سریه زید بن حارثه به حسمی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = سریه
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل =  
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سریه زید بن حارثه در حدیث]] | [[سریه زید بن حارثه در نهج البلاغه]] | [[سریه زید بن حارثه در تاریخ اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سریه زید بن حارثه (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==سریه چیست؟==
*هنگامی که "[[دحیه کلبی]]"<ref>دحیة بن خلیفة الکلبی، از اصحاب رسول خدا{{صل}} می‌باشد. وی در جنگ احد و رویدادهای دیگر پس از آن به همراه پیامبر{{صل}} بوده است. پیامبر در سال ششم او را به عنوان نماینده خویش به نزد قیصر روم اعزام فرمود. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۶.</ref> از پیش [[قیصر روم]] باز می‌گشت، همراه او [[اموال]] و جامه‌های اهدایی [[قیصر]] بود. در منطقه "حِسمَی" گروهی از [[مردم]] [[قبیله]] "جُذام"، راه را بر او بستند و اموالش را به [[غارت]] بردند. وی در حالی به [[مدینه]] رسید که تنها جامه‌های پوسیده و پاره‌اش را همراه داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵-۵۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۸۴.</ref>. کسانی که به دِحیه حمله کردند، "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" و گروه دیگری از [[مردم]] [[قبیله]] جُذام بودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۴.</ref>.
{{اصلی|سریه}}
==زید بن حارثه کیست؟==
{{اصلی|زید بن حارثه}}


==[[دحیه کلبی]] نزد [[پیامبر]]{{صل}}==
== مقدمه ==
*[[دحیه کلبی]] به [[خانه]] [[پیامبر]]{{صل}} آمد و در زد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "کیستی؟". [[دحیه کلبی]] خود را معرفی کرد؛ سپس اجازه ورود گرفت و وارد شد. [[رسول خدا]]{{صل}} از [[اخبار]] [[سفر]] و جریان [[ملاقات]] [[دحیه کلبی]] با "هرقل" سؤال کرد. [[دحیه کلبی]] در جواب [[پیامبر]]{{صل}} گفت: "هنگامی که به حِسْمَی رسیدم<ref>نام منطقه‌ای در شام است که از آن مکان تا وادی القری به فاصله دو شب راه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۸.</ref> گروهی از [[قبیله]] [[جذام]] به من حمله کردند. آنان اموالم را به [[غارت]] بردند؛ طوری که با همین پیراهن پوسیده به [[مدینه]] آمدم". [[پیامبر]]{{صل}} پس از شنیدن سخنان [[دحیه کلبی]]، [[خون]] "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" را [[حلال]] اعلام کرد و گروهی را به [[سرپرستی]] "[[زید بن حارثه]]" به منظور سرکوبی "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" روانه فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۸۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۴-۴۴۵.</ref>.
{{همچنین|سفیر پیامبر خاتم به روم}}
* هنگامی که "[[دحیه کلبی]]"<ref>دحیة بن خلیفة الکلبی، از اصحاب رسول خدا {{صل}} می‌باشد. وی در جنگ احد و رویدادهای دیگر پس از آن به همراه پیامبر {{صل}} بوده است. پیامبر در سال ششم او را به عنوان نماینده خویش به نزد قیصر روم اعزام فرمود. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۶.</ref> از پیش [[قیصر روم]] باز می‌گشت، همراه او [[اموال]] و جامه‌های اهدایی [[قیصر]] بود. در منطقه "حِسمَی" گروهی از [[مردم]] [[قبیله]] "جُذام"، راه را بر او بستند و اموالش را به [[غارت]] بردند. وی در حالی به [[مدینه]] رسید که تنها جامه‌های پوسیده و پاره‌اش را همراه داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵-۵۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۸۴.</ref>. کسانی که به دِحیه حمله کردند، "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" و گروه دیگری از [[مردم]] [[قبیله]] جُذام بودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۴.</ref>.


