تبلیغ خصوصی در سیره پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'بهره' به 'بهره') |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
#برقراری ارتباط با مخاطب بر اساس نیاز وی به منظور تثبیت مطالب در ذهن او و بروز آنها در رفتارش؛ در [[حقیقت]]، در این شیوه، بیشتر به کیفیت کار توجه میشود تا کمیت. [[ابوعبدالرحمن سلمی]] [[نقل]] میکند: "کسانی که برای ما [[قرآن]] میخواندند؛ مانند [[عثمان بن عفان]] و [[عبداللّه بن مسعود]] و...، درباره روش آموزشی [[پیامبر]] [[نقل]] میکردند که آن [[حضرت]]، بیش از ده [[آیه]] به ما یاد نمیداد تا آن را خوب یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم"<ref>عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، ج ۱، ص ۴۹ و السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>. | #برقراری ارتباط با مخاطب بر اساس نیاز وی به منظور تثبیت مطالب در ذهن او و بروز آنها در رفتارش؛ در [[حقیقت]]، در این شیوه، بیشتر به کیفیت کار توجه میشود تا کمیت. [[ابوعبدالرحمن سلمی]] [[نقل]] میکند: "کسانی که برای ما [[قرآن]] میخواندند؛ مانند [[عثمان بن عفان]] و [[عبداللّه بن مسعود]] و...، درباره روش آموزشی [[پیامبر]] [[نقل]] میکردند که آن [[حضرت]]، بیش از ده [[آیه]] به ما یاد نمیداد تا آن را خوب یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم"<ref>عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، ج ۱، ص ۴۹ و السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>. | ||
#ارتباط مداوم با مخاطب؛ نمونه بارز این ویژگی در [[سیره]] [[رسول الله]]{{صل}} [[پیمان عقبه]] است؛ زمانی که جمع شش نفری از [[قبیله]] [[خزرج]] در ایام [[حج]]، [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند و [[مسلمان]] شدند و به [[مدینه]] بازگشتند آنان فعالیت [[مستمری]] داشتند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۹ و الکامل، ج ۲، ص ۹۶.</ref> تا اینکه در سال بعد، یعنی دوازدهم [[بعثت]]، گروهی [[دوازده]] نفره از [[مدینه]] برای [[ملاقات]] با [[پیامبر]] به [[مکه]] رهسپار شدند که به انعقاد نخستین [[پیمان عقبه]]، معروف به "بیعة النساء" انجامید<ref>الإکتفا، ج ۱، ص ۲۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۳.</ref>. پس از بازگشت این گروه به [[مدینه]] و تبلیغات پیگیر، آنان با ارسال نامهای به [[پیامبر]]{{صل}}، خواستار فرستادن مبلّغ برای آنان شدند تا [[قرآن]] را به آنان بیاموزد؛ از اینرو، [[پیامبر]] "[[مصعب بن عمیر]]" را برای [[تعلیم و تربیت]] آنها فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۸؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۷ و الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۸۷.</ref>. یک سال بعد، یعنی در سال سیزدهم [[بعثت]]، اهل [[مدینه]] با [[اشتیاق]] فراوان، [[منتظر]] مراسم [[حج]] بودند تا ضمن گزاردن [[حج]]، از نزدیک با [[پیامبر]]{{صل}} [[ملاقات]] کنند. در این سفر نیز [[پیمان عقبه]] دوم با نام "بیعة الحرب" بسته شد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۵۲ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۵۴. بیعة الحرب نامیده شد؛ زیرا حمایت از پیامبر{{صل}} تا حد جنگ، در آن آمده بود.</ref>. این دو [[پیمان]]، حاصل پیگیریهای مستمر [[پیامبر]] و هیئت [[مدینه]] بود<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۹-۲۷۰.</ref>. | #ارتباط مداوم با مخاطب؛ نمونه بارز این ویژگی در [[سیره]] [[رسول الله]]{{صل}} [[پیمان عقبه]] است؛ زمانی که جمع شش نفری از [[قبیله]] [[خزرج]] در ایام [[حج]]، [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند و [[مسلمان]] شدند و به [[مدینه]] بازگشتند آنان فعالیت [[مستمری]] داشتند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۹ و الکامل، ج ۲، ص ۹۶.</ref> تا اینکه در سال بعد، یعنی دوازدهم [[بعثت]]، گروهی [[دوازده]] نفره از [[مدینه]] برای [[ملاقات]] با [[پیامبر]] به [[مکه]] رهسپار شدند که به انعقاد نخستین [[پیمان عقبه]]، معروف به "بیعة النساء" انجامید<ref>الإکتفا، ج ۱، ص ۲۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۳.</ref>. پس از بازگشت این گروه به [[مدینه]] و تبلیغات پیگیر، آنان با ارسال نامهای به [[پیامبر]]{{صل}}، خواستار فرستادن مبلّغ برای آنان شدند تا [[قرآن]] را به آنان بیاموزد؛ از اینرو، [[پیامبر]] "[[مصعب بن عمیر]]" را برای [[تعلیم و تربیت]] آنها فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۸؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۷ و الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۸۷.</ref>. یک سال بعد، یعنی در سال سیزدهم [[بعثت]]، اهل [[مدینه]] با [[اشتیاق]] فراوان، [[منتظر]] مراسم [[حج]] بودند تا ضمن گزاردن [[حج]]، از نزدیک با [[پیامبر]]{{صل}} [[ملاقات]] کنند. در این سفر نیز [[پیمان عقبه]] دوم با نام "بیعة الحرب" بسته شد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۵۲ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۵۴. بیعة الحرب نامیده شد؛ زیرا حمایت از پیامبر{{صل}} تا حد جنگ، در آن آمده بود.</ref>. این دو [[پیمان]]، حاصل پیگیریهای مستمر [[پیامبر]] و هیئت [[مدینه]] بود<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۹-۲۷۰.</ref>. | ||
