اسحاق بن ابراهیم حنظلی در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول') |
جز (جایگزینی متن - 'کرد' به 'کرد') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
[[امام]]{{ع}} سرش را از عماری بیرون کردند و برای آنها حدیثی از [[پدران]] بزرگوارش [[قراءت]] فرمودند شرح حال او به طور مشروح در کتابهای [[رجال]] [[اهل سنت]] آمده و همگان او را به فضل و [[دانش]] و [[اتقان]] در حدیث توصیف کردهاند و مشایخ و [[راویان]] او را ذکر نمودهاند و ما اکنون شرح حال او را از [[کتب رجال]] که در دست ما هست در این جا نقل میکنیم: | [[امام]]{{ع}} سرش را از عماری بیرون کردند و برای آنها حدیثی از [[پدران]] بزرگوارش [[قراءت]] فرمودند شرح حال او به طور مشروح در کتابهای [[رجال]] [[اهل سنت]] آمده و همگان او را به فضل و [[دانش]] و [[اتقان]] در حدیث توصیف کردهاند و مشایخ و [[راویان]] او را ذکر نمودهاند و ما اکنون شرح حال او را از [[کتب رجال]] که در دست ما هست در این جا نقل میکنیم: | ||
[[بخاری]] در [[تاریخ]] خود گوید: [[اسحاق بن ابراهیم حنظلی مروزی]] از [[ابن عیینه]] و [[وکیع]] اخذ حدیث | [[بخاری]] در [[تاریخ]] خود گوید: [[اسحاق بن ابراهیم حنظلی مروزی]] از [[ابن عیینه]] و [[وکیع]] اخذ حدیث کرد و [[یحیی بن آدم]] نیز از او روایت میکند، بخاری گوید: وی در شب [[شنبه]] چهاردهم [[ماه شعبان]] [[سال]] ۲۳۸ در حالی که هفتاد و هفت سال از عمرش گذشته بود درگذشت. | ||
[[خطیب بغدادی]] گوید: [[اسحاق بن ابراهیم ابویعقوب حنظلی مروزی]] معروف به [[ابن راهویه]] یکی از [[رهبران]] [[مسلمانان]] و اعلام [[دین]] به شمار میرود. او [[محدث]]، [[فقیه]]، [[حافظ]]، باورع، [[زاهد]]، و [[راستگو]] بود، ابن راهویه برای [[طلب]] حدیث و تحصیل دانش و کمال به طرف [[عراق]]، [[حجاز]]، [[یمن]] و [[شام]] [[مسافرت]] کرد، او از [[جریر بن عبدالحمید]] و [[اسماعیل بن علیه]] و [[نضر بن شمیل]] و غیر آنها روایت میکند. | [[خطیب بغدادی]] گوید: [[اسحاق بن ابراهیم ابویعقوب حنظلی مروزی]] معروف به [[ابن راهویه]] یکی از [[رهبران]] [[مسلمانان]] و اعلام [[دین]] به شمار میرود. او [[محدث]]، [[فقیه]]، [[حافظ]]، باورع، [[زاهد]]، و [[راستگو]] بود، ابن راهویه برای [[طلب]] حدیث و تحصیل دانش و کمال به طرف [[عراق]]، [[حجاز]]، [[یمن]] و [[شام]] [[مسافرت]] کرد، او از [[جریر بن عبدالحمید]] و [[اسماعیل بن علیه]] و [[نضر بن شمیل]] و غیر آنها روایت میکند. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
او چند بار وارد [[بغداد]] شد و با حفاظ و محدثان بغداد مجالست نمود، و در مورد حدیث با آنها [[مذاکره]] کرد، بعد از آن به [[خراسان]] بازگشت و در نیشابور اقامت کرد، تا آن گاه که در آن شهر درگذشت، [[علم]] او در نزد خراسانیها بود و به وسیله آنها پخش شد، [[محمد بن اسماعیل بخاری]] و [[مسلم بن حجاج نیشابوری]] و [[محمد بن نصر مروزی]] و [[ابوعیسی ترمذی]] و گروهی بسیار از وی [[روایت]] میکنند. | او چند بار وارد [[بغداد]] شد و با حفاظ و محدثان بغداد مجالست نمود، و در مورد حدیث با آنها [[مذاکره]] کرد، بعد از آن به [[خراسان]] بازگشت و در نیشابور اقامت کرد، تا آن گاه که در آن شهر درگذشت، [[علم]] او در نزد خراسانیها بود و به وسیله آنها پخش شد، [[محمد بن اسماعیل بخاری]] و [[مسلم بن حجاج نیشابوری]] و [[محمد بن نصر مروزی]] و [[ابوعیسی ترمذی]] و گروهی بسیار از وی [[روایت]] میکنند. | ||
