انسان در اخلاق اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'نادرست' به 'نادرست') |
|||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
*همانگونه که در [[وصف]] وجود [[مبارک]] [[حضرت ولی عصر]]{{ع}} میخوانیم:"بمبارکی وجود اوست که دیگر موجودات روزی میگیرند، و به واسطه وجود اوست که [[زمین]] و [[آسمان]] پابرجایند" <ref>{{متن حدیث| بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}؛ مشارق أنوار الیقین، ص ۱۵۷.</ref>. | *همانگونه که در [[وصف]] وجود [[مبارک]] [[حضرت ولی عصر]]{{ع}} میخوانیم:"بمبارکی وجود اوست که دیگر موجودات روزی میگیرند، و به واسطه وجود اوست که [[زمین]] و [[آسمان]] پابرجایند" <ref>{{متن حدیث| بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ}}؛ مشارق أنوار الیقین، ص ۱۵۷.</ref>. | ||
*اکنون، چون کسی این وسائل را فراهم نموده بویژه دست تمسّک در دامن وسائط [[فیض]] [[حضرت حق]] زند وکمال را از ائمّه هدی درخواست نماید؛ [[امید]] است که در اندک مدّتی چنان راه پیماید که بتواند در شمار کاملان روزگار قرار گیرد. بمنِّه وکرمه!-<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۱۰۹-۱۱۰.</ref>. | *اکنون، چون کسی این وسائل را فراهم نموده بویژه دست تمسّک در دامن وسائط [[فیض]] [[حضرت حق]] زند وکمال را از ائمّه هدی درخواست نماید؛ [[امید]] است که در اندک مدّتی چنان راه پیماید که بتواند در شمار کاملان روزگار قرار گیرد. بمنِّه وکرمه!-<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۱ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۱، ص ۱۰۹-۱۱۰.</ref>. | ||
== | ==مبانی [[انسانشناسی]]== | ||
*تعریف هر شخص یا [[مکتب]] از [[انسان]]، تواناییها و استعدادهای او، [[جایگاه]] او در [[نظام هستی]] و مبدأ و منتهای [[عمر]] او، در ترسیم و تشکیل [[نظام اخلاقی]] او تأثیرگذار است؛ بنابراین برای [[درک]] صحیح [[نظام اخلاق اسلامی]] لازم است [[انسان]] را از دیدگاه [[اسلام]] بازشناسی کنیم. | |||
*ویژگیهای [[انسان]] از دیدگاه [[مکتب اسلام]] در انسانشناسی [[اسلامی]] که یکی از پایهها و مبانی [[نظام اخلاق اسلامی]] را تشکیل میدهد، شش اصل به طور خاص مورد توجه قرار گرفته است: | |||
#[[انسان]] موجودی دو بُعدی است. وجود [[انسان]] در [[جسم]] خلاصه نمیشود. بخش اصلی وجود [[انسان]] که عنصری شریفتر و مرتبهای والاتر دارد - به نام [[روح]] - از دایره [[جسم]] و جسمانیات خارج است؛ | |||
#[[عمر انسان]] محدود به [[زندگی دنیا]] نیست، [[دنیا]] دورهای کوتاه از [[زندگی]] ماست که در مقایسه با طول [[عمر انسان]] در [[عالم هستی]]، به توقف کوتاه مسافری خسته در طول راه میماند؛ | |||
#[[انسان]] موجودی هدفمند است و در تمام [[زندگی]] خود هدفی والا را دنبال میکند؛ | |||
#تلاش [[انسان]] در [[سرنوشت]] او مؤثر است؛ | |||
#[[انسان]] موجودی مختار است و میتواند [[سرنوشت]] خود را بسازد و [[تغییر]] دهد؛ | |||
#[[انسان]] موجودی تغییرپذیر است<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۴
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل انسان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
انسان چیست؟
- "حقیقت چیستیِ" انسان، کاملاً مجهول بوده جز از خالق او، هیچکس را از آن آگاهی نیست. از همین روست که شناخت او و کشف هویّتش، از دیرباز موضوع بسیاری از علوم قرار گرفته دانشمندان سر در پی شناخت او نهادهاند.
