|
|
(۳۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}} | | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]] - [[ابوهریره دوسی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} |
| {{امامت}}
| | == مقدمه == |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| | یکی از [[صحابه]] و همراهان [[رسول خدا]] {{صل}} ابوهریره دوسی از [[قبیله]] [[اشعریها]] است که به [[نقل حدیث]] فراوان از [[پیامبر]] {{صل}} مشهور میباشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲.</ref>. او در [[نقل حدیث]]، حتی [[احادیث]] ساختگی، به حدّی [[زیادهروی]] میکرد که [[عمر بن خطاب]] او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] ساخت<ref>البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶.</ref> و [[عایشه]] و [[عثمان]] و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز به او [[اعتراض]] کردند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۳۳.</ref>. |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوهریره دوسی در تراجم و رجال]] | [[ابوهریره دوسی در تاریخ اسلامی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوهریره دوسی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | |
|
| |
|
| ==مقدمه==
| | درباره نام [[ابوهریره]] و نام پدرش به اندازهای [[اختلاف]] است که در نام هیچ یک از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} چنین اختلافی وجود ندارد، زیرا درباره نام وی بیست احتمال ذکر شده است؛ مانند: «عبدشمس»، «عبدتیم»، «عبدغنم»، «عبدالعزی»، «عبید»، «سکین»، «عمرو»، «عمیر»، «بربر»، «یزید»، «سعد»، «سعید» و... همچنین درباره نام پدرش پانزده اسم گفته شده است، مانند: «عائذ»، «عامر»، «عمرو»، «عمیر»، «غنم»، «دوقه»، «هانی»، «مل» و...<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۳.</ref> [[نقل]] شده اسم [[ابوهریره]] در [[دوران جاهلیت]]، «عبد شمس» یا «عبد عمرو» و کنیهاش [[ابوالاسود]] بود که در هنگام [[مسلمان]] شدن به «عبدالرحمن» و «عبدالله» [[تغییر]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۰.</ref>. البته چون [[پیامبر]] {{صل}} [[اسامی]] [[دوران جاهلیت]] را [[تغییر]] میداد، اسم [[ابوهریره]] را عبدالله و کنیهاش را ابوهریره نامید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۲۹۸-۳۰۵.</ref>. |
| یکی از [[صحابه]] و همراهان [[رسول خدا]]{{صل}} ابوهریره دوسی از [[قبیله]] اشعریها است که به [[نقل حدیث]] فراوان از [[پیامبر]]{{صل}} مشهور میباشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲.</ref>. او در [[نقل حدیث]]، حتی [[احادیث]] ساختگی، به حدّی [[زیادهروی]] میکرد که [[عمر بن خطاب]] او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] ساخت<ref>البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶.</ref> و [[عایشه]] و [[عثمان]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز به او [[اعتراض]] کردند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۳۳.</ref>.
| |
| درباره نام [[ابوهریره]] و نام پدرش به اندازهای [[اختلاف]] است که در نام هیچ یک از [[صحابه رسول خدا]]{{صل}} چنین اختلافی وجود ندارد، زیرا درباره نام وی بیست احتمال ذکر شده است؛ مانند [[عبد]] [[شمس]]، [[عبد]] [[تیم]]، [[عبد]] غنم، عبدالعزی، عبید، سکین، عمرو، عمیر، بربر، [[یزید]]، سعد، سعید و... همچنین درباره نام پدرش پانزده اسم گفته شده است، مانند: عائذ، عامر، عمرو، عمیر، غنم، دوقه، هانی، مل و...<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۷۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲؛ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۳.</ref> [[نقل]] شده اسم [[ابوهریره]] در [[دوران جاهلیت]]، [[عبد]] [[شمس]] یا [[عبد]] عمرو و کنیهاش [[ابوالاسود]] بود که در هنگام [[مسلمان]] شدن به [[عبدالرحمن]] و [[عبدالله]] [[تغییر]] یافت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۰.</ref>. البته چون [[پیامبر]]{{صل}} [[اسامی]] [[دوران جاهلیت]] را [[تغییر]] میداد، اسم [[ابوهریره]] را “عبدالله” و کنیهاش را “ابوهریره” نامید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۲۹۸-۳۰۵.</ref>. | |
| میگویند وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دید که وی بچه گربهای را در آستین کرده، به او فرمود: “یا ابا هریره” (ای [[پدر]] بچه گربه) و به این جهت به این [[کنیه]] مشهور گردید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref>.
| |
| [[عبدالله بن رافع]] میگوید: “به [[ابوهریره]] گفتم: چرا به تو [[ابوهریره]] میگویند؟ او گفت: "من چوپان گوسفندان بودم و بچه گربهای داشتم، شبها آن را بالای درخت میگذاشتم و روزها آن را همراه خود میبردم؛ پس به این اسم، مشهور شدم"“<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[اسلام آوردن]] [[ابوهریره]]==
| | میگویند وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} دید که وی بچه گربهای را در آستین کرده، به او فرمود: {{عربی|"يا ابا هريره"}} (ای [[پدر]] بچه گربه) و به این جهت به این [[کنیه]] مشهور گردید<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref>. |
| [[ابوهریره]] میگوید: “با جمعیتی از [[طایفه]] [[خثعم]] اطراف [[بت]] طایفهای نشسته بودیم، عدهای هم مشغول [[پرستش]] [[بت]] بودند. ناگاه آوازی شنیده شد که اشعاری میسرود؛ جمعیت کاملاً [[سکوت]] کرده و اشعار را [[حفظ]] شدند که این ابیات است:
| |
| #ای افرادی که صاحب [[جسم]] هستید و [[احکام]] و [[دستورات]] را به [[بتها]] واگذاشتهاید؛
| |
| #آیا همه شما مانند افراد [[ضعیف]]، احمق و نادانید؟ یا آنچه را که من پیش روی خود میبینم، نمیبینید؟
| |
| #و او شخصی [[نورانی]] است که [[تاریکی]] [[شب]] را روشن میسازد، و این [[نور]] در تهامه پیدا شده است.
