قاعده لطف در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳: | خط ۳: | ||
| عنوان مدخل = قاعده لطف | | عنوان مدخل = قاعده لطف | ||
| مداخل مرتبط = [[قاعده لطف در قرآن]] - [[قاعده لطف در حدیث]] - [[قاعده لطف در فقه سیاسی]] - [[قاعده لطف در کلام اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[قاعده لطف در قرآن]] - [[قاعده لطف در حدیث]] - [[قاعده لطف در فقه سیاسی]] - [[قاعده لطف در کلام اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
یکی از [[قواعد]] و اصول مهم در [[کلام]]، [[قاعدۀ لطف]] (Mercy / Grace Pincapple) (Mercy Rule) است که پس از قاعده [[حسن و قبح عقلی]] مهمترین قاعدۀ [[کلامی]] به شمار میرود. [[وجوب]] [[تکالیف دینی]]، [[لزوم]] [[بعثت پیامبران]]، وجوب [[عصمت انبیاء]]، [[وعده]] و [[وعیدهای الهی]]، حسن [[آلام]] ابتدایی و [[وجوب امامت]] از جمله مسائلی هستند که بر این قاعده [[استوار]] شدهاند. واژۀ [[لطف]] در لغت در معنای [[مهربانی]] و [[اکرام]]، [[قرب]] و نزدیکی، کوچکی وزیری، خفا و پنهانی، [[نرمی]] و آشکاری به کار رفته است<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۴۵۰؛ المعجم الوسیط، ج۲، ص۸۲۶.</ref>. | یکی از [[قواعد]] و اصول مهم در [[کلام]]، [[قاعدۀ لطف]]<ref>(Mercy / Grace Pincapple) (Mercy Rule)</ref>. است که پس از قاعده [[حسن و قبح عقلی]] مهمترین قاعدۀ [[کلامی]] به شمار میرود. [[وجوب]] [[تکالیف دینی]]، [[لزوم]] [[بعثت پیامبران]]، وجوب [[عصمت انبیاء]]، [[وعده]] و [[وعیدهای الهی]]، حسن [[آلام]] ابتدایی و [[وجوب امامت]] از جمله مسائلی هستند که بر این قاعده [[استوار]] شدهاند. واژۀ [[لطف]] در لغت در معنای [[مهربانی]] و [[اکرام]]، [[قرب]] و نزدیکی، کوچکی وزیری، خفا و پنهانی، [[نرمی]] و آشکاری به کار رفته است<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۴۵۰؛ المعجم الوسیط، ج۲، ص۸۲۶.</ref>. | ||
لطف در اصطلاح [[متکلمان]] از [[صفات فعل]] [[الهی]] است، یعنی افعالی که به [[مکلفان]] مربوط میشود و مقصود این است که [[خداوند]] آنچه مایۀ [[گرایش]] مکلفان به [[طاعت]] و دوری گزدیدن آنان از [[معصیت]] است را در [[حق]] آنان انجام داده و این امر مقتضای [[عدل]] و [[حکمت الهی]] است، [[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] متکلمان عالیه طرفدار [[قاعده لطف]] بودهاند. از متکلمان معروف [[امامیه]] در این باره [[رأی]] مخالفی نقل نشده، ولی از [[متکلمان معتزله]] از [[بشر بن معتمر]] (متوفای ۲۱۰ﻫ) و [[جعفر بن حرب]] (متوفای ۲۳۶ﻫ) به عنوان منکر قاعده لطف یادشده است<ref>ملل و نحل، ج۱، ص۶۵.</ref>. از قرائن و شواهد گوناگون به دست میآید که این قاعده همچون قاعدۀ حسن و قبح عقلی، از نخستین مسائل کلامی است که مورد توجه متکلمان عالیه قرار گرفته است<ref>ملل و نحل، ج۱، ص۴۵.</ref>. | لطف در اصطلاح [[متکلمان]] از [[صفات فعل]] [[الهی]] است، یعنی افعالی که به [[مکلفان]] مربوط میشود و مقصود این است که [[خداوند]] آنچه مایۀ [[گرایش]] مکلفان به [[طاعت]] و دوری گزدیدن آنان از [[معصیت]] است را در [[حق]] آنان انجام داده و این امر مقتضای [[عدل]] و [[حکمت الهی]] است، [[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] متکلمان عالیه طرفدار [[قاعده لطف]] بودهاند. از متکلمان معروف [[امامیه]] در این باره [[رأی]] مخالفی نقل نشده، ولی از [[متکلمان معتزله]] از [[بشر بن معتمر]] (متوفای ۲۱۰ﻫ) و [[جعفر بن حرب]] (متوفای ۲۳۶ﻫ) به عنوان منکر قاعده لطف یادشده است<ref>ملل و نحل، ج۱، ص۶۵.</ref>. از قرائن و شواهد گوناگون به دست میآید که این قاعده همچون قاعدۀ حسن و قبح عقلی، از نخستین مسائل کلامی است که مورد توجه متکلمان عالیه قرار گرفته است<ref>ملل و نحل، ج۱، ص۴۵.</ref>. | ||
