ابومحجن بن حبیب ثقفی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تراجم و رجال]] - [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تراجم و رجال]] - [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
وی [[شاعری]] از تیره بنی عقدة بن غِیره از [[قبیله ثقیف]]<ref>ابن سلام، ص۲۶۷؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref> و از [[شجاعان]] و شهسواران [[عرب]] بود<ref>ابن سعد، ج۶، ص۵۲؛ طبری، ج۳، ص۵۴۹.</ref>. نام او را به [[اختلاف]] [[عبدالله]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷.</ref>، [[عمرو]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۰۹.</ref> و [[مالک]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گفته‌اند. برخی نیز [[ابومحجن]] را نام او و کنیه‌اش را ابوعبید دانسته‌اند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹۸.</ref>. به هر حال، او به ابومحجن [[شهرت]] دارد. [[مادر]] او کنود، دختر عبدامیة بن عبدشمس است<ref>بلاذری، انساب، ج۹، ص۳۸۵؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۴۵.</ref> از وی در شمار [[اصحاب]] ساکن [[طائف]] یاد کرده است. ابومحجن در غزوة طائف، همراه طائفیان با [[رسول خدا]]{{صل}} جنگید. [[عمرو بن امیه]] ضمری گفته است: گویی ابومحجن را می‌بینم که همراه [[خویشاوندان]] خویش، از بالای حصارهای طائف تیرهای پهن را که به نیزه شبیه بود، به طرف [[مسلمانان]] می‌انداخت، در حالی که تیر او به [[خطا]] نمی‌رفت<ref>واقدی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. [[عبدالله بن ابی بکر]] در محاصره طائف، با تیرهای ابومحجن زخمی شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۱۰۹؛ طبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. او در [[سال نهم هجری]]، همراه [[وفد]] ثقیف [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید و [[مسلمان]] گردید<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱.</ref>. [[عمر بن خطاب]] در سال سیزده، ابومحجن را به علت شراب‌خواری به جزیره [[تبعید]] کرد، ولی او گریخت و در [[قادسیه]] به سعد پیوست. [[خلیفه]]، نامه‌ای به سعد نوشت و [[دستور]] داد او را [[حبس]] کند<ref>طبری، ج۳، ص۴۶۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۰۹؛ بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۷.</ref>. ابومحجن چون در حبس بود و نتوانست در [[جنگ]] شرکت کند، این [[شعر]] را زمزمه می‌کرد. این [[غم]] مرا بس است که [[سپاه]] می‌جنگد، اما من در بندم و همین که بلند می‌شوم، بندهای آهنین مانعم می‌شود. در این وقت [[سلمی]] [[دختر سعد]]<ref>ابن حبان، ج۲، ص۲۰۹.</ref> با شنیدن این اشعار او را از قید [[رهایی]] داد. او نیز [[وعده]] داد بعد از [[جنگ]] به [[حبس]] بازگردد. [[ابومحجن]] به صحنه [[نبرد]] آمد و در جنگ جانفشانی کرد. سعد نیز او را به دلیل [[فداکاری]] در جنگ بخشید<ref>مسعودی، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قدامه، ص۱۳۲.</ref>.
وی [[شاعری]] از تیره بنی عقدة بن غِیره از [[قبیله ثقیف]]<ref>ابن سلام، ص۲۶۷؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref> و از [[شجاعان]] و شهسواران [[عرب]] بود<ref>ابن سعد، ج۶، ص۵۲؛ طبری، ج۳، ص۵۴۹.</ref>. نام او را به [[اختلاف]] [[عبدالله]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷.</ref>، [[عمرو]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۰۹.</ref> و [[مالک]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گفته‌اند. برخی نیز [[ابومحجن]] را نام او و کنیه‌اش را ابوعبید دانسته‌اند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹۸.</ref>. به هر حال، او به ابومحجن [[شهرت]] دارد. [[مادر]] او کنود، دختر عبدامیة بن عبدشمس است<ref>بلاذری، انساب، ج۹، ص۳۸۵؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۴۵.</ref> از وی در شمار [[اصحاب]] ساکن [[طائف]] یاد کرده است. ابومحجن در غزوة طائف، همراه طائفیان با [[رسول خدا]]{{صل}} جنگید. [[عمرو بن امیه]] ضمری گفته است: گویی ابومحجن را می‌بینم که همراه [[خویشاوندان]] خویش، از بالای حصارهای طائف تیرهای پهن را که به نیزه شبیه بود، به طرف [[مسلمانان]] می‌انداخت، در حالی که تیر او به [[خطا]] نمی‌رفت<ref>واقدی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. [[عبدالله بن ابی بکر]] در محاصره طائف، با تیرهای ابومحجن زخمی شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۱۰۹؛ طبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. او در [[سال نهم هجری]]، همراه [[وفد]] ثقیف [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید و [[مسلمان]] گردید<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱.</ref>. [[عمر بن خطاب]] در سال سیزده، ابومحجن را به علت شراب‌خواری به جزیره [[تبعید]] کرد، ولی او گریخت و در [[قادسیه]] به سعد پیوست. [[خلیفه]]، نامه‌ای به سعد نوشت و [[دستور]] داد او را [[حبس]] کند<ref>طبری، ج۳، ص۴۶۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۰۹؛ بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۷.</ref>. ابومحجن چون در حبس بود و نتوانست در [[جنگ]] شرکت کند، این [[شعر]] را زمزمه می‌کرد. این [[غم]] مرا بس است که [[سپاه]] می‌جنگد، اما من در بندم و همین که بلند می‌شوم، بندهای آهنین مانعم می‌شود. در این وقت [[سلمی]] [[دختر سعد]]<ref>ابن حبان، ج۲، ص۲۰۹.</ref> با شنیدن این اشعار او را از قید [[رهایی]] داد. او نیز [[وعده]] داد بعد از [[جنگ]] به [[حبس]] بازگردد. [[ابومحجن]] به صحنه [[نبرد]] آمد و در جنگ جانفشانی کرد. سعد نیز او را به دلیل [[فداکاری]] در جنگ بخشید<ref>مسعودی، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قدامه، ص۱۳۲.</ref>.