| |
| #این [[نور]] برای کسانی که در طرف [[شام]] هستند هویداست و او [[پیامبری]] است [[سید]] و [[سرور]] مردم.
| |
| #از [[قبیله]] [[هاشم]] است و در بالاترین [[درجه]] [[بزرگی]] و در [[شهر حرام]] ([[مکه]]) آشکار شده است.
| |
| #او آمد و [[کفر]] را با [[اسلام]] [[تهدید]] میکند و این [[پیشوا]] چقدر نزد [[خدا]] گرامی است؟ سه روز پس از این حادثه، خبر رسید که [[پیامبری]] در [[مکه]] [[مبعوث]] شده است<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۱۰۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| [[ابوهریره]] در [[سال هشتم هجری]] به همراه [[طایفه]] [[اشعری]] که [[ابوموسی]] هم جزو ایشان بود، به سوی [[مدینه]] [[مهاجرت]] کردند و موقعی که قلعه [[خیبر]] [[فتح]] شده بود و [[غنایم]] [[جنگی]] در حال تقسیم بود بر [[پیامبر اسلام]]{{صل}} وارد شدند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۱۲-۳۱۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۳۷-۴۰.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۷.</ref>. | | [[عبدالله بن رافع]] میگوید: «به ابوهریره گفتم: چرا به تو ابوهریره میگویند؟ او گفت: من چوپان گوسفندان بودم و بچه گربهای داشتم، شبها آن را بالای درخت میگذاشتم و روزها آن را همراه خود میبردم؛ پس به این اسم، مشهور شدم»<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۱۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۶.</ref>. |
|
| |
|
| ==علت دیر [[مسلمان]] شدن [[ابوهریره]]== | | == [[اسلام آوردن]] [[ابوهریره]] == |
| چرا [[ابوهریره]] به مدت بیست سال (از [[بعثت]] تا [[خیبر]]) در [[اسلام آوردن]] تأخیر کرد؟! اگر واقعاً [[نیت]] خالصی در [[پیروی]] از این [[دین]] [[مقدس]] داشت، چرا تا این مدت طولانی تأخیر کرد، در حالی که [[محل زندگی]] او نزدیک [[حجاز]] بود؟!
| |
| [[ابوهریره]] شخص فقیری بود که به خاطر پر کردن شکمش کار میکرد. زمانی که شنید [[پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] [[ظهور]] کرده و [[دینی]] آورده که به [[یاری]] [[نیازمندان]] [[دعوت]] میکند، قلبش سرشار از [[شادی]] شد. وقتی [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد، جایی را برای [[فقیران]] [[مدینه]] قرار دادند که در آنجا به آنها رسیدگی میکردند؛ [[ابوهریره]] نیز برای این که از [[سختی]] [[خدمت به مردم]] [[نجات]] یابد، به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. علت دیگر [[مهاجرت]] او به [[مدینه]] آن بود که [[پیامبر]]{{صل}} سهمی از [[غنایم]] [[جنگی]] را برای [[فقرا]] و [[مساکین]] قرار داده بود. [[ابوهریره]] بارها اعتراف کرده که به خاطر پر کردن شکم خود به [[پیامبر]]{{صل}} [[خدمت]] میکرده است.
| |
| آنچه که به طور قطعی، با توجه به [[دلایل]] صحیح و اعتراف صریح خود [[ابوهریره]] میتوان گفت این است که [[هدف]] [[ابوهریره]] از [[اسلام آوردن]]، برآورده ساختن خواستههای شخصی و پر کردن شکم خود بوده است و نه [[فقیه]] شدن در [[دین]]؛ در حالی که معنای [[اسلام واقعی]]، [[فقیه]] شدن در [[دین]] است<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۱.</ref>.
| |
| [[ابوهریره]] وقتی چشمش به [[غنایم]] [[جنگی]] افتاد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} تقاضا کرد که سهمی هم به او بدهد.
| |
| و از طرفی دیگر پیشنهاد کرد که [[ابان بن سعید]] را از [[غنیمت]] [[محروم]] کنند و به وی چیزی ندهند. این پیشنهاد بر ابان، که در [[جنگ]] شرکت کرده بود بسیار سخت آمد و با لحن توهینآمیزی به او گفت: “ای وبر<ref>وبر، حیوانی است مانند ببر که به اندازه گربه و سمدار است.</ref> که از کوه (قدوم ضان) آمده و به ما آویختهای”. گرچه [[اعتراض]] ابان نیز به نتیجه نرسید و چیزی به او داده نشد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۴۵-۴۶.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[دعای پیامبر]]{{صل}}== | | == علت دیر [[مسلمان]] شدن [[ابوهریره]] == |
| از [[ابوهریره]] [[نقل]] شده که گفته است، چند دانه خرما [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آوردم و گفتم: از [[خدا]] بخواهید و [[دعا]] کنید تا به آنها [[برکت]] دهد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] فرمود و [[دستور]] داد آنها را در ظرفی که خرما در آن است بریزم و هرگاه خواستم از آن استفاده کنم، با دست بردارم و ظرف را خالی نکنم. از این ظرف هر چه خرما خوردیم تمام نشد تا آنکه گناهی مرتکب شدم و [[برکت]] از آن ظرف برداشته شد. میگویند گناهی که مرتکب شد این بود که امیرالمؤمنین علی{{ع}} از او خواست تا به فضیلتی که درباره وی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده است [[گواهی]] دهد، ولی او منکر شد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۳۹۶؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۶.</ref>.
