نام امام علی در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:


در پاسخ [[شبهه]] فوق نکات ذیل قابل تأمّل است:
در پاسخ [[شبهه]] فوق نکات ذیل قابل تأمّل است:
# '''ذکر اوصاف خاص کافی و بی‌نیاز از ذکر نام:''' در [[آیات]] پیش گفته روشن شد که [[خداوند]] با نزول [[آیات]] مزبور در صدد معرفی [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[امام]] و [[خلیفه]] بعد از [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بوده است. با این تعداد [[آیات]] به ذکر نام خاص نیازی نبود؛ چراکه برخی از آیات مصداق منحصره جز [[امام علی|علی]] {{ع}} نداشتند که [[آیه ولایت|آیه ولایت]] و اعطای [[زکات]] در حال رکوع نمونه آن است و برخی از آیات نیز در مورد شخصیّت [[حضرت علی]] {{ع}} و معرّفی وی به عنوان [[امام]]، [[ولی]]، [[مولی]]، [[هادی]] و [[اهل البیت]] نازل و دلالت شفاف داشتند که مورد اتّفاق همه یا [[اکثریت]] [[صحابه]] بود که [[آیات]] آن گذشت. پس در اصل تطبیق آیات ولایت، [[اهل بیت]]، أولی الأمر، [[هادی]] و [[مولی]] به [[حضرت علی]] {{ع}} هیچ مشکل و کژفهمی وجود نداشت تا به ذکر نام خاص آن حضرت نیاز و ضرورت احساس شود. مثلاً اگر پدری هنگام مرگ [[وصیت]] کند که وصیّ من از میان فامیل یا پسرانم کسی است که حافظ همه [[قرآن]] باشد و بنابر فرض نیز تنها یک پسر به نام x حافظ کل [[قرآن]] باشد، در این فرض به ذکر نام پسر نیازی احساس نمی‌شود و بر پدر اشکال حقوقی گرفته نمی‌شود که چرا نام وصی یا حافظ [[قرآن]] را به صورت خاص مشخص نمی‌کند. چراکه گفته می‌شود، حافظ کل [[قرآن]] در میان پسران یکی بیش نیست. علاوه بر این، اگر پدر قبل از مرگ خود نیز به حافظ بودن پسر خود یا وصی بودنش تأکید و اهتمام داشته باشد. در مورد [[خلیفه]] و [[امام]] بدون [[حضرت علی]] {{ع}} نیز عین این جریان بلکه افزون تر از آن تکرار شده است.  
# '''ذکر اوصاف خاص، کافی و بی‌نیاز از ذکر نام:''' [[خداوند]] با نزول آیاتی در باب فضایل امیرالمؤمنین{{ع}} در صدد معرفی [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[امام]] و [[خلیفه]] بعد از [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} بوده است. با این تعداد [[آیات]] به ذکر نام خاص نیازی نبود؛ چراکه برخی از آیات مصداق منحصره جز [[امام علی|علی]] {{ع}} نداشتند که [[آیه ولایت|آیه ولایت]] و اعطای [[زکات]] در حال رکوع نمونه آن است و برخی از آیات نیز در مورد شخصیّت [[حضرت علی]] {{ع}} و معرّفی وی به عنوان [[امام]]، [[ولی]]، [[مولی]]، [[هادی]] و [[اهل البیت]] نازل و دلالت شفاف داشتند که مورد اتّفاق همه یا [[اکثریت]] [[صحابه]] بود. پس در اصل تطبیق آیات ولایت، [[اهل بیت]]، أولی الأمر، [[هادی]] و [[مولی]] به [[حضرت علی]] {{ع}} هیچ مشکل و کژفهمی وجود نداشت تا به ذکر نام خاص آن حضرت نیاز و ضرورت احساس شود. مثلاً اگر پدری هنگام مرگ [[وصیت]] کند که وصیّ من از میان فامیل یا پسرانم کسی است که حافظ همه [[قرآن]] باشد و بنابر فرض نیز تنها یک پسر به نام x حافظ کل [[قرآن]] باشد، در این فرض به ذکر نام پسر نیازی احساس نمی‌شود و بر پدر اشکال حقوقی گرفته نمی‌شود که چرا نام وصی یا حافظ [[قرآن]] را به صورت خاص مشخص نمی‌کند. چراکه گفته می‌شود، حافظ کل [[قرآن]] در میان پسران یکی بیش نیست. علاوه بر این، اگر پدر قبل از مرگ خود نیز به حافظ بودن پسر خود یا وصی بودنش تأکید و اهتمام داشته باشد. در مورد [[خلیفه]] و [[امام]] بدون [[حضرت علی]] {{ع}} نیز عین این جریان بلکه افزون تر از آن تکرار شده است.  
# '''تحویل [[شبهه]] به [[شبهه]] دیگر:''' باری ممکن است شخص یا اشخاصی نه در تطبیق [[آیات]] و صفات گفته شده بر [[حضرت علی]] {{ع}} بلکه در [[تفسیر]] مفاهیم و معانی آن [[شبهه]] و تردید نمایند، مثلاً بگویند درست است که [[قرآن]] [[حضرت علی]] {{ع}} را "ولی [[مؤمنان]]" یا "[[اهل البیت]]" یا "هادی" [[تفسیر]] و تطبیق کرده است، امّا سخن در معنای «"ولیّ" است که آیا به معنای رهبر، [[امام]] و [[خلیفه]] است یا به معنای دوست؟ در این صورت باید گفت پس اصل [[شبهه]] به عدم ذکر نام [[امام علی|علی]] {{ع}} در [[قرآن]] برنمی‌گردد؛ چراکه فرضاً اگر در [[قرآن]] صریح هم گفته می‌شد: "[[علی بن ابی طالب]] ولیّ [[مؤمنان]]" است، [[شبهه]] می‌شد که مقصود از "ولیّ" در آیه چیست؟ پس شبهه به [[تفسیر]] و توجیه معنای اوصاف آن حضرت برمی‌گردد. به دیگر سخن شبهه از موضوع خود "عدم ذکر نام علی در قرآن" به شبهه دیگر "اجمال و ابهام اوصاف [[امام علی|علی]] {{ع}}" تحویل می‌گردد و این خود شبهه دیگر می‌شود. در حلّ این [[شبهه]] نیز ما با قراین و شواهد مختلف در [[آیات]] و همچنین تمسّک به روایات نبوی روشن خواهیم کرد که اصل دلالت اوصاف [[حضرت علی]] {{ع}} بر مسئله [[حکومت]] و [[امامت]] روشن و شفاف است.  
