خلافت بنیعباس: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'شکوه' به 'شکوه') |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== # +==منابع== {{منابع}} # )) |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']] | # [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']] | ||
نسخهٔ ۱۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۲
مقدمه
بنیعباس فعالیتهای مبارزاتی خود بر علیه امویان را از ابتدای قرن دوم هجری و با اعزام نمایندگانی به منطقه خراسان، آغاز کردند. نمایندگان بنیعباس با آنکه اعتقادی به ولایت اهلبیت پیامبر نداشتند؛ اما برای تحریک عواطف و احساسات مردمی، شعار مبهم: «الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» سر داده و از این طریق آنان را به بیعت و همکاری فرا میخواندند. در مسیر تداوم همین فعالیتهای پراکنده، در سال یکصد و سی و دو هجری، سردار معروف ایرانی ابومسلم خراسانی پرچم قیام علیه بنیامیه را برافراشت و با سرنگون کردن حکومت امویان، بنیعباس را بر مسند قدرت نشاند[۱]. ظهور سلسله بنیعباس، سرآغاز تحولات دامنهداری در جهان اسلام شد؛ از جمله در سالهای نخستین خلافت این گروه، فشارهای سیاسی بر اهلبیت و شیعیان برای مدتی کاهش یافت و فضای تنگ و استبدادی جامعه تا حدودی بازتر شد. در آن ایام، توجه عباسیان به تعقیب و مجازات بنیامیه معطوف شده بود و برنامهریزی برای ساماندهی دوباره جامعه و تثبیت و گسترش قلمرو خلافت مد نظر آنها بود. بنیعباس با زیر پا نهادن سیاستهای تنگنظرانه امویان که همه قدرتها را در انحصار اعراب قرار داده بودند، زمینههای ورود سایر اقوام غیر عرب از جمله؛ ایرانیان و ترکها را به مراکز قدرت فراهم آورده و ترکیب جدیدی از عناصر مدیریتی جامعه ایجاد کردند که ثمره آن، مشارکت جدیتر عجمها با برنامههای حکومتی بود[۲]. خلافت عباسیان در زمان مأمون به نقطه اوج عظمت و شکوفایی رسید. در آن زمان، مسلمانان صاحب یکی از بزرگترین امپراتوریهای جهان بودند و قدرت سیاسی و نظامی آنان، چشم همه ملتها را خیره کرده بود. جهان اسلام در آن ایام، درآمدهای اقتصادی هنگفتی داشت و نظم، انضباط و امنیت فوقالعادهای بر سرزمینهای پهناور آن سایه افکنده بود.
همچنین، تمدنی که مسلمانان در طول سالیان متمادی پایهگذاری کرده بودند، در زمان عباسیان شکوه و اقتدار ویژهای یافت و با صدور محصولات فرهنگی و دستاوردهای اقتصادی آن، به تمامی نقاط جهان، سایر تمدنها را تحت تأثیر قرار داد؛ البته از رهگذر تعاملات فرهنگی با تمدنهای زنده آن زمان، از جمله تمدن یونان، تحولاتی در حوزه اندیشههای کلامی و فلسفی مسلمین نیز پدید آمد و این اندیشهها رنگ و بوی منطق ارسطویی به خود گرفت. با این وجود، ساختار نظام خلافت در زمان بنیعباس، دستخوش تغییرات اساسی نشد و همان نگرش به قدرت که در نظام سلطنت موروثی رایج بود در میان عباسیان نیز دوام یافت و خودخواهی، منفعتطلبی و لذتجویی خلفا، محور همه تصمیمگیریها و برنامهریزیها قرار گرفت؛ بنابراین امیدهایی که در ابتدای ظهور این سلسله در میان مسلمین پدید آمده بود، خیلی زود بر باد رفت و چهره باطنی عباسیان که در پشت شعارهای فریبنده و تحولات سیاسی روز، پنهان شده بود، برای همگان آشکار گردید[۳]. شیوه عملکرد خلفا نیز که در ابتدا به نظر میآمد که آمیخته با مهر و محبت و در مسیر تأمین منافع مردم است، ناگهان تغییر کرد و توأم با تندی و خشونت شد؛ به نحوی که یاد حاکمان بنیامیه، دوباره در ذهنهای مردم، زنده شد و فریادآه و فغان آنها از ستم حاکمان به هوا برخاست. از سوی دیگر، دشمنی با اهل بیت پیامبر و شیعیان، سنت جاری اجتماع و حکومت شد و روزهای سخت زندان، اسارت، آوارگی و شهادت سادات علوی. دگرباره آغاز گردید. با گسترده شدن دامنه جنایات خلفای بنیعباس، بسیاری از بزرگان بنی هاشم، دست به قیام زده و یا از بیم جان، به بیابانها و نقاط دور افتاده پناه بردند و یا از آنجا که مردم ایران به ارادت نسبت به خاندان اهل بیت شهرت داشتند، عزم مهاجرت به این دیار نسبتاً امن را کردند تا شاید که از چنگال مأموران خونآشام عباسی رهایی یابند[۴].
از مرگ مأمون و به قدرت رسیدن برادرش معتصم، در سال دویست و هجده هجری به این سو، خلافت عباسیان رو به افول گذاشت و ضعف مدیریت، تغییر پیدرپی خلفاء و ظلم و ستمهای بیاندازه آنان، زمینههای بروز آشوب در گوشه و کنار سرزمین پهناور اسلامی را فراهم آورد[۵]؛ بنابراین یکپارچگی جهان اسلام به تدریج بر هم خورد و دولتهای مستقل دیگری در کنار دولت مرکزی تشکیل شد به نحوی که در قرن چهارم هجری بنیعباس در عراق، بنیامیه در اندلس و فاطمیها در مصر زمام امور را در دست داشتند. پس از مدتی با قدرت گرفتن آل بویه در ایران و تسلط آنان بر بغداد، خلافت عباسی باز هم ضعیفتر شد تا آنجا که در سال ۶۵۶ هجری هلاکوخان مغول بساط این خاندان را درهم ریخت و برای همیشه پرونده خلافت عباسی را بست[۶].[۷]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۷۹.
- ↑ رجوع کنید به: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۸-۳۳۵.
- ↑ رجوع کنید به: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۶۶؛ شیخ طوسی، اخبار معرفة الرجال، ص۲۸۲.
- ↑ عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، ص۱۸۳-۱۸۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۹۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۹۵.
- ↑ رجوع کنید به: تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه، علی جواهر کلام، ص۷۵۵.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۰۴.