#استفاده از تمام شرایط برای [[تبلیغ]]؛ بر خلاف [[تبلیغ]] منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، [[تبلیغ]] خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه [[تبلیغ]]، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل | #استفاده از تمام شرایط برای [[تبلیغ]]؛ بر خلاف [[تبلیغ]] منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، [[تبلیغ]] خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه [[تبلیغ]]، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل بهره میگیرد. [[ملاقات]] با قبایلی که در موسم [[حج]] به [[مکه]] میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش [[نقل]] میکند که [[پیامبر]] پس از علنی شدن دعوتش، در ایام [[حج]]، سراغ [[مردم]] میرفت و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد. پس از مدتی هم از [[قبایل]] آنها میپرسید و [[قبیله]] به [[قبیله]]، سراغ آنها میرفت<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.</ref> که یکی از آن [[قبایل]] [[قبیله]] "[[بنی عامر بن صعصعه]]" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به [[خدا]] اگر من این [[جوان]] را از [[قریش]] بستانم، به [[کمک]] وی میتوانم [[عرب]] را نیز زیر [[فرمان]] خویش در آورم". از اینرو، از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: "آیا پس از خود، [[فرمانروایی]] را به ما میدهی؟" [[حضرت]] فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"<ref>{{متن حدیث|الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}}؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.</ref>. همچنین آن [[حضرت]] در سفر به [[طائف]] به منظور رهایی از فشارهای [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] [[اسلام]]، پس از آنکه با [[مخالفت]] اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با [[هجوم]] و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به [[باغی]] [[پناه]] برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از [[بت پرستان]] بودند. آنها با دیدن وضع بد آن [[حضرت]] ناراحت شدند و [[غلام]] [[مسیحی]] خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ}} از آن [[حضرت]] در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به [[فکر]] فرو رفت. سپس مهر [[سکوت]] را [[شکست]] و گفت: "[[مردم]] شبه جزیره با چنین [[کلامی]] آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. [[مردم]] این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی [[پیامبر]] با او، عداس، [[اسلام]] آورد و [[خم]] شد و دست و پای [[پیامبر]]{{صل}} را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۱-۲۷۲.</ref>. | ||
#برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ [[منطق]] ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و [[محبت]] آمیز بود و توصیه میفرمود که [[برادران دینی]] خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، [[خدا]] را نیز [[تکریم]] کرده است: {{متن حدیث|مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. این شیوه برخورد [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[مردم]]، اولین مرحله [[تبلیغ]] به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان [[دیدار]] اول، شیفته [[شخصیت پیامبر]] میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | #برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ [[منطق]] ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و [[محبت]] آمیز بود و توصیه میفرمود که [[برادران دینی]] خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، [[خدا]] را نیز [[تکریم]] کرده است: {{متن حدیث|مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. این شیوه برخورد [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[مردم]]، اولین مرحله [[تبلیغ]] به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان [[دیدار]] اول، شیفته [[شخصیت پیامبر]] میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | ||
*[[علی]]{{ع}} فرموده است: "[[پیامبر]] هر روز برایم نشان تازهای از [[اخلاق نیکو]] را آشکار میکرد و به من [[فرمان]] میداد تا به او [[اقتدا]] کنم"<ref>نهج البلاغه، ص۳۰۰.</ref>. | *[[علی]]{{ع}} فرموده است: "[[پیامبر]] هر روز برایم نشان تازهای از [[اخلاق نیکو]] را آشکار میکرد و به من [[فرمان]] میداد تا به او [[اقتدا]] کنم"<ref>نهج البلاغه، ص۳۰۰.</ref>. |
نسخهٔ ۲۲ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۲۵
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث تبلیغ خصوصی است. "تبلیغ خصوصی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تبلیغ خصوصی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- تبلیغ را میتوان به تبلیغ به خصوصی و گروهی تقسیم کرد؛ تبلیغ گروهی به معنای صحبت کردن مبلّغ برای عموم مردم به قصد راهنمایی آنان به سوی اندیشههای خود است؛ خواه، این عقاید و اندیشهها سالم باشند؛ مانند دین مبین اسلام و خواه غیر سالم؛ مانند وهابیت[۱].