| |
| [[ابوهریره]] میگوید: مادرم [[زن]] مشرکی بود، او را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکردم ولی او نمیپذیرفت. به محضر [[پیامبر]]{{صل}} رفتم و در حالی که [[گریه]] میکردم، گفتم: یا [[رسول الله]]{{صل}}! مادرم را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکنم ولی او نمیپذیرد، [[دعا]] کن تا [[خداوند]] مادرم را [[هدایت]] کند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: "خدایا! [[مادر]] [[ابوهریره]] را [[هدایت]] کن". سپس به [[خانه]] برگشتم؛ وقتی مادرم مرا دید، گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}. پس به سرعت پیش [[پیامبر]]{{صل}} رفتم تا خبر [[اسلام آوردن]] مادرم را به او بدهم: به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: [[پدر]] و مادرم فدایت یا [[رسول الله]]{{صل}}! [[خداوند]] دعای شما را [[مستجاب]] کرد و مادرم را [[هدایت]] کرد. سپس گفتم: یا [[رسول الله]]! [[دعا]] کن [[خداوند]] مرا [[محبوب]] [[بندگان]] [[مؤمن]] خود قرار بدهد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “خداوندا! بندهات [[ابوهریره]] را [[محبوب]] [[بندگان]] [[مؤمن]] خود قرار بده”.
| |
| [[ابوهریره]] میگوید: “(بعد از آن) هر مؤمنی را که [[خداوند]] [[خلق]] میکرد، [[مرید]] و [[دوستدار]] من میشد”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۴.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۲۹.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[جعل]] کردن [[حدیث]]== | | == [[ابوهریره]] و [[دعای پیامبر]] {{صل}} == |
| با اینکه [[ابوهریره]] در [[سال هشتم هجرت]] [[اسلام]] آورد و کمتر از دو سال در [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بود ولی به اندازهای از [[پیامبر]]{{صل}} [[حدیث]] [[نقل]] کرد که او را به [[جعل حدیث]] متهم نمودند و [[صحابه پیامبر]]، مخصوصاً [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[عایشه]] به او [[اعتراض]] کردند، و چون [[زندگی]] [[عایشه]] و [[ابوهریره]] از دیگران طولانیتر بود، اعتراضهای [[عایشه]] بیشتر از دیگران در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است. تنها در [[مسند]] بقی بن مخلد أندلسی پنج هزار و سیصد و هفتاد و چهار [[حدیث]] از وی [[نقل]] شده است.
| |
| اولین کسی که او را از [[نقل]] خبر [[ممنوع]] ساخت، [[عمر بن خطاب]] بود. و خود [[ابوهریره]] تصریح میکند تا زمانی که [[عمر]] زنده بود، نمیتوانستم [[حدیثی]] را [[روایت]] کنم<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۱.</ref>. هنگامی که [[عمر]] شنید [[ابوهریره]] روایاتی را به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نسبت میدهد که اصل و ریشهای ندارد او را از [[نقل حدیث]] [[ممنوع]] نمود و در مرتبه دوم او را با تازیانه [[ادب]] کرد. اما چون از [[جعل حدیث]] [[دست]] برنداشت، او را [[تبعید]] به [[سرزمین]] دوس [[تهدید]] نمود. چنان که به [[کعب الاحبار]] هم اعلام کرد: “اگر از [[نقل احادیث]] [[دست]] نکشی به [[سرزمین]] میمونها تبعدیت میکنم”<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۴۳؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۰۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| برای نمونه برخی از [[احادیث]] ساختگی وی را [[نقل]] میکنیم:
| | == نقش [[ابوهریره]] در [[جعل حدیث]] == |
| #در [[مسند احمد]] حنبل و [[صحیح مسلم]] [[نقل]] شده است که [[ابوهریره]] [[روایت]] میکند: [[چهل]] [[رود نیل]]، [[سیحون]]، [[جیحون]] و [[فرات]] از [[نهرهای بهشت]] هستند، و چون همین مضمون از [[کعب الاحبار]] هم [[نقل]] شده است بعید نیست که [[ابوهریره]] از وی گرفته باشد و برای اظهار [[فضل]] و اطلاع بیشتر تدلیس ([[نیرنگ]]) کرده و منبع آن را ذکر نکرده باشد. [[کعب الاحبار]] هم چون به [[یهودیت]] [[گرایش]] داشت این مطلب افسانهای را از [[تورات]] گرفته و [[نقل]] کرده است، و [[ابوهریره]] ندانسته [[نقل]] او را صحیح دانسته و به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت داده است<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۹۵-۹۷.</ref>.
| | از برجستهترین صحابیانی که [[معاویه]] برای رسیدن به [[اهداف]] [[سیاسی]] خویش از او بهره گرفت، [[صحابی]] پرحدیث، ابوهریره بود. معاویه از [[سادهلوحی]] و [[ضعف]] [[شخصیت]] او استفاده کرد و تا آنجا که [[هوا و هوس]] و [[طمع]] سیاسی او ایجاب میکرد، به دست ابوهریره احادیثی را به [[رسول خدا]]{{صل}} بست. |
| #مردی از [[قریش]] حلهای بر تن داشت و به خود میبالید. نزد [[ابوهریره]] آمد و گفت: “ابوهریره! تو از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایات]] زیادی را [[نقل]] میکنی، آیا درباره [[لباس]] من چیزی شنیدهای؟” [[ابوهریره]] به او گفت: “آری، شنیدم که [[ابوالقاسم]] ([[پیامبر]]{{صل}}) میفرمود: "پیش از شما مردی به [[لباس]] خود میبالید که ناگاه به خواست [[خدا]] [[زمین]] دهن باز کرد و او را به کام خود فرو برد و آن مرد همچنان تا [[روز قیامت]] در [[دل]] [[زمین]] خواهد بود". به [[خدا]] [[سوگند]]، نمیدانم آیا آن مرد از [[طایفه]] تو یا از [[خانواده]] تو خواهد بود یا نه”<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۰۸.</ref>.
