ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = پیامبر خاتم
| موضوع مرتبط = فرزندان پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  = ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم در حدیث]] - [[ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم در نهج البلاغه]] - [[ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم (پرسش)
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
}}
}}
{{دیگر کاربردها|ام کلثوم}}
{{دیگر کاربردها|ام کلثوم}}


'''[[ام‌کلثوم]] دختر [[پیامبر اکرم]]{{صل}}''' و [[حضرت خدیجه]] است. او ابتدا با عتیبه پسر [[ابولهب]] [[ازدواج]] کرد، منتها بعد از نزول [[سوره مسد]] به دستور ابولهب او را [[طلاق]] داد. بعد از آن [[ام کلثوم]] همواره همراه پدر بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش او هم مسلمان شد و به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. بعد از [[وفات]] خواهرش [[رقیه]] که [[همسر]] [[عثمان]] بود، با او ازدواج کرد و در اثر ضرباتی که عثمان به او زده بود وفات کرد.
'''[[ام‌کلثوم]] دختر [[پیامبر اکرم]] {{صل}}''' و [[حضرت خدیجه]] است. او ابتدا با عتیبه پسر [[ابولهب]] [[ازدواج]] کرد، لکن بعد از نزول [[سوره مسد]] به دستور ابولهب او را [[طلاق]] داد. بعد از آن [[ام کلثوم]] همواره همراه پدر بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش او هم مسلمان شد و به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. بعد از [[وفات]] خواهرش [[رقیه]] که [[همسر]] [[عثمان]] بود، با او ازدواج کرد و در اثر ضرباتی که عثمان به او زده بود وفات کرد.


==[[نسب]]==
== نسب ==
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از [[ازدواج]] با [[حضرت خدیجه]] دارای شش فرزند، دو پسر و چهار دختر شدند: [[قاسم]] و [[عبدالله]] معروف به [[طیب]] و [[طاهر]]، [[زینب]]، [[ام‌کلثوم]]، [[رقیه]] و [[فاطمه]]{{س}}<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵. </ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از [[ازدواج با حضرت خدیجه]] دارای شش فرزند، دو پسر و چهار دختر شدند: قاسم و عبدالله معروف به [[طیب]] و طاهر، [[زینب]]، [[ام‌کلثوم]]، رقیه و [[فاطمه]]{{س}}<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵. </ref>.


[[ام کلثوم]] با پسر [[ابولهب]]، [[عتیبه]] ازدواج کرده بود، زمانی که [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شدند و [[خداوند]] [[سوره مسد]] را در [[شأن]] ابولهب و ام جمیله، [[پدر]] و [[مادر]] عتیبه نازل کرد، ابولهب به پسرانش گفت: اگر [[دختران]] [[محمد]] را [[طلاق]] ندهید همواره با شما [[قهر]] خواهم بود و [[عتبه]] و عتیبه بدون اینکه با [[دختران پیامبر]] نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند<ref> الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.</ref><ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵. </ref>
[[ام کلثوم]] با پسر [[ابولهب]]، عتیبه [[ازدواج]] کرده بود، زمانی که [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شدند و [[خداوند]] [[سوره مسد]] را در [[شأن]] ابولهب و ام جمیله، پدر و مادر عتیبه نازل کرد، ابولهب به پسرانش گفت: اگر [[دختران محمد]] را [[طلاق]] ندهید همواره با شما قهر خواهم بود و [[عتبه]] و عتیبه بدون اینکه با [[دختران پیامبر]] نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند<ref> الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.</ref><ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۴۵. </ref>


عتیبه پس از طلاق دادن ام‌کلثوم، پیش پیامبر اکرم{{صل}} آمد و در کمال بی‌ادبی گفت: "من به [[دین]] تو کافرم، دخترت را هم طلاق دادم. نه مرا [[دوست]] داشته باش و نه شما را دوست دارم". سپس به رسول اکرم{{صل}} حمله و پیراهن آن حضرت را پاره کرد<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۸. </ref>.
عتیبه پس از طلاق دادن ام‌کلثوم، پیش پیامبر اکرم{{صل}} آمد و در کمال بی‌ادبی گفت: "من به [[دین]] تو کافرم، دخترت را هم طلاق دادم. نه مرا [[دوست]] داشته باش و نه شما را دوست دارم". سپس به رسول اکرم{{صل}} حمله و پیراهن آن حضرت را پاره کرد<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۸؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۳۶.</ref>.