- تبلیغ خصوصی و به عبارتی تبلیغ فردی یا همان تبلیغ چهره به چهره، آن است که مبلّغ، شخصاً و بدون حضور فرد یا گروه دیگری با مخاطب، ارتباط برقرار و او را با مبانی و اندیشههای خود همراه سازد. رسول خدا(ص) برای تبلیغ دین اسلام، در کنار تبلیغ گروهی به تبلیغ خصوصی نیز توجه داشت[۲].
در جستجوی مخاطب و شکار قلبها
- از جالبترین و کارآمدترین شیوههای عملی در سیره تبلیغی پیامبر(ص) توجه به تک تک افراد و گلچین کردن آنها از میان جماعت بود؛ امری که امروزه در عصر ارتباطات یک طبیب دوار و دلسوز از، به دنبال بیماران میگشت تا امراض باطنی آنان را ش با نور اسلام مداوا کند[۳].
- امیرالمؤمنین(ع) در کلامی زیبا این ویژگی پیامبر(ص) را چنین توصیف میکند: "پیامبر، طبیبی است که به همراه معالجه خویش همواره میگردد و مرهمهایش را محکم و آماده و ابزارها را سرخ کرده است؛ هر جا که لازم باشد، مرهمها و ابزارهای داغ کردن را بر روی آنها مینهد که جاهای مجروح و نیازمند به معالجه، دلهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال است. این طبیب روحانی به کمک دوا و معالجه خود، بیماریهای غفلت، نادانی، حیرت و سرگردانی را معالجه و برطرف میکند"[۴][۵].
- پیامبر(ص) در سه سال اول بعثت که با دعوت سرّی همراه بود، به عضو گیری از میان جوانان پرداخت[۶]؛ زیرا جوانان از نظر فکری و روحی، آمادگی بیشتری داشتند؛ برخلاف افراد مسن که قلبشان با سنتهای جاهلی و سنت پرستی آلوده شده بود. رسول اکرم(ص) در این سه سال توانست حدود پنجاه نفر[۷] هوادار استوار و مقاوم، پیدا و پایههای نهضت اسلامی را محکم کند و این کار مقدمهای برای عمومی کردن دعوت اسلامی بود؛ حضرت علی(ع)[۸] و خدیجه(س)[۹]، اولین زن و مرد مسلمان و نیز بلال حبشی، عمار، زید بن حارثه، جعفر بن ابی طالب و... جزو این افراد بودند[۱۰][۱۱].
ویژگیهای تبلیغ خصوصی در سیره رسول خدا(ص)
- ایجاد ارتباط دوستانه با فرد برای القای بهتر عقاید؛
- برقراری ارتباط با مخاطب بر اساس نیاز وی به منظور تثبیت مطالب در ذهن او و بروز آنها در رفتارش؛ در حقیقت، در این شیوه، بیشتر به کیفیت کار توجه میشود تا کمیت. ابوعبدالرحمن سلمی نقل میکند: "کسانی که برای ما قرآن میخواندند؛ مانند عثمان بن عفان و عبداللّه بن مسعود و...، درباره روش آموزشی پیامبر نقل میکردند که آن حضرت، بیش از ده آیه به ما یاد نمیداد تا آن را خوب یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم"[۱۲].
- ارتباط مداوم با مخاطب؛ نمونه بارز این ویژگی در سیره رسول الله(ص) پیمان عقبه است؛ زمانی که جمع شش نفری از قبیله خزرج در ایام حج، خدمت رسول خدا(ص) رسیدند و مسلمان شدند و به مدینه بازگشتند آنان فعالیت مستمری داشتند[۱۳] تا اینکه در سال بعد، یعنی دوازدهم بعثت، گروهی دوازده نفره از مدینه برای ملاقات با پیامبر به مکه رهسپار شدند که به انعقاد نخستین پیمان عقبه، معروف به "بیعة النساء" انجامید[۱۴]. پس از بازگشت این گروه به مدینه و تبلیغات پیگیر، آنان با ارسال نامهای به پیامبر(ص)، خواستار فرستادن مبلّغ برای آنان شدند تا قرآن را به آنان بیاموزد؛ از اینرو، پیامبر "مصعب بن عمیر" را برای تعلیم و تربیت آنها فرستاد[۱۵]. یک سال بعد، یعنی در سال سیزدهم بعثت، اهل مدینه با اشتیاق فراوان، منتظر مراسم حج بودند تا ضمن گزاردن حج، از نزدیک با پیامبر(ص) ملاقات کنند. در این سفر نیز پیمان عقبه دوم با نام "بیعة الحرب" بسته شد[۱۶]. این دو پیمان، حاصل پیگیریهای مستمر پیامبر و هیئت مدینه بود[۱۷].