- ما در اینجا اندکی در این زمینه، از دیدگاه دانش اخلاق به سخن خواهیم پرداخت؛ و برپایه آیات قرآن کریم، توضیحی پیرامون برخی از زوایای او ارائه مینمائیم[۱].
- به شهادت قرآن کریم، انسان خلاصه عالم هستی و چکیده آن است. از همین روست که تمامی محاسن عالم وجود، به یکمرتبه در او پدیدار شده است[۲].
- در رابطه با انسان، این امور را بخوبی میتوان از قرآن کریم استخراج نمود:
- آدمی خلیفه و جانشین خداوند در زمین است: حضرت حق در این زمینه میفرماید: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۳]
- آدمی مظهر تمامی اسماء و صفات اوست: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا﴾[۴]
- آدمی روح حضرت حق را در خود نهفته دارد: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[۵].
- فرشتگان به آدمی سجده میکنند: ﴿فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[۶]
- آدمی امانتدار حضرت حق در میان تمامی موجودات است: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۷]. گویا مراد از "امانت" در این آیه، همان قلب آدمی است که عرش الهی بوده، نشان دهنده عالیترین و شریفترین مراتب انسانی است[۸].
- بر این اساس، رتبت والای انسان در عالم هستی بخوبی به نمایش در میآید. این رتبت، از پس تهذیب نفس چنان فزونی میگیرد، که سرانجام بدانجا رسد که خود آدمی نیز از تصوّر آن ناتوان شود: ﴿فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[۹][۱۰].
هدف از آفرینش انسان چه بوده است؟
- این سؤال در شمار سوالاتی است، که ارائه پاسخی برای آن سخت مشکل بوده؛ از همین رو مجادلات فراوانی را در تاریخ اندیشه انسانی پدید آورده است. ما در اینجا به برخی از آیات قرآن کریم که پاسخ این پرسش را بیان مینماید، اشاره میکنیم:
- به شهادت قرآن کریم، تمامی عالم هستی برای آدمی خلق شده -: ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾[۱۱] -؛ و او خود برای عبادت حضرت حق آفریده شده است: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۲]. گویا مراد از این آیه، رسیدن آدمی به مقام عبودیّت است؛ از اینرو امام(ع) جمله "تا عبادت کنند" را به معنای: "تا به معرفت نائل آیند"، تفسیر فرمودهاند[۱۳][۱۴].
- در آیاتی دیگر، سِرّ آفرینش آدمی را، رسیدن به مقام قرب الهی بیان مینماید: ﴿فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ﴾[۱۵]
- دستهای دیگر از آیات الهی، آفرینش او را برای طلب کمال و گام نهادن در مسیر سلوک بر شمرده است: ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾[۱۶]
- رسیدن به مقام لقاء الهی نیز، در شمار اهداف آفرینش دانسته شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۱۷]
- پارهای دیگر از آیات قرآن کریم نیز، بر آنست که آدمی بواسطه رحمت الهی و برای ظهور آن رحمت در عالم هستی، پدید آمده است: ﴿إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ﴾[۱۸]
- رسیدن به برترین مراتب نزدیکی رتبی به حضرت حق نیز، در همین شمار است: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾[۱۹]
- وگاه نازپرورده حضرت حق بودن و ویژه همو قرار گرفتن، در شمار این علل دانسته شده است: ﴿وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴾[۲۰][۲۱].
- جستجوی در قرآن کریم، بخوبی مضمون حدیث قدسی: "همه عالم را برای تو، و تو را برای خود آفریدم"[۲۲] را، نشان میدهد.
- پُر واضح است که با تتبّع در این کتاب الهی، به اهدافی دیگر نیز در زمینه آفرینش انسان دست مییابیم[۲۳].
- تذکّر نکتهای سخت مهم، در اینجا ضروری است؛ و آن اینکه: آنچه در این سطور بیان شد، در شمار "اهداف آفرینش آدمی" است. پُر واضح است که این، بدان معنی نیست که یکایک آدمیان هدف از آفرینش خود را محقّق کرده به این اهداف رسیده باشند؛ بلکه ممکن است که در هر روزگاری، تنها یک یا چند تن به شماری از اهداف عالیِ آفرینش نائل شده بخش عمدهای از مردمان، از این اهداف باز مانند.