==[[حمایت]] [[قبیله]] [[رفاعه]] از [[مسلمانان]]==
== دحیه نزد پیامبر {{صل}} ==
*"[[رفاعه بن زید جذامی]]" از افرادی است که [[پیامبر]]{{صل}} به او اجازه سکونت در [[مدینه]] را داده بود و او در [[مدینه]] اقامت داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۰۲.</ref>. [[رفاعه بن زید جذامی]] به منظور [[دعوت]] خویشانش به [[اسلام]]، از [[پیامبر]]{{صل}} خواست تا نامه‌ای برایش بنویسد. [[پیامبر]]{{صل}} نیز در پاسخ خواسته او نامه‌ای به این مضمون نوشت و همراه [[رفاعه بن زید جذامی]] فرستاد: "بسم [[الله]] الرحمن [[الرحیم]]. این [[نامه]] برای [[رفاعه بن زید جذامی]] نوشته شده است تا آن را برای تمامی افراد [[قبیله]] خود و کسانی که همراه او هستند ببرد و آنها را به سوی [[خدا]] و [[رسول خدا]]{{صل}} فرا خواند. هر کس از [[قبیله]] [[رفاعه]]، این [[دعوت]] را بپذیرد، از [[حزب خدا]] و [[رسول خدا]]{{صل}} خواهد بود و هر کس که [[دعوت]] را نپذیرد، دو [[ماه]] به او [[امان]] داده خواهد شد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.</ref>. زمانی که [[رفاعه بن زید جذامی]] نزد [[قوم]] خود رفت و [[نامه]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} را برای آنان خواند، همه افراد قبیله‌اش به درخواست او پاسخ مثبت دادند و به سرعت [[اسلام]] آوردند. پس از آن، افراد [[قبیله]] به کسانی که [[اموال]] [[دحیه کلبی]] را [[غارت]] کرده بودند، حمله بردند؛ اما [[غارتگران]] فرار کردند و پراکنده شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۵.</ref>.
{{همچنین|دحیة بن خلیفه کلبی}}
* دحیه کلبی به [[خانه پیامبر]] {{صل}} آمد و در زد. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "کیستی؟". [[دحیه کلبی]] خود را معرفی کرد؛ سپس اجازه ورود گرفت و وارد شد. [[رسول خدا]] {{صل}} از [[اخبار]] [[سفر]] و جریان [[ملاقات]] [[دحیه کلبی]] با "هرقل" سؤال کرد. [[دحیه کلبی]] در جواب [[پیامبر]] {{صل}} گفت: "هنگامی که به حِسْمَی رسیدم<ref>نام منطقه‌ای در شام است که از آن مکان تا وادی القری به فاصله دو شب راه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۸.</ref> گروهی از [[قبیله]] [[جذام]] به من حمله کردند. آنان اموالم را به [[غارت]] بردند؛ طوری که با همین پیراهن پوسیده به [[مدینه]] آمدم". [[پیامبر]] {{صل}} پس از شنیدن سخنان [[دحیه کلبی]]، [[خون]] "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" را [[حلال]] اعلام کرد و گروهی را به [[سرپرستی]] "[[زید بن حارثه]]" به منظور سرکوبی "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" روانه فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۸۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.</ref>.