| |
| # [[حدیث]] دیگر، روایتی است که [[بخاری]] و [[مسلم]] در جلد دوم از [[صحاح]] خود و همچنین [[طبری]] در جلد اول در احوالات [[موسی بن عمران]] [[نقل]] کردهاند که [[خداوند]]، [[حضرت]] [[عزرائیل]] را برای [[قبض روح]] [[موسی]] فرستاد. [[عزرائیل]] به [[موسی]]{{ع}} گفت: “برای [[مرگ]] آماده باش”. اما [[موسی]] چنان سیلی محکمی به صورت [[عزرائیل]] نواخت که یک چشمش [[نابینا]] شد. او پیش [[خدا]] بازگشت و گفت: “خدایا! مرا پیش بندهای از بندگانت میفرستی که قصد مردن ندارد و چشم مرا [[کور]] کرد”. [[خدا]] چشمش را به او بازگرداند و به او فرمود: “به سوی بندهام باز گرد و بگو اگر میخواهی [[زندگی]] کنی، دستت را پشت گاوی بگذار و به اندازه هر تار مویی که زیر دست تو [[پنهان]] شود، یک سال [[عمر]] خواهی کرد”<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۴۴.</ref>.
| |
| #یکی دیگر از [[روایات]] ساختگی [[ابوهریره]]: [[پیامبر]]{{صل}} دستم را گرفت و گفت: “خداوند [[تربت]] را روز [[شنبه]] آفرید، کوهها را در روز یکشنبه، درخت را در روز [[دوشنبه]]، مکروهات را در روز سهشنبه، [[نور]] را در روز چهارشنبه، جنبندگان را در روز [[پنجشنبه]] و [[حضرت آدم]]{{ع}} را در آخرین ساعات [[روز جمعه]] بین عصر و [[شب]] [[خلق]] کرد”. [[ابوهریره]] این [[حدیث]] را نیز طبق نظر [[ائمه اطهار]]{{عم}} از [[کعب الاحبار]] گرفته بود که [[مخالف]] [[قرآن]] است، زیرا مجموع روزها هفت روز میشود، در حالی که [[قرآن]] میگوید [[خداوند]] [[زمین]] را در شش روز آفرید<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۲۹۵-۲۹۷.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۰.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==روش [[ابوهریره]] در [[جعل حدیث]]==
| | معاویه [[اموال]] و [[مناصب]] [[حکومتی]] را به پای ابوهریره ریخت، چندان که نیاز او به اموال، [[قدرت]] و [[دنیا]] را برطرف کرد. [[ابوجعفر اسکافی]] میگوید: [[اعمش]] [[روایت]] کرده، میگوید: هنگامی که در عام الجماعه<ref>همان سالی که امام حسن{{ع}} بهر جلوگیری از بر زمین ریختن خون مسلمانان به نفع معاویه از حکومت کنار رفت. سال ۴۱ه.ق که آن را عام الجماعه نامیدند.</ref>، ابوهریره با معاویه به [[عراق]] آمد، وارد [[مسجد کوفه]] شد دید [[مردم]] بسیاری به استقبال او آمدهاند، بر زانوان خویش نشست و چند بار بر سر طاس خود کوبید و گفت: ای عراقیان! آیا میپندارید من بر [[خدا]] و [[رسول]] او [[دروغ]] میبندم و خود را به [[آتش دوزخ]] میسوزانم؟ از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: همانا هر [[پیامبری]] را حرمی است و [[حرم]] من [[مدینه]] مابین عَیر تا [[ثور]] است. پس هر که در آن حادثه آفرینی کند، [[لعنت خدا]]، [[فرشتگان]] و تمام مردم بر او. من خدا را [[گواه]] میگیرم که علی در آن حادثه آفرینی کرد. چون خبر این سخنان ابوهریره به معاویه رسید، او را [[پاداش]] داد و گرامی داشت و [[حکمرانی]] مدینه را به وی سپرد<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.</ref>. |
| او تمام احادیثی را که [[نقل]] میکرد، به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت میداد؛ چه خود به صورت شفاهی از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده بود و چه از [[تابعین]] و [[اصحاب]] دیگر شنیده بود. و از [[اسامی]] راویانی که [[حدیث]] را از آنها [[نقل]] میکرد، فقط نام [[پیامبر]]{{صل}} را ذکر میکرد؛ چه [[راوی]] [[ثقه]] (مورد [[اطمینان]]) باشد و چه غیر [[ثقه]]. این عمل در نزد [[محدثین]]، تدلیس ([[نیرنگ]]) شمرده میشود، به همین [[دلیل]] به او [[مدلس]] ([[فریبکار]]) میگفتند، چرا که بیشتر روایاتی را که از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است، به خاطر دیر [[مسلمان]] شدنش از [[پیامبر]]{{صل}} نشنیده است و آنچه را که از [[پیامبر]]{{صل}} و [[کعب الاحبار]] شنیده بود، [[روایت]] میکرد. به طور کلی، [[ابوهریره]]، هر چه را که میشنید، [[روایت]] میکرد، بدون اینکه درباره معنایش [[تأمل]] کند و یا [[ناسخ و منسوخ]] آن را بشناسد<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۱۱۳-۱۱۴ و ۱۴۷.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۲.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[ترس]] او==
| | اگر ابوهریره [[دین]] خود را ارزان به معاویه فروخت و در مسجد کوفه نشست تا برای مردم احادیثی را در [[نکوهش]] علی{{ع}} روایت کند تا معاویه را [[خرسند]] سازد، لیک [[زمین]] از مردانی [[استوار]] که [[حق]] را آشکار میکردند و بر پیشانی ابوهریره میکوبیدند، تهی نبود، اگرچه [[تاریخ]] اسم و رسم آنان را برای ما بازگو نکرده است. |
| [[ابوهریره]]، [[فرد]] ترسویی بود؛ خودش میگوید که در [[جنگ]] “ردّه” شرکت کرده بود لکن این مسئله از او بعید است؛ چون چه در زمان [[پیامبر]]{{صل}} و چه در زمان [[خلفاء]] در هیچ [[جنگی]] شرکت نکرده بود. او زمانی که خواست خود را از این [[ترس]] [[نجات]] داده و شبیه مردان سازد، خواست تا در [[جنگ]] “موته” ([[جمادی الاول]] [[سال هشتم هجری]]) شرکت کند اما وقتی صدای به هم خوردن شمشیرها را شنید، [[ترس]] بر او غالب شد و از میدان [[جنگ]] فرار کرد. او بعدها از این کار خود، خجالت زده بود و هر وقت بر این عمل او اشکال میگرفتند، جواب قانعکنندهای نداشت<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریة، ص۷۴.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[شکمپرستی]]==