- کوتاه سخن آنکه: هدف از خلقت دو جهان - عالم تکوین / مادّه، عالم تشریع / دین -، انسان؛ و هدف از آفرینش انسان، تنها حضرت حق بوده است.
- پُر واضح است که این هدف، هدفی سخت ارجمند است، که میسزد آدمی بدان فخر کرده سر عزّت بر فلک نهم ساید[۲۴].
همسانی آیات ویژه انسان
- آیاتی که به مدح او میپردازد، و حتّی او را برترین موجود هستی معرفی میفرماید. نمونه را میتوان به این آیه اشاره کرد: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[۲۵]
- و آیاتی که به مذمّت او پرداخته؛ بگونهای که در این آیه: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ...﴾[۲۶]؛ او را در زیان دائم دانسته است.
- با نظر به آیات گروه اوّل، میتوان انسان را فطرتاً نیکبخت دانست؛ و با نظر به آیات گروه دوّم، میتوان او را ذاتاً بدبخت شمرد. این دو نظر به تنهائی امّا ناقص بوده، نمیتواند تکلیف این موجود ویژه را روشن نماید. از اینرو با یک نظر جامع نگر میتوان گفت که: آدمی از نظر بُعد روحانی خود سخت نیکبخت است : ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۲۷]؛ و از نظر بُعد جسمانی و مادّی خود، سخت بدبخت : ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي﴾[۲۸][۲۹].
- این نظرگاه جامع، در برخی از آیات قرانی نیز مورد اشاره واقع شده است. به عنوان نمونه، در این آیه به هر دو بُعد او اینگونه اشاره شده است: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ﴾[۳۰]
- حال اگر توفیق الهی دستگیر انسان شده او را به سوی مدارج کمال رهسپار سازد، بُعد مادّی او همچون براق تیزتک، او را به معراج حقائق برده از فضائل بیشماری بهرهمند میسازد؛ از همین روست که در بسیاری از آیاتی که به مذمّت انسان پرداخته، بلافاصله با عباراتی نظیر: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[۳۱]، سالکان مسیر قرب را استثنا فرموده از مذمّت آنان چشم پوشیده است؛
- در مقابل اینان امّا، کسانی قرار دارند که با مسلّط نمودن بُعد مادّی بر بعد روحانی خود، به پائینترین درکات ظلمانی این عالم کوچیدهاند. اینان آنچنان در مراتب پست دنیا فرورفتهاند که به تعبیر قرآن کریم، از چهارپایان کر و لال نیز پستتر شدهاند: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۳۲].
- آری! هرچند اراده الهی در سراسر عالم هستی گسترده شده هیچ ذرّهای از ذرّات عالم از تقدیر خاصّ خویش تخطّی نمینماید، امّا آدمی از این میان استثنا شده به او آن توان را بخشیدهاند، که خود مسیر خویش را انتخاب و سر در پی آن نهد: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۳۳][۳۴].
تفاوت میان انسان، فرشته و حیوان
- فرشتگان، تنها از بُعد روحانی برخوردار بوده هیچ بهرهای از بُعد مادّی نمیبرند؛ در مقابل امّا، حیوانات تنها از بُعد مادّی سرشار شده بوئی از بعد معنوی جهان هستی نبردهاند. از اینرو هم فرشته و هم حیوان، تنها از یک بعد تشکیل شده اطّلاعی از بُعد دیگر نخواهند داشت. آیه شریفه: ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾[۳۵]؛ و نیز آنچه جبرائیل در مقابل مقام محمدّی(ص) بر زبان راند: "اگر به اندازه بند انگشتی نزدیک شوم، خواهم سوخت"[۳۶]، نشان از همین تک بُعدی بودن آنان دارد. آدمی امّا - همانگونه که اشاره شد-، از هردو بُعد مادّی و معنوی برخوردار بوده، میتواند در مسیر هر یک گام نهد. از همین روست که او را موضوع علم اخلاق دانسته بواسطه این دانش، مسیر کمال را فراروی او مینهند[۳۷].