# '''تحویل [[شبهه]] به [[شبهه]] دیگر:''' ممکن است شخص یا اشخاصی نه در تطبیق [[آیات]] و صفات بر [[حضرت علی]] {{ع}} بلکه در [[تفسیر]] مفاهیم و معانی آن [[شبهه]] و تردید نمایند، مثلاً بگویند درست است که [[قرآن]] [[حضرت علی]] {{ع}} را "ولی [[مؤمنان]]" یا "[[اهل البیت]]" یا "هادی" [[تفسیر]] و تطبیق کرده است، امّا سخن در معنای«"ولیّ" است که آیا به معنای رهبر، [[امام]] و [[خلیفه]] است یا به معنای دوست؟ در این صورت باید گفت پس اصل [[شبهه]] به عدم ذکر نام [[امام علی|علی]] {{ع}} در [[قرآن]] برنمی‌گردد؛ چراکه فرضاً اگر در [[قرآن]] صریح هم گفته می‌شد: "[[علی بن ابی طالب]] ولیّ [[مؤمنان]]" است، [[شبهه]] می‌شد که مقصود از "ولیّ" در آیه چیست؟ پس شبهه به [[تفسیر]] و توجیه معنای اوصاف آن حضرت برمی‌گردد. به دیگر سخن شبهه از موضوع خود "عدم ذکر نام علی در قرآن" به شبهه دیگر "اجمال و ابهام اوصاف [[امام علی|علی]] {{ع}}" تحویل می‌گردد و این خود شبهه دیگر می‌شود. در حلّ این [[شبهه]] نیز ما با قراین و شواهد مختلف در [[آیات]] و همچنین تمسّک به روایات نبوی روشن شده است که اصل دلالت اوصاف [[حضرت علی]] {{ع}} بر مسئله [[حکومت]] و [[امامت]] روشن و شفاف است.  
# '''ذکر نام حضرت در روایات نبوی:''' اگر مقصود از ذکر نام خاصّ حضرت، [[شناخت]] و فهم [[امامت]] آن حضرت در [[اسلام]] و از طرف [[خداوند]] باشد، باید گفت این غایت، غایت عقلانی و دینی است، لکن تحصیل آن به بردن نام خاصّ [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] منحصر نیست، بلکه راه‌کارهای دیگر می‌تواند وجود داشته باشد که یکی از راه‌کارهای شفاف ذکر اسم خاص حضرت در [[روایات]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} حامل [[وحی]] و مفسّر [[قرآن]] است. با این فرض غایت یعنی فهم و [[شناخت]] [[خلیفه]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} با مراجعه به روایات نبوی قابل حصول و دست‌یافتنی است و با این فرض دیگر به ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] نیازی احساس نمی‌شود. باری اگر کسی بگوید که من - العیاذ بالله - [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را قبول ندارم و باید نام [[حضرت علی]] {{ع}} در قرآن ذکر می‌شود، باید گفت '''اوّلاً:''' کسی که آورنده [[قرآن]] یعنی [[پیامبر]] را قبول ندارد، چگونه به [[کتاب آسمانی]] بودن آن [[علم]] پیدا کرده است و '''ثانیاً:''' چنین شخصی نمی‌تواند [[مسلمان]] باشد و خوش‌بختانه ما نیز بر چنین قائلی دست نیافته‌ایم.  
# '''ذکر نام حضرت در روایات نبوی:''' اگر مقصود از ذکر نام خاصّ حضرت، [[شناخت]] و فهم [[امامت]] آن حضرت در [[اسلام]] و از طرف [[خداوند]] باشد، باید گفت این غایت، غایت عقلانی و دینی است، لکن تحصیل آن به بردن نام خاصّ [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] منحصر نیست، بلکه راه‌کارهای دیگر می‌تواند وجود داشته باشد که یکی از راه‌کارهای شفاف ذکر اسم خاص حضرت در [[روایات]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} حامل [[وحی]] و مفسّر [[قرآن]] است. با این فرض غایت یعنی فهم و [[شناخت]] [[خلیفه]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} با مراجعه به روایات نبوی قابل حصول و دست‌یافتنی است و با این فرض دیگر به ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] نیازی احساس نمی‌شود. باری اگر کسی بگوید که من - العیاذ بالله - [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} را قبول ندارم و باید نام [[حضرت علی]] {{ع}} در قرآن ذکر می‌شود، باید گفت '''اوّلاً:''' کسی که آورنده [[قرآن]] یعنی [[پیامبر]] را قبول ندارد، چگونه به [[کتاب آسمانی]] بودن آن [[علم]] پیدا کرده است و '''ثانیاً:''' چنین شخصی نمی‌تواند [[مسلمان]] باشد و خوش‌بختانه ما نیز بر چنین قائلی دست نیافته‌ایم.  
