اکثم بن صیفی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[اکثم بن صیفی]]''' است. "'''[[اکثم بن صیفی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = اکثم بن صیفی
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[اکثم بن صیفی در قرآن]] - [[اکثم بن صیفی در تاریخ اسلامی]]</div>
| عنوان مدخل  = [[اکثم بن صیفی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[اکثم بن صیفی در قرآن]] - [[اکثم بن صیفی در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =  
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ابوالحفاد|ابوالحَفاد]] ([[ابوحیده|ابوحَیدَه]])<ref> انساب‌الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷؛ المعمرون والوصایا، ص ۲۰.</ref> یا [[ابوحنش|ابوحَنَش]]،<ref>نهایه‌الارب، ج ۱۰، ص۳۷۹؛ ایام العرب قبل‌الاسلام، ج ۲، ص ۷۲.</ref> [[اکثم بن صیفی بن ریاح تمیمی]] <ref>المحبر، ص ۱۳۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.</ref> از داوران [[عرب]] در [[جاهلیت]] <ref>تاریخ‌ یعقوبی، ج۱،ص۲۵۸؛ الاغانی، ج۱۶،ص۳۵۶.</ref> و آشنا به انساب <ref>بلوغ‌الارب، ج۱، ص ۳۰۸؛ الجامع، ج ۱، ص ۱۲۶.</ref> و [[حکیم]] <ref>الاشتقاق، ص ۲۰۷؛المعارف، ص ۲۹۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.</ref> بود. [[پدر]] وی نیز از داوران بود.<ref> ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص ۷۲.</ref> برخی او را حکیم‌ترین عرب [[روزگار]] خود <ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۹۱.</ref> و حتی همتای بُزُرگمهر و [[لقمان حکیم]] دانسته‌اند.<ref> العقدالفرید، ج ۳، ص ۱۴۷.</ref> از وی حِکَم و اَمثال فراوانی [[نقل]] شده است،<ref> البخلاء، ج ۲، ص ۷۹؛ بلوغ الارب، ج ۳، ص ۱۷۳؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷ ـ ۸۶.</ref> چنان که در عِقد الفرید بابی با عنوان "اَمثال اکثم و بزرجمهر فارسی" آمده است؛<ref>العقدالفرید، ج ۳، ص ۷۸ ـ ۸۲.</ref> نیز جلودی اثری با عنوان "[[اخبار]] اکثم بن صیفی" دارد.<ref> الاعلام، ج ۲، ص ۶.</ref>هرچند [[اثبات]] همه این سخنان درباره او ممکن نیست؛ امّا حاکی از آن است که وی از حکمای [[جاهلی]] نزد [[قوم]] خود بوده است.<ref> المفصل، ج ۸، ص ۳۶۳.</ref>
[[ابوالحفاد|ابوالحَفاد]] ([[ابوحیده|ابوحَیدَه]])<ref> انساب‌الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷؛ المعمرون والوصایا، ص ۲۰.</ref> یا [[ابوحنش|ابوحَنَش]]،<ref>نهایه‌الارب، ج ۱۰، ص۳۷۹؛ ایام العرب قبل‌الاسلام، ج ۲، ص ۷۲.</ref> [[اکثم بن صیفی بن ریاح تمیمی]] <ref>المحبر، ص ۱۳۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.</ref> از داوران [[عرب]] در [[جاهلیت]] <ref>تاریخ‌ یعقوبی، ج۱،ص۲۵۸؛ الاغانی، ج۱۶،ص۳۵۶.</ref> و آشنا به انساب <ref>بلوغ‌الارب، ج۱، ص ۳۰۸؛ الجامع، ج ۱، ص ۱۲۶.</ref> و [[حکیم]] <ref>الاشتقاق، ص ۲۰۷؛المعارف، ص ۲۹۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.</ref> بود. [[پدر]] وی نیز از داوران بود.<ref> ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص ۷۲.</ref> برخی او را حکیم‌ترین عرب [[روزگار]] خود <ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۹۱.</ref> و حتی همتای بُزُرگمهر و [[لقمان حکیم]] دانسته‌اند.<ref> العقدالفرید، ج ۳، ص ۱۴۷.</ref> از وی حِکَم و اَمثال فراوانی [[نقل]] شده است،<ref> البخلاء، ج ۲، ص ۷۹؛ بلوغ الارب، ج ۳، ص ۱۷۳؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷ ـ ۸۶.</ref> چنان که در عِقد الفرید بابی با عنوان "اَمثال اکثم و بزرجمهر فارسی" آمده است؛<ref>العقدالفرید، ج ۳، ص ۷۸ ـ ۸۲.</ref> نیز جلودی اثری با عنوان "[[اخبار]] اکثم بن صیفی" دارد.<ref> الاعلام، ج ۲، ص ۶.</ref>هرچند [[اثبات]] همه این سخنان درباره او ممکن نیست؛ امّا حاکی از آن است که وی از حکمای [[جاهلی]] نزد [[قوم]] خود بوده است.<ref> المفصل، ج ۸، ص ۳۶۳.</ref>