نقدی بر یکی از نظریات اساسی دانشمندان اخلاقپژوه
- قوای فکری؛
- قوای شهوانی؛
- قوای غضبی.
- اخلاقپژوهان، برآنند که هریک از این سه قوّه را، دو طرف زیادهروی و کندروی است؛ که اصول رذائل اخلاقی از همین کندروی و تندروی ناشی شده، قرارگرفتن در نقطه اعتدال هریک از این قوا، فضیلت اخلاقی محسوب میشود.
- حدّ وسط و نقطه اعتدال در قوه فکری: حکمت؛
- زیاده روی در آن جُربُزه؛
- کندروی در آن را: بلادت / کندذهنی، نامیدهاند[۳۸].
- نیز حدّ وسط و نقطه اعتدال در قوای شهوانی: عفّت؛
- زیاده روی در آن: شَره؛
- کندروی در آن را: خمودی، نامیدهاند[۳۹].
- حدّ وسط و نقطه اعتدال در قوّه غضبی؛ شجاعت؛
- زیادهروی در آن: تَهَوّر؛
- کندروی در آن را: جُبن / ترس، نامیدهاند[۴۰].
- حال از ترکیب این سه حالت اعتدالی - یعنی حکمت، عفّت و شجاعت -، قوّه چهارمی پدید میآید، که آن را "عدالت" میخوانند.
- اینان، بر آنند که تمامی فضائل از این اصول چهارگانه پدید میآید؛ همانگونه که تمامی رذائل نیز از آن اصول هشتگانه- که در دو سوی افراط و تفریط در فضائل قرار دارند-، بوجود میآید.
- در اینجا، بیش از این به این مطلب نمیپردازیم. خواستاران اینگونه مباحث، میتوانند با مراجعه به آثار گسترده اخلاقیان - همچون "تهذیب الأخلاق" مِسکْوَیْه-، به آن دست یابند[۴۱].
- بر این سخنان امّا، اشکالات بسیاری وارد است. در اینجا تنها به برخی از این اشکالات اشاره میکنیم:
- همانگونه که دیدیم، آدمی از دو بُعد مادّی و معنوی آفریده شده است. بر این اساس، تمامی فضائل و نیکیهای او، از بُعد معنوی او سرچشمه گرفته؛ تمامی رذائل و ناشایسته گیهایش نیز، از بُعد مادّی او نشأت مییابد. از اینرو، نادرست بودن سخن برخی از اخلاقیان که: "عفّت، شجاعت و عدالت را از نتائج نفس امّاره؛ و جُربُزه و بلادت را از آثار نفس ناطقه" دانستهاند، کاملاً واضح میباشد.
- مرتبهای از تمامی فضائل در نفس انسانی نهفته است. این مرتبه پس از آغاز آدمی به سیر و سلوک شرعی، در او قوّت گرفته اندک اندک به مرحله ملکه نزدیک میشود. از اینرو، نظریه حدّ وسط در فضائل را نمیتوان صحیح دانست؛ چه چون این مراتب ضعیف شدّت گیرد، بر حُسن آن افزوده میشود؛ و هر اندازه شدیدتر شود، بیش از پیش نیکو گردیده بر فضائل صاحب خود میافزاید. ضعف این قوا نیز، داستانی همین گونه دارد. چه هریک از این قوای سه گانه، هراندازه که ضعیف شود، باز از فضیلت بودن خود خارج نمیشود، بلکه "فضائلی ضعیف" را تشکیل میدهد؛ از اینرو در طرف ضعف / تفریط آن نیز، نمیتوان آن را رذیلت دانست. از اینرو، سخنان آنان که تهوّر را شجاعت شدید، و ترس را مرتبة ضعیف آن دانستهاند، صحیح نمینماید.
