امشریک انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق)' به 'ﻫ.ق)') |
||
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = امشریک انصاری | |||
| عنوان مدخل = [[امشریک انصاری]] | |||
| مداخل مرتبط = [[امشریک انصاری در قرآن]] - [[امشریک انصاری در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
نام او غُزَیَّة بنت [[جابر بن حکیم بن عامر بن لؤی]] است. درباره این که از کدام [[قبیله]] بوده، نظریات مختلفی وجود دارد؛ عدهای گفتهاند، [[قریشی]] و از [[طایفه]] عامر بوده است، چنان که در [[نسب]] او ذکر شد. گروهی او را از [[طایفه]] | نام او غُزَیَّة بنت [[جابر بن حکیم بن عامر بن لؤی]] است. درباره این که از کدام [[قبیله]] بوده، نظریات مختلفی وجود دارد؛ عدهای گفتهاند، [[قریشی]] و از [[طایفه]] عامر بوده است، چنان که در [[نسب]] او ذکر شد. گروهی او را از [[طایفه]] "دوسیّه" و از [[قبیله]] "ازد" شمردهاند. برخی هم او را از [[انصار]] دانستهاند<ref>نام او را "غُزَیله" هم نقل نمودهاند. درباره نسب ام شریک، نقلهای دیگری نیز گفته شده، مانند: ام شریک، بنت - دودان بن عوف بن عمر بن رواحة بن حجر. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۲؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۸۴؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲۶، ص۱۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۲؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۳۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۱۶۷؛سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۲۳۶؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۶، ص۴۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۷ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱).</ref>. برخی [[تاریخنگاران]] نیز نظر جامعی را در اینباره مطرح کردهاند که تمام این اقوال را در برمیگیرد؛ آنان گفتهاند: [[ام شریک]] از [[طایفه]] عامر بوده، سپس با فردی از [[طایفه]] دوسی از [[قبیله ازد]] [[ازدواج]] کرد؛ از این رو به آن [[قبیله]] هم نسبت داده میشود. پس از آن هم با فردی از [[انصار]] [[ازدواج]] کرد، پس [[انصاری]] هم به شمار میآمده است؛ یا این که او را از [[انصار]] به معنای فراگیر آن بدانیم<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۸۱.</ref><ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۳.</ref>. | ||
==[[اسلام آوردن]] [[ام شریک]]== | == [[اسلام آوردن]] [[ام شریک]] == | ||
[[ام شریک]]، در [[مکه]] و در ایام [[ماه رمضان]] [[مسلمان]] شد. در آن زمان، [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرموده بودند. [[ام شریک]] که در آن زمان [[همسر]] | [[ام شریک]]، در [[مکه]] و در ایام [[ماه رمضان]] [[مسلمان]] شد. در آن زمان، [[پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرموده بودند. [[ام شریک]] که در آن زمان [[همسر]] "[[ابی عکر بن سمی]]" بود، مخفیانه به میان [[زنان]] [[قریش]] میرفت و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد؛ تا این که [[مشرکین]] از کار او [[آگاه]] شده، او را دستگیر کردند و به او گفتند: اگر قومت نبود تو را میکشتیم. پس او را به [[قبیله]] همسرش که بادیهنشین بودند، باز گرداندند. | ||
