علم غیب معصوم: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
چند ماه پس از [[شهادت]] امیرالمؤمنین{{ع}} معاویه به حکومت رسید. او مردی [[شکمباره]] بود. [[پیامبر]] روزی به دنبال معاویه فرستادند، ولی او در حال [[غذا خوردن]] بود و پاسخ پیامبر را نداد. حضرت دوباره پیکی به سوی او فرستادند و او [[اجابت]] نکرد. بعد از سومین بار حضرت او را [[نفرین]] نمودند و فرمودند «خداوندا شکم او را [[سیر]] نکن»<ref>ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص۵۵.</ref> پس از آن معاویه فراوان میخورد و میگفت: «مللت و ما اشبعت؛ خسته شدم ولی سیر نشدم»<ref>دشتی، محمد، شرح نهج البلاغه، ص۱۰۹.</ref> لذا صفات گلوگشاد و شکمگنده در مورد اوست<ref>محمد رضا شاهرودی|شاهرودی، محمد رضا، محمد امین تفضلی|تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه (مقاله)|علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲ .</ref>. | چند ماه پس از [[شهادت]] امیرالمؤمنین{{ع}} معاویه به حکومت رسید. او مردی [[شکمباره]] بود. [[پیامبر]] روزی به دنبال معاویه فرستادند، ولی او در حال [[غذا خوردن]] بود و پاسخ پیامبر را نداد. حضرت دوباره پیکی به سوی او فرستادند و او [[اجابت]] نکرد. بعد از سومین بار حضرت او را [[نفرین]] نمودند و فرمودند «خداوندا شکم او را [[سیر]] نکن»<ref>ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص۵۵.</ref> پس از آن معاویه فراوان میخورد و میگفت: «مللت و ما اشبعت؛ خسته شدم ولی سیر نشدم»<ref>دشتی، محمد، شرح نهج البلاغه، ص۱۰۹.</ref> لذا صفات گلوگشاد و شکمگنده در مورد اوست<ref>محمد رضا شاهرودی|شاهرودی، محمد رضا، محمد امین تفضلی|تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه (مقاله)|علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲ .</ref>. | ||
=== پیشگویی[[امر]] به لعن ایشان === | === پیشگویی [[امر]] به لعن ایشان === | ||
حضرت امیر{{ع}} قبل از دستیابی معاویه به حکومت برخی اقدامات او را [[پیشگویی]] نمودند. مثلاً فرمودند: «به زودى این شخص شما را به بیزارى و بدگویى به من وا میدارد. مرا [[بدگویی]] کنید،؛ چراکه این بدگویی مایۀ [[علوّ]] من است و سبب [[نجات]] شما هم میشود. اما هرگز از من بیزارى نجویید؛ زیرا من به [[فطرت]] [[توحید]]، [[تولد]] یافتهام و به ایمان و [[مهاجرت]] از دیگران [[سبقت]] دارم»<ref>[[سید رضی|سید رضی، محمد بن حسین]]، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۹۲.</ref>. | حضرت امیر{{ع}} قبل از دستیابی معاویه به حکومت برخی اقدامات او را [[پیشگویی]] نمودند. مثلاً فرمودند: «به زودى این شخص شما را به بیزارى و بدگویى به من وا میدارد. مرا [[بدگویی]] کنید،؛ چراکه این بدگویی مایۀ [[علوّ]] من است و سبب [[نجات]] شما هم میشود. اما هرگز از من بیزارى نجویید؛ زیرا من به [[فطرت]] [[توحید]]، [[تولد]] یافتهام و به ایمان و [[مهاجرت]] از دیگران [[سبقت]] دارم»<ref>[[سید رضی|سید رضی، محمد بن حسین]]، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۹۲.</ref>. | ||
نسخهٔ ۱۷ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۰۴
معناشناسی
علم در لغت در برابر جهل به کار میرود و علم به یک شیء سبب میشود تا انسان، آن را از غیر آن بازشناسد[۱]. و غیب هر آن چیزی است که از انسان پنهان باشد، چه از جهت زمان مانند امور گذشته و آینده، چه از جهت مکان مانند آنچه در زمان حال است ولی در مکانی است دور از انسان و حواس پنجگانه آن را درک نمیکند، یا از جهت آنکه خود به خود مخفی است، مانند مطالبی که به قوۀ فکر و تأمل هم حاصل نمیگردد[۲].[۳]
در قرآن کریم، لفظ غیب بر حوادث گذشته و آینده اطلاق شده است. مثلاً پس از بیان داستان حضرت نوح میفرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ﴾[۴] که از گذشته اخبار شده است. در آیۀ ﴿أَفَرَأَيْتَ الَّذي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالاً وَ وَلَدا * أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا﴾[۵]، غیب به آینده اطلاق شده است و در آیۀ ﴿ارْجِعُوا إِلى أَبيكُمْ فَقُولُوا يا أَبانا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما كُنَّا لِلْغَيْبِ حافِظين﴾[۶] غیب برای اموری به کار رفته که در زمان حال اتفاق افتاده است، ولی از حواس پنجگانه غایب میباشد[۷].[۸]