==اعزام [[زید بن حارثه]]==
== [[حمایت]] [[قبیله رفاعه]] از [[مسلمانان]] ==
*[[زید بن حارثه]]، موضوع حمله [[قبیله]] [[رفاعه بن زید جذامی]] و فرار [[غارتگران]] [[اموال]] [[رفاعه بن زید جذامی]] را به اطلاع [[پیامبر]]{{صل}} رساند. [[رسول خدا]]{{صل}} او را همراه پانصد نفر<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷.</ref>، در [[جمادی]] الآخر [[سال ششم هجری]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۷.</ref> برای سرکوبی و [[دستگیری]] [[غارتگران]] اعزام فرمود و [[دحیه کلبی]] را نیز همراه او فرستاد. [[زید بن حارثه]]، شب‌ها حرکت می‌کرد و روزها در کمین بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸.</ref>. یک نفر [[راهنما]] از [[قبیله]] [[بنی‌عذره]] نیز همراه داشتند. از سوی دیگر، [[قبایل]] "[[غطفان]]"، "وائل" و همچنین افراد [[قبیله]] "سلامات" و "بهراء" هنگامی که از آمدن [[زید بن حارثه]]، همراه [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} [[آگاه]] شدند، همگی در کناره "رؤیه" - در سرزمین "بنی‌مازن" - جمع شدند و به [[رفاعه]] پیوستند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۵-۴۴۶.</ref>.
*"[[رفاعه بن زید جذامی]]" از افرادی است که [[پیامبر]] {{صل}} به او اجازه سکونت در [[مدینه]] را داده بود و او در [[مدینه]] اقامت داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۰۲.</ref>. [[رفاعه بن زید جذامی]] به منظور [[دعوت]] خویشانش به [[اسلام]]، از [[پیامبر]] {{صل}} خواست تا نامه‌ای برایش بنویسد. [[پیامبر]] {{صل}} نیز در پاسخ خواسته او نامه‌ای به این مضمون نوشت و همراه [[رفاعه بن زید جذامی]] فرستاد: "بسم [[الله]] الرحمن [[الرحیم]]. این [[نامه]] برای [[رفاعه بن زید جذامی]] نوشته شده است تا آن را برای تمامی افراد [[قبیله]] خود و کسانی که همراه او هستند ببرد و آنها را به سوی [[خدا]] و [[رسول خدا]] {{صل}} فرا خواند. هر کس از [[قبیله]] [[رفاعه]]، این [[دعوت]] را بپذیرد، از [[حزب خدا]] و [[رسول خدا]] {{صل}} خواهد بود و هر کس که [[دعوت]] را نپذیرد، دو [[ماه]] به او [[امان]] داده خواهد شد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.</ref>. زمانی که [[رفاعه بن زید جذامی]] نزد [[قوم]] خود رفت و [[نامه]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} را برای آنان خواند، همه افراد قبیله‌اش به درخواست او پاسخ مثبت دادند و به سرعت [[اسلام]] آوردند. پس از آن، افراد [[قبیله]] به کسانی که [[اموال]] [[دحیه کلبی]] را [[غارت]] کرده بودند، حمله بردند؛ اما [[غارتگران]] فرار کردند و پراکنده شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۵.</ref>.


==حمله به [[غارتگران]]==
== اعزام [[زید بن حارثه]] ==
*[[راهنما]]، آنان را به سوی هنید [[راهنمایی]] کرد. [[زید بن حارثه]] و یارانش، هنگام سپیده‌ دم به [[دشمنان اسلام]] حمله کردند. "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" و گروه زیادی را کشتند، و شتران و دام‌های آنان را مصادره کردند<ref>ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸.</ref>. هزار شتر و پنج هزار گوسفند به دست آمد و یکصد نفر [[زن]] و بچه به [[اسارت]] گرفته شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷-۶۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۶.</ref>.
* [[زید بن حارثه]]، موضوع حمله [[قبیله]] [[رفاعه بن زید جذامی]] و فرار [[غارتگران]] [[اموال]] [[رفاعه بن زید جذامی]] را به اطلاع [[پیامبر]] {{صل}} رساند. [[رسول خدا]] {{صل}} او را همراه پانصد نفر<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷.</ref>، در [[جمادی]] الآخر [[سال ششم هجری]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۷.</ref> برای سرکوبی و [[دستگیری]] [[غارتگران]] اعزام فرمود و [[دحیه کلبی]] را نیز همراه او فرستاد. [[زید بن حارثه]]، شب‌ها حرکت می‌کرد و روزها در کمین بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸.</ref>. یک نفر [[راهنما]] از [[قبیله]] [[بنی‌عذره]] نیز همراه داشتند. از سوی دیگر، [[قبایل]] "[[غطفان]]"، "وائل" و همچنین افراد [[قبیله]] "سلامات" و "بهراء" هنگامی که از آمدن [[زید بن حارثه]]، همراه [[نامه]] [[پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] شدند، همگی در کناره "رؤیه" - در سرزمین "بنی‌مازن" - جمع شدند و به [[رفاعه]] پیوستند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۵-۴۴۶.</ref>.