گویند: به اکثم گفته شد: چه کسی به تو [[حکمت]]، [[حلم]] و [[سیادت]] آموخت؟ گفت: کسی که حلیف حلم و [[ادب]] است؛ [[سید]] عرب و [[عجم]]، [[ابوطالب]] فرزند [[عبدالمطلب]].<ref> بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۱۳۴.</ref> گزارش شده که وی یک بار برای [[آزادی]] [[اسیران]] [[بنی‌تمیم]] نزد نُعمان، [[پادشاه]] [[حیره]] رفت.<ref>المعمرون والوصایا، ص ۱۸ ـ ۲۵.</ref> نعمان با توجّه به اعتبار اکثم، او را با گروهی از [[نخبگان]] عرب همراه نامه‌ای نزد [[پادشاه ایران]] فرستاد. شاه [[ایران]] پس از [[گفت‌وگو]] با وی و شنیدن سخنان حکیمانه‌اش، در شگفت شد و گفت: اگر عرب فقط تو را می‌داشت کفایت می‌کرد.<ref> العقدالفرید، ج۲، ص۱۰ـ۱۲؛ الجامع، ج۱، ص۱۲۶.</ref> شاید بدین ملاحظه بود که نُعمان با او در [[ارتباط]] بود و از سخنان حکیمانه‌اش بهره می‌جست.<ref> المفصل، ج ۵، ص ۶۴۰.</ref>  
گویند: به اکثم گفته شد: چه کسی به تو [[حکمت]]، [[حلم]] و [[سیادت]] آموخت؟ گفت: کسی که حلیف حلم و [[ادب]] است؛ [[سید]] عرب و [[عجم]]، [[ابوطالب]] فرزند [[عبدالمطلب]].<ref> بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۱۳۴.</ref> گزارش شده که وی یک بار برای [[آزادی]] [[اسیران]] [[بنی‌تمیم]] نزد نُعمان، [[پادشاه]] [[حیره]] رفت.<ref>المعمرون والوصایا، ص ۱۸ ـ ۲۵.</ref> نعمان با توجّه به اعتبار اکثم، او را با گروهی از [[نخبگان]] عرب همراه نامه‌ای نزد [[پادشاه ایران]] فرستاد. شاه [[ایران]] پس از [[گفت‌وگو]] با وی و شنیدن سخنان حکیمانه‌اش، در شگفت شد و گفت: اگر عرب فقط تو را می‌داشت کفایت می‌کرد.<ref> العقدالفرید، ج۲، ص۱۰ـ۱۲؛ الجامع، ج۱، ص۱۲۶.</ref> شاید بدین ملاحظه بود که نُعمان با او در [[ارتباط]] بود و از سخنان حکیمانه‌اش بهره می‌جست.<ref> المفصل، ج ۵، ص ۶۴۰.</ref>  