یکی از روزها اسحاق در نزد عبدالله بن طاهر [[امیر]] [[خراسان]] بود، و [[ابراهیم بن ابی صالح]] هم در آنجا بودند، عبدالله بن طاهر مسألهای را مطرح | یکی از روزها اسحاق در نزد عبدالله بن طاهر [[امیر]] [[خراسان]] بود، و [[ابراهیم بن ابی صالح]] هم در آنجا بودند، عبدالله بن طاهر مسألهای را مطرح کرد، اسحاق گفت: [[سنت]] در این مسأله چنین و چنان است و هرکس از [[سنت]] [[متابعت]] میکند عقیدهاش چنین میباشد، ولی [[ابوحنیفه]] و [[یاران]] او برخلاف این سنت [[فتوی]] میدهند، ابراهیم گفت: ابوحنیفه برخلاف سنت چیزی نگفته است. | ||
اسحاق گفت: من خلاف سنت را در این مسأله در کتاب جد او دیدهام، ابراهیم گفت: ای امیر اسحاق [[دروغ]] میگوید در کتاب جد من چنین چیزی نیست، اسحاق بن راهویه گفت: امیر دستور دهند جامع ابوحنیفه را بیاورند تا موضوع روشن گردد، عبدالله فرستاد کتاب را آوردند و به امیر دادند او هنگامی که کتاب را ورق میزد اسحاق گفت: ای امیر صفحه یازدهم کتاب را باز کنید، و از سطر نهم مطالعه کنید تا سخن مرا در آنجا پیدا کنید، هنگامی که کتاب مورد مطالعه قرار گرفت [[صدق]] گفتار اسحاق روشن شد، عبدالله بن طاهر گفت: [[حفظ]] کردن مسائل امری طبیعی است، ولی حفظ صفحه کتاب و سطر آن برای من شگفتآور میباشد. | اسحاق گفت: من خلاف سنت را در این مسأله در کتاب جد او دیدهام، ابراهیم گفت: ای امیر اسحاق [[دروغ]] میگوید در کتاب جد من چنین چیزی نیست، اسحاق بن راهویه گفت: امیر دستور دهند جامع ابوحنیفه را بیاورند تا موضوع روشن گردد، عبدالله فرستاد کتاب را آوردند و به امیر دادند او هنگامی که کتاب را ورق میزد اسحاق گفت: ای امیر صفحه یازدهم کتاب را باز کنید، و از سطر نهم مطالعه کنید تا سخن مرا در آنجا پیدا کنید، هنگامی که کتاب مورد مطالعه قرار گرفت [[صدق]] گفتار اسحاق روشن شد، عبدالله بن طاهر گفت: [[حفظ]] کردن مسائل امری طبیعی است، ولی حفظ صفحه کتاب و سطر آن برای من شگفتآور میباشد. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
احمد بن حنبل گفته: کسی مانند اسحاق از [[جسر بغداد]] عبور نکرده و به [[خراسان]] نرفته است، او میگفت: من در [[عراق]] نظیر او را ندیدهام، [[محمد بن اسلم طوسی]] گوید: او هنگامی که درگذشت [[داناترین]] [[مردم]] بود، و اگر ثوری زنده بود به اسحاق احتیاج پیدا میکرد، [[نسائی]] گوید: اسحاق یکی از پیشوایان است و ثقة و مورد [[اطمینان]] میباشد. | احمد بن حنبل گفته: کسی مانند اسحاق از [[جسر بغداد]] عبور نکرده و به [[خراسان]] نرفته است، او میگفت: من در [[عراق]] نظیر او را ندیدهام، [[محمد بن اسلم طوسی]] گوید: او هنگامی که درگذشت [[داناترین]] [[مردم]] بود، و اگر ثوری زنده بود به اسحاق احتیاج پیدا میکرد، [[نسائی]] گوید: اسحاق یکی از پیشوایان است و ثقة و مورد [[اطمینان]] میباشد. | ||