# '''[[تفویض]] امور دینی به [[پیامبر]] {{صل}}:''' [[قرآن کریم]] خود [[تفسیر]] و [[تبیین]] امور و آموزه‌های لازم دینی را به [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[تفویض]] و واگذار نموده است: {{متن قرآن|بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref> آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه۴۴.</ref>؛ {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ}}<ref> بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره آل عمران، آیه۱۶۴.</ref>. در این [[آیات]] [[خداوند]] [[تبیین]] ذکر یعنی [[قرآن کریم]] و [[تعلیم]] آن را به عهده [[پیامبر]] واگذار نموده است، لذا [[احکام]] [[تشریع|تشریعی]] آن حضرت که در [[قرآن]] نیست، مانند تعداد رکعات نماز، تعداد هفت‌گانه طواف حج در [[مکتب]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] [[حجت الهی]] به‌شمار می‌آید و بر این اساس چون بنابر [[آیات]] پیش گفته و روایات نبوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[تعیین امامت]] [[حضرت علی]] {{ع}} را به امر الهی نسبت می‌دهد، ‌ [[امامت]] آن حضرت آسمانی و الهی تلقّی و برای همه [[مسلمانان]] نیز حجت شرعی خواهد بود. این جواب در [[روایت]] منقول از [[امام باقر]] {{ع}} آمده است که آن حضرت در پاسخ علّت عدم ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] فرمود:{{متن حدیث|قُولُوا لَهُمْ: إِنَ‏ اللَّهَ‏ أَنْزَلَ‏ عَلَى‏ رَسُولِهِ‏ الصَّلَاةَ وَ لَمْ‏ يُسَمِ‏ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى‏ كَانَ‏ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ، وَ أَنْزَلَ الْحَجَّ فَلَمْ يُنْزِلْ: طُوفُوا سَبْعاً حَتَّى فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ}} <ref>«به [[مردم]] بگوييد، خداى سبحان امر به نماز فرمود امّا بيان تعداد ركعت‏ها كه ۳ ركعت باشد يا ۴ ركعت به اختيار [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} بود خداى تعالى امر به مناسك حج فرمود، امّا تفسير و بيان تعداد اشواط به اختيار پيامبر {{صل}} گذاشته شد» شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>. به دیگر سخن از آنجا که [[قرآن]] کتاب محدود است و امور جزئی غیرمتناهی می‌باشد، روشن است که کتاب محدود باید به امور کلّی بپردازد لذا [[قرآن]] [[تبیین]] امور جزئی از جمله [[امامت]] را به [[پیامبر]] خویش واگذار نموده است<ref>ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۰۴، کتاب [[امامت]] و رهبری؛ [[امام خمینی]]، کشف الاسرار، ص۱۳۰ و ۱۳۱.</ref>. به تعبیر آخر امور جزئی نامحدود است و شامل اهمّ مسائل دینی می‌شود از قبیل بحث وجود [[خدا]] مثلاً جسم است یا نه؟ صفات [[خدا]] که [[آیات]] با ذات متّحد است یا نه؟ در این مسائل که اساس و رکن است، [[قرآن]] نیز وارد جزئیات نشده و مورد اختلاف [[متکلمان]] و [[مفسران]] قرار گرفته است که اگر قرار باشد، [[قرآن]] در جزئیات نیز وارد می‌شود می‌بایست این امور را نیز [[تبیین]] می‌کرد که در این صورت ده ها بلکه صدها جلد [[کتاب آسمانی]] به نام [[قرآن]] لازم بود.  
# '''[[تفویض]] امور دینی به [[پیامبر]] {{صل}}:''' [[قرآن کریم]] خود [[تفسیر]] و [[تبیین]] امور و آموزه‌های لازم دینی را به [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[تفویض]] و واگذار نموده است: {{متن قرآن|بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}}<ref> آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه۴۴.</ref>؛ {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ}}<ref> بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره آل عمران، آیه۱۶۴.</ref>. در این [[آیات]] [[خداوند]] [[تبیین]] ذکر یعنی [[قرآن کریم]] و [[تعلیم]] آن را به عهده [[پیامبر]] واگذار نموده است، لذا [[احکام]] [[تشریع|تشریعی]] آن حضرت که در [[قرآن]] نیست، مانند تعداد رکعات نماز، تعداد هفت‌گانه طواف حج در [[مکتب]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] [[حجت الهی]] به‌شمار می‌آید و بر این اساس چون بنابر [[آیات]] پیش گفته و روایات نبوی [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[تعیین امامت]] [[حضرت علی]] {{ع}} را به امر الهی نسبت می‌دهد، ‌ [[امامت]] آن حضرت آسمانی و الهی تلقّی و برای همه [[مسلمانان]] نیز حجت شرعی خواهد بود. این جواب در [[روایت]] منقول از [[امام باقر]] {{ع}} آمده است که آن حضرت در پاسخ علّت عدم ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] فرمود:{{متن حدیث|قُولُوا لَهُمْ: إِنَ‏ اللَّهَ‏ أَنْزَلَ‏ عَلَى‏ رَسُولِهِ‏ الصَّلَاةَ وَ لَمْ‏ يُسَمِ‏ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى‏ كَانَ‏ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ، وَ أَنْزَلَ الْحَجَّ فَلَمْ يُنْزِلْ: طُوفُوا سَبْعاً حَتَّى فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ}} <ref>«به [[مردم]] بگوييد، خداى سبحان امر به نماز فرمود امّا بيان تعداد ركعت‏ها كه ۳ ركعت باشد يا ۴ ركعت به اختيار [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] {{صل}} بود خداى تعالى امر به مناسك حج فرمود، امّا تفسير و بيان تعداد اشواط به اختيار پيامبر {{صل}} گذاشته شد» شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>. به دیگر سخن از آنجا که [[قرآن]] کتاب محدود است و امور جزئی غیرمتناهی می‌باشد، روشن است که کتاب محدود باید به امور کلّی بپردازد لذا [[قرآن]] [[تبیین]] امور جزئی از جمله [[امامت]] را به [[پیامبر]] خویش واگذار نموده است<ref>ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۰۴، کتاب [[امامت]] و رهبری؛ [[امام خمینی]]، کشف الاسرار، ص۱۳۰ و ۱۳۱.</ref>. به تعبیر آخر امور جزئی نامحدود است و شامل اهمّ مسائل دینی می‌شود از قبیل بحث وجود [[خدا]] مثلاً جسم است یا نه؟ صفات [[خدا]] که [[آیات]] با ذات متّحد است یا نه؟ در این مسائل که اساس و رکن است، [[قرآن]] نیز وارد جزئیات نشده و مورد اختلاف [[متکلمان]] و [[مفسران]] قرار گرفته است که اگر قرار باشد، [[قرآن]] در جزئیات نیز وارد می‌شود می‌بایست این امور را نیز [[تبیین]] می‌کرد که در این صورت ده ها بلکه صدها جلد [[کتاب آسمانی]] به نام [[قرآن]] لازم بود.  
