مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۴۹
ویرایش
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = ابوذؤیب هذلی | | موضوع مرتبط = ابوذؤیب هذلی | ||
خط ۸: | خط ۷: | ||
نام او [[خویلد بن خالد بن محرث]]<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۶۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن عساکر، ج۷، ص۵۶؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۹۳ و ۹۸۶: ابن حجر، ج۲، ص۳۰۵ و ج۷، ص۱۱۰.</ref> از [[تیره مخزوم]]، [[قبیله]] [[هذیل]]<ref>ابن سلام، ص۲۳۰؛ سمعانی، ج۱، ص۳۵۵.</ref> است و نسبش به نزار<ref>ابو الفرج، ج۶، ص۲۷۹.</ref> میرسد. برخی نام او و پدرش را به عکس آوردهاند<ref>ابن حجر، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. کسانی او را [[صحابی]] دانستهاند، از جمله [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۵.</ref>، [[روایت]] او را درباره [[غدیر خم]] از [[پیامبر]] نقل کردهاند که میتواند [[بهترین]] دلیل بر صحابی بودنش باشد. برخی شرح حال او را در نام<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۹۶.</ref> و برخی در [[کنیه]]<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۸.</ref> آوردهاند. | نام او [[خویلد بن خالد بن محرث]]<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۶۹؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن عساکر، ج۷، ص۵۶؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۹۳ و ۹۸۶: ابن حجر، ج۲، ص۳۰۵ و ج۷، ص۱۱۰.</ref> از [[تیره مخزوم]]، [[قبیله]] [[هذیل]]<ref>ابن سلام، ص۲۳۰؛ سمعانی، ج۱، ص۳۵۵.</ref> است و نسبش به نزار<ref>ابو الفرج، ج۶، ص۲۷۹.</ref> میرسد. برخی نام او و پدرش را به عکس آوردهاند<ref>ابن حجر، ج۲، ص۲۹۶.</ref>. کسانی او را [[صحابی]] دانستهاند، از جمله [[ابونعیم]]<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۵.</ref>، [[روایت]] او را درباره [[غدیر خم]] از [[پیامبر]] نقل کردهاند که میتواند [[بهترین]] دلیل بر صحابی بودنش باشد. برخی شرح حال او را در نام<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۱۹۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۲۹۶.</ref> و برخی در [[کنیه]]<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۸.</ref> آوردهاند. | ||
ابوذؤیب [[شاعری]] توانا<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۶۹؛ ابوالفرج، ج۶، ص۲۷۹؛ یاقوت، معجم الأدبا، ج۱۱، ص۸۴.</ref>، [[فصیح]]، [[بدیع]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۱۱۱.</ref> و [[برترین]] [[شاعران]] در میان [[قبایل]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۳؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۱۰.</ref>. او از شاعران [[عهد]] [[جاهلی]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۷۰ و ۲۴۰؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۶.</ref> و [[اسلامی]] بود<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۸؛ یاقوت، معجم الأدباء ج۱۱، ص۸۴.</ref> و بعدها دیوانی به نام "[[دیوان]] ابی ذؤیب" شناخته شد<ref>حاجی خلیفه، ج۱، ص۷۷۱؛ کحاله، ج۴، ص۱۳۱.</ref>. وی اشعاری در رثای [[رسول خدا]]{{صل}} و بزرگان دیگر از [[صحابه]] سروده است <ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۸۵.