[[ابن خزیمه]] گوید: اگر او در میان [[تابعین]] بود به [[حفظ]] و [[علم]] و [[فقه]] او [[اقرار]] میکردند، [[ابوداود]] گوید: از اسحاق شنیدم که میگفت: در کتابهای من صدهزار [[حدیث]] میباشد که در نظرم میباشد، او میگفت: وی یازده هزار حدیث از [[حفظ]] برای ما [[املا]] | [[ابن خزیمه]] گوید: اگر او در میان [[تابعین]] بود به [[حفظ]] و [[علم]] و [[فقه]] او [[اقرار]] میکردند، [[ابوداود]] گوید: از اسحاق شنیدم که میگفت: در کتابهای من صدهزار [[حدیث]] میباشد که در نظرم میباشد، او میگفت: وی یازده هزار حدیث از [[حفظ]] برای ما [[املا]] کرد و بعد که از روی کتاب برای ما [[قراءت]] نمود، یک حرفی هم زاید نبود و همه با حفظ او مطابقت میکرد. | ||
او از [[حضرت رضا]]{{ع}} یک حدیث [[روایت]] میکند، [[اسحاق بن ابراهیم]] گوید: هنگامی که [[امام رضا]]{{ع}} خواستند از [[نیشابور]] خارج شوند، [[محدثان]] پیرامون مرکب او [[اجتماع]] کردند و گفتند یا ابن [[رسول الله]] اکنون که ما را ترک میکنی، [[حدیثی]] برای ما بخوان تا ما آن را بنویسیم. | او از [[حضرت رضا]]{{ع}} یک حدیث [[روایت]] میکند، [[اسحاق بن ابراهیم]] گوید: هنگامی که [[امام رضا]]{{ع}} خواستند از [[نیشابور]] خارج شوند، [[محدثان]] پیرامون مرکب او [[اجتماع]] کردند و گفتند یا ابن [[رسول الله]] اکنون که ما را ترک میکنی، [[حدیثی]] برای ما بخوان تا ما آن را بنویسیم. |
نسخهٔ ۱ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۴۸
مقدمه
معروف به «ابن راهویه»، از دانشمندان نیشابور بود[۱]. هنگامیکه کاروان امام رضا (ع) در حال ترک نیشابور بود، ابن راهویه به همراه محمد بن رافع و احمد بن حارث و یحیی بن یحیی، در خیل استقبال کنندگان امام (ع)، به قریه مؤیدیه رفتند و چون امام (ع) در این شهر حدیث سلسلة الذهب را فرمودند، وی این رویداد مهم را با عشق و علاقهای وافر به ثبت رساند[۲][۳]
روایت سلسلة الذهب
کاروان حامل امام رضا (ع)، کمکم از نواحی نیشابور، دور میشد. قطب الانام شیخ ابویعقوب اسحاق بن راهویه مروزی که شیخ و مقدم ارباب ولایت بود، به همراه چند تن از دانشمندان و راویان از نیشابور بیرون شدند و تا «قریه مؤیدیه» که از قرای نیشابور است به دنبال کاروان رفتند. بعد از این که ایشان به کاروان امام (ع) رسیدند، از امام (ع) تقاضا نمودند تا برایشان حدیثی از اجداد خویش بیان کنند. امام (ع) «حدیث سلسلة الذهب» را ایراد فرمودند. شیخ با وجود کبر سن، مهار ناقه آن حضرت را بر دوش گرفت و تا بیرون شهر نیشابور پیاده راه پیمود[۴]. ابن راهویه تا آخر عمر در نیشابور بود و سرانجام در سال ۲۳۷ یا ۲۳۸ هجری قمری در گذشت[۵]. آرامگاه جناب راهویه رازی، در کنار خندق شادیاخ به طرف راه تلاجرد، قرار دارد[۶][۷]
اسحاق بن ابراهیم حنظلی در راویان امام رضا در مسند الرضا
او از بزرگان اهل حدیث و مشایخ روایت در عصر خود به شمار میرفت، بخاری و مسلم، و احمد بن حنبل و نسائی از وی اخذ حدیث کردهاند، هنگامی که امام رضا(ع) وارد نیشابور شدند او در این شهر اقامت داشته است اسحاق بن راهویه هنگام خروج آن حضرت از نیشابور جلو مرکب او را گرفت و از آن جناب خواست تا برای او و محدثان نیشابور حدیثی را املاء فرمایند.