# '''جلوگیری از [[تحریف قرآن]]:''' یکی از نکاتی که در توجیه عدم ذکرنام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] گفته شده این است<ref>[[امام خمینی]]، [[کشف]] الاسرار، صص ۱۱۲ - ۱۱۴؛ علّامه حسنی طهرانی در [[امام]] شناسی این نکته را به [[علامه طباطبایی]] استناد داده است که آن را از علّامه در پاسخ سؤال فوق شنیده است. (امام شناسی، ج ۱۳، ص ۱۵۹). از عبارت ذیل استاد مطهری نیز این نکته استفاده می‌شود که درتوجیه عدم ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] می‌گوید: «پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمی‌خواست در این مسئله‌ای که بالأخره هوا و هوس‌ها دخالت می‌کند، مطلبی به این صورت طرح شود»، (آثار، ج ۴، ص ۹۰۵).</ref> که آن حضرت مخالفان تندی داشت که همه فکر و همّ خود را برای به دست گرفتن زمام [[حکومت]] و [[خلافت]] مبذول و برای این منظور به هر وسیله‌ای تمسّک می‌کردند، پیش‌تر اشاره شد که [[خلیفه دوم]] برای جلوگیری از نوشتن [[وصیت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در آخرین روزهای پر برکتش در مورد [[خلیفه]] خود، حتّی حاضر شد [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] را - العیاذ بالله - به زدن حرف نامربوط متّهم کند. با این فرض و جو [[حاکم]] بر صدر [[اسلام]]، اگر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] ذکر می‌شد، محتمل بود مخالفان حضرت، [[پیامبر اسلام]] {{صل}} را به نظیر اتّهام ایّام آخر [[عمر]] شریفش متّهم کنند یا در صدد حذب آیه مربوطه برآیند که آن به [[تحریف]] [[قرآن]] منجر می‌شد. [خداوند]] برای صیانت آخرین [[کتاب آسمانی]] به جای ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] به اوصاف منحصره آن حضرت و همچنین روایات نبوی اکتفا نمود تا هم اصل غرض یعنی معرّفی و [[نصب]] [[حضرت علی]] {{ع}} به [[خلافت]] و هم جلوگیری از [[تحریف]] [[قرآن]] قابل تحقّق باشد.  
# '''جلوگیری از [[تحریف قرآن]]:''' یکی از نکاتی که در توجیه عدم ذکرنام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] گفته شده این است<ref>[[امام خمینی]]، [[کشف]] الاسرار، صص ۱۱۲ - ۱۱۴؛ علّامه حسنی طهرانی در [[امام]] شناسی این نکته را به [[علامه طباطبایی]] استناد داده است که آن را از علّامه در پاسخ سؤال فوق شنیده است. (امام شناسی، ج ۱۳، ص ۱۵۹). از عبارت ذیل استاد مطهری نیز این نکته استفاده می‌شود که درتوجیه عدم ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] می‌گوید: «پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمی‌خواست در این مسئله‌ای که بالأخره هوا و هوس‌ها دخالت می‌کند، مطلبی به این صورت طرح شود»، (آثار، ج ۴، ص ۹۰۵).</ref> که آن حضرت مخالفان تندی داشت که همه فکر و همّ خود را برای به دست گرفتن زمام [[حکومت]] و [[خلافت]] مبذول و برای این منظور به هر وسیله‌ای تمسّک می‌کردند، پیش‌تر اشاره شد که [[خلیفه دوم]] برای جلوگیری از نوشتن [[وصیت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} در آخرین روزهای پر برکتش در مورد [[خلیفه]] خود، حتّی حاضر شد [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] را - العیاذ بالله - به زدن حرف نامربوط متّهم کند. با این فرض و جو [[حاکم]] بر صدر [[اسلام]]، اگر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] ذکر می‌شد، محتمل بود مخالفان حضرت، [[پیامبر اسلام]] {{صل}} را به نظیر اتّهام ایّام آخر [[عمر]] شریفش متّهم کنند یا در صدد حذف آیه مربوطه برآیند که آن به [[تحریف]] [[قرآن]] منجر می‌شد. [خداوند]] برای صیانت آخرین [[کتاب آسمانی]] به جای ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] به اوصاف منحصره آن حضرت و همچنین روایات نبوی اکتفا نمود تا هم اصل غرض یعنی معرّفی و [[نصب]] [[حضرت علی]] {{ع}} به [[خلافت]] و هم جلوگیری از [[تحریف]] [[قرآن]] قابل تحقّق باشد.  
# '''پیشگیری از آسیب‌های [[سیاست|سیاسی]] و امنیتی:''' نکته دیگری به نظر نگارنده خطور کرده و آن اینکه [[خداوند متعال]] در عدم ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[جانشین]] و [[امام]] و [[حاکم]] بعدی تعمّد داشته است، نه به دلیل اینکه خداوند از این طریق مؤمن واقعی و به اصطلاح سره را از ناسره معلوم و تفکیک کند، بلکه به این دلیل که [[خداوند]] با علم ازلی خویش می‌دانست بحث [[حکومت]] و [[سیاست]] عرصه مناقشات، رقابت‌ها و چه‌بسا جنگ‌های [[سیاست|سیاسی]] و خونین است. اگر در [[قرآن]] و [[وحی]] به طور خاص و به صورت یک اصل و رکن نام [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[خلیفه]] و [[امام]] بعدی ذکر شود، طرفداران و مخالفان [[حضرت علی]] {{ع}} یکی به دلیل دفاع از اصل [[قرآن|قرآنی]] و دیگری به بهانه‌های مختلف مانند توجیه [[مقام امامت]]، [[خلافت]] یا گرفتن هرم [[حکومت]] و [[قدرت]] به مقابله و ستیز با همدیگر روی آورده و این برای درخت نوپای [[اسلام]] آفت بلکه چه‌بسا اصل حیات آن را تهدید می‌کرد. ما در ابتدای فصل پیشین در ذیل بحث [[شبهه]] [[تکفیر]] مواردی را ذکر کردیم که متعصّبان [[اهل سنت]] و تشيع یکدیگر را به [[کفر]] و خروج از [[اسلام]] متّهم نموده و به قتل و ترور مخالف خود نیز دست زدند و تاریخ صدها بلکه هزاران نفر را در خود ثبت کرده است. در حالی‌که [[اسلام]] و [[قرآن]] هیچ بیان و اختلافی از مخالفت [[حضرت علی]] {{ع}} بالصراحه ذکر نکرده است. حال اگر چنین جهشی بالا می‌رفت و این خود بزرگ‌ترین آسیب [[اسلام]] و [[مسلمانان]] می‌شد، در حالی‌که هدف از امامت و تقویت [[اسلام]] و [[رهبری]] بوده و این خلاف غرض محسوب می‌شد. لذا [[خداوند]] برای پیشگیری از تضعیف و آسیب [[اسلام]] و [[مسلمانان]] [[امامت]] [[حضرت علی]] {{ع}} را مطلقاً ترک ننمود بلکه آن را با ذکر اوصافی در [[قرآن]] یا [[روایات]] [[پیامبر]] ذکر و [[تبیین]] نمود تا هم اصل مطلب بیان و روشن گردد و هم از بسترسازی برای ظهور مناقشات و آسیب‌ها جلوگیری شود.  