[[ام شریک]] خود میگوید: | [[ام شریک]] خود میگوید: "پس از این ماجرا [[قوم]] من به [[اذیت]] و [[آزار]] من پرداختند. آنها مرا بر شتر برهنهای سوار میکردند، نان و عسل به من خورانده و از دادن آب به من خودداری میکردند. سه روز کارشان همین بود. در هر منزلی که فرود میآمدند مرا در [[آفتاب]] رها کرده و خود در سایه خیمههایشان استراحت میکردند. از شدت [[ضعف]]، دیگر چشمم نمیدید، گوشم نمیشنید و نزدیک بود عقلم از دست برود. آنها در آخرین لحظات [[زندگی]] به من گفتند: دست از [[دین]] خود بردار تا به تو آب دهیم. من با دست به [[آسمان]] اشاره کردم و با این کار [[ایمان]] خود را به [[خداوند]] نشان دادم، پس آنها مرا رها کرده، رفتند. ناگهان روی سینه خود [[احساس]] خنکی کردم؛ وقتی به طرف آن دست بردم دلوی به دستم آمد، یک نفس، از آن مینوشیدم. ناگاه دلو از من جدا شد، وقتی قدرتی یافتم، [[چشم]] گشودم و دیدم دلو از [[آسمان]] آویخته است. دوباره دلو پایین آمد و نوشیدم؛ تا سه بار این کار تکرار شد و کاملا [[سیراب]] شدم و باقیمانده آب را هم بر سر و صورت و [[لباس]] هایم ریختم. [[قوم]] من با شنیدن صدای آب به من گفتند: ای [[دشمن خدا]]! این آب را از کجا آوردهای؟، گفتم: [[دشمن خدا]] کسی است که با [[دین خدا]] [[مخالف]] است، نه من. اما این که گفتید آب از کجاست، لطفی بود که [[خدا]] به من ارزانی داشت. آنها به سراغ مشکها و ظرفهای آب خود رفتند و دیدند دست نخورده است. پس گفتند: [[شهادت]] میدهیم آن خدایی که تو را چنین روزی میدهد، هم او [[پروردگار]] ماست. | ||
پس همگی [[اسلام]] آورده و همراه من به سوی [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت | پس همگی [[اسلام]] آورده و همراه من به سوی [[رسول خدا]] {{صل}} حرکت کردند"<ref>.در نقل دیگری هم آمده است که ام شریک به تنهایی قصد حرکت بهسوی پیامبر {{صل}} را داشت، مردی یهودی به او گفت: من و خانوادهام حاضریم تو را تا نزد پیامبر {{صل}} همراهی کنیم؛ و آنچه درباره را اذیت و آزار قوم یهودی ام شریک به او نقل شده، طبق این نظر، درباره این یهودی بیان شده است که او چگونه بر ام شریک سخت گرفت. همین نقلهای مختلف باعث شده تا برخی بگویند داستان عنایت الهی به ام شریک چند بار اتفاق افتاده است. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۳؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۳۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۷-۴۱۸؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۱؛ کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۸۲؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۶، ص۱۲۳؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۴۱۶ و امتاع الأسماع، مقریزی، ج۶، ص۴۵)</ref><ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۴.</ref>. | ||
==[[ام شریک]] و هبه کردن خود به [[پیامبر]]{{صل}}== | == [[ام شریک]] و هبه کردن خود به [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
[[ام شریک]] قبل از [[مهاجرت]] به [[مدینه]]، [[همسر]] | [[ام شریک]] قبل از [[مهاجرت]] به [[مدینه]]، [[همسر]] "[[ابو عکر بن سمی بن حارث ازدی]]"<ref>. درباره $ابوعکر% بیش از این چیزی در تاریخ ثبت نشده، اما آنچه مسلم است، آن است که ام شریک هنگام ورود به مدینه، دیگر، شوهری نداشته است.</ref> بود و برای او "شریک" را به [[دنیا]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر ۴، ص۱۹۴۲؛ کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۸۱؛ اسد الغابة، ابن اثیرج ۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۱۶۷؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۶، ص۴۴؛ الإصابة، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۷ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.</ref>. زمانی که به [[مدینه]] [[مهاجرت]] نمود، بدون آنکه مهری بخواهد، خودش را به [[پیامبر]] {{صل}} بخشید<ref>برخی امور مخصوص پیامبر {{صل}} بود، مانند: وجوب نماز نافله شب، جواز ازدواج با بیش از چهار زن، نداشتن سایه، هبه نمودن زنی خود را به پیامبر {{صل}} و پذیرش حضرت که در حکم ازدواج بود و....</ref>. اما در این که [[پیامبر]] {{صل}} پذیرفت یا نه، [[اختلاف]] نظر وجود دارد. برخی گفتهاند: [[حضرت]] نپذیرفت و [[ام شریک]] هم تا پایان [[عمر]] دیگر [[ازدواج]] نکرد. عدهای نیز گفتهاند: [[حضرت]] پذیرفت. | ||