| | [[سفیان ثوری]] [[روایت]] میکند: «هنگامی که [[ابوهریره]] همراه [[معاویه]] به [[کوفه]] آمد، عصرها در کنار دروازه کنده مینشست و [[مردم]] گرد او را میگرفتند، پس [[جوانی]] [[کوفی]] آمد و پیش او نشست و گفت: «ای ابوهریره! تو را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم آیا از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدی که به [[علی بن ابی طالب]] میفرمود: «بار الها! [[دوست]] او را دوست و [[دشمن]] او را دشمن بدار»؟ ابوهریره گفت: آری. [[جوان]] گفت: من خدا را [[گواه]] میگیرم که تو دشمن علی را دوست گرفتی و دوست او را دشمن! سپس از نزد او برخاست»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۰۴.</ref> |
| [[ابوهریره]] میگوید: “در صفّه [[مسجد]] [[زندگی]] میکردم. روزی با حال [[روزه]] تا [[شام]] به سر بردم و همچنان از [[گرسنگی]] [[رنج]] میبردم. در این وقت برای قضای [[حاجت]] از [[مسجد]] دور شدم و چون بازگشتم طعامی که اغنیای [[قریش]] برای [[اهل]] [[صُفّه]] میفرستادند خورده شده بود. با خود گفتم: اکنون کجا بروم؟ کسی گفت: نزد عمربن خطاب برو. | |
| در حالی که [[عمر]] مشغول [[تعقیب نماز]] بود، نزد وی رفتم و [[منتظر]] شدم تا کارش تمام شد. چون به سوی [[خانه]] رهسپار شد نزدیک وی رفتم و گفتم: قرائت مرا گوش بده و در حالی که جز دریافت طعام نظری نداشتم، [[عمر]] نیز به آیاتی از [[سوره آل عمران]] که خواندم، گوش داد. هنگامی که به [[خانه]] رسید، داخل [[منزل]] شد و مرا به حال خود گذاشت. چون قدری طول کشید، گفتم لابد مشغول درآوردن [[جامه]] است و چیزی نمیگذرد که برای من طعام خواهد فرستاد؛ اما هر چه ایستادم خبری نشد<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۱؛ شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۱.</ref>.
| |
| همچنین گاه میشد که از [[گرسنگی]] سنگ به شکم میبستم. روزی در این حال بر سر [[راه]] جمعیتی که از [[مسجد]] خارج میشدند نشسته بودم که در این وقت [[ابوبکر]] عبور کرد، من درباره آیهای از [[کتاب خدا]] از او پرسیدم و سؤال من جز برای آن نبود که مرا [[سیر]] کند ولی [[ابوبکر]] از کنارم گذشت و اعتنایی نکرد”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۲۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۵۱.</ref>.
| |
| او میگوید: “یگانه کسی که همیشه مرا به مقصودم میرساند، [[جعفر بن ابیطالب]] بود و بسیار میشد که [[پرسش]] آیهای را بهانه میکردم تا شکم خود را [[سیر]] کنم. در این باره [[خیرخواهترین]] [[مردم]] نسبت به تهیدستان [[جعفر بن ابیطالب]] بود که پیوسته به ما توجه داشت و از آنچه در [[خانه]] داشت به ما میخوراند و هرگاه از وی درباره آیهای [[پرسش]] میکردم، جواب مرا نمیداد تا به [[خانه]] میرسید”. از اینرو [[جعفر]] نزد ابوهریره از تمام [[صحابه]] [[افضل]] بود و او را بر [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[علی]]{{ع}} و سایر [[صحابه]] ترجیح میداد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۳.</ref>.
| |
| در [[شکمپرستی]] [[ابوهریره]] همین بس که در [[جنگ صفین]] (سال سی و هفتم [[هجری]]) موقع [[غذا]] بر سر سفره [[معاویه]] مینشست و موقع [[نماز خواندن]]، پشت سر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میایستاد و هرگاه [[جنگ]] شدت میگرفت به کوههای اطراف میگریخت. هنگامی که از علت این عمل پرسیدند، گفت: {{عربی|مضيرة معاوية أدسم و أطيب و الصلاة خلف علي أفضل}}؛ طعام [[معاویه]] معطر و چربتر و [[نماز]] پشت سر [[علی]] [[برتر]] است. از این رو به “شیخ المضیره” [[لقب]] یافته بود<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۵۴-۵۶.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[علل]] فرستاده شدن [[ابوهریره]] به [[بحرین]]== | | == روش [[ابوهریره]] در [[جعل حدیث]] == |
| [[پیامبر]]{{صل}} علت فرستادن [[ابوهریره]] را از [[مدینه]] به [[بحرین]] (یا به تعبیر بهتر، علت [[تبعید]] [[ابوهریره]] را از [[مدینه]] به [[بحرین]]) برای [[مردم]] بیان نکرد. شکی نیست که [[پیامبر]]{{صل}} کار بیهودهای نمیکند بلکه تمام اعمالش بر اساس [[حکمت]] و [[مصلحت]] است. اما [[علل]] [[تبعید]] او:
| |
| # [[ابوهریره]] [[فرد]] [[شکمپرستی]] بود و به خاطر پر کردن شکم خود بدون [[دعوت]] به [[خانه]] افراد وارد میشد و [[مردم]] مجبور میشدند که در [[خانه]] خود را به روی او ببندند.
| |
| #گاهی در مکان [[مقدس]] و دارای حرمتی مانند “بین [[منبر]] و حجره عایشه” مینشست تا [[مردم]] به او کمک کنند. [[ابوهریره]] [[نقل]] میکند که اگر دیدید که من بین [[منبر]] و [[رسول خدا]]{{صل}} و حجره [[عایشه]] افتادهام و کسی آمد و پایش را بر گردن من گذاشت و گفت که من [[مجنون]] هستم، من [[مجنون]] نیستم؛ بلکه [[گرسنگی]]، مرا به این حال انداخته است.
