زندانی شدن امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول')
خط ۴: خط ۴:
پیر و [[حدیث سلسلة الذهب]] که [[امام رضا]] {{ع}} در [[نیشابور]] برای [[مردم]] ایراد کردند [[جاسوسان]] [[امنیتی]] وقایع نیشابور را به [[مأمون]] گزارش کردند و افزودند که ابالحسن ادعای خدایی کرده و مردم را [[بندگان]] خویش دانسته است. مأمون با دیدن این [[پیام]] فوراً [[دستور]] داد تا با ورود کاروان به [[سرخس]]، [[امام]] {{ع}} را در منزلی [[محبوس]] و [[حق]] [[دیدار]] مردم با ایشان را سلب نمایند. با ورود کاروان به سرخس، طبق خواسته مأمون، امام {{ع}} را در خانه‌ای محبوس کردند و محافظی [[تنومند]] بر ایشان گماشتند تا مردم با ایشان [[ملاقات]] نکنند.
پیر و [[حدیث سلسلة الذهب]] که [[امام رضا]] {{ع}} در [[نیشابور]] برای [[مردم]] ایراد کردند [[جاسوسان]] [[امنیتی]] وقایع نیشابور را به [[مأمون]] گزارش کردند و افزودند که ابالحسن ادعای خدایی کرده و مردم را [[بندگان]] خویش دانسته است. مأمون با دیدن این [[پیام]] فوراً [[دستور]] داد تا با ورود کاروان به [[سرخس]]، [[امام]] {{ع}} را در منزلی [[محبوس]] و [[حق]] [[دیدار]] مردم با ایشان را سلب نمایند. با ورود کاروان به سرخس، طبق خواسته مأمون، امام {{ع}} را در خانه‌ای محبوس کردند و محافظی [[تنومند]] بر ایشان گماشتند تا مردم با ایشان [[ملاقات]] نکنند.


[[اباصلت]] می‌گوید: «برای [[دیدار امام]] {{ع}} به آن [[منزل]] رفتم که با زندانبانی تنومند و [[قوی]] هیکل مواجه شدم، و چون اجازه ورود و دیدار خواستم، او گفت: اگر من [[رخصت]] دیدار دهم تو [[فرصت]] ملاقات با ایشان را پیدا نمی‌کنی! اباصلت می‌گوید: علت را پرسیدم و زندانبان گفت: ایشان در شب و [[روز]] هزار رکعت [[نماز]] می‌گزارد و در یک [[ساعت]] اول روز، پیش از زوال و در وقت زردی [[آفتاب]]، [[نافله]] می‌گزارد و در این اوقات در جای خود نشسته است و با [[پروردگار]] خویش [[مناجات]] می‌کند. اباصلت می‌گوید: از زندانبان خواستم از امام {{ع}} زمانی را در بین این اوقات برای ملاقات با من اختصاص دهند. زندانبان رفت و از امام {{ع}} بنا [[طلب]] [[اذن]] گرفت. من به [[خدمت]] امام {{ع}} بالا رفتم و ایشان در جایگاه نماز بودند. به ایشان عرض کردم: یابن [[رسول الله]] {{صل}}! مردم از قول شما نقل می‌کنند که فرموده‌اید مردم بندگان ما هستند. امام {{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ}} ([[خداوند]] آفریننده [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] است، دانای [[نهان]] و آشکار است.) ای اباصلت! تو شاهدی که من این مطلب را نگفتم و ابداً از [[پدران]] خود نشنیده‌ام. تو [[دانایی]] بر ستم‌هایی که این [[امت]] به ما کرده‌اند و این حکایات و نقل‌های مردم نیز از همین قیبل ظلم‌هاست. ای عبدالسلام. بنابر آنچه از ما حکایت می‌کنند، اگر [[مردم]] [[آفریدگان]] ما باشند، پس ما از جانب چه کسی ایشان را [[دعوت]] می‌کنیم و [[بیعت]] می‌گیریم؟ آیا تو آنچه را که [[حق تعالی]] برای ما [[واجب]] گردانیده است از [[امامت]] و [[ولایت]]، منکر هستی؟ گفتم: [[معاذ]] [[اللّه]]، بلکه من بر امامت و ولایت شما [[اقرار]] دارم»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۳۷۵؛ زندگانی امام رضا {{ع}}، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} بعد از چند [[روز]] [[زندانی]] شدن در آن [[خانه]]، [[آزاد]] شدند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۳۵۵.</ref>
[[اباصلت]] می‌گوید: «برای [[دیدار امام]] {{ع}} به آن [[منزل]] رفتم که با زندانبانی تنومند و [[قوی]] هیکل مواجه شدم، و چون اجازه ورود و دیدار خواستم، او گفت: اگر من [[رخصت]] دیدار دهم تو [[فرصت]] ملاقات با ایشان را پیدا نمی‌کنی! اباصلت می‌گوید: علت را پرسیدم و زندانبان گفت: ایشان در شب و [[روز]] هزار رکعت [[نماز]] می‌گزارد و در یک [[ساعت]] اول روز، پیش از زوال و در وقت زردی [[آفتاب]]، [[نافله]] می‌گزارد و در این اوقات در جای خود نشسته است و با [[پروردگار]] خویش [[مناجات]] می‌کند. اباصلت می‌گوید: از زندانبان خواستم از امام {{ع}} زمانی را در بین این اوقات برای ملاقات با من اختصاص دهند. زندانبان رفت و از امام {{ع}} بنا [[طلب]] [[اذن]] گرفت. من به [[خدمت]] امام {{ع}} بالا رفتم و ایشان در جایگاه نماز بودند. به ایشان عرض کردم: یا ابن [[رسول الله]] {{صل}}! مردم از قول شما نقل می‌کنند که فرموده‌اید مردم بندگان ما هستند. امام {{ع}} فرمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ}} ([[خداوند]] آفریننده [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] است، دانای [[نهان]] و آشکار است.) ای اباصلت! تو شاهدی که من این مطلب را نگفتم و ابداً از [[پدران]] خود نشنیده‌ام. تو [[دانایی]] بر ستم‌هایی که این [[امت]] به ما کرده‌اند و این حکایات و نقل‌های مردم نیز از همین قیبل ظلم‌هاست. ای عبدالسلام. بنابر آنچه از ما حکایت می‌کنند، اگر [[مردم]] [[آفریدگان]] ما باشند، پس ما از جانب چه کسی ایشان را [[دعوت]] می‌کنیم و [[بیعت]] می‌گیریم؟ آیا تو آنچه را که [[حق تعالی]] برای ما [[واجب]] گردانیده است از [[امامت]] و [[ولایت]]، منکر هستی؟ گفتم: [[معاذ]] [[اللّه]]، بلکه من بر امامت و ولایت شما [[اقرار]] دارم»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۳۷۵؛ زندگانی امام رضا {{ع}}، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} بعد از چند [[روز]] [[زندانی]] شدن در آن [[خانه]]، [[آزاد]] شدند<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۳۵۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۴