==[[تصمیم]] بنی‌ضبیب==
== حمله به [[غارتگران]] ==
*هنگامی که [[قبیله]] "بنی‌ضبیب" شنیدند که [[زید بن حارثه]] به [[هنید بن عارض]] و یارانش حمله کرده است، برای [[جنگ]] با [[زید بن حارثه]] آماده شدند. از جمله این افراد، "[[حبان بن مله]]" و پسرش بودند. آنان نزدیک [[سپاه مسلمانان]] آمدند و قرار گذاشتند که هیچ کس غیر از [[حبان بن مله]] با [[مسلمانان]] صحبت نکند. به علاوه آنکه رمزی میان خود داشتند که هر کس بخواهد [[جنگ]] را شروع کند، بگوید: "قودی"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ «قودی» یعنی «بکش».</ref>. بنی‌ضبیب نزدیک [[لشکر]] [[مسلمانان]] رسیدند تا آنجا که تعداد و سیاهی [[غنایم]] و [[اسیران]] [[آشکار]] شد. [[زنان]] و اسرا، همگی در جلوی [[سپاه]] حرکت می‌کردند. اولین کسی که از [[مسلمانان]] با بنی‌ضبیب برخورد کرد، سواری بود که نیزه به دست داشت و [[غنایم]] و [[اسیران]] را با خود می‌آورد. یکی از همراهان [[حبان بن مله]] گفت: "قودی". [[حبان بن مله]] گفت: "[[صبر]] کن". هنگامی که بنی‌ضبیب نزد [[زید بن حارثه]] رسیدند، [[حبان بن مله]] گفت: "ما مسلمانیم". [[زید بن حارثه]] در جواب گفت: "[[سوره]] [[حمد]] را بخوان". این امتحانی بود که [[زید بن حارثه]] از هر کس که ادعای [[مسلمانی]] داشت، می‌کرد و چیز دیگری نمی‌پرسید. [[حبان بن مله]]، [[سوره]] [[حمد]] را خواند. [[زید بن حارثه]] گفت: "به اطلاع [[سپاه مسلمانان]] برسانید که چون آنان می‌توانند [[سوره]] [[حمد]] را بخوانند، آنچه از آنها گرفته‌ایم بر ما [[حرام]] است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۲.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۶-۴۴۷.</ref>.
* [[راهنما]]، آنان را به سوی هنید [[راهنمایی]] کرد. [[زید بن حارثه]] و یارانش، هنگام سپیده‌ دم به [[دشمنان اسلام]] حمله کردند. "[[هنید بن عارض]]" و پسرش "[[عارض بن هنید]]" و گروه زیادی را کشتند، و شتران و دام‌های آنان را مصادره کردند<ref>ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸.</ref>. هزار شتر و پنج هزار گوسفند به دست آمد و یکصد نفر [[زن]] و بچه به [[اسارت]] گرفته شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷-۶۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۶.</ref>.


