸].
- اصل یازدهم: احساس تکلیف: این احساس مسئولان را به یک شخصیت جمعی تبدیل میکند که بهجای خود همواره همگان را میبینند و در این میان هرگز خود را نمیبیند و آنچه برای آنان مطرح است تکلیف و مسؤولیت است. ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا﴾[۱۹].
- اصل دوازدهم: عطوفت و مهرورزی: رابطه مدیریت و نیروها از حد برادری فراتر و رقیقتر و عاطفیتر است چون مسؤول، خود را پدر نسبت به نیروهای خویش میبیند و به آنها عشق میورزد، و لغزشها و خطاهای نیروها هرگز وی را از مهر پدری باز نمیدارد. ﴿وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾[۲۰].
- اصل سیزدهم: مسؤولیت خواستن: با حاکمیت قانون و اصول، ناگزیر اشخاص و شخصیتها با معیارهای قانونی سنجیده میشوند و نظامها نه بر اساس اشخاص بلکه بر اساس اصول ارزیابی میشوند و از همه، مسؤولیت خواسته میشود «فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ»[۲۱].
- اصل چهاردهم: مراعات معیارهای گزینش: در مناسبات اداری و گزینشها باید، ضوابط حاکم باشد نه روابط و از اینرو مشکلترین مسأله در مدیریتها گزینش مسؤولان لایق و متعهد بر اساس ضوابط صحیح است «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ»[۲۲]. و در این میان مهمترین معیار کاردانی و امانت است «لا تقبلن في استعمال عمالك و أمرائك شفاعة احد إلا شفاعة الكفاية و الأمانة»[۲۳].
- اصل پانزدهم: اسوه بودن: مدیران باید، تجسّم عینی ارزشها و خصایص نیروهای زبده و کارآمد باشند تا از آنها الگو ساخته شود و برای سایر نیروها اسوه باشند «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ»[۲۴]»[۲۵]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.
- ↑ «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
- ↑ «اوست که شما را از تنی یگانه آفرید و از (خود) او همسرش را پدید آورد» سوره اعراف، آیه ۱۸۹.
- ↑ «و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد * بگو: بیگمان پروردگارم برای هر کس که بخواهد روزی را فراخ یا تنگ میگرداند» سوره سبأ، آیه ۳۵-۳۶.
- ↑ ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۰.
- ↑ «و اولوالعزم من الرسل علیهم دارت الرحا»، نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکلکنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان برادرند» سوره حجرات، آیه ۱۰.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ از سخنان منسوب به امیر مؤمنان علی(ع).
- ↑ «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۷۷.