# '''پیشگیری از آسیب‌های [[سیاست|سیاسی]] و امنیتی:''' نکته دیگری به نظر نگارنده خطور کرده و آن اینکه [[خداوند متعال]] در عدم ذکر نام [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[جانشین]] و [[امام]] و [[حاکم]] بعدی تعمّد داشته است، نه به دلیل اینکه خداوند از این طریق مؤمن واقعی و به اصطلاح سره را از ناسره معلوم و تفکیک کند، بلکه به این دلیل که [[خداوند]] با علم ازلی خویش می‌دانست بحث [[حکومت]] و [[سیاست]] عرصه مناقشات، رقابت‌ها و چه‌بسا جنگ‌های [[سیاست|سیاسی]] و خونین است. اگر در [[قرآن]] و [[وحی]] به طور خاص و به صورت یک اصل و رکن نام [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[خلیفه]] و [[امام]] بعدی ذکر شود، طرفداران و مخالفان [[حضرت علی]] {{ع}} یکی به دلیل دفاع از اصل [[قرآن|قرآنی]] و دیگری به بهانه‌های مختلف مانند توجیه [[مقام امامت]]، [[خلافت]] یا گرفتن هرم [[حکومت]] و [[قدرت]] به مقابله و ستیز با همدیگر روی آورده و این برای درخت نوپای [[اسلام]] آفت بلکه چه‌بسا اصل حیات آن را تهدید می‌کرد. ما در ابتدای فصل پیشین در ذیل بحث [[شبهه]] [[تکفیر]] مواردی را ذکر کردیم که متعصّبان [[اهل سنت]] و تشيع یکدیگر را به [[کفر]] و خروج از [[اسلام]] متّهم نموده و به قتل و ترور مخالف خود نیز دست زدند و تاریخ صدها بلکه هزاران نفر را در خود ثبت کرده است. در حالی‌که [[اسلام]] و [[قرآن]] هیچ بیان و اختلافی از مخالفت [[حضرت علی]] {{ع}} بالصراحه ذکر نکرده است. حال اگر چنین جهشی بالا می‌رفت و این خود بزرگ‌ترین آسیب [[اسلام]] و [[مسلمانان]] می‌شد، در حالی‌که هدف از امامت و تقویت [[اسلام]] و [[رهبری]] بوده و این خلاف غرض محسوب می‌شد. لذا [[خداوند]] برای پیشگیری از تضعیف و آسیب [[اسلام]] و [[مسلمانان]] [[امامت]] [[حضرت علی]] {{ع}} را مطلقاً ترک ننمود بلکه آن را با ذکر اوصافی در [[قرآن]] یا [[روایات]] [[پیامبر]] ذکر و [[تبیین]] نمود تا هم اصل مطلب بیان و روشن گردد و هم از بسترسازی برای ظهور مناقشات و آسیب‌ها جلوگیری شود.  
# '''لحاظ مصلحت مسلمانان:''' نکته دیگری که به نظر می‌رسد این‌که اگر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] به عنوان یک اصل یا آموزه دینی در کنار آموزه‌هایی مانند [[نبوت]] و معاد یا [[احکام]] [[علم فقه|فقهی]] مثل نماز و روزه وارد می‌شد، تردید یا انکار آنها به منزله انکار [[پیامبر]] و [[خداوند]] و با [[کفر]] و الحاد و ارتداد مساوی تلقّی می‌شد که لازمه آن خروج از دایره [[اسلام]] و صراط مستقیم است. بنابراین اگر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] ذکر می‌شد مخالفان حضرت با انواع حیله‌ها و راه‌کارها به انکار و تکذیب اصل فوق روی آورده و کثیری از [[مردم]] را نیز به سوی اهداف خود می‌کشیدند که این موجب خروج جمع زیادی از [[اسلام]] و [[مسلمان|مسلمانی]] می‌شد و این برخلاف غایت [[حکمت]] و [[رحمت الهی]] است. عالمان [[شیعه]] که [[امامت]] را نه رکن [[دین]] "اصول دین" بلکه از فروع مذهب تلقّی می‌کنند به مسئلهٔ [[امامت]] از همین منظر نگاه می‌کنند و معتقدند برادران [[اهل سنت]] با انکار اصل [[امامت حضرت علی]] {{ع}} نه از [[دین]] بلکه از مذهب تشيع خارج شده‌اند.