</ref>. مشهورترین آنها، اشعاری است که در رثای [[پنج تن]] از فرزندانش سرود که به سبب [[طاعون]] در یک سال از [[دنیا]] رفتهاند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۸۵.</ref> و نیز قصیده عینیه او که هفتاد [[بیت]] است<ref>یاقوت، معجم الأدباء، ج۱۱، ص۸۸.</ref> و درباره سوگ فرزندانش سروده و او را بر همه شاعران [[عرب]] از نظر سبک و نیکویی<ref>یاقوت، معجم الأدبا، ج۱۱، ص۸۹.</ref> پیش انداخته است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابوالفرج، ج۶، ص۲۸۰ و ۲۸۶.</ref>. | ابوذؤیب [[شاعری]] توانا<ref>یعقوبی، ج۱، ص۲۶۹؛ ابوالفرج، ج۶، ص۲۷۹؛ یاقوت، معجم الأدبا، ج۱۱، ص۸۴.</ref>، [[فصیح]]، [[بدیع]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۱۱۱.</ref> و [[برترین]] [[شاعران]] در میان [[قبایل]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۳؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۱۰.</ref>. او از شاعران [[عهد]] [[جاهلی]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۱۷۰ و ۲۴۰؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۶.</ref> و [[اسلامی]] بود<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۸؛ یاقوت، معجم الأدباء ج۱۱، ص۸۴.</ref> و بعدها دیوانی به نام "[[دیوان]] ابی ذؤیب" شناخته شد<ref>حاجی خلیفه، ج۱، ص۷۷۱؛ کحاله، ج۴، ص۱۳۱.</ref>. وی اشعاری در رثای [[رسول خدا]] {{صل}} و بزرگان دیگر از [[صحابه]] سروده است <ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۸۵.</ref>. مشهورترین آنها، اشعاری است که در رثای [[پنج تن]] از فرزندانش سرود که به سبب [[طاعون]] در یک سال از [[دنیا]] رفتهاند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابن حجر، ج۲، ص۳۸۵.</ref> و نیز قصیده عینیه او که هفتاد [[بیت]] است<ref>یاقوت، معجم الأدباء، ج۱۱، ص۸۸.</ref> و درباره سوگ فرزندانش سروده و او را بر همه شاعران [[عرب]] از نظر سبک و نیکویی<ref>یاقوت، معجم الأدبا، ج۱۱، ص۸۹.</ref> پیش انداخته است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۵؛ ابوالفرج، ج۶، ص۲۸۰ و ۲۸۶.</ref>. | ||
وی فرزندانی به نام [[مازن]] - مکنی به ابو شهاب که شاعر بود –<ref>ابن قتیبه، الشعر، ص۳۹۹.</ref> و ذؤیب - که شاعر بود و به سبب [[طاعون]] درگذشت -<ref>ابن حجر، ج۲، ص۳۵۸.</ref> داشت. ابوذؤیب برای دو نفر که یکی در رسیدن به معشوقهاش کشته شد و دیگری موفق شد، شعری سرود<ref>ابن قیه، معارف، ص۶۱۷.</ref>. | وی فرزندانی به نام [[مازن]] - مکنی به ابو شهاب که شاعر بود –<ref>ابن قتیبه، الشعر، ص۳۹۹.</ref> و ذؤیب - که شاعر بود و به سبب [[طاعون]] درگذشت -<ref>ابن حجر، ج۲، ص۳۵۸.</ref> داشت. ابوذؤیب برای دو نفر که یکی در رسیدن به معشوقهاش کشته شد و دیگری موفق شد، شعری سرود<ref>ابن قیه، معارف، ص۶۱۷.</ref>. | ||
خط ۱۴: | خط ۱۳: | ||