ابومحجن پس از کشته شدن [[ابوعبیده]]، از [[همسر]] او دومه دختر [[عمرو بن وهب]] خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب [[غرق]] شوم یا عجم‌ها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. ابومحجن با اینکه به [[کیش]] [[مسلمانی]] درآمده بود، به [[نوشیدن]] شراب [[حرص]] داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش [[عمر]] آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه [[خدا]] و رسولش شراب را [[حرام]] کرد، شراب می‌نوشید؟ آنان با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳.</ref> گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه [[رسول]] او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه می‌گویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} فرستاد و در این باره از [[حضرت]] [[مشورت]] خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که [[جماعت]] می‌گویند، پس باید گوشت خوک، مردار و [[خون]] نیز [[حلال]] باشد. حاضران چون این پاسخ را از [[امام علی]]{{ع}} شنیدند، ساکت شدند. [[عمر بن خطاب]]، از [[علی]]{{ع}} درباره [[احکام]] آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام می‌دانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد می‌خورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، [[شعر]] ذیل را خواند: آیا ندیدی که [[روزگار]]، مرد را به [[لغزش]] گرفتار می‌کند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من [[شکیبایی]] کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر [[ستم]] است، [[جزع]] و بی‌صبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان [[صبر]] را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک [[روز]] نیز ندارم. [[امیرالمؤمنین]] آن را نابود ساخت و [[دوستداران]] شراب در اطراف شراب می‌گریند. [[عمر]] با شنیدن این سخنان، خواست [[ابومحجن]] را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی [[امام علی]]{{ع}} او را [[نهی]] کرد<ref>ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.</ref>. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] حد خورد<ref>طبری، ج۳، ص۵۹۷.</ref>. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" [[تبعید]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.</ref> و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.</ref>.
ابومحجن پس از کشته شدن [[ابوعبیده]]، از [[همسر]] او دومه دختر [[عمرو بن وهب]] خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب [[غرق]] شوم یا عجم‌ها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. ابومحجن با اینکه به [[کیش]] [[مسلمانی]] درآمده بود، به [[نوشیدن]] شراب [[حرص]] داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش [[عمر]] آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه [[خدا]] و رسولش شراب را [[حرام]] کرد، شراب می‌نوشید؟ آنان با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳.</ref> گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه [[رسول]] او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه می‌گویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} فرستاد و در این باره از [[حضرت]] [[مشورت]] خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که [[جماعت]] می‌گویند، پس باید گوشت خوک، مردار و [[خون]] نیز [[حلال]] باشد. حاضران چون این پاسخ را از [[امام علی]]{{ع}} شنیدند، ساکت شدند. [[عمر بن خطاب]]، از [[علی]]{{ع}} درباره [[احکام]] آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام می‌دانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد می‌خورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، [[شعر]] ذیل را خواند: آیا ندیدی که [[روزگار]]، مرد را به [[لغزش]] گرفتار می‌کند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من [[شکیبایی]] کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر [[ستم]] است، [[جزع]] و بی‌صبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان [[صبر]] را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک [[روز]] نیز ندارم. [[امیرالمؤمنین]] آن را نابود ساخت و [[دوستداران]] شراب در اطراف شراب می‌گریند. [[عمر]] با شنیدن این سخنان، خواست [[ابومحجن]] را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی [[امام علی]]{{ع}} او را [[نهی]] کرد<ref>ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.</ref>. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] حد خورد<ref>طبری، ج۳، ص۵۹۷.</ref>. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" [[تبعید]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.</ref> و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.</ref>.