| |
| #بسیاری از [[اهل]] صفه [[راضی]] نبودند با او [[زندگی]] کنند، زیرا او [[منتظر]] نمیشد تا بعضی از [[اصحاب]] یا [[پیامبر]]{{صل}} غذایی برای آنها بیاورند، بسیاری بلکه گاهی از صفه خارج میشد تا از [[مردم]] گدایی کند.
| |
| #یکی دیگر از [[علل]] [[تبعید]] [[ابوهریره]]، [[ترسو بودن]] او بود.
| |
|
| |
|
| وقتی [[پیامبر]]{{صل}} این صفات [[زشت]] او را دید، خواست او را [[ادب]] کند تا از این صفات [[زشت]] و [[ناپسند]] [[دست]] بردارد. پس او را [[نصیحت]] کرد ولی نصیحتهای [[پیامبر]]{{صل}} در او اثری نکرد و [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیثی]]، به او فرمود: {{متن حدیث|وَاللَّهِ لَأَنْ يَأْخُذَكُمْ حَبْلًا فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ، فَيَأْكُلَ وَ يَتَصَدَّقَ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلًا أَغْنَاهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فَضْلِهِ، فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ}}؛ به [[خدا]] قسم، اگر یکی از شما ریسمانی تهیه کند و با آن امرار معاش کند و [[صدقه]] بدهد، بهتر از این است که از فردی ثروتمند، که [[خداوند]] او را از [[فضل]] خود [[بینیاز]] کرده، درخواست کمک کند؛ چه آن شخص به او عطا کند یا نکند.
| | == [[ابوهریره]] و [[ترس]] او == |
| سرانجام [[پیامبر]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت او را از [[مدینه]] دور کند تا [[مردم]] از دست او آسوده شوند. مسلماً اگر در [[ابوهریره]] خیری بود و صلاحیت [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}} را داشت، [[پیامبر]]{{صل}} او را در کنار خود نگه میداشت. و عجیب اینکه کاری را که [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[ابوهریره]] کرد، درباره هیچ یک از [[اصحاب]] خود حتی [[منافقین]] نکرد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۷۴-۷۸.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۱.</ref>.۳۵
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[حکومت]] [[بحرین]]== | | == [[ابوهریره]] و [[شکمپرستی]] == |
| [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از بازگشت از جعرانه (ذیقده [[سال هشتم هجری]])<ref>با سکون عین و بدون تشدید، محلی است بین مکه و مدینه و در هفت میلی مکه؛ گاهی هم عین را با کسره و راء را با تشدید تلفظ میکنند (مجمع البحرین).</ref>، [[علاء بن حضرمی]] را با جمعی از جمله [[ابوهریره]] به [[بحرین]] نزد [[منذر بن ساوی]] فرستاد تا [[منذر]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند. [[منذر]] [[اسلام]] آورد و [[مسلمانی]] [[مقاوم]] شد و تمام بستگان وی از [[عرب]] نیز به همراه او [[مسلمان]] شدند؛ عدهای از مسیحیها هم به دادن [[جزیه]] [[راضی]] شدند.
| |
| [[علاء بن حضرمی]] در [[بحرین]] به [[ابوهریره]] گفت: [[پیامبر]]{{صل}} درباره تو به من سفارش کرده، بگو که چه کاری از تو ساخته است تا به تو واگذار کنم؟ [[ابوهریره]] گفت: “مرا [[مؤذن]] خود قرار بده”. علاء هم پذیرفت<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۶۷-۶۸.</ref>. در سال بیست و یک [[هجری]] [[علاء بن حضرمی]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] [[ابوهریره]] را به [[حکومت]] [[بحرین]] [[منصوب]] کرد، ولی پس از چندی مطالبی که با [[امانتداری]] وی [[مخالفت]] داشت به گوش [[عمر]] رسید، پس او را برکنار کرد و [[عثمان بن ابوالعاص]] ثقفی را به جای او گماشت.
| |
| پس از مراجعت از [[بحرین]] معلوم شد که [[ابوهریره]] چهارصد هزار [[درهم]] یا [[دینار]] با خود آورده است. [[عمر]] به او گفت: “آیا به کسی [[ستم]] کردهای و این [[اموال]] را به دست آوردهای؟”
| |
| [[ابوهریره]] گفت: “نه”.
| |
| [[عمر]] گفت: “چه مبلغی با خود آوردهای؟”
| |
| [[ابوهریره]] گفت: “بیست هزار درهم”.
| |
| [[عمر]] گفت: “از کجا به دست آوردهای؟”
| |
| [[ابوهریره]] گفت: “در این مدت [[تجارت]] میکردم”.
| |
| [[عمر]] گفت: “آنچه [[سرمایه]] اصلی بوده به اضافه [[خرج]] کنونیات بردار و بقیه را به [[بیتالمال]] بسپار”. سپس [[دستور]] داد تا ده هزار یا به روایتی [[دوازده]] هزار [[درهم]] از او بگیرند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۷۰؛ شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۷۹-۸۰.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[عثمان]]== | | == علل فرستاده شدن [[ابوهریره]] به [[بحرین]] == |
| چون همه کارهای [[ابوهریره]] برای [[سیر]] کردن شکم خود بود، هر کجا که مسئله [[پول]] مطرح میشد او حاضر بود. حتی هنگامی که [[مهاجرین]] و [[انصار]] اطراف [[خانه]] [[عثمان]] را گرفته و او را محاصره کرده بودند و نزدیکترین افراد به [[عثمان]]، مثل [[مروان]] از او کناره گرفته بودند و صدای [[عایشه]] به {{عربی|اقْتُلُوا نَعْثَلًا}}؛ [[نعثل]] را بکشید<ref>نعثل نام مردی یهودی بود که ریش بلندی داشت؛ مجمع البحرین ذیل کلمه نعثل.</ref>، بلند بود، [[ابوهریره]] در همان وقت برای آنکه شاید از [[عثمان]] استفادهای ببرد وارد [[خانه]] وی شد و به او گفت: “از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که میگفت شما پس از من [[فتنه]] و اختلافی را [[مشاهده]] خواهید نمود. شخصی پرسید: یا [[رسول الله]]! در این هنگام چه کنیم؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بر شماست که از [[امیر]] و یارانش [[پیروی]] کنید"“<ref>أبوهریره، سید شرف الدین، ص۳۰.</ref>.