از [[علی بن الحسین]]{{ع}} [[روایت]] شده، زنی که خودش را به [[پیامبر]]{{صل}} بخشید، از [[طایفه بنی اسد]] و به نام [[ام شریک]] بود<ref>التبیان، شیخ طوسی، ج۸، ص۳۵۲ و تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۲۸.</ref>و<ref>از علی بن الحسین و ضحاک و قتاده نقل شده که زنی از طایفه بنی اسد، ام شریک، بنت جابر نام داشت. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۷۰-۱۷۱).</ref>. پس از این کار، [[عایشه]]، [[ام شریک]] را که زنی [[صالح]]، پیر و در عین حال [[زیبا]] بود، [[سرزنش]] کرد. [[نقل]] شده است که به او گفت: {{عربی|ما فی اِمرأةٍ حین وَهَبَت نَفسَها مِن خیرٍ}}؛ در زنی که خویشتن را ببخشد، خیری نیست. [[ام شریک]] در پاسخ او گفت: | از [[علی بن الحسین]] {{ع}} [[روایت]] شده، زنی که خودش را به [[پیامبر]] {{صل}} بخشید، از [[طایفه بنی اسد]] و به نام [[ام شریک]] بود<ref>التبیان، شیخ طوسی، ج۸، ص۳۵۲ و تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۲۸.</ref>و<ref>از علی بن الحسین و ضحاک و قتاده نقل شده که زنی از طایفه بنی اسد، ام شریک، بنت جابر نام داشت. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۷۰-۱۷۱).</ref>. پس از این کار، [[عایشه]]، [[ام شریک]] را که زنی [[صالح]]، پیر و در عین حال [[زیبا]] بود، [[سرزنش]] کرد. [[نقل]] شده است که به او گفت: {{عربی|ما فی اِمرأةٍ حین وَهَبَت نَفسَها مِن خیرٍ}}؛ در زنی که خویشتن را ببخشد، خیری نیست. [[ام شریک]] در پاسخ او گفت: "بله! من همانم که خود را به [[پیامبر]] {{صل}} بخشیدم". پس این [[آیه]] نازل شد. | ||
{{متن قرآن|وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ الله غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر زن مؤمنی را که خود را به پیامبر ببخشد -اگر پیامبر بخواهد او را به همسری برگزیند- در حالی که این ویژه توست نه مؤمنان؛ ما نیک میدانیم که برای آنان در مورد همسران و کنیزهاشان چه مقرّر داشتهایم؛ تا برای تو تنگنایی نباشد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۰.</ref>. | {{متن قرآن|وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ الله غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر زن مؤمنی را که خود را به پیامبر ببخشد -اگر پیامبر بخواهد او را به همسری برگزیند- در حالی که این ویژه توست نه مؤمنان؛ ما نیک میدانیم که برای آنان در مورد همسران و کنیزهاشان چه مقرّر داشتهایم؛ تا برای تو تنگنایی نباشد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۰.</ref>. | ||
[[عایشه]] پس از نازل شدن [[آیه]] به [[ام شریک]] گفت: | [[عایشه]] پس از نازل شدن [[آیه]] به [[ام شریک]] گفت: "خدا خواست تو را چه سریع برآورده کرد". [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمودند: "اگر تو هم [[خدا]] را [[اطاعت]] کنی، تمام خواستههایت را برآورده میکند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۲؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۸۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۷۱- ۱۷۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱ و تاریخ تحقیقی اسلامی یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۲۸.</ref>. | ||