خبرهای غیبی امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه
در کتاب نهج البلاغه تعدادی از اخبار غیبی امیر المؤمنین(ع) بیان شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
جنگ نهروان
هنگامی که حضرت علی(ع) تصمیم گرفتند به جنگ با خوارج بروند، اصحاب به ایشان عرضه داشتند که آنها از پل عبور کردهاند، حضرت در پاسخِ به ایشان، سه پیشگویی بیان نمودند: «مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَ اللَّهِ لَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا یَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»[۹] ابتدا فرمودند که خوارج از پل عبور نکردهاند و بعد بیان میدارند که از سپاه ایشان بیش از ده نفر کشته نخواهد شد و از سپاه دشمن نیز بیش از ده نفر زنده نخواهد ماند. تاریخ نیز بیان میدارد با اینکه به تواتر به حضرت خبر دادند که لشکر از نهر گذشتهاند، حضرت آن را انکار نمودند و سرانجام همان شد که حضرت فرموده بودند و سپاه خوارج قبل از نهر، از بین رفتند[۱۰] و همانطور که حضرت بیان فرمودند تعداد شهدای لشکر امام(ع) بیش از ده نفر نشد و از خوارج بیش از ده نفر زنده نماندند[۱۱].[۱۲]
عدم هلاکت تمام خوارج
وقتی خوارج کشته شدند به حضرت خبر دادند که تمام آنها به هلاکت رسیدهاند. حضرت فرمودند: «به خدا سوگند اینگونه نیست و همۀ آنها از بین نرفتهاند. آنها نطفههایی هستند که در اصلاب مردان و رحم زنان قرار دارند. هرگاه شاخی از سر آنان برآید، قطع میشود تا اینکه آخرین آنها به دزدی روی آورند[۱۳]. همین طور هم شد: دعوت خوارج رو به اضمحلال گذاشت، یاران آن از بین رفتند سرانجامشان به راهزنی رسیده و متظاهر به فسق شدند تا اینکه امر ایشان به دست ولید بن طریف شیبانی افتاد و رشید بن مهدی ـ حاکم وقت ـ کسی به سراغ او فرستاد و سرش را جدا کرد. سپس آنها در ایام متوکل خروج کرده، به راهزنی مشغول شده و راهها را ناامن مینمودند[۱۴].[۱۵]
کلام حضرت در مورد مروان
مروان حکم در جنگ جمل اسیر شد، او حسنین(ع) را شفیع قرار داد، و ایشان نزد پدرشان شفاعت او را کردند؛ لذا حضرت او را آزاد کرد. سپس از پدر پرسیدند که آیا او با شما بیعت میکند؟ حضرت فرمودند: آیا بعد از مرگ عثمان با من بیعت نکرد؟! من به بیعت او نیازی ندارم، دست او دست یهودی است و به نیرنگ و خدعه عادت دارد، اگر هم بیعت نماید به وقتش خواهد شکست، بعد حضرت چند نکته از عالم غیب بیان میدارند و میفرمایند: أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ، وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ، وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ یَوْماً أَحْمَر؛ مروان حکومتی خواهد داشت به اندازهای که سگ بینیاش را بلیسد و فرزندان چهارگانهای خواهد داشت که روزگار مردم را سرخ خواهند کرد»[۱۶].
مروان مدتی بعد از یزید به حکومت رسید و آنگونه که امیرالمؤمنین پیشگویی فرموده بودند، به شهادت تاریخ، حکومت او کمتر از ده ماه به پایان رسید[۱۷]. او بعد از آنکه به اوضاع مسلط شد برای عبدالملک و عبدالعزیز به ولایتعهدی بیعت گرفت[۱۸].[۱۹]
بعد از مروان پسرش عبدالملک به حکومت رسید، او نخستین خلیفۀ بخیل بود و از شدت بخل به او "رشح الحجارة" میگفتند. نخستین کسی بود که مردم را از امر به معروف باز داشت و گفت: هر کس مرا به تقوای خدا بخواند گردن او را خواهم زد! او حجاج بن یوسف ثقفی خون خوار را بر مردم مسلط کرد. حجاج به دستور او کعبه را به منجنیق بست و عدۀ بسیاری را گردن زد. کار عبدالملک به جایی رسید که به یکی از دوستانش گفت: از انجام کار خیر، خوشحال نمیشوم و از انجام کار بد ناراحت نمیگردم. در پاسخ به او گفت «الآن تكامل فیك موت القلب» بشر بن مروان نیز حاکم کوفه شد. بشر ملازم شراب بود و به آن اعتیاد پیدا کرده بود و مردم میدانستند که او شراب را رها نخواهد کرد. بشر زمانی که مست میکرد، میگفت «خضّبوا یدیّ» دو دست مرا (به خون) خضاب کنید. و میگفت سر عبیدالله بن أبی بكرة را برای من بیاورید. عبدالعزیز بن مروان هم حاکم مصر شد. پیشگویی امیرالمؤمنین(ع) در مورد چهار فرزند مروان نیز به حقیقت پیوست[۲۰].
پیشگوییِ به حکومت رسیدن معاویه
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومت خود، ضمن خطبهای حکومت یافتن معاویه را پیشگویی نمودند و فرمودند: به زودى بعد از من مردى گلوگشاد و شكمگنده بر شما مسلط مىشود، او هر چه دستش رسد حریصانه مىبلعد و به دنبال نایافته مىگردد. او را بکشید، در حالیکه میدانم این کار را نخواهید کرد[۲۱].
چند ماه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) معاویه به حکومت رسید. او مردی شکمباره بود. پیامبر روزی به دنبال معاویه فرستادند، ولی او در حال غذا خوردن بود و پاسخ پیامبر را نداد. حضرت دوباره پیکی به سوی او فرستادند و او اجابت نکرد. بعد از سومین بار حضرت او را نفرین نمودند و فرمودند «خداوندا شکم او را سیر نکن»[۲۲] پس از آن معاویه فراوان میخورد و میگفت: «مللت و ما اشبعت؛ خسته شدم ولی سیر نشدم»[۲۳] لذا صفات گلوگشاد و شکمگنده در مورد اوست[۲۴].
پیشگویی امر به لعن ایشان
حضرت امیر(ع) قبل از دستیابی معاویه به حکومت برخی اقدامات او را پیشگویی نمودند. مثلاً فرمودند: «به زودى این شخص شما را به بیزارى و بدگویى به من وا میدارد. مرا بدگویی کنید،؛ چراکه این بدگویی مایۀ علوّ من است و سبب نجات شما هم میشود. اما هرگز از من بیزارى نجویید؛ زیرا من به فطرت توحید، تولد یافتهام و به ایمان و مهاجرت از دیگران سبقت دارم»[۲۵].
همینطور هم شد. امر به لعن امیرالمؤمنین(ع) نمود. به دستور او سالها بر منبرها برادر رسول خدا را لعن میکردند ابن ابی الحدید مینویسد: این امر آنقدر ادامه یافت تا گروهی از بنیامیه نزد معاویه آمدند و گفتند: تو بدانچه میخواستی رسیدی، آیا از لعن این مرد سیر نشدی! گفت: آنقدر به لعن او ادامه میدهم تا کودکان با آن بزرگ شوند و بزرگان بدان پیر![۲۶].[۲۷]
امیرالمؤمنین(ع) و روایات غیب داشتن ایشان
علاوه بر پیشگوییهای امیرالمؤمنین(ع) برخی از روایات هم علم غیب ایشان را اثبات میکنند مانند:
- جملۀ سلونی قبل أن تفقدونی و اینکه علم در سینۀ من مالامال است و از من سؤال کنید تا شما را پاسخ گویم و یا اینکه: اى مردم! قبل از آنكه مرا از دست بدهید، بپرسید كه من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمین میدانم، پیش از آنكه فتنه، چون شترى بىصاحب گام بردارد، و مهار خود را پایمال كند و مردم را بیازارد و صاحبان عقل و خرد را حیران نماید»[۲۸]. از این جملات حضرت بر میآید که دربارۀ هر چیزی از این زمان تا روز قیامت، از من بپرسید، به شما در مورد آن خبر خواهم داد و این عبارت دیگری از داشتن علم غیب است[۲۹].
- در خطبة دیگری فرمودهاند: «سوگند به خدا اگر بخواهم خبر دهم هر مردى از شما را كه از كجا آمده و به كجا میرود و جمیع احوال او را بیان كنم مىتوانم، ولى میترسم درباره من به رسول خدا(ص) كافر شوید. آگاه باشید! من به خواص اصحاب خود كه كفر و غلوّ در او راه نخواهد یافت، این اخبار را خواهم رساند، و سوگند به خدا كه پیغمبر اكرم را به حقّ و راستى فرستاده و او را بر خلائق برگزیده، نمىگویم مگر به راستی و رهایى آنكه نجات مىیابد و عاقبت امر خلافت را به من خبر داده است، و چیزى باقى نگذاشته كه بر سرم بگذرد مگر آنكه آن را در دو گوشم فرو برده و به من رسانیده[۳۰]. حضرت در این خطبه تصریح مینمایند که علم غیب داشته و بر امور واقف هستند.
- مطلب دیگری که علم غیب امیرالمؤمنین(ع) را اثبات میکند، آگاهی ایشان به علوم قرآن است. به ادعای خود قرآن کریم، علم همه چیز در قرآن بیان شده است[۳۱] حضرت عالم بدان علوماند؛ لذا عالم به غیب نیز میباشند. حضرتش در این باره میفرمایند: «قرآن را به نطق در آورید ولی او سخن نمیگوید. ولی من به شما از آن خبر میدهم. آگاه باشید که در آن، علمِ آنچه آمده و خواهد آمد، دوای بیماریتان و نظم آنچه بین شماست در آن وجود دارد»[۳۲]. طبق این کلام حضرت، تمام علوم در قرآن کریم وجود دارد و حضرت نیز به تمام آن آگاه است؛ لذا عالم بر غیب هستند.
- در روایتی دیگر، حضرت علت بیان نکردن علوم خود را توضیح داده، میفرمایند: «در سینۀ من دانش فراوان است، اگر براى آن یاد گیرندگانى مىیافتم آن را بیان مینمودم، آرى یافتم كسى را كه خوب میفهمید و لكن به او اطمینان نداشتم؛ زیرا با دین، دنیا را پسانداز مىكرد، به وسیله نعمتهاى الهى بر مردم فخر میفروخت و به حجّت علم بر اولیاء پروردگار بزرگى مینمود»[۳۳].[۳۴]
نتیجهگیری
بر خلاف آنچه عدهای پنداشتهاند امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه به علم غیب خود اشاره ننمودهاند، ایشان به چند طریق بهاین نکته پرداختهاند:
- در نهج البلاغه پیشگوییهایی وجود دارد که تاریخ، شاهد وقوع آنهاست.
- مواردی که امیرالمؤمنین(ع) خود به طور مستقیم ادعای آگاهی از غیب را نمودهاند.
- همین ادعا به صورت غیرمستقیم، بدان معنی که گاهی بیان فرمودهاند که علم به غیب دارند و گاهی خود را دارای علوم پیامبراکرم(ص) میدانند. و چون بر اساس آیات و روایات، پیامبر اکرم دارای علم غیباند، وصی ایشان نیز دارای علم غیب میباشند[۳۵].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۲۸.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۳، ص۱۱۱.
- ↑ شاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲.
- ↑ سورۀ هود، آیۀ ۴۹.
- ↑ «آیا دیدى آن کسی را كه به آیات ما کفر ورزید و گفت قطعا به من مال و فرزند [بسیار] داده خواهد شد* آیا بر غیب آگاه شده یا از [خدای] رحمان عهدی گرفته است» سورۀ مریم، آیۀ ۷۷ و ۷۸.
- ↑ «پیش پدرتان بازگردید و بگویید اى پدر پسرت دزدى کرده و ما جز آنچه میدانیم گواهى نمیدهیم و ما نگهبان غیب نبودیم» سورۀ یوسف، آیۀ ۸۱.
- ↑ نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص۳۲.
- ↑ شاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲.
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۹۳.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، ج ۲، ص۴۰۵.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۴۰.
- ↑ محمد رضا شاهرودی|شاهرودی، محمد رضا، محمد امین تفضلی|تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲.
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۹۳.
- ↑ نادم، محمد حسن، علم امام، ص۶۲۰.
- ↑ محمد رضا شاهرودیشاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲.
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۱۰۲.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، ج ۳، ص۸۹ و....
- ↑ تاریخ الطبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج ۵، ص۶۱۰.
- ↑ شاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲.
- ↑ شاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲.
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۹۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص۵۵.
- ↑ دشتی، محمد، شرح نهج البلاغه، ص۱۰۹.
- ↑ محمد رضا شاهرودی|شاهرودی، محمد رضا، محمد امین تفضلی|تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه (مقاله)|علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲ .
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۹۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج ۴، ص۵.
- ↑ شاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲ .
- ↑ سید رضی|سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۲۸۰.
- ↑ اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۵۶.
- ↑ فیضالاسلام، علینقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص۵۶۵ .
- ↑ سورۀ انعام، آیۀ ۵۹.
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۲۲۳.
- ↑ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، شرح صبحی صالح، ص۴۹۵.
- ↑ شاهرودی، محمد رضا، تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲ .
- ↑ محمد رضا شاهرودی|شاهرودی، محمد رضا، محمد امین تفضلی|تفضلی، محمد امین، علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه (مقاله)|علم غیب امیرالمؤمنین با تأکید بر نهج البلاغه، فصلنامه تخصّصى مطالعات قرآن و حدیث سفینه، ش ۴۴، ص۳۹ ـ ۵۲ .