| |
| یا آنکه وقتی [[عثمان]] [[قرآن]] را جمعآوری کرد، [[ابوهریره]] به او گفت: “چه کار خوبی کردی، امیدوارم، موفق باشی؛ [[گواهی]] میدهم که از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: [[دوستان]] صمیمی من کسانی هستند که پس از من میآیند و به من [[ایمان]] میآورند و در حالی که مرا ندیدهاند آنچه را که در این اوراق نوشته شده است، [[تصدیق]] میکنند. من پیش خود گفتم: کدام ورقها؟! تا این که این [[مصحف]] را دیدم”. [[عثمان]] از این سخن او خوشش آمد و [[دستور]] داد تا ده هزار [[درهم]] یا [[دینار]] به وی دادند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۲۹.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۷.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}== | | == [[ابوهریره]] و [[حکومت]] [[بحرین]] == |
| [[ابوهریره]] [[حدیث غدیر]] و روایتی را که در آن نام [[ائمه دوازدهگانه]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} سؤال شده، [[نقل]] کرده است. اما او در دوران [[معاویه]] برای جلب [[رضایت]] او و به دست آوردن مقامی در نزد وی، از [[جعل]] هرگونه [[حدیث]] و نسبت دادن هرگونه نسبت ناروایی به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} باک نداشت.
| |
| هنگامی که [[ابوهریره]] همراه [[معاویه]] به [[کوفه]] آمد، در [[مسجد کوفه]] در میان جمعیت استقبالکننده بر روی دو پایش نشست و چند بار به پیشانیاش کوبید و سپس گفت: “مردم [[عراق]]! [[گمان]] میکنید که بر [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[دروغ]] میبندم و خود را به [[آتش جهنم]] میسوزانم! به [[خدا]] [[سوگند]]، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: “هر [[پیامبری]] را حرمی است و [[حرم]] من در [[مدینه]] مابین کوه “عیر” تا کوه “ثور” میباشد و هر که در [[حرم]] من مکانی [[احداث]] کند و بدعتی بگذارد، [[لعنت خدا]] و [[ملائکه]] و همه [[مردم]] بر او باد”، و [[خدا]] را [[گواه]] میگیرم که [[علی]] در [[حرم]] [[پیامبر]] [[بدعت]] گذاشت”. [[معاویه]] از گفته [[ابوهریره]] باخبر شد پس به او جایزه داد و [[حکومت]] [[مدینه]] را هم به وی سپرد<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۲۳۶؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳، ذیل ماده «هرر».</ref>.
| |
| [[اصبغ بن نباته]] در حضور [[معاویه]] از [[ابوهریره]] پرسید: ای [[یار]] [[رسول خدا]]{{صل}}! به آن خدایی که غیر او خدایی نیست و [[عالم به غیب]] و حضور است، و به [[حق پیامبر]]{{صل}} تو را [[سوگند]] میدهم که آیا در [[غدیر خم]] بودهای؟
| |
| [[ابوهریره]] گفت: “آری، در [[روز غدیر]] بودم”.
| |
| [[اصبغ]] پرسید: از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} درباره [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} چه شنیدی؟
| |
| [[ابوهریره]] گفت: “شنیدم که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}؛ هر که من مولا و [[سرور]] اویم، [[علی]] مولا و [[سرور]] اوست؛ بار خدایا! [[دوست]] بدار آنکه [[علی]] را [[دوست]] بدارد و [[دشمن]] بدار آنکه [[علی]] را [[دشمن]] بدارد و [[یاری]] کن کسی را که [[علی]] را [[یاری]] میکند و [[خوار]] کن کسی را که [[علی]] را رها میکند”.
| |
| [[اصبغ]] گفت: “بنابراین تو برخلاف گفته [[پیامبر]]{{صل}} [[رفتار]] میکنی؛ [[دشمن]] [[علی]]{{ع}} را [[دوست]] میداری و دوستش را [[دشمن]] گرفتهای!” [[ابوهریره]] آه سردی کشید و گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref><ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[ابوهریره]] و [[معاویه]]== | | == [[ابوهریره]] و [[عثمان]] == |
| [[ابوهریره]] به [[معاویه]] و [[خاندان]] [[ابوالعاص]] خدمات زیادی نمود. بیشترین کمک وی از [[راه]] [[جعل حدیث]] و انتشار [[روایات]] ساختگی از زبان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بوده است و این [[بهترین]] کمک به شمار میآمد، زیرا یگانه ملاک [[برتری]]، در صورت [[اختلاف]] دو نفر درباره موضوع [[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر اکرم]]{{صل}}، در مرتبه اول گفتههای آن بزرگوار است و در مرتبه دوم دارا بودن [[زهد]] و [[تقوا]] و [[فضایل]]؛ و [[ابوهریره]] در [[تبلیغ]] و انتشار این دو موضوع درباره [[معاویه]] [[احادیث]] زیادی [[جعل]] کرد.