وی [[عاشق]] زنی از قبیلهاش بود و پسر عمویش [[مالک بن شویمر]] را برای [[خواستگاری]] فرستاد، ولی مالک، [[زن]] را برای خودش خواستگاری کرد و ابو ذؤیب [[شعر]] طولانی در این باره سرود<ref>ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۳۹۸.</ref>. گفتنی است شخص دیگری با کنیه ابوذؤیب ([[عبد الله بن حارث]]) هست که فردی به جز ابوذؤیب شاعر است<ref> طبرانی، ج۲۴، ص۲۱۲.</ref> و برخی به [[اشتباه]]، حلیمه دختر أبی ذؤیب را دختر او دانستهاند<ref>راوندی، پاورقی، ج۱، ص۲۱.</ref>. | وی [[عاشق]] زنی از قبیلهاش بود و پسر عمویش [[مالک بن شویمر]] را برای [[خواستگاری]] فرستاد، ولی مالک، [[زن]] را برای خودش خواستگاری کرد و ابو ذؤیب [[شعر]] طولانی در این باره سرود<ref>ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص۳۹۸.</ref>. گفتنی است شخص دیگری با کنیه ابوذؤیب ([[عبد الله بن حارث]]) هست که فردی به جز ابوذؤیب شاعر است<ref> طبرانی، ج۲۴، ص۲۱۲.</ref> و برخی به [[اشتباه]]، حلیمه دختر أبی ذؤیب را دختر او دانستهاند<ref>راوندی، پاورقی، ج۱، ص۲۱.</ref>. | ||
[[مفسران]]<ref>عیاشی، ج۲، ص۸۰؛ طوسی، ج۱، ص۸۸.</ref>، لغویان<ref>فراهیدی، ج۱، ص۶۸ و ۷۲؛ مبارک بن اثیر، ج۳، ص۱۶۵؛ جوهری، ج۱، ص۴۱ و ۱۳۳.</ref>، شارحان<ref>ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۷، ج۵، ص۱۴۴ و ج۵، ص۲۲۰؛ ابن حجر، فتح، ج۱، ص۲۹۳ و ج۶، ص۳۲۶.</ref> جغرافی نویسان<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۸۹ و ۱۰۲؛ بکری، ج۲/۱، ص۲۲۵.</ref> و [[دانشمندان]] رشتههای دیگر، برای [[تبین]] و [[فهم]] آسان کلمات مشکل، اماکن جغرافیایی، [[آیات قرآنی]] و [[روایات]]، به اشعار ابوذؤیب [[تمسک]] کردهاند. همچنین [[نافع بن ازرق]] خارجی در مباحث [[تفسیری]] با [[ابن عباس]]، در [[تفسیر]] برخی [[آیات قرآن]] از جمله {{متن قرآن|أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ}}<ref> | [[مفسران]]<ref>عیاشی، ج۲، ص۸۰؛ طوسی، ج۱، ص۸۸.</ref>، لغویان<ref>فراهیدی، ج۱، ص۶۸ و ۷۲؛ مبارک بن اثیر، ج۳، ص۱۶۵؛ جوهری، ج۱، ص۴۱ و ۱۳۳.</ref>، شارحان<ref>ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۷، ج۵، ص۱۴۴ و ج۵، ص۲۲۰؛ ابن حجر، فتح، ج۱، ص۲۹۳ و ج۶، ص۳۲۶.</ref> جغرافی نویسان<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۸۹ و ۱۰۲؛ بکری، ج۲/۱، ص۲۲۵.</ref> و [[دانشمندان]] رشتههای دیگر، برای [[تبین]] و [[فهم]] آسان کلمات مشکل، اماکن جغرافیایی، [[آیات قرآنی]] و [[روایات]]، به اشعار ابوذؤیب [[تمسک]] کردهاند. همچنین [[نافع بن ازرق]] خارجی در مباحث [[تفسیری]] با [[ابن عباس]]، در [[تفسیر]] برخی [[آیات قرآن]] از جمله {{متن قرآن|أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ}}<ref> «ما انسان را از نطفهای برآمیخته آفریدیم، او را میآزماییم از این رو شنوا و بینایش گردانیدهایم» سوره انسان، آیه ۲.</ref>، {{متن قرآن|وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ}}<ref> «و ساق در ساق، پیچد،» سوره قیامه، آیه ۲۹.</ref>. و {{متن قرآن|فُومِهَا}}<ref>» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref>. به اشعار ابوذؤیب استناد کرده است<ref>طبرانی، ج۱۰، ص۲۴۹ و ۲۵۳.</ref>. | ||