متکلمان لطف را از دو منظر تقسیم کردهاند: | متکلمان لطف را از دو منظر تقسیم کردهاند: | ||
#از منظر اینکه [[مکلف]] از لطف بهره میگیرد یا نه. هرگاه از آن بهره گیرد، و در سایۀ لطف [[تکلیف]] را انجام دهد آن را لطف «محصل» گویند؛ | # از منظر اینکه [[مکلف]] از لطف بهره میگیرد یا نه. هرگاه از آن بهره گیرد، و در سایۀ لطف [[تکلیف]] را انجام دهد آن را لطف «محصل» گویند؛ | ||
#از منظر فاعل آنکه به این اعتبار لطف سه گونه است: | # از منظر فاعل آنکه به این اعتبار لطف سه گونه است: | ||
##لطف، فعل مستقیم و بیواسطۀ خداوند است، مانند [[تشریع]] تکالیف دینی، [[ارسال پیامبران]] و اعطای [[معجزه]] به آنان؛ | ## لطف، فعل مستقیم و بیواسطۀ خداوند است، مانند [[تشریع]] تکالیف دینی، [[ارسال پیامبران]] و اعطای [[معجزه]] به آنان؛ | ||
##لطف، فعل مباشری کسی است که مورد [[لطف]] قرار گرفته است، مانند [[تفکر]] و نظر در [[دلایل]] [[توحید]] و [[معجزات پیامبران]]، و [[پیروی]] از [[دستورات]] [[دین]]؛ | ## لطف، فعل مباشری کسی است که مورد [[لطف]] قرار گرفته است، مانند [[تفکر]] و نظر در [[دلایل]] [[توحید]] و [[معجزات پیامبران]]، و [[پیروی]] از [[دستورات]] [[دین]]؛ | ||
##لطف، [[فعل مکلفان]] دیگر است مانند [[تبلیغ احکام الهی]] که فعل [[پیامبران]]، لطف است در [[حق]] [[مکلفان]]، و [[امر به معروف و نهی از منکر]] که فعل عموم مکلفان است و هر کس آن را انجام دهد، نتیجهاش لطف است در حق مکلفان دیگر<ref>الذخیره فی علم الکلام، ص۱۸۶؛ الالهیات، ج۲، ص۴۸ – ۴۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۷۸؛ کشف المراد، مبحث لطف.</ref>. | ## لطف، [[فعل مکلفان]] دیگر است مانند [[تبلیغ احکام الهی]] که فعل [[پیامبران]]، لطف است در [[حق]] [[مکلفان]]، و [[امر به معروف و نهی از منکر]] که فعل عموم مکلفان است و هر کس آن را انجام دهد، نتیجهاش لطف است در حق مکلفان دیگر<ref>الذخیره فی علم الکلام، ص۱۸۶؛ الالهیات، ج۲، ص۴۸ – ۴۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۷۸؛ کشف المراد، مبحث لطف.</ref>. | ||
مشهورترین [[دلیل عقلی]] بر [[وجوب لطف بر خداوند]]، اصل [[حکمت]] است به این بیان که ترک لطف مستلزم [[نقض غرض]] است، و نقض غرض مخالف حکمت و [[باطل]] است، پس عمل به لطف [[واجب]] است {{عربی|و اللطف واجب ليحصل الفرض به}}<ref>کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.</ref>. همچنین [[وجوب لطف]] بر اساس [[جود]] و [[کرم]] [[خداوند]] تبیین شده است<ref>اوئل المقالات، ص۵۹.</ref>. | مشهورترین [[دلیل عقلی]] بر [[وجوب لطف بر خداوند]]، اصل [[حکمت]] است به این بیان که ترک لطف مستلزم [[نقض غرض]] است، و نقض غرض مخالف حکمت و [[باطل]] است، پس عمل به لطف [[واجب]] است {{عربی|و اللطف واجب ليحصل الفرض به}}<ref>کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.</ref>. همچنین [[وجوب لطف]] بر اساس [[جود]] و [[کرم]] [[خداوند]] تبیین شده است<ref>اوئل المقالات، ص۵۹.</ref>. | ||