امام(ع) سرش را از عماری بیرون کردند و برای آنها حدیثی از پدران بزرگوارش قراءت فرمودند شرح حال او به طور مشروح در کتابهای رجال اهل سنت آمده و همگان او را به فضل و دانش و اتقان در حدیث توصیف کردهاند و مشایخ و راویان او را ذکر نمودهاند و ما اکنون شرح حال او را از کتب رجال که در دست ما هست در این جا نقل میکنیم:
بخاری در تاریخ خود گوید: اسحاق بن ابراهیم حنظلی مروزی از ابن عیینه و وکیع اخذ حدیث کرد و یحیی بن آدم نیز از او روایت میکند، بخاری گوید: وی در شب شنبه چهاردهم ماه شعبان سال ۲۳۸ در حالی که هفتاد و هفت سال از عمرش گذشته بود درگذشت.
خطیب بغدادی گوید: اسحاق بن ابراهیم ابویعقوب حنظلی مروزی معروف به ابن راهویه یکی از رهبران مسلمانان و اعلام دین به شمار میرود. او محدث، فقیه، حافظ، باورع، زاهد، و راستگو بود، ابن راهویه برای طلب حدیث و تحصیل دانش و کمال به طرف عراق، حجاز، یمن و شام مسافرت کرد، او از جریر بن عبدالحمید و اسماعیل بن علیه و نضر بن شمیل و غیر آنها روایت میکند.
او چند بار وارد بغداد شد و با حفاظ و محدثان بغداد مجالست نمود، و در مورد حدیث با آنها مذاکره کرد، بعد از آن به خراسان بازگشت و در نیشابور اقامت کرد، تا آن گاه که در آن شهر درگذشت، علم او در نزد خراسانیها بود و به وسیله آنها پخش شد، محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری و محمد بن نصر مروزی و ابوعیسی ترمذی و گروهی بسیار از وی روایت میکنند.
یکی از روزها اسحاق در نزد عبدالله بن طاهر امیر خراسان بود، و ابراهیم بن ابی صالح هم در آنجا بودند، عبدالله بن طاهر مسألهای را مطرح کرد، اسحاق گفت: سنت در این مسأله چنین و چنان است و هرکس از سنت متابعت میکند عقیدهاش چنین میباشد، ولی ابوحنیفه و یاران او برخلاف این سنت فتوی میدهند، ابراهیم گفت: ابوحنیفه برخلاف سنت چیزی نگفته است.
اسحاق گفت: من خلاف سنت را در این مسأله در کتاب جد او دیدهام، ابراهیم گفت: ای امیر اسحاق دروغ میگوید در کتاب جد من چنین چیزی نیست، اسحاق بن راهویه گفت: امیر دستور دهند جامع ابوحنیفه را بیاورند تا موضوع روشن گردد، عبدالله فرستاد کتاب را آوردند و به امیر دادند او هنگامی که کتاب را ورق میزد اسحاق گفت: ای امیر صفحه یازدهم کتاب را باز کنید، و از سطر نهم مطالعه کنید تا سخن مرا در آنجا پیدا کنید، هنگامی که کتاب مورد مطالعه قرار گرفت صدق گفتار اسحاق روشن شد، عبدالله بن طاهر گفت: حفظ کردن مسائل امری طبیعی است، ولی حفظ صفحه کتاب و سطر آن برای من شگفتآور میباشد.
اسحاق گفت: من برای چنین روزی این مطالب را حفظ میکنم تا خداوند این چنین دشمنانی را رسوا کند، بعد از آن عبدالله بن طاهر از اسحاق پرسید به من گفتهاند شما صد هزار حدیث حفظ دارید، اسحاق گفت: صد هزار حدیث من نمیدانم، ولی هر چه شنیدهام حفظ کردهام.