به نظر میرسد این [[آیه]] و [[شأن نزول]] آن، ضمن اشاره به [[فضیلت]] و [[ایمان]] [[ام شریک]]، قول دوم را که [[پذیرش]] هبه از سوی [[پیامبر]]{{صل}} است، تقویت مینماید<ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۵.</ref>. | به نظر میرسد این [[آیه]] و [[شأن نزول]] آن، ضمن اشاره به [[فضیلت]] و [[ایمان]] [[ام شریک]]، قول دوم را که [[پذیرش]] هبه از سوی [[پیامبر]] {{صل}} است، تقویت مینماید<ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۵.</ref>. | ||
==[[ام شریک]] و [[روایت]]== | == [[ام شریک]] و [[روایت]] == | ||
با توجه به آنکه [[ام شریک]] [[پیامبر]]{{صل}} را دیده و از [[اصحاب]] [[حضرت]] بوده، روایاتی را از ایشان [[نقل]] کرده است، یا [[پیامبر]]{{صل}} دستورهایی به او دادهاند؛ از جمله: | با توجه به آنکه [[ام شریک]] [[پیامبر]] {{صل}} را دیده و از [[اصحاب]] [[حضرت]] بوده، روایاتی را از ایشان [[نقل]] کرده است، یا [[پیامبر]] {{صل}} دستورهایی به او دادهاند؛ از جمله: | ||
===[[حدیث]] [[دجّال]]=== | === [[حدیث]] [[دجّال]] === | ||
[[جابر بن عبدالله]] میگوید: | [[جابر بن عبدالله]] میگوید: "ام [[شریک]] از [[پیامبر]] {{صل}} شنیده بود که ایشان فرموده بودند: {{متن حدیث| لیَفَّرنَّ الناس من الدَّجالِ فی الجبال}}؛ [[مردم]] از [[ترس]] [[دجال]] به کوهها فرار میکنند. [[ام شریک]] پرسیده بود: {{عربی|فَأینَ العَرَبُ یَومَئِذٍ یَا رَسُولُ الله؟}} ای [[پیامبر]] {{صل}} [[خدا]]! آن روز [[عربها]] کجا هستند؟ [[حضرت]] فرموده بودند: {{متن حدیث| کلّهم قلیل}}<ref>روایتی شبیه این روایت هم نقل شده است: قال رسول اللّه {{صل}}: {{متن حدیث| ترجف المدینة ثلاث رجفات، فلا یبقی منافق و لا منافقه، الآ خرج الیه و یدعی ذلک الیوم، یوم اعلام. قالت ام شریک: یا رسول الله {{صل}} فأین العرب یومئذ؟ قال: هم یومئذ قلیل}}.</ref>؛ در آن روز عربها کم تعداد خواهند بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲، الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.</ref><ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۶.</ref>. | ||
===[[حدیث]] [[امر]] به کشتن قورباغه=== | === [[حدیث]] [[امر]] به کشتن قورباغه === | ||
[[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} به [[ام شریک]] [[امر]] کرد که قورباغهها را از بین ببرد<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲؛ الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر ۸:۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲۳، ص۴۸۱.</ref>. گویا [[حضرت]] با این سخن، اجازه دفع حیوانات موذی را دادند<ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۷.</ref>. | [[نقل]] شده است که [[پیامبر]] {{صل}} به [[ام شریک]] [[امر]] کرد که قورباغهها را از بین ببرد<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲؛ الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر ۸:۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲۳، ص۴۸۱.</ref>. گویا [[حضرت]] با این سخن، اجازه دفع حیوانات موذی را دادند<ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۷.</ref>. | ||
===[[حدیث]] هبه=== | === [[حدیث]] هبه === | ||
این [[حدیث]] در قسمت آغاز این بخش بیان شده است<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲، الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.</ref> | این [[حدیث]] در قسمت آغاز این بخش بیان شده است<ref>.الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲، الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.</ref><ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۷.</ref>. | ||