[[حارث بن ابی شمر غسانی]] ([[حاکم]] [[شام]]) نیز از او خواسته بود تا در [[ملاقات]] با هِرَقل (امپراتور [[روم]]) از جانب او سخن بگوید.<ref>المعمرون والوصایا، ص۲۳؛ المفصل، ج۵، ص۶۴۰.</ref> برخی معتقدند او نخستین کسی بود که به [[قاعده فقهی]] "الولد للفراش" [[حکم]] کرد و [[اسلام]] نیز بعدا آن را [[تأیید]] کرد.<ref>صبح الاعشی، ج ۱، ص ۴۳۵؛ الأوائل، ص ۴۹.</ref> اکثم را به جهت [[عمر]] درازش از مُعَمّرین شمرده‌اند و عمر او را ۳۶۰،<ref>کمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۹.</ref>۳۳۰ <ref>الغیبه، ص ۱۱۵؛ کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref> و ۱۹۰ سال <ref>المعارف، ص ۲۹۹؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱۵؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷.</ref> گزارش کرده‌اند. گفته شده: [[پدر]] وی نیز از معمّرین بود و حدود ۲۷۰ سال [[زندگی]] کرد.<ref>الغیبه، ص ۱۱۶.</ref> گویا اکثم [[پیامبر]]{{صل}} را در سنین [[جوانی]] دیده بود،<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۲؛ سبل الهدی، ج ۲، ص ۱۴۷.</ref> ازاین‌رو برخی او را در شمار [[صحابه]] آورده‌اند؛ امّا بیشتر منابع در [[مسلمان]] نبودن وی [[شک]] نکرده،<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱۵.</ref> بلکه بدان تصریح کرده‌اند،<ref>انساب‌الاشراف، ج۱۳، ص۶۷؛ المعارف، ص ۲۹۹.</ref> با وجود این، گزارش‌هایی مبنی بر [[ایمان]] او ارائه شده است.<ref>الغیبه، ص ۱۱۵؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳.</ref>
[[حارث بن ابی شمر غسانی]] ([[حاکم]] [[شام]]) نیز از او خواسته بود تا در [[ملاقات]] با هِرَقل (امپراتور [[روم]]) از جانب او سخن بگوید.<ref>المعمرون والوصایا، ص۲۳؛ المفصل، ج۵، ص۶۴۰.</ref> برخی معتقدند او نخستین کسی بود که به [[قاعده فقهی]] "الولد للفراش" [[حکم]] کرد و [[اسلام]] نیز بعدا آن را [[تأیید]] کرد.<ref>صبح الاعشی، ج ۱، ص ۴۳۵؛ الأوائل، ص ۴۹.</ref> اکثم را به جهت [[عمر]] درازش از مُعَمّرین شمرده‌اند و عمر او را ۳۶۰،<ref>کمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۹.</ref>۳۳۰ <ref>الغیبه، ص ۱۱۵؛ کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref> و ۱۹۰ سال <ref>المعارف، ص ۲۹۹؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱۵؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷.</ref> گزارش کرده‌اند. گفته شده: [[پدر]] وی نیز از معمّرین بود و حدود ۲۷۰ سال [[زندگی]] کرد.<ref>الغیبه، ص ۱۱۶.</ref> گویا اکثم [[پیامبر]] {{صل}} را در سنین [[جوانی]] دیده بود،<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۲؛ سبل الهدی، ج ۲، ص ۱۴۷.</ref> ازاین‌رو برخی او را در شمار [[صحابه]] آورده‌اند؛ امّا بیشتر منابع در [[مسلمان]] نبودن وی [[شک]] نکرده،<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱۵.</ref> بلکه بدان تصریح کرده‌اند،<ref>انساب‌الاشراف، ج۱۳، ص۶۷؛ المعارف، ص ۲۹۹.</ref> با وجود این، گزارش‌هایی مبنی بر [[ایمان]] او ارائه شده است.<ref>الغیبه، ص ۱۱۵؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳.</ref>


گویند وی در [[عهد پیامبر]]{{صل}} برای [[پذیرش اسلام]] با جماعتی از [[قوم]] خویش آهنگ [[مدینه]] کرد؛ امّا پیش از [[درک]] پیامبر در [[راه]] درگذشت و همراهانش که به مدینه رسیدند اسلام آوردند.<ref>الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۳.</ref> از [[ابوهلال عسکری]] [[نقل]] شده: چون اکثم نام [[رسول خدا]] را شنید با پسرش حُبَیْش، نامه‌ای برای آن [[حضرت]] فرستاد و از ایشان خواست آنچه را دریافته به او باز گوید. [[پیامبر]]{{صل}} در نامه‌ای به وی اهداف [[دعوت]] خود را بیان کرد.<ref>المنتظم، ج ۲، ص ۱۲۸؛الوثائق السیاسیه، ص۲۵۴ـ۲۵۵؛ مکاتیب‌الرسول، ج۲، ص۳۷۲ـ۳۷۳.</ref> پس از آن اکثم با برخی از [[خویشان]] خود روانه [[مدینه]] شد؛ لکن پیش از [[ملاقات]] با پیامبر{{صل}} درگذشت.<ref>کنزالفوائد، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref> در [[نقلی]] دیگر، سبب [[مرگ]] اکثم پسرش معرفی شده که او چون از [[مسافرت]] [[پدر]] [[کراهت]] داشت، کوهان شتر وی را شکافت و اکثم در بین [[راه]] از [[تشنگی]] هلاک شد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref>
گویند وی در [[عهد پیامبر]] {{صل}} برای [[پذیرش اسلام]] با جماعتی از [[قوم]] خویش آهنگ [[مدینه]] کرد؛ امّا پیش از [[درک]] پیامبر در [[راه]] درگذشت و همراهانش که به مدینه رسیدند اسلام آوردند.<ref>الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۳.</ref> از [[ابوهلال عسکری]] [[نقل]] شده: چون اکثم نام [[رسول خدا]] را شنید با پسرش حُبَیْش، نامه‌ای برای آن [[حضرت]] فرستاد و از ایشان خواست آنچه را دریافته به او باز گوید. [[پیامبر]] {{صل}} در نامه‌ای به وی اهداف [[دعوت]] خود را بیان کرد.<ref>المنتظم، ج ۲، ص ۱۲۸؛الوثائق السیاسیه، ص۲۵۴ـ۲۵۵؛ مکاتیب‌الرسول، ج۲، ص۳۷۲ـ۳۷۳.</ref> پس از آن اکثم با برخی از [[خویشان]] خود روانه [[مدینه]] شد؛ لکن پیش از [[ملاقات]] با پیامبر {{صل}} درگذشت.<ref>کنزالفوائد، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref> در [[نقلی]] دیگر، سبب [[مرگ]] اکثم پسرش معرفی شده که او چون از [[مسافرت]] [[پدر]] [[کراهت]] داشت، کوهان شتر وی را شکافت و اکثم در بین [[راه]] از [[تشنگی]] هلاک شد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲.</ref>


بنا بر [[نقل]] برخی [[مفسران]]، [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.</ref> درباره [[هجرت]] اکثم نازل شده<ref> کشف‌الاسرار، ج ۲، ص ۶۵۵؛ مبهمات‌القرآن، ج۱، ص ۳۵۵.</ref> و [[خداوند]] برای چنین کسانی [[پاداش شهید]] قرار داده است.<ref> تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۵۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۲۲۴.</ref>[[سال]] درگذشت اکثم نهم<ref>البخلاء، ج۱، ص۷۳؛ الجامع، ج۱، ص۱۲۶؛ الاعلام، ج ۲، ص ۶.</ref> یا دهم <ref>تاریخ الادب العربی، ج ۱، ص ۲۰۱.</ref> [[هجری]] گزارش شده است. از وی فرزندانی مانده بود که در [[کوفه]] می‌زیستند <ref>المعارف، ص۲۹۹؛ انساب‌الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷.</ref>[[یحیی بن اکثم]]، [[قاضی]] القضات [[مأمون]]<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.</ref> و [[حمزه]] [[زیات]] [[قاری]]<ref>الاشتقاق، ص ۲۰۷.</ref> از تبار او بوده‌اند.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[اکثم بن صیفی (مقاله)|مقاله «اکثم بن صیفی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
بنا بر [[نقل]] برخی [[مفسران]]، [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.</ref> درباره [[هجرت]] اکثم نازل شده<ref> کشف‌الاسرار، ج ۲، ص ۶۵۵؛ مبهمات‌القرآن، ج۱، ص ۳۵۵.</ref> و [[خداوند]] برای چنین کسانی [[پاداش شهید]] قرار داده است.<ref> تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۵۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۲۲۴.</ref>سال درگذشت اکثم نهم<ref>البخلاء، ج۱، ص۷۳؛ الجامع، ج۱، ص۱۲۶؛ الاعلام، ج ۲، ص ۶.</ref> یا دهم <ref>تاریخ الادب العربی، ج ۱، ص ۲۰۱.</ref> [[هجری]] گزارش شده است. از وی فرزندانی مانده بود که در [[کوفه]] می‌زیستند <ref>المعارف، ص۲۹۹؛ انساب‌الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷.</ref>[[یحیی بن اکثم]]، [[قاضی]] القضات [[مأمون]]<ref>جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.</ref> و [[حمزه]] [[زیات]] [[قاری]]<ref>الاشتقاق، ص ۲۰۷.</ref> از تبار او بوده‌اند.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[اکثم بن صیفی (مقاله)|مقاله «اکثم بن صیفی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص 155-157.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:000055.jpg|22px]] [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[اکثم بن صیفی (مقاله)|مقاله «اکثم بن صیفی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۴''']]
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[اکثم بن صیفی (مقاله)|مقاله «اکثم بن صیفی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۴''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:اکثم بن صیفی]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۹

مقدمه

ابوالحَفاد (ابوحَیدَه)[۱] یا ابوحَنَش،[۲] اکثم بن صیفی بن ریاح تمیمی [۳] از داوران عرب در جاهلیت [۴] و آشنا به انساب [۵] و حکیم [۶] بود. پدر وی نیز از داوران بود.[۷] برخی او را حکیم‌ترین عرب روزگار خود [۸] و حتی همتای بُزُرگمهر و لقمان حکیم دانسته‌اند.[۹] از وی حِکَم و اَمثال فراوانی نقل شده است،[۱۰] چنان که در عِقد الفرید بابی با عنوان "اَمثال اکثم و بزرجمهر فارسی" آمده است؛[۱۱] نیز جلودی اثری با عنوان "اخبار اکثم بن صیفی" دارد.[۱۲]هرچند اثبات همه این سخنان درباره او ممکن نیست؛ امّا حاکی از آن است که وی از حکمای جاهلی نزد قوم خود بوده است.[۱۳]

گویند: به اکثم گفته شد: چه کسی به تو حکمت، حلم و سیادت آموخت؟ گفت: کسی که حلیف حلم و ادب است؛ سید عرب و عجم، ابوطالب فرزند عبدالمطلب.[۱۴] گزارش شده که وی یک بار برای آزادی اسیران بنی‌تمیم نزد نُعمان، پادشاه حیره رفت.[۱۵] نعمان با توجّه به اعتبار اکثم، او را با گروهی از نخبگان عرب همراه نامه‌ای نزد پادشاه ایران فرستاد. شاه ایران پس از گفت‌وگو با وی و شنیدن سخنان حکیمانه‌اش، در شگفت شد و گفت: اگر عرب فقط تو را می‌داشت کفایت می‌کرد.[۱۶] شاید بدین ملاحظه بود که نُعمان با او در ارتباط بود و از سخنان حکیمانه‌اش بهره می‌جست.[۱۷]

حارث بن ابی شمر غسانی (حاکم شام) نیز از او خواسته بود تا در ملاقات با هِرَقل (امپراتور روم) از جانب او سخن بگوید.[۱۸] برخی معتقدند او نخستین کسی بود که به قاعده فقهی "الولد للفراش" حکم کرد و اسلام نیز بعدا آن را تأیید کرد.[۱۹] اکثم را به جهت عمر درازش از مُعَمّرین شمرده‌اند و عمر او را ۳۶۰،[۲۰]۳۳۰ [۲۱] و ۱۹۰ سال [۲۲] گزارش کرده‌اند. گفته شده: پدر وی نیز از معمّرین بود و حدود ۲۷۰ سال زندگی کرد.[۲۳] گویا اکثم پیامبر (ص) را در سنین جوانی دیده بود،[۲۴] ازاین‌رو برخی او را در شمار صحابه آورده‌اند؛ امّا بیشتر منابع در مسلمان نبودن وی شک نکرده،[۲۵] بلکه بدان تصریح کرده‌اند،[۲۶] با وجود این، گزارش‌هایی مبنی بر ایمان او ارائه شده است.[۲۷]

گویند وی در عهد پیامبر (ص) برای پذیرش اسلام با جماعتی از قوم خویش آهنگ مدینه کرد؛ امّا پیش از درک پیامبر در راه درگذشت و همراهانش که به مدینه رسیدند اسلام آوردند.[۲۸] از ابوهلال عسکری نقل شده: چون اکثم نام رسول خدا را شنید با پسرش حُبَیْش، نامه‌ای برای آن حضرت فرستاد و از ایشان خواست آنچه را دریافته به او باز گوید. پیامبر (ص) در نامه‌ای به وی اهداف دعوت خود را بیان کرد.[۲۹] پس از آن اکثم با برخی از خویشان خود روانه مدینه شد؛ لکن پیش از ملاقات با پیامبر (ص) درگذشت.[۳۰] در نقلی دیگر، سبب مرگ اکثم پسرش معرفی شده که او چون از مسافرت پدر کراهت داشت، کوهان شتر وی را شکافت و اکثم در بین راه از تشنگی هلاک شد.[۳۱]