ابن ابی حاتم گوید: اسحاق بن ابراهیم حنظلی ابن راهویه از ابن مبارک و جریر روایت میکند، و از وی بقیة بن ولید و یحیی بن آدم روایت میکنند، از پدرم و ابوزرعه این را شنیدم، عبدالرحمان برای من حدیث کرد که صالح بن احمد بن حنبل میگفت: از پدرم شنیدم که درباره اسحاق بن راهویه گفتند: از مانند اسحاق سؤال نمیشود که آنها چه گونه هستند.
پدرم گفت: اسحاق در نزد ما یکی از پیشوایان مسلمانان میباشد، و نیز عبدالرحمان برای من روایت کرد که احمد بن سلمه گفت: از قتیبة بن سعید بغلانی از اسحاق بن راهویه پرسیدم سعید گفت: اسحاق یکی از پیشوایان است، و پدرم نیز درباره اسحاق میگفت، او یکی از پیشوایان مسلمانان به شمار میرود.
ابن حجر عسقلانی گوید: اسحاق بن ابراهیم حنظلی معروف به ابن راهویه مروزی ساکن نیشابور بود، او یکی از پیشوایان اهل حدیث میباشد که شهرها را برای اخذ حدیث و کسب علم و دانش سیاحت کرد، او از ابن عیینة و ابن علیه و جریر و بشر بن مفضل و حفص بن غیاث و گروهی روایت میکند صاحبان صحاح جز ابن ماجه و بقیة بن ولید و احمد بن حنبل و اسحاق کوسج از وی روایت میکنند.
محمد بن موسی باشانی گوید: او در سال ۱۶۱ متولد شد و از ابن مبارک در سنین جوانی حدیث کرد، ولی به خاطر جوانی از روایت حدیث او خودداری نمود اما موسی بن هارون گوید: ولادت او در سال ۱۶۶ بوده است، نعیم بن حماد میگفت: هرگاه مشاهده کردی یک نفر خراسانی درباره اسحاق سخن ناروائی میگوید او را در دین متهم بدانید.
احمد بن حنبل گفته: کسی مانند اسحاق از جسر بغداد عبور نکرده و به خراسان نرفته است، او میگفت: من در عراق نظیر او را ندیدهام، محمد بن اسلم طوسی گوید: او هنگامی که درگذشت داناترین مردم بود، و اگر ثوری زنده بود به اسحاق احتیاج پیدا میکرد، نسائی گوید: اسحاق یکی از پیشوایان است و ثقة و مورد اطمینان میباشد.
ابن خزیمه گوید: اگر او در میان تابعین بود به حفظ و علم و فقه او اقرار میکردند، ابوداود گوید: از اسحاق شنیدم که میگفت: در کتابهای من صدهزار حدیث میباشد که در نظرم میباشد، او میگفت: وی یازده هزار حدیث از حفظ برای ما املا کرد و بعد که از روی کتاب برای ما قراءت نمود، یک حرفی هم زاید نبود و همه با حفظ او مطابقت میکرد.
او از حضرت رضا(ع) یک حدیث روایت میکند، اسحاق بن ابراهیم گوید: هنگامی که امام رضا(ع) خواستند از نیشابور خارج شوند، محدثان پیرامون مرکب او اجتماع کردند و گفتند یا ابن رسول الله اکنون که ما را ترک میکنی، حدیثی برای ما بخوان تا ما آن را بنویسیم.
امام همچنانکه در عماریه نشسته بودند فرمودند: از پدرم شنیدم که میگفت از پدرم و او از پدرانش از علی(ع) روایت میکرد که رسول خدا(ص) فرمودند از خداوند شنیدم فرمود: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حصار من است، و هرکس در آن حصن در آید از عذاب من مصون خواهد ماند، پس از این که مرکب حرکت کرد بار دیگر گفت این لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شروطی دارد و من هم یکی از شروط آن میباشم.[۸]
منابع
پانویس
- ↑ به نقل از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۳۶ و ص۴۶.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۵.
- ↑ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۷۲.
- ↑ مطلع الشمس، ج۳، ص۱۵۷.
- ↑ آثار باستانی خراسان (شامل: آثار تاریخی جام، نیشابور، سبزوار)، ج۱، تاریخ نیشابور، ص۱۹۵.
- ↑ محمدی، حسین، رضانامه ص ۴۴۷.
- ↑ عطاردی قوچانی، عزیزالله، راویان امام رضا در مسند الرضا، ص 80-84.