- استفاده از تمام شرایط برای تبلیغ؛ بر خلاف تبلیغ منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، تبلیغ خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه تبلیغ، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل بهره میگیرد. ملاقات با قبایلی که در موسم حج به مکه میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش نقل میکند که پیامبر پس از علنی شدن دعوتش، در ایام حج، سراغ مردم میرفت و آنان را به اسلام دعوت میکرد. پس از مدتی هم از قبایل آنها میپرسید و قبیله به قبیله، سراغ آنها میرفت[۱۸] که یکی از آن قبایل قبیله "بنی عامر بن صعصعه" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به خدا اگر من این جوان را از قریش بستانم، به کمک وی میتوانم عرب را نیز زیر فرمان خویش در آورم". از اینرو، از رسول خدا(ص) پرسید: "آیا پس از خود، فرمانروایی را به ما میدهی؟" حضرت فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"[۱۹]. همچنین آن حضرت در سفر به طائف به منظور رهایی از فشارهای مشرکان و یافتن پایگاهی جدید برای تبلیغ اسلام، پس از آنکه با مخالفت اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با هجوم و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به باغی پناه برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از بت پرستان بودند. آنها با دیدن وضع بد آن حضرت ناراحت شدند و غلام مسیحی خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه «بِسْمِ اللَّهِ» از آن حضرت در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به فکر فرو رفت. سپس مهر سکوت را شکست و گفت: "مردم شبه جزیره با چنین کلامی آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. مردم این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی پیامبر با او، عداس، اسلام آورد و خم شد و دست و پای پیامبر(ص) را بوسید[۲۰][۲۱].
- برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ منطق ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و محبت آمیز بود و توصیه میفرمود که برادران دینی خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، خدا را نیز تکریم کرده است: «مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۲۲]. این شیوه برخورد رسول اکرم(ص) با مردم، اولین مرحله تبلیغ به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان دیدار اول، شیفته شخصیت پیامبر میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد[۲۳].
- علی(ع) فرموده است: "پیامبر هر روز برایم نشان تازهای از اخلاق نیکو را آشکار میکرد و به من فرمان میداد تا به او اقتدا کنم"[۲۴].
- سیره نویسان نیز درباره چگونگی برخورد پیامبر(ص) مینویسند: ایشان به هرکس میرسید، به او سلام میکرد و هر کس برای خواستهای نزد ایشان میآمد، در انجام کار وی بردباری میکرد تا خواستهاش، برآورده، یا آن فرد، منصرف شود و هرگز پیش نیامد که کسی با پیامبر(ص) دست بدهد و آن حضرت جلوتر از آن شخص، دست خود را بکشد. پیامبر(ص) وقتی به مرد مسلمانی میرسید، ابتدا با او مصافحه میکرد و هنگامی که مشغول نماز بود و شخصی کنارش مینشست، نماز خود را کوتاه میکرد و به آن شخص میفرمود: "آیا حاجتی داری؟" ایشان هر کس را که به نزد وی وارد میشد، تکریم و گاهی لباس خود را زیر وی پهن میکرد و یا او را بر روی تشک خود مینشاند[۲۵][۲۶].
منابع
پانویس
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۸.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۸.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۸.
- ↑ «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ»؛ نهج البلاغه، ص ۱۵۶.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۱۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۲.
- ↑ السیرة النبویة، ج ۱، ص ۲۵۰ - ۲۶۲.
- ↑ همان، ص ۲۴۰؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۵؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۷.
- ↑ السیرة النبویه، ص ۲۴۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۵ و الکامل، ج ۲، ص ۵۷. البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۵ - ۱۴۶؛
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۴ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۵۰ - ۲۶۲.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۹.
- ↑ عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، ج ۱، ص ۴۹ و السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۴۶۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۹ و الکامل، ج ۲، ص ۹۶.
- ↑ الإکتفا، ج ۱، ص ۲۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۳.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۸؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۷ و الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۸۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۵۲ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۵۴. بیعة الحرب نامیده شد؛ زیرا حمایت از پیامبر(ص) تا حد جنگ، در آن آمده بود.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.
- ↑ «الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۰۰.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار.، ج ۱۶، ص ۲۲۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۰ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷.
- ↑ تاجالدین، محمد علی، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۲۷۲.