==ازدواج با [[عثمان بن عفان]]==
==[[ازدواج]] با [[عثمان بن عفان]] ==
ام کلثوم همواره در [[مکه]] و همراه پدر بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش [[خدیجه]] او هم مسلمان شد و [[رسول خدا]]{{صل}} هنگامی که از زن‌ها [[بیعت]] می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل پیامبر{{صل}} بودند به مدینه هجرت کرد و چون [[رقیه دختر رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، سه ماه بعد از [[وفات]] رقیه<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱. </ref>، [[عثمان]] با [[ام کلثوم]] که دوشیزه بود [[ازدواج]] نمود. [[مراسم]] [[عقد]] در ماه [[ربیع الاول]] [[سال سوم هجری]] بود و در ماه [[جمادی الثانی]] همان سال به [[خانه]] [[عثمان]] برده شد و از او بچه‌ای به [[دنیا]] نیاورد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۵. </ref>
ام کلثوم همواره در [[مکه]] و همراه پدر بزرگوارش بود و پس از [[مسلمان]] شدن مادرش [[خدیجه]] او هم مسلمان شد و [[رسول خدا]]{{صل}} هنگامی که از [[زن‌ها]] [[بیعت]] می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] [[هجرت]] فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل [[پیامبر]]{{صل}} بودند به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و چون [[رقیه دختر رسول خدا]]{{صل}} درگذشت، سه ماه بعد از [[وفات]] رقیه<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱. </ref>، عثمان با [[ام کلثوم]] که دوشیزه بود [[ازدواج]] نمود. مراسم عقد در ماه [[ربیع الاول]] [[سال سوم هجری]] بود و در ماه [[جمادی الثانی]] همان سال به [[خانه]] عثمان برده شد و از او بچه‌ای به [[دنیا]] نیاورد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۴۵. </ref>


==[[وفات]] ام کلثوم==
== وفات ام کلثوم ==
در مورد چگونگی وفات ام کلثوم، [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: «زمانی که عثمان بن عفان عموی خود [[مغیرة بن ابی العاص]] که [[پیامبر]]{{صل}} خون وی را هدر اعلام فرموده بود پناه داد، به ام کلثوم دختر رسول خدا{{صل}} گفت: پدرت را از این ماجرا باخبر نکن. سپس عمویش را در جالباسی مخفی نمود. پیامبر{{صل}} از طریق [[وحی]] از مکان [[مغیره]] [[آگاه]] شد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و به خانه دختر پسر عمویت برو اگر به مغیره [[دست]] یافتی او را به [[قتل]] برسان. علی{{ع}} مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر{{صل}} بازگشت و عرض کرد یا [[رسول‌الله]] وی را نیافتم. پیامبر{{صل}} فرمود: به من [[وحی]] رسید که او در جالباسی است. عثمان نزد پیامبر{{صل}} آمد و از پیامبر [[امان]] خواست و [[پیامبر]]{{صل}} [[امان]] نداد تا اینکه [[عثمان]] سه بار آمد و خیلی اصرار نمود. مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه [[روز]] وی را بیابم به [[قتل]] می‌رسانم. عثمان سه روز از [[مغیره]] [[پذیرایی]] کرد و در روز چهارم او را تجهیز نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف [[مدینه]] زیر سایه درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر{{صل}} [[وحی]] رسید و از مکان مغیره خبر داد. پیامبر{{صل}} به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد تا با [[عمار]] و یک نفر دیگر به سراغ [[مغیرة بن ابی العاص]] برود و او را زیر فلان درخت به قتل برساند.
در مورد چگونگی وفات ام کلثوم، [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: «زمانی که [[عثمان بن عفان]] عموی خود مغیرة بن ابی العاص که پیامبر{{صل}} [[خون]] وی را هدر اعلام فرموده بود پناه داد، به ام کلثوم [[دختر رسول خدا]]{{صل}} گفت: پدرت را از این ماجرا باخبر نکن. سپس عمویش را در جالباسی مخفی نمود. پیامبر{{صل}} از [[طریق وحی]] از مکان [[مغیره]] [[آگاه]] شد و به علی{{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و به خانه دختر پسر عمویت برو اگر به مغیره[[دست]] یافتی او را به [[قتل]] برسان. علی{{ع}} مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر{{صل}} بازگشت و عرض کرد یا [[رسول‌الله]] وی را نیافتم. پیامبر{{صل}} فرمود: به من [[وحی]] رسید که او در جالباسی است. عثمان نزد پیامبر{{صل}} آمد و از پیامبر[[امان]] خواست و پیامبر{{صل}} امان نداد تا اینکه عثمان سه بار آمد و خیلی اصرار نمود. مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه [[روز]] وی را بیابم به قتل می‌رسانم. عثمان سه روز از مغیره [[پذیرایی]] کرد و در روز چهارم او را تجهیز نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف مدینه زیر [[سایه]] درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر{{صل}} وحی رسید و از مکان مغیره خبر داد. [[پیامبر]]{{صل}} به علی{{ع}} دستور داد تا با [[عمار]] و یک نفر دیگر به سراغ مغیرة بن ابی العاص برود و او را زیر فلان درخت به [[قتل]] برساند.
   