در [[زمان]] [[اسلام آوردن]] او [[اختلاف]] است. برخی میگویند در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} [[اسلام]] آورد، ولی آن [[حضرت]] را ندید و برخی دیگر میگویند [[مسلمان]] شد و نزد رسول خدا{{صل}} آمد<ref>ابن حجر، ج۲، ص۲۹۷.</ref>. همچنین او گزارش کرده است که رسول خدا{{صل}} را در [[روز غدیر خم]] دید که آن حضرت، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را به [[ولایت]] برگزید، در حالی که فرمود: {{متن حدیث | فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ }}<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۵.</ref>. | در [[زمان]] [[اسلام آوردن]] او [[اختلاف]] است. برخی میگویند در عصر [[رسول خدا]] {{صل}} [[اسلام]] آورد، ولی آن [[حضرت]] را ندید و برخی دیگر میگویند [[مسلمان]] شد و نزد رسول خدا {{صل}} آمد<ref>ابن حجر، ج۲، ص۲۹۷.</ref>. همچنین او گزارش کرده است که رسول خدا {{صل}} را در [[روز غدیر خم]] دید که آن حضرت، [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را به [[ولایت]] برگزید، در حالی که فرمود: {{متن حدیث | فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ }}<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۸۵.</ref>. | ||
ابو ذؤیب میگوید: زمانی که از [[بیماری]] رسول خدا{{صل}} اطلاع یافتم، [[غمگین]] شدم و آن شب را تا [[سحر]] بیدار ماندم. هنگام سحر [[خواب]] بر من [[غلبه]] کرد و هاتفی ندا داد حادثه [[ناگواری]] بر پیکره اسلام وارد شده و رسول خدا [[محمد]]{{صل}} [[رحلت]] کرده است. [[اشک]] از چشمانم جاری شد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۴؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۹؛ یاقوت، معجم الأدیا، ج۱۱، ص۸۵؛ امینی، ج۲، ص۱۵.</ref>. ناگهان از خواب پریدم و در [[آسمان]] ([[ستاره]]) سعد ذابح را دیدم. آن را به فال بد گرفتم و فهمیدم رسول خدا{{صل}} به سبب بیماریاش رحلت کرده است. پس سوار بر [[ناقه]] شدم و به سوی [[مدینه]] حرکت کردم. صبح هنگام به جوجه تیغیای که ماری را گرفت و خورد برخوردم و آن را به فال بد گرفتم و [[هلاکت]] مار را، رویگرداندن [[مردم]] از [[حق]] پس از رسول خدا{{صل}} [[تأویل]] کردم. در ادامه مسیر، صدای کلاغ را شنیدم که همان خواب (رحلت آن حضرت) را بیان میکرد. زمانی که به [[مدینه]] وارد شدم، صدای فریاد و ناله در [[شهر]] - مانند صدای بلند تلبیه گفتن [[حجاج]] در حال [[احرام]] - میپیچید که [[رسول خدا]]{{صل}} [[رحلت]] کرده است. [[مسجد پیامبر]] را خالی یافتم. با [[امیدواری]] در [[خانه]] آن [[حضرت]] را کوبیدم، گفته شد او درگذشته است. پرسیدم: پس [[مردم]] کجا هستند؟ گفتند: در [[سقیفه بنی ساعده]]. آنجا [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]]، سالم و گروهی از [[قریش]]، و [[انصار]] از جمله [[سعد بن عباده]] و شاعرانی مانند [[کعب بن مالک]] و [[حسان بن ثابت]] را میان قریش دیدم و با انصار صحبت کردم. ابوبکر آغاز سخن کرد و پس از او، عمر سخن گفت. پس عمر با [[أبوبکر]] [[بیعت]] کرد و مردم هم [[بیعت]] کردند. ابوذؤیب گفته است برای [[نماز]] بر پیکر [[پاک]] رسول خدا{{صل}} و [[دفن]] آن حضرت حاضر بودم و در حالی که بر حضرت [[گریه]] میکردم، شعری سرودم. ابوذؤیب سپس از مدینه خارج شد و به [[بادیه]] بازگشت و همانجا ماند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۴؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۹.</ref>. | ابو ذؤیب میگوید: زمانی که از [[بیماری]] رسول خدا {{صل}} اطلاع یافتم، [[غمگین]] شدم و آن شب را تا [[سحر]] بیدار ماندم. هنگام سحر [[خواب]] بر من [[غلبه]] کرد و هاتفی ندا داد حادثه [[ناگواری]] بر پیکره اسلام وارد شده و رسول خدا [[محمد]] {{صل}} [[رحلت]] کرده است. [[اشک]] از چشمانم جاری شد<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۴؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۹؛ یاقوت، معجم الأدیا، ج۱۱، ص۸۵؛ امینی، ج۲، ص۱۵.