# '''لحاظ مصلحت مسلمانان:''' نکته دیگری که به نظر می‌رسد این‌که اگر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] به عنوان یک اصل یا آموزه دینی در کنار آموزه‌هایی مانند [[نبوت]] و معاد یا [[احکام]] [[علم فقه|فقهی]] مثل نماز و روزه وارد می‌شد، تردید یا انکار آنها به منزله انکار [[پیامبر]] و [[خداوند]] و با [[کفر]] و الحاد و ارتداد مساوی تلقّی می‌شد که لازمه آن خروج از دایره [[اسلام]] و صراط مستقیم است. بنابراین اگر نام [[حضرت علی]] {{ع}} در [[قرآن]] ذکر می‌شد مخالفان حضرت با انواع حیله‌ها و راه‌کارها به انکار و تکذیب اصل فوق روی آورده و کثیری از [[مردم]] را نیز به سوی اهداف خود می‌کشیدند که این موجب خروج جمع زیادی از [[اسلام]] و [[مسلمان|مسلمانی]] می‌شد و این برخلاف غایت [[حکمت]] و [[رحمت الهی]] است. عالمان [[شیعه]] که [[امامت]] را نه رکن [[دین]] "اصول دین" بلکه از فروع مذهب تلقّی می‌کنند به مسئلهٔ [[امامت]] از همین منظر نگاه می‌کنند و معتقدند برادران [[اهل سنت]] با انکار اصل [[امامت حضرت علی]] {{ع}} نه از [[دین]] بلکه از مذهب تشيع خارج شده‌اند. امّا اگر اسم [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[امام]] و [[خلیفه]] بلافصل در [[قرآن]] ذکر می‌شد برای این تلقی و [[قرائت]] از "[[امامت]]" مجالی باقی نمی‌ماند؛ چراکه منکر [[امامت حضرت علی]] {{ع}} مانند منکر اصل [[نبوت]] یا نماز تلقّی و بر وی حکم مرتد جاری می‌شد.  پس [[خداوند]] از باب لطف و خیرخواهی [[مسلمانان]] نام [[حضرت علی]] {{ع}} را در [[قرآن]] به عنوان فوق ذکر نکرده است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۲۲۲ ـ ۲۲۸.</ref>.
 
امّا اگر اسم [[حضرت علی]] {{ع}} به عنوان [[امام]] و [[خلیفه]] بلافصل در [[قرآن]] ذکر می‌شد برای این تلقی و [[قرائت]] از "[[امامت]]" مجالی باقی نمی‌ماند؛ چراکه منکر [[امامت حضرت علی]] {{ع}} مانند منکر اصل [[نبوت]] یا نماز تلقّی و بر وی حکم مرتد جاری می‌شد.  پس [[خداوند]] از باب لطف و خیرخواهی [[مسلمانان]] نام [[حضرت علی]] {{ع}} را در [[قرآن]] به عنوان فوق ذکر نکرده است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۲۲۲ ـ ۲۲۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۶

مقدمه

هرچند نام حضرت علی (ع) در آیات قرآن مجید ذکر نشده است، امّا آیات متعدّدی درباره آن حضرت نازل شده که مسلمانان صدر اسلام متوجّه آن آیات بودند، لکن اختلاف آنان در تفسیر آیات و به اصطلاح در مفهوم و دلالت آیات بر امامت حضرت بود. برخی از اهل سنت شبهه می‌کنند که چرا نام خاصّ حضرت علی (ع) در قرآن نیامده است تا اصل قضیه و امامت آن حضرت مورد نزاع و مناقشه قرار نمی‌گرفت؟ این شبهه در عصر ائمه اطهار (ع) مانند امام باقر (ع) مطرح بوده[۱] و برخی از معاصران نیز به آن پرداختند[۲].

در پاسخ شبهه فوق نکات ذیل قابل تأمّل است:

  1. ذکر اوصاف خاص، کافی و بی‌نیاز از ذکر نام: خداوند با نزول آیاتی در باب فضایل امیرالمؤمنین(ع) در صدد معرفی حضرت علی (ع) به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبر (ص) بوده است. با این تعداد آیات به ذکر نام خاص نیازی نبود؛ چراکه برخی از آیات مصداق منحصره جز علی (ع) نداشتند که آیه ولایت و اعطای زکات در حال رکوع نمونه آن است و برخی از آیات نیز در مورد شخصیّت حضرت علی (ع) و معرّفی وی به عنوان امام، ولی، مولی، هادی و اهل البیت نازل و دلالت شفاف داشتند که مورد اتّفاق همه یا اکثریت صحابه بود. پس در اصل تطبیق آیات ولایت، اهل بیت، أولی الأمر، هادی و مولی به حضرت علی (ع) هیچ مشکل و کژفهمی وجود نداشت تا به ذکر نام خاص آن حضرت نیاز و ضرورت احساس شود. مثلاً اگر پدری هنگام مرگ وصیت کند که وصیّ من از میان فامیل یا پسرانم کسی است که حافظ همه قرآن باشد و بنابر فرض نیز تنها یک پسر به نام x حافظ کل قرآن باشد، در این فرض به ذکر نام پسر نیازی احساس نمی‌شود و بر پدر اشکال حقوقی گرفته نمی‌شود که چرا نام وصی یا حافظ قرآن را به صورت خاص مشخص نمی‌کند. چراکه گفته می‌شود، حافظ کل قرآن در میان پسران یکی بیش نیست. علاوه بر این، اگر پدر قبل از مرگ خود نیز به حافظ بودن پسر خود یا وصی بودنش تأکید و اهتمام داشته باشد. در مورد خلیفه و امام بدون حضرت علی (ع) نیز عین این جریان بلکه افزون تر از آن تکرار شده است.