شرابخواری مکرر او، یکی از ادله‌ای است که [[مخالفان]] [[عدالت مطلق]] [[صحابه]] همیشه به آن استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.</ref>. [[تاریخ]] دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در [[زمان]] [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] و در [[آذربایجان]] و به احتمالی در [[جرجان]] درگذشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر.ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.</ref>، او اشعار زیر را درباره [[مرگ]] خود سروده است: چون [[مردم]] مرا کنار درخت انگور [[دفن]] کنید، تا ریشه‌هایش استخوان‌هایم را پس از مردنم [[سیراب]] گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم<ref>زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتاب‌های [[تفسیر]]، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است<ref>جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحجن بن حبیب ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>
شرابخواری مکرر او، یکی از ادله‌ای است که [[مخالفان]] [[عدالت مطلق]] [[صحابه]] همیشه به آن استناد کرده‌اند<ref>ر. ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.</ref>. [[تاریخ]] دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در [[زمان]] [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] و در [[آذربایجان]] و به احتمالی در [[جرجان]] درگذشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر. ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.</ref>، او اشعار زیر را درباره [[مرگ]] خود سروده است: چون [[مردم]] مرا کنار درخت انگور [[دفن]] کنید، تا ریشه‌هایش استخوان‌هایم را پس از مردنم [[سیراب]] گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم<ref>زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتاب‌های [[تفسیر]]، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است<ref>جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحجن بن حبیب ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۸

مقدمه

وی شاعری از تیره بنی عقدة بن غِیره از قبیله ثقیف[۱] و از شجاعان و شهسواران عرب بود[۲]. نام او را به اختلاف عبدالله[۳]، عمرو[۴] و مالک[۵] گفته‌اند. برخی نیز ابومحجن را نام او و کنیه‌اش را ابوعبید دانسته‌اند[۶]. به هر حال، او به ابومحجن شهرت دارد. مادر او کنود، دختر عبدامیة بن عبدشمس است[۷]. ابن سعد[۸] از وی در شمار اصحاب ساکن طائف یاد کرده است. ابومحجن در غزوة طائف، همراه طائفیان با رسول خدا(ص) جنگید. عمرو بن امیه ضمری گفته است: گویی ابومحجن را می‌بینم که همراه خویشاوندان خویش، از بالای حصارهای طائف تیرهای پهن را که به نیزه شبیه بود، به طرف مسلمانان می‌انداخت، در حالی که تیر او به خطا نمی‌رفت[۹]. عبدالله بن ابی بکر در محاصره طائف، با تیرهای ابومحجن زخمی شد[۱۰]. او در سال نهم هجری، همراه وفد ثقیف خدمت رسول خدا(ص) رسید و مسلمان گردید[۱۱]. عمر بن خطاب در سال سیزده، ابومحجن را به علت شراب‌خواری به جزیره تبعید کرد، ولی او گریخت و در قادسیه به سعد پیوست. خلیفه، نامه‌ای به سعد نوشت و دستور داد او را حبس کند[۱۲]. ابومحجن چون در حبس بود و نتوانست در جنگ شرکت کند، این شعر را زمزمه می‌کرد. این غم مرا بس است که سپاه می‌جنگد، اما من در بندم و همین که بلند می‌شوم، بندهای آهنین مانعم می‌شود. در این وقت سلمی دختر سعد[۱۳] با شنیدن این اشعار او را از قید رهایی داد. او نیز وعده داد بعد از جنگ به حبس بازگردد. ابومحجن به صحنه نبرد آمد و در جنگ جانفشانی کرد. سعد نیز او را به دلیل فداکاری در جنگ بخشید[۱۴].