- نفس ناطقه بواسطه ریاضات و مجاهدتهای شرعی، آنچنان قوی میشود، که سرانجام میتواند نفس امّاره را به زیر سلطه خود آورده از زیادهروی و نیز کندروی بازدارد. از این حالت، به "ملکه عدالت" تعبیر میشود؛ که خود دارای مراتبی چند است. بر این اساس، سخن اخلاق پژوهان که از یکی بودن "ملکة عفّت" با "غلبه بر قوّه شهوت" سخن گفتهاند، صحیح نیست؛ چه غلبه بر این قوّه، مقدّمه تحصیل ملکة عفّت است؛ که در آن صورت مبارزه با قوای شهوانی بدون هیچ مشکلی انجام، و آدمی هیچگاه بدام آن باز نخواهد افتاد. در این راستا، سخنْ بسیار است؛ امّا تا به خستگی خواننده نیانجامد، این بخش را در همین جا پایان میدهیم[۴۲].
حرکت ناگزیر آدمی بسوی حضرت حق
- همه اخلاقپژوهان، بر این نکته هم آوایند که: آدمی به ناگزیر روی به سوی حضرت حق دارد. شماری از آیات قرآن کریم نیز به این مسأله اشاره مینماید. به این چند آیه بنگرید: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾[۴۳]؛ ﴿إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى﴾[۴۴]؛ ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى﴾[۴۵]؛ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۴۶].
- در این حرکت امّا، آدمی به براقی نیازمند است تا او را به برترین مدارج آسمان کمال رسانده، در این سیر موفّق نماید. این براق، بُعد مادّی اوست که چون در تسلط نفس ناطقه درآید، مرکبی راهوار برای این حرکت خواهد بود؛ مرکبی که حرکت بدون آن امکان پذیر نخواهد بود. گذشته از آن، آدمی در این مسیر نیازمند به توشه و زاد نیز خواهد بود؛ این توشه، چیزی جز از توبه و بیداری و تقوا نیست: ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى﴾[۴۷][۴۸].
- چراغ شبافروز او در این میانه نیز، قرآن کریم است: ﴿هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[۴۹]؛ ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾[۵۰].
- رفع موانع نیز در موفّقیت در این حرکت کارآمد است و لازم؛ و هیچ مانعی بدتر و زشتتر از رذائل اخلاقی نیست: ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾[۵۱]؛ ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ * وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ﴾[۵۲][۵۳].
- حضرت حق در معرّفی راهنمایان فرموده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۵۴]
- گویا مراد از "امر" در این آیه، افاضات و بخششهای معنویای است که از جانب حضرت حق به بندگان میرسد، تا در حرکت خود پیشتازی کنند و گرمپوئی. در زیارت جامعه کبیره در معرّفی هدایتگران این راه آمده است: "بواسطه شما خداوند آغاز کرد و بواسطه شما به پایان برد، و بواسطه شما باران را نازل مینماید، و بواسطه شما آسمان را از آنکه بدون اجازه او بر زمین افتد باز میدارد، و بواسطه شما غم را برطرف و ضرر را مرتفع میسازد"[۵۵]؛
- همانگونه که در وصف وجود مبارک حضرت ولی عصر(ع) میخوانیم:"بمبارکی وجود اوست که دیگر موجودات روزی میگیرند، و به واسطه وجود اوست که زمین و آسمان پابرجایند" [۵۶].
- اکنون، چون کسی این وسائل را فراهم نموده بویژه دست تمسّک در دامن وسائط فیض حضرت حق زند وکمال را از ائمّه هدی درخواست نماید؛ امید است که در اندک مدّتی چنان راه پیماید که بتواند در شمار کاملان روزگار قرار گیرد. بمنِّه وکرمه!-[۵۷].
مبانی انسانشناسی
- تعریف هر شخص یا مکتب از انسان، تواناییها و استعدادهای او، جایگاه او در نظام هستی و مبدأ و منتهای عمر او، در ترسیم و تشکیل نظام اخلاقی او تأثیرگذار است؛ بنابراین برای درک صحیح نظام اخلاق اسلامی لازم است انسان را از دیدگاه اسلام بازشناسی کنیم.