<ref>[[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۷.</ref>. | |||
== [[شکنجه]] [[امشریک]] == | |||
امشریک دوسیه، همسرش [[ابوعکرمه]]، هنگامی که شوهرش [[اسلام]] آورد و به سوی [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد، [[مردم]] و بستگان شوهرش به او گفتند: تو هم به [[دین]] شوهرت درآمدهای؟ گفت: آری من هم [[مسلمان]] شدهام. به وی گفتند: اگر برنگردی تو را [[آزار]] و شکنجه میدهیم و سخت عذابت خواهیم کرد. [[ام شریک]] میگوید: آن [[روز]] ما به همراه [[خانواده]] شوهرم در فلصه از [[سرزمین]] [[صنعا]] ساکن بودیم، وقتی که خواستند از این [[منزل]] به سرزمین دیگری که در فصل سال منتقل میشدند بروند مرا بر شتری بد راه بدون جهاز سوار کردند، نان و عسل به من خورانیدند؛ ولی از آب جلوگیری میکردند و به من آب نمیدادند، در نیم روز که هوا گرم میشد و [[جمعیت]] توقف میکردند خیمههای خود را [[نصب]] کرده، خودشان در سایه [[خیمه]] و مرا در زیر [[آفتاب]] نگه میداشتند. | |||
سه روز بدین منوال گذشت تا آنکه چشمم از دیدن و گوشم از شنیدن باز ماند، نزدیک بود عقلم برود در آخرین لحظات به من گفتند: از این دین دست بردار تا به تو آب دهیم، من با انگشت به [[آسمان]] اشاره میکردم و به این وسیله به خدای یگانه اظهار [[عقیده]] مینمودم. از من دست کشیده و مرا به این حال گذاشتند به چادرهای خود رفتند. یکباره روی سینه خود [[احساس]] خنکی نمودم، دست برده دلوی به دستم آمد یک نفس آشامیدم. دلو از دستم خارج شد مثل آنکه کسی گرفته باشد، نظر کردم دیدم دلوی از هوا آویخته شده دوباره گرفتم و مقداری آشامیدم باز هم از من گرفته شد، در دفعه سوم کاملاً [[سیراب]] شدم و بقیه را به سر و لباسم ریختم از صدای آب متوجه من شده گفتند: ای [[دشمن خدا]] این آب را از کجا آوردی؟ گفتم: دشمن خدا آن است که با دین من مخالف است، این رزقی است که [[خدا]] به من [[لطف]] نموده است<ref>الاصابه، ج۴، ص۱۳۷.</ref>. | |||
[[یسار]] [[غلام]] [[پیامبر]] {{صل}} بود، [[مردم]] عکل و عرینه در سال ۶ (ﻫ.ق) دست و پای او را بریدند و [[خار در چشم]] و دهان او کردند تا [[جان]] داد<ref>تحفة الاحباب، ص۵۸۱؛ اسدالغابه، ج۵، ص۱۲۴.</ref><ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۵.</ref>. | |||
== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[حسن مرادی|مرادی، حسن]]، [[ام شریک (مقاله)|مقاله «ام شریک»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] | |||
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|'''مظلومیت پیامبر''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:امشریک انصاری]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۷ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۴
مقدمه
نام او غُزَیَّة بنت جابر بن حکیم بن عامر بن لؤی است. درباره این که از کدام قبیله بوده، نظریات مختلفی وجود دارد؛ عدهای گفتهاند، قریشی و از طایفه عامر بوده است، چنان که در نسب او ذکر شد. گروهی او را از طایفه "دوسیّه" و از قبیله "ازد" شمردهاند. برخی هم او را از انصار دانستهاند[۱]. برخی تاریخنگاران نیز نظر جامعی را در اینباره مطرح کردهاند که تمام این اقوال را در برمیگیرد؛ آنان گفتهاند: ام شریک از طایفه عامر بوده، سپس با فردی از طایفه دوسی از قبیله ازد ازدواج کرد؛ از این رو به آن قبیله هم نسبت داده میشود. پس از آن هم با فردی از انصار ازدواج کرد، پس انصاری هم به شمار میآمده است؛ یا این که او را از انصار به معنای فراگیر آن بدانیم[۲][۳].
اسلام آوردن ام شریک
ام شریک، در مکه و در ایام ماه رمضان مسلمان شد. در آن زمان، پیامبر (ص) به مدینه هجرت فرموده بودند. ام شریک که در آن زمان همسر "ابی عکر بن سمی" بود، مخفیانه به میان زنان قریش میرفت و آنان را به اسلام دعوت میکرد؛ تا این که مشرکین از کار او آگاه شده، او را دستگیر کردند و به او گفتند: اگر قومت نبود تو را میکشتیم. پس او را به قبیله همسرش که بادیهنشین بودند، باز گرداندند. ام شریک خود میگوید: "پس از این ماجرا قوم من به اذیت و آزار من پرداختند. آنها مرا بر شتر برهنهای سوار میکردند، نان و عسل به من خورانده و از دادن آب به من خودداری میکردند. سه روز کارشان همین بود. در هر منزلی که فرود میآمدند مرا در آفتاب رها کرده و خود در سایه خیمههایشان استراحت میکردند. از شدت ضعف، دیگر چشمم نمیدید، گوشم نمیشنید و نزدیک بود عقلم از دست برود. آنها در آخرین لحظات زندگی به من گفتند: دست از دین خود بردار تا به تو آب دهیم. من با دست به آسمان اشاره کردم و با این کار ایمان خود را به خداوند نشان دادم، پس آنها مرا رها کرده، رفتند. ناگهان روی سینه خود احساس خنکی کردم؛ وقتی به طرف آن دست بردم دلوی به دستم آمد، یک نفس، از آن مینوشیدم. ناگاه دلو از من جدا شد، وقتی قدرتی یافتم، چشم گشودم و دیدم دلو از آسمان آویخته است. دوباره دلو پایین آمد و نوشیدم؛ تا سه بار این کار تکرار شد و کاملا سیراب شدم و باقیمانده آب را هم بر سر و صورت و لباس هایم ریختم. قوم من با شنیدن صدای آب به من گفتند: ای دشمن خدا! این آب را از کجا آوردهای؟، گفتم: دشمن خدا کسی است که با دین خدا مخالف است، نه من. اما این که گفتید آب از کجاست، لطفی بود که خدا به من ارزانی داشت. آنها به سراغ مشکها و ظرفهای آب خود رفتند و دیدند دست نخورده است. پس گفتند: شهادت میدهیم آن خدایی که تو را چنین روزی میدهد، هم او پروردگار ماست. پس همگی اسلام آورده و همراه من به سوی رسول خدا (ص) حرکت کردند"[۴][۵].
ام شریک و هبه کردن خود به پیامبر (ص)
ام شریک قبل از مهاجرت به مدینه، همسر "ابو عکر بن سمی بن حارث ازدی"[۶] بود و برای او "شریک" را به دنیا آورد[۷]. زمانی که به مدینه مهاجرت نمود، بدون آنکه مهری بخواهد، خودش را به پیامبر (ص) بخشید[۸]. اما در این که پیامبر (ص) پذیرفت یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. برخی گفتهاند: حضرت نپذیرفت و ام شریک هم تا پایان عمر دیگر ازدواج نکرد. عدهای نیز گفتهاند: حضرت پذیرفت. از علی بن الحسین (ع) روایت شده، زنی که خودش را به پیامبر (ص) بخشید، از طایفه بنی اسد و به نام ام شریک بود[۹]و[۱۰]. پس از این کار، عایشه، ام شریک را که زنی صالح، پیر و در عین حال زیبا بود، سرزنش کرد. نقل شده است که به او گفت: ما فی اِمرأةٍ حین وَهَبَت نَفسَها مِن خیرٍ؛ در زنی که خویشتن را ببخشد، خیری نیست. ام شریک در پاسخ او گفت: "بله! من همانم که خود را به پیامبر (ص) بخشیدم". پس این آیه نازل شد. ﴿وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ الله غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۱۱]. عایشه پس از نازل شدن آیه به ام شریک گفت: "خدا خواست تو را چه سریع برآورده کرد". پیامبر (ص) به او فرمودند: "اگر تو هم خدا را اطاعت کنی، تمام خواستههایت را برآورده میکند"[۱۲]. به نظر میرسد این آیه و شأن نزول آن، ضمن اشاره به فضیلت و ایمان ام شریک، قول دوم را که پذیرش هبه از سوی پیامبر (ص) است، تقویت مینماید[۱۳].