مقدمه

پیر و حدیث سلسلة الذهب که امام رضا (ع) در نیشابور برای مردم ایراد کردند جاسوسان امنیتی وقایع نیشابور را به مأمون گزارش کردند و افزودند که ابالحسن ادعای خدایی کرده و مردم را بندگان خویش دانسته است. مأمون با دیدن این پیام فوراً دستور داد تا با ورود کاروان به سرخس، امام (ع) را در منزلی محبوس و حق دیدار مردم با ایشان را سلب نمایند. با ورود کاروان به سرخس، طبق خواسته مأمون، امام (ع) را در خانه‌ای محبوس کردند و محافظی تنومند بر ایشان گماشتند تا مردم با ایشان ملاقات نکنند.

اباصلت می‌گوید: «برای دیدار امام (ع) به آن منزل رفتم که با زندانبانی تنومند و قوی هیکل مواجه شدم، و چون اجازه ورود و دیدار خواستم، او گفت: اگر من رخصت دیدار دهم تو فرصت ملاقات با ایشان را پیدا نمی‌کنی! اباصلت می‌گوید: علت را پرسیدم و زندانبان گفت: ایشان در شب و روز هزار رکعت نماز می‌گزارد و در یک ساعت اول روز، پیش از زوال و در وقت زردی آفتاب، نافله می‌گزارد و در این اوقات در جای خود نشسته است و با پروردگار خویش مناجات می‌کند. اباصلت می‌گوید: از زندانبان خواستم از امام (ع) زمانی را در بین این اوقات برای ملاقات با من اختصاص دهند. زندانبان رفت و از امام (ع) بنا طلب اذن گرفت. من به خدمت امام (ع) بالا رفتم و ایشان در جایگاه نماز بودند. به ایشان عرض کردم: یا ابن رسول الله (ص)! مردم از قول شما نقل می‌کنند که فرموده‌اید مردم بندگان ما هستند. امام (ع) فرمودند: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» (خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین است، دانای نهان و آشکار است.) ای اباصلت! تو شاهدی که من این مطلب را نگفتم و ابداً از پدران خود نشنیده‌ام. تو دانایی بر ستم‌هایی که این امت به ما کرده‌اند و این حکایات و نقل‌های مردم نیز از همین قیبل ظلم‌هاست. ای عبدالسلام. بنابر آنچه از ما حکایت می‌کنند، اگر مردم آفریدگان ما باشند، پس ما از جانب چه کسی ایشان را دعوت می‌کنیم و بیعت می‌گیریم؟ آیا تو آنچه را که حق تعالی برای ما واجب گردانیده است از امامت و ولایت، منکر هستی؟ گفتم: معاذ اللّه، بلکه من بر امامت و ولایت شما اقرار دارم»[۱]. امام رضا (ع) بعد از چند روز زندانی شدن در آن خانه، آزاد شدند[۲]

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۷۵؛ زندگانی امام رضا (ع)، ص۲۵۶-۲۵۷.
  2. محمدی، حسین، رضانامه ص ۳۵۵.