ابومحجن پس از کشته شدن ابوعبیده، از همسر او دومه دختر عمرو بن وهب خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب غرق شوم یا عجم‌ها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند[۱۵]. ابومحجن با اینکه به کیش مسلمانی درآمده بود، به نوشیدن شراب حرص داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش عمر آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه خدا و رسولش شراب را حرام کرد، شراب می‌نوشید؟ آنان با استناد به آیه ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱۶] گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه رسول او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه می‌گویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش علی بن ابی طالب(ع) فرستاد و در این باره از حضرت مشورت خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که جماعت می‌گویند، پس باید گوشت خوک، مردار و خون نیز حلال باشد. حاضران چون این پاسخ را از امام علی(ع) شنیدند، ساکت شدند. عمر بن خطاب، از علی(ع) درباره احکام آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام می‌دانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد می‌خورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، شعر ذیل را خواند: آیا ندیدی که روزگار، مرد را به لغزش گرفتار می‌کند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من شکیبایی کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر ستم است، جزع و بی‌صبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان صبر را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک روز نیز ندارم. امیرالمؤمنین آن را نابود ساخت و دوستداران شراب در اطراف شراب می‌گریند. عمر با شنیدن این سخنان، خواست ابومحجن را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی امام علی(ع) او را نهی کرد[۱۷]. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه عبیدالله بن عمر بن خطاب حد خورد[۱۸]. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" تبعید کرد[۱۹] و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد[۲۰].

شرابخواری مکرر او، یکی از ادله‌ای است که مخالفان عدالت مطلق صحابه همیشه به آن استناد کرده‌اند[۲۱]. تاریخ دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در زمان خلافت عمر بن خطاب و در آذربایجان و به احتمالی در جرجان درگذشت[۲۲]، او اشعار زیر را درباره مرگ خود سروده است: چون مردم مرا کنار درخت انگور دفن کنید، تا ریشه‌هایش استخوان‌هایم را پس از مردنم سیراب گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم[۲۳]. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتاب‌های تفسیر، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است[۲۴][۲۵]

منابع

پانویس

  1. ابن سلام، ص۲۶۷؛ ابن حزم، ص۲۶۸.
  2. ابن سعد، ج۶، ص۵۲؛ طبری، ج۳، ص۵۴۹.
  3. ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷.
  4. ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۰۹.
  5. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۳۱.
  6. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹۸.
  7. بلاذری، انساب، ج۹، ص۳۸۵؛ ابن حزم، ص۲۶۸.
  8. ابن سعد، ج۶، ص۴۵.
  9. واقدی، ج۳، ص۹۲۵.
  10. ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۱۰۹؛ طبری، ج۲، ص۲۴۱.
  11. ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱.
  12. طبری، ج۳، ص۴۶۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۰۹؛ بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۷.
  13. ابن حبان، ج۲، ص۲۰۹.
  14. مسعودی، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قدامه، ص۱۳۲.
  15. ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.
  16. «آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳.
  17. ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.
  18. طبری، ج۳، ص۵۹۷.
  19. بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.
  20. عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.
  21. ر. ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.
  22. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر. ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.
  23. زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.
  24. جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.
  25. محمدی، رمضان، مقاله «ابومحجن بن حبیب ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.