بنا بر نقل برخی مفسران، آیه ﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۳۲] درباره هجرت اکثم نازل شده[۳۳] و خداوند برای چنین کسانی پاداش شهید قرار داده است.[۳۴]سال درگذشت اکثم نهم[۳۵] یا دهم [۳۶] هجری گزارش شده است. از وی فرزندانی مانده بود که در کوفه می‌زیستند [۳۷]یحیی بن اکثم، قاضی القضات مأمون[۳۸] و حمزه زیات قاری[۳۹] از تبار او بوده‌اند.[۴۰]

منابع

پانویس

  1. انساب‌الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷؛ المعمرون والوصایا، ص ۲۰.
  2. نهایه‌الارب، ج ۱۰، ص۳۷۹؛ ایام العرب قبل‌الاسلام، ج ۲، ص ۷۲.
  3. المحبر، ص ۱۳۴؛ جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.
  4. تاریخ‌ یعقوبی، ج۱،ص۲۵۸؛ الاغانی، ج۱۶،ص۳۵۶.
  5. بلوغ‌الارب، ج۱، ص ۳۰۸؛ الجامع، ج ۱، ص ۱۲۶.
  6. الاشتقاق، ص ۲۰۷؛المعارف، ص ۲۹۹؛ جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.
  7. ایام العرب قبل الاسلام، ج ۲، ص ۷۲.
  8. شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۹۱.
  9. العقدالفرید، ج ۳، ص ۱۴۷.
  10. البخلاء، ج ۲، ص ۷۹؛ بلوغ الارب، ج ۳، ص ۱۷۳؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷ ـ ۸۶.
  11. العقدالفرید، ج ۳، ص ۷۸ ـ ۸۲.
  12. الاعلام، ج ۲، ص ۶.
  13. المفصل، ج ۸، ص ۳۶۳.
  14. بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۱۳۴.
  15. المعمرون والوصایا، ص ۱۸ ـ ۲۵.
  16. العقدالفرید، ج۲، ص۱۰ـ۱۲؛ الجامع، ج۱، ص۱۲۶.
  17. المفصل، ج ۵، ص ۶۴۰.
  18. المعمرون والوصایا، ص۲۳؛ المفصل، ج۵، ص۶۴۰.
  19. صبح الاعشی، ج ۱، ص ۴۳۵؛ الأوائل، ص ۴۹.
  20. کمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۹.
  21. الغیبه، ص ۱۱۵؛ کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۲۳.
  22. المعارف، ص ۲۹۹؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱۵؛ انساب الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷.
  23. الغیبه، ص ۱۱۶.
  24. تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۱۲؛ سبل الهدی، ج ۲، ص ۱۴۷.
  25. الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳؛ کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱۵.
  26. انساب‌الاشراف، ج۱۳، ص۶۷؛ المعارف، ص ۲۹۹.
  27. الغیبه، ص ۱۱۵؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۵۳.
  28. الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۳.
  29. المنتظم، ج ۲، ص ۱۲۸؛الوثائق السیاسیه، ص۲۵۴ـ۲۵۵؛ مکاتیب‌الرسول، ج۲، ص۳۷۲ـ۳۷۳.
  30. کنزالفوائد، ج ۲، ص ۱۲۴.
  31. الاصابه، ج ۱، ص ۳۵۲.
  32. «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  33. کشف‌الاسرار، ج ۲، ص ۶۵۵؛ مبهمات‌القرآن، ج۱، ص ۳۵۵.
  34. تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۵۵۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۵، ص ۲۲۴.
  35. البخلاء، ج۱، ص۷۳؛ الجامع، ج۱، ص۱۲۶؛ الاعلام، ج ۲، ص ۶.
  36. تاریخ الادب العربی، ج ۱، ص ۲۰۱.
  37. المعارف، ص۲۹۹؛ انساب‌الاشراف، ج ۱۳، ص ۶۷.
  38. جمهرة انساب العرب، ص ۲۱۰.
  39. الاشتقاق، ص ۲۰۷.
  40. سامانی، سید محمود، مقاله «اکثم بن صیفی»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۴، ص 155-157.