| |
| دانشمند مشهور، محمود ابوریه که یکی از [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]] است، درکتاب “ابوهریره” مینویسد: [[معاویه]] دستهای از [[صحابه]] و [[تابعین]] را وادار نمود که [[اخبار]] [[زشتی]] را درباره [[بدگویی از علی]] [[روایت]] کنند تا سبب دوری [[مردم]] از وی گردد، و از این دسته از [[صحابه]]، [[ابوهریره]] و عمروبن عاص و [[مغیرة بن شعبه]] و از [[تابعین]]، [[عروة بن زبیر]] و دیگران بودهاند<ref>شیخ المضیره، محمود أبوریه، ص۱۹۹-۲۰۱.</ref>. از جمله [[احادیث جعلی]] این بود که [[عروة بن زبیر]] از [[عایشه]] [[نقل]] کرده که [[عایشه]] گفت: پیش [[رسول خدا]]{{صل}} بودم که [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} آمدند، [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: ای [[عایشه]]! این دو بر غیر [[دین]] و [[آیین]] من میمیرند. یا از [[عایشه]] [[نقل]] میکند که [[عایشه]] گفت: نزد [[پیامبر]]{{صل}} بودم که [[عباس]] و [[علی]]{{ع}} وارد شدند، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ای [[عایشه]]! اگر [[دوست]] داری نگاه کنی به دو نفر از [[اهل]] [[آتش]] به این دو نگاه کن! و اما [[عمرو بن عاص]] میگوید شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: [[آل]] [[ابیطالب]] از [[دوستداران]] من نیستند.
| |
| اما [[ابوهریره]] این گونه نبود که [[اخبار]] [[زشتی]] در [[بدگویی از امام علی]]{{ع}} [[روایت]] کند، ولی او احادیثی را برای بالا بردن [[شأن]] [[آل]] [[ابی العاص]] به صورت عام و درباره [[معاویه]] به صورت خاص [[جعل]] کرد. [[هدف]] [[معاویه]] از بیان این [[احادیث]] ساختگی، رسیدن به اغراض [[سیاسی]] خود و [[نفاق]] انداختن بین [[محدثین]] بود<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۱۹۹-۲۰۲.</ref>؛ مثلاً درباره زیبارویی [[معاویه]] [[نقل]] شده است: [[ابوهریره]] روزی به [[عایشه]]، دختر [[طلحه]]، که به [[زیبایی]] مشهور بود نگاه کرد و گفت: “سبحان [[الله]]، خانوادهات چه [[نیکو]] تو را پروردهاند؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، هرگز صورتی زیباتر از روی تو ندیدم مگر صورت [[معاویه]] موقعی که بر [[منبر]] [[رسول خدا]] مینشست”<ref>شیخ المضیره، محمود ابوریه، ص۲۳۵.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۳۹.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==گفتار [[دانشمندان]] درباره [[ابوهریره]]== | | == [[ابوهریره]] و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} == |
| از [[ابوحنیفه]] پرسیدند: هرگاه فتوای شما با [[کتاب خدا]] [[مخالف]] بود چه کنیم؟ او گفت: “دست از گفته من بردارید و به [[کتاب خدا]] عمل کنید”.
| |
| از او پرسیدند: هرگاه گفته شما با گفتار یکی از [[یاران پیامبر]]{{صل}} [[مخالف]] بود به کدام یک عمل کنیم؟
| |
| [[ابوحنیفه]] پاسخ داد: “به گفته آن [[یار]] [[پیامبر]] عمل کنید، مگر سه نفر: [[ابوهریره]]، [[انس بن مالک]]، [[سمرة بن جندب]]”<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۴.</ref>.
| |
| [[ابن ابی الحدید]] از استادش، [[ابوجعفر اسکافی]]، [[نقل]] میکند که [[معاویه]] دستهای از [[صحابه پیامبر]] و دستهای از [[تابعین]] را با پولهای بسیاری که به ایشان داد، واداشت که [[اخبار]] [[زشتی]] را که بر [[بدگویی]] دلالت کند درباره [[علی]]{{ع}} [[نقل]] کنند که از جمله آنها [[ابوهریره]] بوده است<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۳.</ref>.
| |
| همچنین ابن أبی الحدید با واسطه ابویوسف از [[ابوحنیفه]] [[نقل]] میکند که همه [[صحابه]] و [[یاران]] [[عادل]] هستند به جز مردانی چون [[ابوهریره]] و [[انس بن مالک]]<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۰.</ref>.
| |
| از [[علی]]{{ع}} نیز [[روایت]] شده است که از همه بیشتر [[ابوهریره]] به [[رسول خدا]] نسبت [[دروغ]] داده است<ref>سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۴، ص۸۲۱.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۰.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==سرانجام [[ابوهریره]]== | | == [[ابوهریره]] و [[معاویه]] == |
| [[ابوهریره]] بین سالهای ۵۷ تا ۵۹ [[هجری]] در [[مدینه]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۸.</ref> یا وادی عقیق<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۶۷، ص۳۰۳.</ref> در سن هفتاد و هشت سالگی از [[دنیا]] رفت و قول مشهور این است که [[ابوهریره]] در سال ۵۹ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۱۴.</ref> و [[ولید بن عتبة بن ابوسفیان]]، [[حاکم]] [[مدینه]]، بر او [[نماز]] خواند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۲۱.</ref>. همچنین [[نقل]] شده وقتی [[ابوهریره]] در وادی عقیق از [[دنیا]] رفت، جنازهاش را به [[مدینه]] برده و در [[قبرستان بقیع]] به [[خاک]] سپردند. وقتی [[ولید]] خبر [[وفات]] [[ابوهریره]] را به [[معاویه]] داد، [[معاویه]] به [[ولید]] نوشت: به وارثانش [[نیکی]] کن و هزاران در هم برای آنها صرف کن؛ چون او [[عثمان]] را [[یاری]] کرد و همیشه با او بود<ref>البدایة و النهایه این کثیر، ج۸، ص۱۱۵.</ref><ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۴۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| | == گفتار [[دانشمندان]] درباره [[ابوهریره]] == |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == سرانجام [[ابوهریره]] == |
|
| |
|
| ==منابع== | | == منابع == |
| * [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[ابوهریره دوسی (مقاله)|مقاله «ابوهریره دوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
| | {{منابع}} |
| | | # [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[ابوهریره دوسی (مقاله)|مقاله «ابوهریره دوسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] |
| ==پانویس==
| | {{پایان منابع}} |
|
| |
|
| | == پانویس == |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| [[رده:ابوهریره دوسی]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]] | | [[رده:اعلام]] |
| | [[رده:اصحاب پیامبر]] |