  2. تحویل شبهه به شبهه دیگر: ممکن است شخص یا اشخاصی نه در تطبیق آیات و صفات بر حضرت علی (ع) بلکه در تفسیر مفاهیم و معانی آن شبهه و تردید نمایند، مثلاً بگویند درست است که قرآن حضرت علی (ع) را "ولی مؤمنان" یا "اهل البیت" یا "هادی" تفسیر و تطبیق کرده است، امّا سخن در معنای«"ولیّ" است که آیا به معنای رهبر، امام و خلیفه است یا به معنای دوست؟ در این صورت باید گفت پس اصل شبهه به عدم ذکر نام علی (ع) در قرآن برنمی‌گردد؛ چراکه فرضاً اگر در قرآن صریح هم گفته می‌شد: "علی بن ابی طالب ولیّ مؤمنان" است، شبهه می‌شد که مقصود از "ولیّ" در آیه چیست؟ پس شبهه به تفسیر و توجیه معنای اوصاف آن حضرت برمی‌گردد. به دیگر سخن شبهه از موضوع خود "عدم ذکر نام علی در قرآن" به شبهه دیگر "اجمال و ابهام اوصاف علی (ع)" تحویل می‌گردد و این خود شبهه دیگر می‌شود. در حلّ این شبهه نیز ما با قراین و شواهد مختلف در آیات و همچنین تمسّک به روایات نبوی روشن شده است که اصل دلالت اوصاف حضرت علی (ع) بر مسئله حکومت و امامت روشن و شفاف است.
  3. ذکر نام حضرت در روایات نبوی: اگر مقصود از ذکر نام خاصّ حضرت، شناخت و فهم امامت آن حضرت در اسلام و از طرف خداوند باشد، باید گفت این غایت، غایت عقلانی و دینی است، لکن تحصیل آن به بردن نام خاصّ حضرت علی (ع) در قرآن منحصر نیست، بلکه راه‌کارهای دیگر می‌تواند وجود داشته باشد که یکی از راه‌کارهای شفاف ذکر اسم خاص حضرت در روایات پیامبر اسلام (ص) حامل وحی و مفسّر قرآن است. با این فرض غایت یعنی فهم و شناخت خلیفه پیامبر (ص) با مراجعه به روایات نبوی قابل حصول و دست‌یافتنی است و با این فرض دیگر به ذکر نام حضرت علی (ع) در قرآن نیازی احساس نمی‌شود. باری اگر کسی بگوید که من - العیاذ بالله - پیامبر (ص) را قبول ندارم و باید نام حضرت علی (ع) در قرآن ذکر می‌شود، باید گفت اوّلاً: کسی که آورنده قرآن یعنی پیامبر را قبول ندارد، چگونه به کتاب آسمانی بودن آن علم پیدا کرده است و ثانیاً: چنین شخصی نمی‌تواند مسلمان باشد و خوش‌بختانه ما نیز بر چنین قائلی دست نیافته‌ایم.
  4. تفویض امور دینی به پیامبر (ص): قرآن کریم خود تفسیر و تبیین امور و آموزه‌های لازم دینی را به پیامبر (ص) تفویض و واگذار نموده است: ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۳]؛ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ[۴]. در این آیات خداوند تبیین ذکر یعنی قرآن کریم و تعلیم آن را به عهده پیامبر واگذار نموده است، لذا احکام تشریعی آن حضرت که در قرآن نیست، مانند تعداد رکعات نماز، تعداد هفت‌گانه طواف حج در مکتب اهل سنت و شیعه حجت الهی به‌شمار می‌آید و بر این اساس چون بنابر آیات پیش گفته و روایات نبوی پیامبر (ص) تعیین امامت حضرت علی (ع) را به امر الهی نسبت می‌دهد، ‌ امامت آن حضرت آسمانی و الهی تلقّی و برای همه مسلمانان نیز حجت شرعی خواهد بود. این جواب در روایت منقول از امام باقر (ع) آمده است که آن حضرت در پاسخ علّت عدم ذکر نام حضرت علی (ع) در قرآن فرمود:«قُولُوا لَهُمْ: إِنَ‏ اللَّهَ‏ أَنْزَلَ‏ عَلَى‏ رَسُولِهِ‏ الصَّلَاةَ وَ لَمْ‏ يُسَمِ‏ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى‏ كَانَ‏ رَسُولُ اللَّهِ هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ، وَ أَنْزَلَ الْحَجَّ فَلَمْ يُنْزِلْ: طُوفُوا سَبْعاً حَتَّى فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ» [۵]. به دیگر سخن از آنجا که قرآن کتاب محدود است و امور جزئی غیرمتناهی می‌باشد، روشن است که کتاب محدود باید به امور کلّی بپردازد لذا قرآن تبیین امور جزئی از جمله امامت را به پیامبر خویش واگذار نموده است[۶]. به تعبیر آخر امور جزئی نامحدود است و شامل اهمّ مسائل دینی می‌شود از قبیل بحث وجود خدا مثلاً جسم است یا نه؟ صفات خدا که آیات با ذات متّحد است یا نه؟ در این مسائل که اساس و رکن است، قرآن نیز وارد جزئیات نشده و مورد اختلاف متکلمان و مفسران قرار گرفته است که اگر قرار باشد، قرآن در جزئیات نیز وارد می‌شود می‌بایست این امور را نیز تبیین می‌کرد که در این صورت ده ها بلکه صدها جلد کتاب آسمانی به نام قرآن لازم بود.
  5. جلوگیری از تحریف قرآن: یکی از نکاتی که در توجیه عدم ذکرنام حضرت علی (ع) در قرآن گفته شده این است[۷] که آن حضرت مخالفان تندی داشت که همه فکر و همّ خود را برای به دست گرفتن زمام حکومت و خلافت مبذول و برای این منظور به هر وسیله‌ای تمسّک می‌کردند، پیش‌تر اشاره شد که خلیفه دوم برای جلوگیری از نوشتن وصیت پیامبر (ص) در آخرین روزهای پر برکتش در مورد خلیفه خود، حتّی حاضر شد رسول خدا را - العیاذ بالله - به زدن حرف نامربوط متّهم کند. با این فرض و جو حاکم بر صدر اسلام، اگر نام حضرت علی (ع) در قرآن ذکر می‌شد، محتمل بود مخالفان حضرت، پیامبر اسلام (ص) را به نظیر اتّهام ایّام آخر عمر شریفش متّهم کنند یا در صدد حذف آیه مربوطه برآیند که آن به تحریف قرآن منجر می‌شد. [خداوند]] برای صیانت آخرین کتاب آسمانی به جای ذکر نام حضرت علی (ع) در قرآن به اوصاف منحصره آن حضرت و همچنین روایات نبوی اکتفا نمود تا هم اصل غرض یعنی معرّفی و نصب حضرت علی (ع) به خلافت و هم جلوگیری از تحریف قرآن قابل تحقّق باشد.