==[[اعتراض]] [[حبان بن مله]] به [[رفاعه بن زید]]==
== [[تصمیم]] بنی‌ضبیب ==
*پس از آن، [[حبان بن مله]] و یارانش بازگشتند. آنان شب را در میان خانواده‌های خود سپری کردند و مواظب [[سپاه]] [[زید بن حارثه]] بودند و گفتگوهای آنها را گوش می‌دادند. هنگامی که [[زید بن حارثه]] و افراد او آرام گرفتند و خوابیدند، گروهی از همراهان [[حبان بن مله]]، حرکت کردند و صبح زود، خود را در منطقه "کَراع" به نزد [[رفاعه بن زید]] رساندند. [[حبان بن مله]] به [[صورت]] [[اعتراض]] به رُفاعَه گفت: "تو در اینجا نشسته‌ای و بزها را می‌دوشی؛ در حالی که [[زنان]] [[قبیله]] [[جذام]] به [[اسارت]] گرفته شده‌اند". [[رفاعه بن زید]] تمام [[اخبار]] و احوال را به او گفت. [[رفاعه بن زید]] همراه آنان به [[مدینه]] و حضور [[پیامبر]]{{صل}} رفتند. [[رفاعه بن زید]]، [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} را تقدیم داشت و گفت: "این، همان نامه‌ای است که پیش از این نوشته و اکنون نقض شد". [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] داد [[نامه]] را بلند بخوانند. پس پرسید: "چه شده است؟" آنان موضوع عملکرد [[زید بن حارثه]] را به اطلاع [[پیامبر]]{{صل}} رساندند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "درباره کشته‌شدگان چه می‌توانم بکنم؟" [[رفاعه بن زید]] گفت: "شما داناترید. شما هرگز حلالی را برای ما [[حرام]] و حرامی را [[حلال]] نفرموده‌اید". ابو [[زید بن عمرو]] گفت: ای [[رسول خدا]]{{صل}}! زنده‌ها را [[آزاد]] کن و هر کس کشته شده [[خون]] او زیر پای من است (یعنی از آن صرف‌ نظر کردیم)". [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "[[ابو زید]] راست گفت"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۸۹.</ref>. [[رفاعه بن زید]] و [[حبان بن مله]]، از [[پیامبر]]{{صل}} خواستند تا کسی را همراه آنان بفرستد تا [[اسیران]] و [[اموال]] را از [[زید بن حارثه]] باز پس گیرند. [[پیامبر]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} [[دستور]] داد تا همراه آنان حرکت کند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "ممکن است [[زید بن حارثه]] از من [[اطاعت]] نکند". [[پیامبر]]{{صل}} هم [[شمشیر]] خویش را به عنوان نشان، به [[علی]]{{ع}} داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.</ref>. پس از آن [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "شتری هم برای [[سوار شدن]] ندارم". در این حال یکی از حاضران، شتر خویش را در [[اختیار]] ایشان قرار داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.</ref>.
* هنگامی که [[قبیله]] "بنی‌ضبیب" شنیدند که [[زید بن حارثه]] به [[هنید بن عارض]] و یارانش حمله کرده است، برای [[جنگ]] با [[زید بن حارثه]] آماده شدند. از جمله این افراد، "[[حبان بن مله]]" و پسرش بودند. آنان نزدیک [[سپاه مسلمانان]] آمدند و قرار گذاشتند که هیچ کس غیر از [[حبان بن مله]] با [[مسلمانان]] صحبت نکند. به علاوه آنکه رمزی میان خود داشتند که هر کس بخواهد [[جنگ]] را شروع کند، بگوید: "قودی"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ «قودی» یعنی «بکش».</ref>. بنی‌ضبیب نزدیک [[لشکر]] [[مسلمانان]] رسیدند تا آنجا که تعداد و سیاهی [[غنایم]] و [[اسیران]] آشکار شد. [[زنان]] و اسرا، همگی در جلوی [[سپاه]] حرکت می‌کردند. اولین کسی که از [[مسلمانان]] با بنی‌ضبیب برخورد کرد، سواری بود که نیزه به دست داشت و [[غنایم]] و [[اسیران]] را با خود می‌آورد. یکی از همراهان [[حبان بن مله]] گفت: "قودی". [[حبان بن مله]] گفت: "[[صبر]] کن". هنگامی که بنی‌ضبیب نزد [[زید بن حارثه]] رسیدند، [[حبان بن مله]] گفت: "ما مسلمانیم". [[زید بن حارثه]] در جواب گفت: "[[سوره]] [[حمد]] را بخوان". این امتحانی بود که [[زید بن حارثه]] از هر کس که ادعای [[مسلمانی]] داشت، می‌کرد و چیز دیگری نمی‌پرسید. [[حبان بن مله]]، [[سوره]] [[حمد]] را خواند. [[زید بن حارثه]] گفت: "به اطلاع [[سپاه مسلمانان]] برسانید که چون آنان می‌توانند [[سوره]] [[حمد]] را بخوانند، آنچه از آنها گرفته‌ایم بر ما [[حرام]] است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۲.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۶-۴۴۷.</ref>.
*[[امام علی]]{{ع}} همراه آنان حرکت کرد تا به "رافع بن مکیث" برخورد که به عنوان مژده دهنده [[فتح]] [[زید بن حارثه]]، سوار بر ناقه‌ای از [[غنایم]] بود و به سوی [[مدینه]] در حرکت می‌کرد. [[امام علی]]{{ع}} شتر او را گرفت و به آنها بازگرداند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref> و رافع بن مکیث همراه [[امام علی]]{{ع}} حرکت کرد تا در منطقه "فَحلَتَین"<ref>نام مکانی بین مدینه و قبیله جذام و در سمت شمال مدینه واقع شده است. محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۲۲۰. نام این سرزمین در معجم البلدان به صورت «الفَحْلَتانِ» ذکر شده است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۷.</ref> به [[زید]] بن حارثه رسیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} به او فرمود: "[[پیامبر]]{{صل}} به تو [[دستور]] داده‌اند که هر [[اسیر]] و [[مالی]] که از این [[قوم]] در دست تو است، به ایشان بازگردانی".[[زید]] گفت: "در این باره علامتی و نشانه‌ای از [[پیامبر]] داری؟" [[امام علی]]{{ع}} [[پیامبر]]{{صل}} را نشان داد.[[زید]] آن را [[شناخت]] و پیاده شد و همراهان خود را صدا زد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.</ref>.