از مطالعۀ [[آیات قرآن]] به روشنی استفاده میشود که [[ارسال پیامبران]]، [[اخلاق]] ویژه و سیرۀ عملی آنان، انزال [[کتب آسمانی]]، بیان [[معارف الهی]] در قالب مثالهای ساده و گویا، [[انذار]] و تبشیرهای [[الهی]] توسط پیامبران، [[مصائب]] و [[ناملایمات]]، [[نعمتها]] و موهبتهای مادی، نصرتها و [[امدادهای غیبی]]، همگی از مصادیق و مظاهر [[لطف الهی]] به شمار میروند که برخی مقتضای [[حکمت خداوند]] و برخی [[مظهر]] و جلوه جود و [[احسان الهی]] هستند. | از مطالعۀ [[آیات قرآن]] به روشنی استفاده میشود که [[ارسال پیامبران]]، [[اخلاق]] ویژه و سیرۀ عملی آنان، انزال [[کتب آسمانی]]، بیان [[معارف الهی]] در قالب مثالهای ساده و گویا، [[انذار]] و تبشیرهای [[الهی]] توسط پیامبران، [[مصائب]] و [[ناملایمات]]، [[نعمتها]] و موهبتهای مادی، نصرتها و [[امدادهای غیبی]]، همگی از مصادیق و مظاهر [[لطف الهی]] به شمار میروند که برخی مقتضای [[حکمت خداوند]] و برخی [[مظهر]] و جلوه جود و [[احسان الهی]] هستند. | ||
[[فقها]] عموماً [[احکام شرع]] را از باب لطف و [[امتنان]] [[خالق]] بر [[انسان]] دانستهاند و معنای این سخن آن است که همۀ نتایج، خیر و [[مصلحت]] تمامی [[احکام شرعی]] به انسان عاید میشود و عنوان لطف و امتنان در مورد فرض قبلی قابل [[صدق]] نیست<ref>{{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ * أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ}} «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟ * آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۱-۳۲؛ {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}} «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹؛ {{متن قرآن|اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى}} «به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴؛ {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}} «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ}} «و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref>.<ref>فقه سیاسی، ج۹، ص۹۶.</ref><ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۳۴.</ref> | [[فقها]] عموماً [[احکام شرع]] را از باب لطف و [[امتنان]] [[خالق]] بر [[انسان]] دانستهاند و معنای این سخن آن است که همۀ نتایج، خیر و [[مصلحت]] تمامی [[احکام شرعی]] به انسان عاید میشود و عنوان لطف و امتنان در مورد فرض قبلی قابل [[صدق]] نیست<ref>{{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ * أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ}} «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟ * آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۱-۳۲؛ {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}} «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹؛ {{متن قرآن|اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى}} «به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴؛ {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}} «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ}} «و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref>.<ref>فقه سیاسی، ج۹، ص۹۶.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۳۴.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۲۹: | خط ۳۲: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:اصطلاحات کلامی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۰
مقدمه
یکی از قواعد و اصول مهم در کلام، قاعدۀ لطف[۱]. است که پس از قاعده حسن و قبح عقلی مهمترین قاعدۀ کلامی به شمار میرود. وجوب تکالیف دینی، لزوم بعثت پیامبران، وجوب عصمت انبیاء، وعده و وعیدهای الهی، حسن آلام ابتدایی و وجوب امامت از جمله مسائلی هستند که بر این قاعده استوار شدهاند. واژۀ لطف در لغت در معنای مهربانی و اکرام، قرب و نزدیکی، کوچکی وزیری، خفا و پنهانی، نرمی و آشکاری به کار رفته است[۲].