ام شریک و روایت
با توجه به آنکه ام شریک پیامبر (ص) را دیده و از اصحاب حضرت بوده، روایاتی را از ایشان نقل کرده است، یا پیامبر (ص) دستورهایی به او دادهاند؛ از جمله:
حدیث دجّال
جابر بن عبدالله میگوید: "ام شریک از پیامبر (ص) شنیده بود که ایشان فرموده بودند: « لیَفَّرنَّ الناس من الدَّجالِ فی الجبال»؛ مردم از ترس دجال به کوهها فرار میکنند. ام شریک پرسیده بود: فَأینَ العَرَبُ یَومَئِذٍ یَا رَسُولُ الله؟ ای پیامبر (ص) خدا! آن روز عربها کجا هستند؟ حضرت فرموده بودند: « کلّهم قلیل»[۱۴]؛ در آن روز عربها کم تعداد خواهند بود[۱۵][۱۶].
حدیث امر به کشتن قورباغه
نقل شده است که پیامبر (ص) به ام شریک امر کرد که قورباغهها را از بین ببرد[۱۷]. گویا حضرت با این سخن، اجازه دفع حیوانات موذی را دادند[۱۸].
حدیث هبه
این حدیث در قسمت آغاز این بخش بیان شده است[۱۹][۲۰].
شکنجه امشریک
امشریک دوسیه، همسرش ابوعکرمه، هنگامی که شوهرش اسلام آورد و به سوی مدینه مهاجرت کرد، مردم و بستگان شوهرش به او گفتند: تو هم به دین شوهرت درآمدهای؟ گفت: آری من هم مسلمان شدهام. به وی گفتند: اگر برنگردی تو را آزار و شکنجه میدهیم و سخت عذابت خواهیم کرد. ام شریک میگوید: آن روز ما به همراه خانواده شوهرم در فلصه از سرزمین صنعا ساکن بودیم، وقتی که خواستند از این منزل به سرزمین دیگری که در فصل سال منتقل میشدند بروند مرا بر شتری بد راه بدون جهاز سوار کردند، نان و عسل به من خورانیدند؛ ولی از آب جلوگیری میکردند و به من آب نمیدادند، در نیم روز که هوا گرم میشد و جمعیت توقف میکردند خیمههای خود را نصب کرده، خودشان در سایه خیمه و مرا در زیر آفتاب نگه میداشتند.
سه روز بدین منوال گذشت تا آنکه چشمم از دیدن و گوشم از شنیدن باز ماند، نزدیک بود عقلم برود در آخرین لحظات به من گفتند: از این دین دست بردار تا به تو آب دهیم، من با انگشت به آسمان اشاره میکردم و به این وسیله به خدای یگانه اظهار عقیده مینمودم. از من دست کشیده و مرا به این حال گذاشتند به چادرهای خود رفتند. یکباره روی سینه خود احساس خنکی نمودم، دست برده دلوی به دستم آمد یک نفس آشامیدم. دلو از دستم خارج شد مثل آنکه کسی گرفته باشد، نظر کردم دیدم دلوی از هوا آویخته شده دوباره گرفتم و مقداری آشامیدم باز هم از من گرفته شد، در دفعه سوم کاملاً سیراب شدم و بقیه را به سر و لباسم ریختم از صدای آب متوجه من شده گفتند: ای دشمن خدا این آب را از کجا آوردی؟ گفتم: دشمن خدا آن است که با دین من مخالف است، این رزقی است که خدا به من لطف نموده است[۲۱].
یسار غلام پیامبر (ص) بود، مردم عکل و عرینه در سال ۶ (ﻫ.ق) دست و پای او را بریدند و خار در چشم و دهان او کردند تا جان داد[۲۲][۲۳].