*هنگامی که [[یاران]] [[زید]] جمع شدند، گفت: "در دست هر کس اسیری یا [[مالی]] هست، برگرداند که این فرستاده [[رسول]] خداست". [[یاران]] وی هم آنچه را که گرفته بودند، به افراد [[قبیله]] بازگرداندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۴۴۷-۴۴۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== [[اعتراض]] [[حبان بن مله]] به [[رفاعه بن زید]] ==
* پس از آن، [[حبان بن مله]] و یارانش بازگشتند. آنان شب را در میان خانواده‌های خود سپری کردند و مواظب [[سپاه]] [[زید بن حارثه]] بودند و گفتگوهای آنها را گوش می‌دادند. هنگامی که [[زید بن حارثه]] و افراد او آرام گرفتند و خوابیدند، گروهی از همراهان [[حبان بن مله]]، حرکت کردند و صبح زود، خود را در منطقه "کَراع" به نزد [[رفاعه بن زید]] رساندند. [[حبان بن مله]] به صورت [[اعتراض]] به رُفاعَه گفت: "تو در اینجا نشسته‌ای و بزها را می‌دوشی؛ در حالی که [[زنان]] [[قبیله]] [[جذام]] به [[اسارت]] گرفته شده‌اند". [[رفاعه بن زید]] تمام [[اخبار]] و احوال را به او گفت. [[رفاعه بن زید]] همراه آنان به [[مدینه]] و حضور [[پیامبر]] {{صل}} رفتند. [[رفاعه بن زید]]، [[نامه]] [[پیامبر]] {{صل}} را تقدیم داشت و گفت: "این، همان نامه‌ای است که پیش از این نوشته و اکنون نقض شد". [[رسول خدا]] {{صل}} [[دستور]] داد [[نامه]] را بلند بخوانند. پس پرسید: "چه شده است؟" آنان موضوع عملکرد [[زید بن حارثه]] را به اطلاع [[پیامبر]] {{صل}} رساندند. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "درباره کشته‌شدگان چه می‌توانم بکنم؟" [[رفاعه بن زید]] گفت: "شما داناترید. شما هرگز حلالی را برای ما [[حرام]] و حرامی را [[حلال]] نفرموده‌اید". ابو [[زید بن عمرو]] گفت: ای [[رسول خدا]] {{صل}}! زنده‌ها را [[آزاد]] کن و هر کس کشته شده [[خون]] او زیر پای من است (یعنی از آن صرف‌ نظر کردیم)". [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: "[[ابو زید]] راست گفت"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۸۹.</ref>. [[رفاعه بن زید]] و [[حبان بن مله]]، از [[پیامبر]] {{صل}} خواستند تا کسی را همراه آنان بفرستد تا [[اسیران]] و [[اموال]] را از [[زید بن حارثه]] باز پس گیرند. [[پیامبر]] {{صل}} به [[امام علی]] {{ع}} [[دستور]] داد تا همراه آنان حرکت کند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "ممکن است [[زید بن حارثه]] از من [[اطاعت]] نکند". [[پیامبر]] {{صل}} هم [[شمشیر]] خویش را به عنوان نشان، به [[علی]] {{ع}} داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.</ref>. پس از آن [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "شتری هم برای [[سوار شدن]] ندارم". در این حال یکی از حاضران، شتر خویش را در [[اختیار]] ایشان قرار داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.</ref>.
* [[امام علی]] {{ع}} همراه آنان حرکت کرد تا به "رافع بن مکیث" برخورد که به عنوان مژده دهنده [[فتح]] [[زید بن حارثه]]، سوار بر ناقه‌ای از [[غنایم]] بود و به سوی [[مدینه]] در حرکت می‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} شتر او را گرفت و به آنها بازگرداند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref> و رافع بن مکیث همراه [[امام علی]] {{ع}} حرکت کرد تا در منطقه "فَحلَتَین"<ref>نام مکانی بین مدینه و قبیله جذام و در سمت شمال مدینه واقع شده است. محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۲۲۰. نام این سرزمین در معجم البلدان به صورت «الفَحْلَتانِ» ذکر شده است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۷.</ref> به [[زید]] بن حارثه رسیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} به او فرمود: "[[پیامبر]] {{صل}} به تو [[دستور]] داده‌اند که هر [[اسیر]] و [[مالی]] که از این [[قوم]] در دست تو است، به ایشان بازگردانی".[[زید]] گفت: "در این باره علامتی و نشانه‌ای از [[پیامبر]] داری؟" [[امام علی]] {{ع}} [[پیامبر]] {{صل}} را نشان داد. [[زید]] آن را [[شناخت]] و پیاده شد و همراهان خود را صدا زد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.</ref>.
* هنگامی که [[یاران]] [[زید]] جمع شدند، گفت: "در دست هر کس اسیری یا [[مالی]] هست، برگرداند که این فرستاده [[رسول]] خداست". [[یاران]] وی هم آنچه را که گرفته بودند، به افراد [[قبیله]] بازگرداندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۹.</ref>.