   
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و مغیره را کشتند. عثمان، [[ام کلثوم]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را کتک زد و گفت: تو پدرت را [[آگاه]] ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر{{صل}} فرستاد و از شوهرش [[شکایت]] کرد. پیامبر{{صل}} نیز به دخترش [[پیام]] فرستاد حیای خود را [[حفظ]] کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} دستور داد و فرمود: [[شمشیر]] بردار و به [[خانه]] ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر{{صل}} به در خانه عثمان آمد و علی{{ع}} ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و [[رسول خدا]]{{صل}} محزون شد و [[گریه]] نمود و دخترش را در روز یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در [[بدن]] ام کلثوم [[مشاهده]] نمود. عثمان شب‌ها را با کنیزش به سر برد و دختر رسول خدا{{صل}} روز چهارشنبه از [[دنیا]] رفت.  
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و [[مغیره]] را کشتند. عثمان، [[ام کلثوم]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را کتک زد و گفت: تو پدرت را [[آگاه]] ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر{{صل}} فرستاد و از شوهرش [[شکایت]] کرد. پیامبر{{صل}} نیز به دخترش [[پیام]] فرستاد حیای خود را [[حفظ]] کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} دستور داد و فرمود: [[شمشیر]] بردار و به [[خانه]] ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر{{صل}} به در خانه عثمان آمد و علی{{ع}} ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و [[رسول خدا]]{{صل}} محزون شد و [[گریه]] نمود و دخترش را در [[روز]] یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در بدن ام کلثوم مشاهده نمود. عثمان شب‌ها را با کنیزش به سر برد و دختر رسول خدا{{صل}} روز چهارشنبه از [[دنیا]] رفت.  


[[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] به دستور رسول خدا{{صل}} در [[تشییع جنازه]] وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. پیامبر{{صل}} تا عثمان را دید، فرمود: هر کس شب گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. [[پیامبر]]{{صل}} سه بار این حرف را تکرار کرد ولی [[عثمان]] برنگشت. پیامبر{{صل}} مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثمان [[دست]] روی شکم خود گذاشت و به [[عبد]] خود تکیه نمود و گفت: یا [[رسول‌الله]] من شکم درد دارم اگر [[اذن]] بدهی من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر{{صل}} به همراه [[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] و [[مهاجرین]] بر جنازه دخترش [[نماز]] خواند»<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳.</ref>. [[ام کلثوم]] در [[شعبان]] [[سال نهم هجرت]] از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵. </ref>، "[[اسماء بنت عمیس]]" و [[صفیه]] دختر [[عبدالمطلب]] و زنان [[انصار]] از جمله ام عطیه و لیلی بنت قانف الثقفیه او را [[غسل]] دادند. [[علی]]{{ع}} با [[فضل بن عباس]] و [[اسامة بن زید]] وارد [[قبر]] شده و او را به [[خاک]] سپردند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷؛ [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹.</ref>
[[فاطمه]]{{س}} و [[زنان]] [[مؤمنین]] به دستور رسول خدا{{صل}} در [[تشییع جنازه]] وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. پیامبر{{صل}} تا عثمان را دید، فرمود: هر کس شب گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. پیامبر{{صل}} سه بار این حرف را تکرار کرد ولی عثمان برنگشت. پیامبر{{صل}} مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثمان[[دست]] روی شکم خود گذاشت و به عبد خود تکیه نمود و گفت: یا [[رسول‌الله]] من شکم درد دارم اگر [[اذن]] بدهی من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر{{صل}} به همراه فاطمه{{س}} و زنان مؤمنین و [[مهاجرین]] بر جنازه دخترش [[نماز]] خواند»<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳.</ref>. ام کلثوم در [[شعبان]] [[سال نهم هجرت]] از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵. </ref>، "[[اسماء بنت عمیس]]" و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] و [[زنان]] [[انصار]] از جمله ام [[عطیه]] و [[لیلی]] بنت قانف الثقفیه او را [[غسل]] دادند. علی{{ع}} با [[فضل بن عباس]] و [[اسامة بن زید]] وارد [[قبر]] شده و او را به خاک سپردند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۲۴۵-۲۴۷؛ [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۸-۳۸۹؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۳۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۰: خط ۳۰:
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۳۵: خط ۳۶:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:پیامبر خاتم]]
[[رده:ام‌کلثوم دختر پیامبر خاتم]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اعلام]]
{{زنان صحابی}}
{{زنان صحابی}}
{{صحابه مهاجر به مدینه}}
{{صحابه مهاجر به مدینه}}
{{صحابه}}
 
[[رده:فرزندان پیامبر خاتم]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۴

ام‌کلثوم دختر پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه است. او ابتدا با عتیبه پسر ابولهب ازدواج کرد، لکن بعد از نزول سوره مسد به دستور ابولهب او را طلاق داد. بعد از آن ام کلثوم همواره همراه پدر بزرگوارش بود و پس از مسلمان شدن مادرش او هم مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد. بعد از وفات خواهرش رقیه که همسر عثمان بود، با او ازدواج کرد و در اثر ضرباتی که عثمان به او زده بود وفات کرد.

نسب

پیامبر اکرم(ص) بعد از ازدواج با حضرت خدیجه دارای شش فرزند، دو پسر و چهار دختر شدند: قاسم و عبدالله معروف به طیب و طاهر، زینب، ام‌کلثوم، رقیه و فاطمه(س)[۱].

ام کلثوم با پسر ابولهب، عتیبه ازدواج کرده بود، زمانی که رسول اکرم(ص) به پیامبری مبعوث شدند و خداوند سوره مسد را در شأن ابولهب و ام جمیله، پدر و مادر عتیبه نازل کرد، ابولهب به پسرانش گفت: اگر دختران محمد را طلاق ندهید همواره با شما قهر خواهم بود و عتبه و عتیبه بدون اینکه با دختران پیامبر نزدیکی کرده باشند آنها را طلاق دادند[۲][۳]

عتیبه پس از طلاق دادن ام‌کلثوم، پیش پیامبر اکرم(ص) آمد و در کمال بی‌ادبی گفت: "من به دین تو کافرم، دخترت را هم طلاق دادم. نه مرا دوست داشته باش و نه شما را دوست دارم". سپس به رسول اکرم(ص) حمله و پیراهن آن حضرت را پاره کرد[۴].

ازدواج با عثمان بن عفان

ام کلثوم همواره در مکه و همراه پدر بزرگوارش بود و پس از مسلمان شدن مادرش خدیجه او هم مسلمان شد و رسول خدا(ص) هنگامی که از زن‌ها بیعت می‌گرفت از او و خواهرانش نیز بیعت گرفت. هنگامی که پیامبر(ص) به مدینه هجرت فرمود، ام کلثوم هم همراه دیگر کسانی که تحت تکفل پیامبر(ص) بودند به مدینه هجرت کرد و چون رقیه دختر رسول خدا(ص) درگذشت، سه ماه بعد از وفات رقیه[۵]، عثمان با ام کلثوم که دوشیزه بود ازدواج نمود. مراسم عقد در ماه ربیع الاول سال سوم هجری بود و در ماه جمادی الثانی همان سال به خانه عثمان برده شد و از او بچه‌ای به دنیا نیاورد[۶].[۷]

وفات ام کلثوم

در مورد چگونگی وفات ام کلثوم، امام صادق(ع) فرمودند: «زمانی که عثمان بن عفان عموی خود مغیرة بن ابی العاص که پیامبر(ص) خون وی را هدر اعلام فرموده بود پناه داد، به ام کلثوم دختر رسول خدا(ص) گفت: پدرت را از این ماجرا باخبر نکن. سپس عمویش را در جالباسی مخفی نمود. پیامبر(ص) از طریق وحی از مکان مغیره آگاه شد و به علی(ع) فرمود: شمشیرت را بردار و به خانه دختر پسر عمویت برو اگر به مغیرهدست یافتی او را به قتل برسان. علی(ع) مغیره را پیدا نکرد و به سوی پیامبر(ص) بازگشت و عرض کرد یا رسول‌الله وی را نیافتم. پیامبر(ص) فرمود: به من وحی رسید که او در جالباسی است. عثمان نزد پیامبر(ص) آمد و از پیامبرامان خواست و پیامبر(ص) امان نداد تا اینکه عثمان سه بار آمد و خیلی اصرار نمود. مرتبه چهارم پیامبر(ص) سر خود را بلند کرد و فرمود: اگر بعد از سه روز وی را بیابم به قتل می‌رسانم. عثمان سه روز از مغیره پذیرایی کرد و در روز چهارم او را تجهیز نمود و بیرون فرستاد. مغیره در اطراف مدینه زیر سایه درختی برای استراحت نشسته بود که به پیامبر(ص) وحی رسید و از مکان مغیره خبر داد. پیامبر(ص) به علی(ع) دستور داد تا با عمار و یک نفر دیگر به سراغ مغیرة بن ابی العاص برود و او را زیر فلان درخت به قتل برساند.

امیرالمؤمنین(ع) آمدند و مغیره را کشتند. عثمان، ام کلثوم دختر رسول خدا(ص) را کتک زد و گفت: تو پدرت را آگاه ساختی. ام کلثوم کسی را پیش پیامبر(ص) فرستاد و از شوهرش شکایت کرد. پیامبر(ص) نیز به دخترش پیام فرستاد حیای خود را حفظ کن. ام کلثوم چند بار شکایت خود را تکرار کرد تا اینکه در مرتبه چهارم پیامبر(ص) به علی(ع) دستور داد و فرمود: شمشیر بردار و به خانه ام کلثوم برو و او را با خود بیاور و اگر کسی مانع کارت شد با شمشیر قطعه قطعه‌اش کن. سپس خود پیامبر(ص) به در خانه عثمان آمد و علی(ع) ام کلثوم را بیرون آورد. وقتی پدرش را دید صدای گریه‌اش بلند شد و رسول خدا(ص) محزون شد و گریه نمود و دخترش را در روز یکشنبه به خانه‌اش برد و آثار کتک را در بدن ام کلثوم مشاهده نمود. عثمان شب‌ها را با کنیزش به سر برد و دختر رسول خدا(ص) روز چهارشنبه از دنیا رفت.

فاطمه(س) و زنان مؤمنین به دستور رسول خدا(ص) در تشییع جنازه وی شرکت کردند و عثمان نیز به تشییع جنازه آمد. پیامبر(ص) تا عثمان را دید، فرمود: هر کس شب گذشته با همسرش یا با کنیزش نزدیکی کرده دنبال جنازه نیاید. پیامبر(ص) سه بار این حرف را تکرار کرد ولی عثمان برنگشت. پیامبر(ص) مرتبه چهارم فرمود: اگر برنگردد نامش را می‌گویم. عثماندست روی شکم خود گذاشت و به عبد خود تکیه نمود و گفت: یا رسول‌الله من شکم درد دارم اگر اذن بدهی من برگردم. فرمود برگرد. پیامبر(ص) به همراه فاطمه(س) و زنان مؤمنین و مهاجرین بر جنازه دخترش نماز خواند»[۸]. ام کلثوم در شعبان سال نهم هجرت از دنیا رفت[۹]، "اسماء بنت عمیس" و صفیه دختر عبدالمطلب و زنان انصار از جمله ام عطیه و لیلی بنت قانف الثقفیه او را غسل دادند. علی(ع) با فضل بن عباس و اسامة بن زید وارد قبر شده و او را به خاک سپردند[۱۰].[۱۱]

منابع

پانویس

  1. قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵.
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۸۴.
  3. ر.ک: علی‌زاده، فرهاد، مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۴۵.
  4. ر.ک: محمدزاده، حبیب، رقیه و ام‌کلثوم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۸۸؛ تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۳۶.
  5. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰-۳۱.
  6. تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۹۱.
  7. ر.ک: علی‌زاده، فرهاد، مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۴۵.
  8. فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۵۱-۲۵۳.
  9. تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط، ص۴۵.
  10. الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ص۸۸.
  11. ر.ک: علی‌زاده، فرهاد، مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷؛ محمدزاده، حبیب، رقیه و ام‌کلثوم، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱، ص۳۸۸-۳۸۹؛ تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۱۳۶.