حضرت داوود علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۷: خط ۲۷:


== سرگذشت تاریخی ==
== سرگذشت تاریخی ==
در میان [[سربازان]] [[طالوت]] سه [[برادر]] بودند که پدر [[پیری]] به نام ایشا داشتند و برادر کوچکی هم به نام دارد. ایشا آن سه پسر را به همراه [[لشکریان]] طالوت به [[جنگ]] فرستاد، ولی برادر کوچکشان [[داود]] را برای چرانیدن گوسفندان و رفع احتیاجات خود نگه داشت؛ زیرا او کار آزموده برای جنگ نبود و ایشا [[فکر]] می‌کرد که داود دارای [[قدرت]] و نیروی کافی نیست که بتواند با لشکریان [[جالوت]] بجنگد. بعد از مدتی که ایشا دید جنگ طولانی و دشوار شده و کار لشکریان طالوت سخت گردیده است، داود را خواست و بدو گفت: قدری خوراکی و [[غذا]] برای [[برادران]] خود ببر و در ضمن از اوضاع میدان جنگ اطلاع تازه‌ای برای من بیاور.
داود فلاخن خود را که معمولاً هنگام چرانیدن گوسفندان همراه بر می‌داشت تا جانوران را بدان دور کند و گوسفندان را به وسیله آن رام خویش گرداند، با خود برداشت و غذای برادران را گرفته به میدان جنگ آمد. در راه که می‌رفت، چند سنگ نیز از [[زمین]] برداشت و با خود برد<ref>در برخی از احادیث و همچنین در کامل ابن اثیر نقل است: همچنان که می‌رفت، سنگ‌هایی او را صدا زده و گفتند: ای داود! ما را برگیر و با خود ببر که ما برای کشتن جالوت آفریده شده‌ایم. (اکمال الدین، ص۹۲ – ۹۵؛ کامل التواریخ، ج۱، ص۲۲۰).</ref>.
همین که وارد میدان شد، از سربازان طالوت شنید که از [[دلاوری]] و [[شجاعت]] جالوت سخن می‌گفتند و کار او را بزرگ می‌شمردند. داود به آنها گفت: چرا از [[هیبت]] جالوت ترسیده و کار او را بزرگ می‌شمارید؟ به [[خدا]] اگر من او را ببینم، به قتلش خواهم رساند. سربازان سخن او را به [[گوش]] طالوت رساندند و طالوت او را خواست و از وی پرسید: نیروی تو چیست و چگونه خود را آزموده‌ای؟ داود گفت: نیروی من چنان است که گاهی شیر درنده به گوسفندانم [[حمله]] کرده و گوسفندی را بر گرفته و من به تعقیب شیر رفته و سرش را گرفته‌ام و با دست‌های خود فک بالا و پایین او را از هم شکافته و گوسفند را از دهانش بیرون کشیده‌ام.
پیش از آن نیز [[خدای تعالی]] به [[طالوت]] [[وحی]] کرده بود که [[قاتل]] [[جالوت]] کسی است که وقتی [[زره]] تو را بر تن کند، به قامتش راست آید. در این وقت طالوت زره خود را خواست و بر تن [[داود]] پوشاند و دید که زره بر تن او راست آمد. این جریان سبب [[شگفتی]] طالوت و حاضران گردید و گفت: [[امید]] است خدای تعالی به دست این [[جوان]] جالوت را بکشد و نابودگرداند.
چون [[روز]] دیگر شد و دو [[لشکر]] برابر هم قرار گرفتند، داود گفت که جالوت را به من نشان دهید و چون او را به داود نشان دادند، سنگی در فلاخن گذاشت و پیشانی او را [[هدف]] گرفته و سنگ را به سمت او پرتاب کرد. آن سنگ سر جالوت را از هم بشکافت، پس سنگ دوم و سوم را نیز رها کرد و جالوت را سرنگون ساخت و لشکریانش را در هم [[شکست]].
این موضوع سبب شد که نام داود بر سر زبان‌ها بیفتد و اندک اندک عظمتی پیدا کند و [[بنی‌اسرائیل]] وی را به [[فرمان روایی]] خود [[انتخاب]] کنند و خدای تعالی نیز او را به [[نبوت]] خویش برگزید.
در [[تواریخ]] و [[روایات اهل سنت]] آمده است که طالوت دختر خود را بدو داد<ref>کامل التواریخ، ج۱، ص۲۲۰.</ref> و پس از آن به داود [[حسد]] برد و در صدد [[قتل]] وی برآمد، ولی خدای تعالی او را [[حفظ]] کرد. ولی این [[روایات]] قابل [[اعتماد]] نبوده و ساحت طالوت که [[خداوند]] او را به [[علم]] و [[حکمت]] [[ستوده]] و فرمان روایی بنی‌اسرائیل را به وی [[عنایت]] فرموده، مبرای از این سخنان است. به همین سبب ما آن قسمت از سرگذشت طالوت را که نجار و دیگران نقل کرده‌اند، بیان نکرده و این فصل را به همین جا خاتمه می‌دهیم.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۵۰۰.</ref>
== نبوت و رسالت ==
== نبوت و رسالت ==
== امامت و ولایت ==
== امامت و ولایت ==

