زندانی شدن امام رضا

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

پیرو حدیث سلسلة الذهب که امام رضا (ع) در نیشابور برای مردم ایراد کردند جاسوسان امنیتی وقایع نیشابور را به مأمون گزارش کردند و افزودند که ابالحسن ادعای خدایی کرده و مردم را بندگان خویش دانسته است. مأمون با دیدن این پیام فوراً دستور داد تا با ورود کاروان به سرخس، امام (ع) را در منزلی محبوس و حق دیدار مردم با ایشان را سلب نمایند. با ورود کاروان به سرخس، طبق خواسته مأمون، امام (ع) را در خانه‌ای محبوس کردند و محافظی تنومند بر ایشان گماشتند تا مردم با ایشان ملاقات نکنند.

اباصلت می‌گوید: «برای دیدار امام (ع) به آن منزل رفتم که با زندانبانی تنومند و قوی هیکل مواجه شدم، و چون اجازه ورود و دیدار خواستم، او گفت: اگر من رخصت دیدار دهم تو فرصت ملاقات با ایشان را پیدا نمی‌کنی! اباصلت می‌گوید: علت را پرسیدم و زندانبان گفت: ایشان در شب و روز هزار رکعت نماز می‌گزارد و در یک ساعت اول روز، پیش از زوال و در وقت زردی آفتاب، نافله می‌گزارد و در این اوقات در جای خود نشسته است و با پروردگار خویش مناجات می‌کند. اباصلت می‌گوید: از زندانبان خواستم از امام (ع) زمانی را در بین این اوقات برای ملاقات با من اختصاص دهند. زندانبان رفت و از امام (ع) بنا طلب اذن گرفت. من به خدمت امام (ع) بالا رفتم و ایشان در جایگاه نماز بودند. به ایشان عرض کردم: یا ابن رسول الله (ص)! مردم از قول شما نقل می‌کنند که فرموده‌اید مردم بندگان ما هستند. امام (ع) فرمودند: «اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» (خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین است، دانای نهان و آشکار است.) ای اباصلت! تو شاهدی که من این مطلب را نگفتم و ابداً از پدران خود نشنیده‌ام. تو دانایی بر ستم‌هایی که این امت به ما کرده‌اند و این حکایات و نقل‌های مردم نیز از همین قیبل ظلم‌هاست. ای عبدالسلام. بنابر آنچه از ما حکایت می‌کنند، اگر مردم آفریدگان ما باشند، پس ما از جانب چه کسی ایشان را دعوت می‌کنیم و بیعت می‌گیریم؟ آیا تو آنچه را که حق تعالی برای ما واجب گردانیده است از امامت و ولایت، منکر هستی؟ گفتم: معاذ اللّه، بلکه من بر امامت و ولایت شما اقرار دارم»[۱]. امام رضا (ع) بعد از چند روز زندانی شدن در آن خانه، آزاد شدند[۲].

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۷۵؛ زندگانی امام رضا (ع)، ص۲۵۶-۲۵۷.
  2. محمدی، حسین، رضانامه ص ۳۵۵.