  6. پیشگیری از آسیب‌های سیاسی و امنیتی: نکته دیگری به نظر نگارنده خطور کرده و آن اینکه خداوند متعال در عدم ذکر نام حضرت علی (ع) به عنوان جانشین و امام و حاکم بعدی تعمّد داشته است، نه به دلیل اینکه خداوند از این طریق مؤمن واقعی و به اصطلاح سره را از ناسره معلوم و تفکیک کند، بلکه به این دلیل که خداوند با علم ازلی خویش می‌دانست بحث حکومت و سیاست عرصه مناقشات، رقابت‌ها و چه‌بسا جنگ‌های سیاسی و خونین است. اگر در قرآن و وحی به طور خاص و به صورت یک اصل و رکن نام حضرت علی (ع) به عنوان خلیفه و امام بعدی ذکر شود، طرفداران و مخالفان حضرت علی (ع) یکی به دلیل دفاع از اصل قرآنی و دیگری به بهانه‌های مختلف مانند توجیه مقام امامت، خلافت یا گرفتن هرم حکومت و قدرت به مقابله و ستیز با همدیگر روی آورده و این برای درخت نوپای اسلام آفت بلکه چه‌بسا اصل حیات آن را تهدید می‌کرد. ما در ابتدای فصل پیشین در ذیل بحث شبهه تکفیر مواردی را ذکر کردیم که متعصّبان اهل سنت و تشيع یکدیگر را به کفر و خروج از اسلام متّهم نموده و به قتل و ترور مخالف خود نیز دست زدند و تاریخ صدها بلکه هزاران نفر را در خود ثبت کرده است. در حالی‌که اسلام و قرآن هیچ بیان و اختلافی از مخالفت حضرت علی (ع) بالصراحه ذکر نکرده است. حال اگر چنین جهشی بالا می‌رفت و این خود بزرگ‌ترین آسیب اسلام و مسلمانان می‌شد، در حالی‌که هدف از امامت و تقویت اسلام و رهبری بوده و این خلاف غرض محسوب می‌شد. لذا خداوند برای پیشگیری از تضعیف و آسیب اسلام و مسلمانان امامت حضرت علی (ع) را مطلقاً ترک ننمود بلکه آن را با ذکر اوصافی در قرآن یا روایات پیامبر ذکر و تبیین نمود تا هم اصل مطلب بیان و روشن گردد و هم از بسترسازی برای ظهور مناقشات و آسیب‌ها جلوگیری شود.
  7. لحاظ مصلحت مسلمانان: نکته دیگری که به نظر می‌رسد این‌که اگر نام حضرت علی (ع) در قرآن به عنوان یک اصل یا آموزه دینی در کنار آموزه‌هایی مانند نبوت و معاد یا احکام فقهی مثل نماز و روزه وارد می‌شد، تردید یا انکار آنها به منزله انکار پیامبر و خداوند و با کفر و الحاد و ارتداد مساوی تلقّی می‌شد که لازمه آن خروج از دایره اسلام و صراط مستقیم است. بنابراین اگر نام حضرت علی (ع) در قرآن ذکر می‌شد مخالفان حضرت با انواع حیله‌ها و راه‌کارها به انکار و تکذیب اصل فوق روی آورده و کثیری از مردم را نیز به سوی اهداف خود می‌کشیدند که این موجب خروج جمع زیادی از اسلام و مسلمانی می‌شد و این برخلاف غایت حکمت و رحمت الهی است. عالمان شیعه که امامت را نه رکن دین "اصول دین" بلکه از فروع مذهب تلقّی می‌کنند به مسئلهٔ امامت از همین منظر نگاه می‌کنند و معتقدند برادران اهل سنت با انکار اصل امامت حضرت علی (ع) نه از دین بلکه از مذهب تشيع خارج شده‌اند. امّا اگر اسم حضرت علی (ع) به عنوان امام و خلیفه بلافصل در قرآن ذکر می‌شد برای این تلقی و قرائت از "امامت" مجالی باقی نمی‌ماند؛ چراکه منکر امامت حضرت علی (ع) مانند منکر اصل نبوت یا نماز تلقّی و بر وی حکم مرتد جاری می‌شد. پس خداوند از باب لطف و خیرخواهی مسلمانان نام حضرت علی (ع) را در قرآن به عنوان فوق ذکر نکرده است[۸].

منابع

پانویس

  1. شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱.
  2. شاهراه اتحاد، صص ۱۰۵ و ۱۶۶.
  3. آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه۴۴.
  4. بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره آل عمران، آیه۱۶۴.
  5. «به مردم بگوييد، خداى سبحان امر به نماز فرمود امّا بيان تعداد ركعت‏ها كه ۳ ركعت باشد يا ۴ ركعت به اختيار رسول خدا (ص) بود خداى تعالى امر به مناسك حج فرمود، امّا تفسير و بيان تعداد اشواط به اختيار پيامبر (ص) گذاشته شد» شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱.
  6. ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۹۰۴، کتاب امامت و رهبری؛ امام خمینی، کشف الاسرار، ص۱۳۰ و ۱۳۱.
  7. امام خمینی، کشف الاسرار، صص ۱۱۲ - ۱۱۴؛ علّامه حسنی طهرانی در امام شناسی این نکته را به علامه طباطبایی استناد داده است که آن را از علّامه در پاسخ سؤال فوق شنیده است. (امام شناسی، ج ۱۳، ص ۱۵۹). از عبارت ذیل استاد مطهری نیز این نکته استفاده می‌شود که درتوجیه عدم ذکر نام حضرت علی (ع) در قرآن می‌گوید: «پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمی‌خواست در این مسئله‌ای که بالأخره هوا و هوس‌ها دخالت می‌کند، مطلبی به این صورت طرح شود»، (آثار، ج ۴، ص ۹۰۵).
  8. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۲۲۲ ـ ۲۲۸.