نسخهٔ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۲


مقدمه

حضرت داوود (ص) در حدودسال ۱۰۳۳ قبل از میلاد در بیت‌اللحم تولد یافت. او از پیامبران بزرگ بنی‌اسرائیل به‌شمار می‌رود که خداوند به او شوکت و پادشاهی بخشیده بود. داوود (ع) با عمالقه جنگید و جالوت را که از جنود شیطان بود نابود کرد. سپس به بیت‌المقدس رفت و با اهالی فلسطین که دشمنی دیرینه با بنی‌اسرائیل داشتند به نبرد برخاست و بر آنان پیروز شد.

داوود (ع) بنیان‌گذار مسجد الاقصی است. او با این که در مقام پادشاهی قرار داشت، اما از راه زره‌بافی روزگار می‌گذراند و دریافتی از بیت‌المال نداشت. او در میان مردم به عدالت حکومت کرد. کتاب آسمانی او را مزامیر یا زبور نام نهاده‌اند. داوود صوتی زیبا و دل‌انگیز داشت.

داوود (ع) چهل سال به امر پیامبری و ترویج دین موسی (ع) پرداخت و چون به سن کهولت رسید، سلطنت و نبوت به فرزندش سلیمان (ع) منتقل شد. وی سرانجام در بیت المقدس وفات یافت.

قرآن کریم در فرازهایی از داوود یاد می‌کند: ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۱]،﴿ فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲]، ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ [۳].

امام علی (ع) نیز در حکمتی از داوود (ع) یاد می‌کند: و از نَوف بِکالی روایت است که شبی امیرالمؤمنین (ع) را دیدم از بستر خود برون آمده بود و نگاهی به ستارگان انداخت و فرمود: نوف خفته‌ای یا دیده‌ات باز است، گفتم دیده‌ام باز است، فرمود:] نوف، خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند. آنان مردمی هستند که زمین را گستردنی خود گرفته‌اند و خاک آن را بستر و آب آن را طیب. قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان. چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‌اند – و نگاهی بدان نینداخته. نوف، داوود (ع) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتی است که بنده‌ای در آن دعا نکند جز اینکه از او پذیرفته شود، مگر آن‌که باج ستاند، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند، یا خدمت‌گزار داروغه باشد، یا عرطبه –طنبور- نوازد، یا دارنده کوبه باشد[۴].[۵]

ولادت و نیاکان

پدر و مادر

نام و نسب

کنیه‌ها و القاب

خاندان و فرزندان

آل داوود

شمایل و صفات ظاهری

صفات و ویژگی‌های شخصیتی

قوم و محل سکونت

قوم داوود

سرگذشت تاریخی

در میان سربازان طالوت سه برادر بودند که پدر پیری به نام ایشا داشتند و برادر کوچکی هم به نام دارد. ایشا آن سه پسر را به همراه لشکریان طالوت به جنگ فرستاد، ولی برادر کوچکشان داود را برای چرانیدن گوسفندان و رفع احتیاجات خود نگه داشت؛ زیرا او کار آزموده برای جنگ نبود و ایشا فکر می‌کرد که داود دارای قدرت و نیروی کافی نیست که بتواند با لشکریان جالوت بجنگد. بعد از مدتی که ایشا دید جنگ طولانی و دشوار شده و کار لشکریان طالوت سخت گردیده است، داود را خواست و بدو گفت: قدری خوراکی و غذا برای برادران خود ببر و در ضمن از اوضاع میدان جنگ اطلاع تازه‌ای برای من بیاور. داود فلاخن خود را که معمولاً هنگام چرانیدن گوسفندان همراه بر می‌داشت تا جانوران را بدان دور کند و گوسفندان را به وسیله آن رام خویش گرداند، با خود برداشت و غذای برادران را گرفته به میدان جنگ آمد. در راه که می‌رفت، چند سنگ نیز از زمین برداشت و با خود برد[۶].

همین که وارد میدان شد، از سربازان طالوت شنید که از دلاوری و شجاعت جالوت سخن می‌گفتند و کار او را بزرگ می‌شمردند. داود به آنها گفت: چرا از هیبت جالوت ترسیده و کار او را بزرگ می‌شمارید؟ به خدا اگر من او را ببینم، به قتلش خواهم رساند. سربازان سخن او را به گوش طالوت رساندند و طالوت او را خواست و از وی پرسید: نیروی تو چیست و چگونه خود را آزموده‌ای؟ داود گفت: نیروی من چنان است که گاهی شیر درنده به گوسفندانم حمله کرده و گوسفندی را بر گرفته و من به تعقیب شیر رفته و سرش را گرفته‌ام و با دست‌های خود فک بالا و پایین او را از هم شکافته و گوسفند را از دهانش بیرون کشیده‌ام. پیش از آن نیز خدای تعالی به طالوت وحی کرده بود که قاتل جالوت کسی است که وقتی زره تو را بر تن کند، به قامتش راست آید. در این وقت طالوت زره خود را خواست و بر تن داود پوشاند و دید که زره بر تن او راست آمد. این جریان سبب شگفتی طالوت و حاضران گردید و گفت: امید است خدای تعالی به دست این جوان جالوت را بکشد و نابودگرداند. چون روز دیگر شد و دو لشکر برابر هم قرار گرفتند، داود گفت که جالوت را به من نشان دهید و چون او را به داود نشان دادند، سنگی در فلاخن گذاشت و پیشانی او را هدف گرفته و سنگ را به سمت او پرتاب کرد. آن سنگ سر جالوت را از هم بشکافت، پس سنگ دوم و سوم را نیز رها کرد و جالوت را سرنگون ساخت و لشکریانش را در هم شکست. این موضوع سبب شد که نام داود بر سر زبان‌ها بیفتد و اندک اندک عظمتی پیدا کند و بنی‌اسرائیل وی را به فرمان روایی خود انتخاب کنند و خدای تعالی نیز او را به نبوت خویش برگزید. در تواریخ و روایات اهل سنت آمده است که طالوت دختر خود را بدو داد[۷] و پس از آن به داود حسد برد و در صدد قتل وی برآمد، ولی خدای تعالی او را حفظ کرد. ولی این روایات قابل اعتماد نبوده و ساحت طالوت که خداوند او را به علم و حکمت ستوده و فرمان روایی بنی‌اسرائیل را به وی عنایت فرموده، مبرای از این سخنان است. به همین سبب ما آن قسمت از سرگذشت طالوت را که نجار و دیگران نقل کرده‌اند، بیان نکرده و این فصل را به همین جا خاتمه می‌دهیم.[۸]

نبوت و رسالت

امامت و ولایت

پادشاهی داوود

علم ویژه الهی

عصمت

فضایل و مناقب

سیره

اصحاب

مخالفان و دشمنان

رحلت و محل دفن

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  2. «پس آنان را به اذن خداوند تار و مار کردند و داود جالوت را کشت و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود می‌خواست بدو آموخت، و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمی‌داشت، زمین تباه می‌گردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  3. و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوه‌ها و پرنده‌ها را رام کردیم که همراه با داود نیایش می‌کردند و کننده (ی این کار) بودیم. و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟؛ سوره انبیاء، آیه ۷۹ – ۸۰.
  4. نهج البلاغه، حکمت ۱۰۴: «"وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَكَالِيِّ قَالَ: رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ فِي النُّجُومِ، فَقَالَ لِي يَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ؟ فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ. قَالَ: يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ، أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ. ا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ (ع) قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ، فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ، إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ شُرْطِيّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ كَوْبَةٍ وَ هِيَ الطَّبْلُ"»
  5. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۳۹۳.
  6. در برخی از احادیث و همچنین در کامل ابن اثیر نقل است: همچنان که می‌رفت، سنگ‌هایی او را صدا زده و گفتند: ای داود! ما را برگیر و با خود ببر که ما برای کشتن جالوت آفریده شده‌ایم. (اکمال الدین، ص۹۲ – ۹۵؛ کامل التواریخ، ج۱، ص۲۲۰).
  7. کامل التواریخ، ج۱، ص۲۲۰.
  8. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۵۰۰.