منابع
پانویس
- ↑ نام او را "غُزَیله" هم نقل نمودهاند. درباره نسب ام شریک، نقلهای دیگری نیز گفته شده، مانند: ام شریک، بنت - دودان بن عوف بن عمر بن رواحة بن حجر. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۲؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۸۴؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲۶، ص۱۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۴۲؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۳۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۱۶۷؛سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۱، ص۲۳۶؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۶، ص۴۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۷ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱).
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۸۱.
- ↑ مرادی، حسن، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۳۳.
- ↑ .در نقل دیگری هم آمده است که ام شریک به تنهایی قصد حرکت بهسوی پیامبر (ص) را داشت، مردی یهودی به او گفت: من و خانوادهام حاضریم تو را تا نزد پیامبر (ص) همراهی کنیم؛ و آنچه درباره را اذیت و آزار قوم یهودی ام شریک به او نقل شده، طبق این نظر، درباره این یهودی بیان شده است که او چگونه بر ام شریک سخت گرفت. همین نقلهای مختلف باعث شده تا برخی بگویند داستان عنایت الهی به ام شریک چند بار اتفاق افتاده است. (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۳؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۳۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۷-۴۱۸؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۱؛ کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۸۲؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۶، ص۱۲۳؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۴۱۶ و امتاع الأسماع، مقریزی، ج۶، ص۴۵)
- ↑ مرادی، حسن، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۳۴.
- ↑ . درباره $ابوعکر% بیش از این چیزی در تاریخ ثبت نشده، اما آنچه مسلم است، آن است که ام شریک هنگام ورود به مدینه، دیگر، شوهری نداشته است.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر ۴، ص۱۹۴۲؛ کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۸۱؛ اسد الغابة، ابن اثیرج ۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۱۶۷؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۶، ص۴۴؛ الإصابة، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۷ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.
- ↑ برخی امور مخصوص پیامبر (ص) بود، مانند: وجوب نماز نافله شب، جواز ازدواج با بیش از چهار زن، نداشتن سایه، هبه نمودن زنی خود را به پیامبر (ص) و پذیرش حضرت که در حکم ازدواج بود و....
- ↑ التبیان، شیخ طوسی، ج۸، ص۳۵۲ و تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۲۸.
- ↑ از علی بن الحسین و ضحاک و قتاده نقل شده که زنی از طایفه بنی اسد، ام شریک، بنت جابر نام داشت. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۷۰-۱۷۱).
- ↑ «و هر زن مؤمنی را که خود را به پیامبر ببخشد -اگر پیامبر بخواهد او را به همسری برگزیند- در حالی که این ویژه توست نه مؤمنان؛ ما نیک میدانیم که برای آنان در مورد همسران و کنیزهاشان چه مقرّر داشتهایم؛ تا برای تو تنگنایی نباشد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره احزاب، آیه ۵۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۲؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۸۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۱۷۱- ۱۷۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱ و تاریخ تحقیقی اسلامی یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۲۸.
- ↑ مرادی، حسن، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۳۵.
- ↑ روایتی شبیه این روایت هم نقل شده است: قال رسول اللّه (ص): « ترجف المدینة ثلاث رجفات، فلا یبقی منافق و لا منافقه، الآ خرج الیه و یدعی ذلک الیوم، یوم اعلام. قالت ام شریک: یا رسول الله (ص) فأین العرب یومئذ؟ قال: هم یومئذ قلیل».
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲، الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.
- ↑ مرادی، حسن، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۳۶.
- ↑ .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲؛ الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر ۸:۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲۳، ص۴۸۱.
- ↑ مرادی، حسن، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۳۷.
- ↑ .الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۲۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۴۶۲، الآحاد و المثانی، ضحاک، ج۶، ص۱۰۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۴۱۹ و أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۳، ص۴۸۱.
- ↑ مرادی، حسن، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۴۳۷.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۱۳۷.
- ↑ تحفة الاحباب، ص۵۸۱؛ اسدالغابه، ج۵، ص۱۲۴.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۶۵.