</ref>. ناگهان از خواب پریدم و در [[آسمان]] ([[ستاره]]) سعد ذابح را دیدم. آن را به فال بد گرفتم و فهمیدم رسول خدا {{صل}} به سبب بیماریاش رحلت کرده است. پس سوار بر [[ناقه]] شدم و به سوی [[مدینه]] حرکت کردم. صبح هنگام به جوجه تیغیای که ماری را گرفت و خورد برخوردم و آن را به فال بد گرفتم و [[هلاکت]] مار را، رویگرداندن [[مردم]] از [[حق]] پس از رسول خدا {{صل}} [[تأویل]] کردم. در ادامه مسیر، صدای کلاغ را شنیدم که همان خواب (رحلت آن حضرت) را بیان میکرد. زمانی که به [[مدینه]] وارد شدم، صدای فریاد و ناله در [[شهر]] - مانند صدای بلند تلبیه گفتن [[حجاج]] در حال [[احرام]] - میپیچید که [[رسول خدا]] {{صل}} [[رحلت]] کرده است. [[مسجد پیامبر]] را خالی یافتم. با [[امیدواری]] در [[خانه]] آن [[حضرت]] را کوبیدم، گفته شد او درگذشته است. پرسیدم: پس [[مردم]] کجا هستند؟ گفتند: در [[سقیفه بنی ساعده]]. آنجا [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]]، سالم و گروهی از [[قریش]]، و [[انصار]] از جمله [[سعد بن عباده]] و شاعرانی مانند [[کعب بن مالک]] و [[حسان بن ثابت]] را میان قریش دیدم و با انصار صحبت کردم. ابوبکر آغاز سخن کرد و پس از او، عمر سخن گفت. پس عمر با [[أبوبکر]] [[بیعت]] کرد و مردم هم [[بیعت]] کردند. ابوذؤیب گفته است برای [[نماز]] بر پیکر [[پاک]] رسول خدا {{صل}} و [[دفن]] آن حضرت حاضر بودم و در حالی که بر حضرت [[گریه]] میکردم، شعری سرودم. ابوذؤیب سپس از مدینه خارج شد و به [[بادیه]] بازگشت و همانجا ماند<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۳؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۴؛ ابن اثیر، ج۶، ص۹۹.</ref>. | ||
ابوذؤیب در [[فتوحات]] حضور داشت. او به همراه فرزند و برادرزادهاش ابوعبید نزد [[خلیفه دوم]] آمد و از او پرسید: کدام عمل [[افضل]] است؟ عمر گفت: [[ایمان به خدا]] و رسولش. گفت: من به آن [[اعتقاد]] دارم. بار دیگر همان سؤال را تکرار کرد و [[خلیفه]] این بار گفت: [[جهاد در راه خدا]]. وی همراه [[مسلمانان]] برای [[جنگ]] با [[رومیان]] عازم شد، ولی در راه، مرگش فرا رسید و [[فرمانده سپاه]] فقط اجازه ماندن یک نفر از فرزند یا برادرزادهاش را داد. ابوذؤیب به آن دو گفت قرعه بیندازید و قرعه به نام برادرزادهاش ابوعبید درآمد و فرزند أبوذؤیب با [[سپاه]] حرکت کرد<ref>ابوالفرج، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۳ و ۶۰.</ref>. نقل شده به سبب [[محبوبیت]] او نزد قومی، خلیفه دوم او را از مدینه [[اخراج]] کرد<ref>ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۱۴۲.</ref>. | ابوذؤیب در [[فتوحات]] حضور داشت. او به همراه فرزند و برادرزادهاش ابوعبید نزد [[خلیفه دوم]] آمد و از او پرسید: کدام عمل [[افضل]] است؟ عمر گفت: [[ایمان به خدا]] و رسولش. گفت: من به آن [[اعتقاد]] دارم. بار دیگر همان سؤال را تکرار کرد و [[خلیفه]] این بار گفت: [[جهاد در راه خدا]]. وی همراه [[مسلمانان]] برای [[جنگ]] با [[رومیان]] عازم شد، ولی در راه، مرگش فرا رسید و [[فرمانده سپاه]] فقط اجازه ماندن یک نفر از فرزند یا برادرزادهاش را داد. ابوذؤیب به آن دو گفت قرعه بیندازید و قرعه به نام برادرزادهاش ابوعبید درآمد و فرزند أبوذؤیب با [[سپاه]] حرکت کرد<ref>ابوالفرج، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۳ و ۶۰.</ref>. نقل شده به سبب [[محبوبیت]] او نزد قومی، خلیفه دوم او را از مدینه [[اخراج]] کرد<ref>ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۱۴۲.</ref>. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۳: | ||
وی در [[فتح]] افریقا به سال ۲۶، همراه [[ابن زبیر]] شرکت داشت و [[شجاعت]] ابن زبیر را دید و او را ستود<ref> ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۴؛ ابوالفرج، ج۶، ص۲۸۱؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۶.</ref>. ابوذؤیب پس از [[پیروزی]] به همراه جماعتی، حامل [[بشارت]] [[فتح]] افریقیه به [[خلیفه سوم]] [[عثمان]] بود<ref>ابوالفرج، ج۶، ص۲۸۱؛ زرکلی، ج۲، ص۳۲۵.</ref>. وی گروهی از قومش را که از برابر مردی جنگجوی فرار کرده بودند، [[سرزنش]] کرد<ref>شافعی، ج۴، ص۲۲۷.</ref>. | وی در [[فتح]] افریقا به سال ۲۶، همراه [[ابن زبیر]] شرکت داشت و [[شجاعت]] ابن زبیر را دید و او را ستود<ref> ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۱۴؛ ابوالفرج، ج۶، ص۲۸۱؛ ابن عساکر، ج۱۷، ص۵۶.</ref>. ابوذؤیب پس از [[پیروزی]] به همراه جماعتی، حامل [[بشارت]] [[فتح]] افریقیه به [[خلیفه سوم]] [[عثمان]] بود<ref>ابوالفرج، ج۶، ص۲۸۱؛ زرکلی، ج۲، ص۳۲۵.</ref>. وی گروهی از قومش را که از برابر مردی جنگجوی فرار کرده بودند، [[سرزنش]] کرد<ref>شافعی، ج۴، ص۲۲۷.</ref>. | ||
بنا بر آنچه گذشت، در [[زمان]] [[مرگ]] او در زمان [[عمر]] یا عثمان در حدود | بنا بر آنچه گذشت، در [[زمان]] [[مرگ]] او در زمان [[عمر]] یا عثمان در حدود سال ۲۷<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۲۶۷.</ref>[[اختلاف]] است<ref>ابن عساکر، ج۱۷، ص۶۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۰۰.</ref>. همانگونه که گذشت، برخی گفتهاند او در [[نبرد]] [[رومیان]] در زمان [[خلیفه دوم]] در میانه راه<ref>ابن عساکر، ج۱۷، ص۶۰.</ref> و بنا به نظر برخی دیگر در راه [[مکه]] یا به هنگام بازگشت از [[جنگ]] افریقا در [[مصر]]، در زمان [[خلافت عثمان]] درگذشت <ref>ابن عساکر، ج۱۷، ص۶۰.</ref>. احتمال دارد او در بازگشت از [[فتح مصر]] به طرف [[شام]]، که [[نبرد با رومیان]] بوده، رفته و در آنجا درگذشته باشد. برادرزادهاش ابوعبید<ref>ابن عساکر، ج۱۷، ص۶۰.</ref> یا فرزندش <ref>ابن اثیر، ج۶، ص۱۰۰.</ref> یا ابن زبیر<ref>بلاذری، فتوح، ج۱، ص۳۶۷.</ref> پس از [[غسل]] و [[کفن]]، او را [[دفن]] کرد. جالب آنکه نوشتهاند [[قبر]] او در مناطق دوردست [[روم]]، نزد [[مسلمانان]] شناخته بوده است <ref>ابو الفرج، ج۶، ص۲۹۳.</ref><ref>[[حسین مرادی نسب|مرادی نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوذؤیب هذلی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۸۶-۲۸۷.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۳۴: | خط ۳۳: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:ابوذؤیب هذلی]] | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | [[رده:اصحاب پیامبر]] |