- ویژگیهای انسان از دیدگاه مکتب اسلام در انسانشناسی اسلامی که یکی از پایهها و مبانی نظام اخلاق اسلامی را تشکیل میدهد، شش اصل به طور خاص مورد توجه قرار گرفته است:
- انسان موجودی دو بُعدی است. وجود انسان در جسم خلاصه نمیشود. بخش اصلی وجود انسان که عنصری شریفتر و مرتبهای والاتر دارد - به نام روح - از دایره جسم و جسمانیات خارج است؛
- عمر انسان محدود به زندگی دنیا نیست، دنیا دورهای کوتاه از زندگی ماست که در مقایسه با طول عمر انسان در عالم هستی، به توقف کوتاه مسافری خسته در طول راه میماند؛
- انسان موجودی هدفمند است و در تمام زندگی خود هدفی والا را دنبال میکند؛
- تلاش انسان در سرنوشت او مؤثر است؛
- انسان موجودی مختار است و میتواند سرنوشت خود را بسازد و تغییر دهد؛
- انسان موجودی تغییرپذیر است[۵۸].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۶.
- ↑ «میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ «آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره حجر، آیه ۳۰.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۶-۹۷.
- ↑ «پس هیچ کس نمیداند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که میکردند نهفتهاند» سوره سجده، آیه ۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۷.
- ↑ «آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را در آسمانها و در زمین است برای شما رام کرد و نعمتهای آشکار و پنهان خود را بر شما تمام کرد؟» سوره لقمان، آیه ۲۰.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ علل الشرائع، ج۱، ص۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۷-۹۸.
- ↑ «(یکی) خجستگان، و خجستگان کیستند؟ * و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ * و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۸ – ۱۱.
- ↑ «ما انسان را از نطفهای برآمیخته آفریدیم، او را میآزماییم از این رو شنوا و بینایش گردانیدهایم» سوره انسان، آیه ۲.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید» سوره هود، آیه ۱۱۹.
- ↑ «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!» سوره فجر، آیه ۲۷ -۲۸.
- ↑ «و تو را برای خویشتن پروراندم» سوره طه، آیه ۴۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۸-۹۹.
- ↑ « خلقت الأشياء لأجلك و خلقتك لأجلي»؛ الجواهر السنیّة، ص ۳۶۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۹۹-۱۰۰.
- ↑ «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
- ↑ «سوگند به روزگار * که آدمی در زیانمندی است» سوره عصر، آیه ۱ -۲.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸-۷.
- ↑ «نفس به بدی بسیار فرمان میدهد مگر پروردگارم بخشایش آورد» سوره یوسف، آیه ۵۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریدهایم آنگاه او را به (پایه) فروترین فرومایگان بازگرداندیم» سوره تین، آیه ۴ -۵.
- ↑ «جز آنان که ایمان دارند و کارهای شایسته انجام میدهند» سوره عصر، آیه ۳.
- ↑ «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۱.
- ↑ «و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر که جایگاهی معیّن دارد» سوره صافات، آیه ۱۶۴.
- ↑ « وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقَتْ»؛ بحار الأنوار، ج ۱۸، ص ۳۸۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۲-۱۰۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۴-۱۰۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۵-۱۰۶.
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست» سوره علق، آیه ۸.
- ↑ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ «و رهتوشه بردارید و بهترین رهتوشه پرهیزگاری است» سوره بقره، آیه ۱۹۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۸.
- ↑ « این (ها) بینشهایی است از سوی پروردگارتان..». سوره اعراف، آیه ۲۰۳.
- ↑ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
- ↑ «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
- ↑ «ما غلهایی بر گردنهایشان تا (زیر) چانه نهادهایم چنان که سرشان بالا مانده است * و ما پیش رویشان سدّی و پشت سرشان سدّی نهادهایم و (دیدگان) آنان را فرو پوشاندهایم چنان که (چیزی) نمیبینند» سوره یس، آیه ۸ -۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۹.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ « بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ»؛ بحار الأنوار، ج ۱۰۲ ص ۱۳۲.
- ↑ « بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»؛ مشارق أنوار الیقین، ص ۱۵۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱.