تزکیه در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'محرز' به 'محرز') |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
== جایگاه تزکیه == | == جایگاه تزکیه == | ||
از راههای [[اثبات]] موضوع در [[دعاوی]]، بیّنه، یعنی شهادت دو مرد [[عادل]] است که [[حاکم]] با استناد به آن میتواند [[حکم]] صادر کند. در [[شاهد]]، عدالت شرط است؛ از اینرو، اگر عدالت [[شاهد]] برای [[حاکم]] | از راههای [[اثبات]] موضوع در [[دعاوی]]، بیّنه، یعنی شهادت دو مرد [[عادل]] است که [[حاکم]] با استناد به آن میتواند [[حکم]] صادر کند. در [[شاهد]]، عدالت شرط است؛ از اینرو، اگر عدالت [[شاهد]] برای [[حاکم]] محرز نباشد باید از آن فحص کند. البتّه ـ بنابر قول برخی قدما ـ در صورت [[علم حاکم]] به [[اسلام]] یا [[ایمان]] شاهد، وی میتواند بدون فحص از [[عدالت]] شاهد به استناد آن [[حکم]] کند. <ref>جواهر الکلام، ج۴۰، ص:۱۱۰ ـ ۱۱۱</ref> | ||
بنابر آنچه گذشت در موارد علم حاکم به عدالت شاهد و نیز ـ بنابر قول به کفایت اسلام یا ایمان شاهد ـ نیازی به [[تزکیه]] نخواهد بود. برخی گفتهاند: اگر منکر، بیّنهای را که مدّعی اقامه کرده تزکیه نماید نیازی به فحص از عدالت [[شهود]] نخواهد بود. <ref>مفتاح الکرامة، ج۲۰، ص:۷۶</ref> | بنابر آنچه گذشت در موارد علم حاکم به عدالت شاهد و نیز ـ بنابر قول به کفایت اسلام یا ایمان شاهد ـ نیازی به [[تزکیه]] نخواهد بود. برخی گفتهاند: اگر منکر، بیّنهای را که مدّعی اقامه کرده تزکیه نماید نیازی به فحص از عدالت [[شهود]] نخواهد بود. <ref>مفتاح الکرامة، ج۲۰، ص:۷۶</ref> |
نسخهٔ ۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۳۳
مقدمه
تزکیه یا به فعل تحقّق میپذیرد یا به قول. اوّل، مانند تزکیه نفس از آنچه مبغوض خدای متعال است و نیز تزکیه مال به پرداخت زکات. دوم یا نسبت به دیگری است ـ که در اصطلاح از آن به تعدیل نیز تعبیر میشود ـ و آن عبارت است از شهادت بر عدالت بیّنه و یا نسبت به خود است که همان خود ستایی خویش میباشد.
تزکیه نفس به معنای نخست که از آن به جهاد اکبر تعبیر میشود از اهمّ واجبات[۱]؛ بلکه هدف غایی از انزال کتب آسمانی، بهویژه قرآن کریم و ارسال پیامبران، بخصوص خاتم انبیا، حضرت محمد (ص) است ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۲]، ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۳]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۴] و دعوت به آن از برجستهترین مصادیق دعوت انبیا و جانشینان ایشان به شمار میرود. [۵] در قرآن کریم ثمره تزکیه، رستگاری و فلاح بیان شده است ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۶]
تزکیه به معنای دوم بدون غرض عقلایی امری مذموم و در قرآن از آن نهی شده است؛ ﴿الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى﴾[۷] لکن با غرض عقلایی همچون بیان فضائل و کمالات خویش به منظور معرفی و شناساندن خود به مردم تا از وجود او انتفاع برند، امری لازم است؛ چنانکه سیره انبیا و اولیا چنین بوده است. خداوند سفیران خود را برای تزکیه نفوس خلق و هدایت آنان فرستاده است. بهرهمندی مردم از ایشان منوط به شناختن آنان، و شناختن آنان متوقّف بر معرفی ایشان از سوی خود آنان است. [۸]
جایگاه تزکیه
از راههای اثبات موضوع در دعاوی، بیّنه، یعنی شهادت دو مرد عادل است که حاکم با استناد به آن میتواند حکم صادر کند. در شاهد، عدالت شرط است؛ از اینرو، اگر عدالت شاهد برای حاکم محرز نباشد باید از آن فحص کند. البتّه ـ بنابر قول برخی قدما ـ در صورت علم حاکم به اسلام یا ایمان شاهد، وی میتواند بدون فحص از عدالت شاهد به استناد آن حکم کند. [۹]
بنابر آنچه گذشت در موارد علم حاکم به عدالت شاهد و نیز ـ بنابر قول به کفایت اسلام یا ایمان شاهد ـ نیازی به تزکیه نخواهد بود. برخی گفتهاند: اگر منکر، بیّنهای را که مدّعی اقامه کرده تزکیه نماید نیازی به فحص از عدالت شهود نخواهد بود. [۱۰]
شرایط تزکیه کننده
اموری که در پذیرش بیّنه معتبر است در قبول تزکیه مزَکّی نیز معتبر است. این امور عبارتند از: عدالت، مرد بودن ـ بنابر قول به عدم پذیرش شهادت زنان جز در موارد خاص ـ کمتر از دو نفر نبودن و متّهم نبودن.
علاوه بر شرایط یاد شده، علم داشتن به شرایط جرح و تعدیل و آنچه موجب خروج از عدالت میگردد [۱۱] و سابقه آشنایی و معاشرت با شهود در حدّی که موجب علم به عدالت ایشان گردد نیز شرط است. [۱۲] البتّه اگر مزکّی از راه شیاعِ علمآور به عدالت شهود علم پیدا کند با استناد به آن میتواند آنان را تزکیه نماید. [۱۳] برخی، شنخت نَسَب شاهد و نیز دو طرف دعوا را در تزکیه کننده شرط دانستهاند. [۱۴]
چگونگی تزکیه
در شهادت به عدالت بنابر مشهور ذکر اسباب تعدیل به تفصیل شرط نیست؛ بلکه شهادت به گونه مطلق کفایت میکند، مانند اینکه بگوید: این شخص عادل است. [۱۵] برخی گفتهاند: صرف شهادت به عدالت کافی نیست، بلکه باید عنوان «مقبول الشهاده» به آن ضمیمه گردد و مثلا بگوید: «این شخص، عادل و شهادتش پذیرفته است» این قول به اکثر فقها نسبت داده شده است. [۱۶] برخی دیگر گفتهاند: یکی از این دو عبارت باید گفته شود: «این شخص، عادل است؛ چه به نفع من شهادت دهد یا به ضرر من». یا «این فرد، عادل و شهادتش پذیرفته است» [۱۷].[۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۵، ص:۱۶۱ ـ ۳۸۳ (ابواب جهادالنفس)
- ↑ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی میآموزد و به آنها پاکیزگی میبخشد، برانگیز! بیگمان تویی که پیروزمند فرزانهای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ «آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز میفروشند، در جهان واپسین بیبهرهاند و خداوند با آنان سخن نمیگوید و در روز رستخیز به آنان نمینگرد و آنان را پاکیزه نمیدارد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۷۷.
- ↑ مهذب الاحکام، ج۱۵، ص:۲۶۹ ـ ۲۷۰
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «همانان که از گناهان بزرگ و کارهای زشت- مگر گناهان کوچک- پرهیز میکنند، بیگمان پروردگارت را آمرزشی گسترده است، او آن هنگام که شما را از زمین پدید آورد و آن هنگام که شما جنینهایی در شکم مادرانتان بودید به شما داناتر بود پس خود را به پاکی نستایید که او ب» سوره نجم، آیه ۳۲.
- ↑ التحفة السنیة، ص:۱۴۹؛ زبدة البیان، ص:۵۰۸.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۰، ص:۱۱۰ ـ ۱۱۱
- ↑ مفتاح الکرامة، ج۲۰، ص:۷۶
- ↑ مستند الشیعة، ج۱۸، ص: ۲۱۲؛ مفتاح الکرامة، ج۲۰، ص: ۷۷
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۰، ص: ۱۱۶.
- ↑ مستند الشیعة، ج۱۸، ص: ۲۱۳؛ مهذب الاحکام، ج۲۷، ص: ۹۴ ـ ۹۵.
- ↑ مسالک الافهام، ج۱۳، ص: ۴۰۶.
- ↑ مستند الشیعة، ج۱۸، ص: ۲۱۳.
- ↑ مفتاح الکرامة، ج۲۰، ص: ۸۱ ـ ۸۲.
- ↑ تحریر الاحکام، ج۵، ص: ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
- ↑ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، صفحه ۴۵۸-۴۶۰.