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه زید بن حارثه به حسمی (مقاله)|سریه زید بن حارثه به حسمی]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه]]
[[رده:سریه زید بن حارثه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۲

سریه چیست؟

زید بن حارثه کیست؟

مقدمه

دحیه نزد پیامبر (ص)

حمایت قبیله رفاعه از مسلمانان

اعزام زید بن حارثه

حمله به غارتگران

تصمیم بنی‌ضبیب

اعتراض حبان بن مله به رفاعه بن زید

منابع

پانویس

  1. دحیة بن خلیفة الکلبی، از اصحاب رسول خدا (ص) می‌باشد. وی در جنگ احد و رویدادهای دیگر پس از آن به همراه پیامبر (ص) بوده است. پیامبر در سال ششم او را به عنوان نماینده خویش به نزد قیصر روم اعزام فرمود. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۸۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۶.
  2. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵-۵۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۴، ص۸۴.
  3. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.
  4. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۴.
  5. نام منطقه‌ای در شام است که از آن مکان تا وادی القری به فاصله دو شب راه است. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۸.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶ ص۸۸.
  7. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۵.
  8. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۰۲.
  9. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.
  10. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۰.
  11. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۵.
  12. ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷.
  13. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۷.
  14. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸.
  15. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۷.
  16. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۵-۴۴۶.
  17. ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸.
  18. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۷-۶۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.
  19. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۶.
  20. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ «قودی» یعنی «بکش».
  21. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۴۲.
  22. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۶-۴۴۷.
  23. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۸۹.
  24. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵.
  25. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.
  27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۴۶.
  28. نام مکانی بین مدینه و قبیله جذام و در سمت شمال مدینه واقع شده است. محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص۲۲۰. نام این سرزمین در معجم البلدان به صورت «الفَحْلَتانِ» ذکر شده است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۳۷.
  29. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.
  30. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۹.
  31. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۶۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸؛ ابن سیدالناس، عیون الأثر، ج۲، ص۱۴۶.
  32. اکبری، هادی، سریه زید بن حارثه به حسمی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۹.