لطف در اصطلاح متکلمان از صفات فعل الهی است، یعنی افعالی که به مکلفان مربوط میشود و مقصود این است که خداوند آنچه مایۀ گرایش مکلفان به طاعت و دوری گزدیدن آنان از معصیت است را در حق آنان انجام داده و این امر مقتضای عدل و حکمت الهی است، اکثریت قریب به اتفاق متکلمان عالیه طرفدار قاعده لطف بودهاند. از متکلمان معروف امامیه در این باره رأی مخالفی نقل نشده، ولی از متکلمان معتزله از بشر بن معتمر (متوفای ۲۱۰ﻫ) و جعفر بن حرب (متوفای ۲۳۶ﻫ) به عنوان منکر قاعده لطف یادشده است[۳]. از قرائن و شواهد گوناگون به دست میآید که این قاعده همچون قاعدۀ حسن و قبح عقلی، از نخستین مسائل کلامی است که مورد توجه متکلمان عالیه قرار گرفته است[۴].
متکلمان لطف را از دو منظر تقسیم کردهاند:
- از منظر اینکه مکلف از لطف بهره میگیرد یا نه. هرگاه از آن بهره گیرد، و در سایۀ لطف تکلیف را انجام دهد آن را لطف «محصل» گویند؛
- از منظر فاعل آنکه به این اعتبار لطف سه گونه است:
- لطف، فعل مستقیم و بیواسطۀ خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران و اعطای معجزه به آنان؛
- لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است، مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین؛
- لطف، فعل مکلفان دیگر است مانند تبلیغ احکام الهی که فعل پیامبران، لطف است در حق مکلفان، و امر به معروف و نهی از منکر که فعل عموم مکلفان است و هر کس آن را انجام دهد، نتیجهاش لطف است در حق مکلفان دیگر[۵].
مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است و اللطف واجب ليحصل الفرض به[۶]. همچنین وجوب لطف بر اساس جود و کرم خداوند تبیین شده است[۷].
از مطالعۀ آیات قرآن به روشنی استفاده میشود که ارسال پیامبران، اخلاق ویژه و سیرۀ عملی آنان، انزال کتب آسمانی، بیان معارف الهی در قالب مثالهای ساده و گویا، انذار و تبشیرهای الهی توسط پیامبران، مصائب و ناملایمات، نعمتها و موهبتهای مادی، نصرتها و امدادهای غیبی، همگی از مصادیق و مظاهر لطف الهی به شمار میروند که برخی مقتضای حکمت خداوند و برخی مظهر و جلوه جود و احسان الهی هستند.
فقها عموماً احکام شرع را از باب لطف و امتنان خالق بر انسان دانستهاند و معنای این سخن آن است که همۀ نتایج، خیر و مصلحت تمامی احکام شرعی به انسان عاید میشود و عنوان لطف و امتنان در مورد فرض قبلی قابل صدق نیست[۸].[۹].[۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ (Mercy / Grace Pincapple) (Mercy Rule)
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۴۵۰؛ المعجم الوسیط، ج۲، ص۸۲۶.
- ↑ ملل و نحل، ج۱، ص۶۵.
- ↑ ملل و نحل، ج۱، ص۴۵.
- ↑ الذخیره فی علم الکلام، ص۱۸۶؛ الالهیات، ج۲، ص۴۸ – ۴۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۷۸؛ کشف المراد، مبحث لطف.
- ↑ کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.
- ↑ اوئل المقالات، ص۵۹.
- ↑ ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ * أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾ «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟ * آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۱-۳۲؛ ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹؛ ﴿اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى﴾ «به سوی فرعون بروید که او سرکشی کرده است» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴؛ ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ «و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردمش را به سختی و رنج دچار کردیم باشد که (به درگاه خدا) لابه کنند» سوره اعراف، آیه ۹۴.
- ↑ فقه سیاسی، ج۹، ص۹۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۳۴.