قیس بن ربیع اسدی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ' به 'عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ')
خط ۲۸: خط ۲۸:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍زی‍زی‌|عزیزی]]، [[پ‍روی‍ز رس‍ت‍گ‍ار|رستگار]]، [[ی‍وس‍ف‌ ب‍ی‍ات‌|بیات]]، [[راویان مشترک (کتاب)|'''راویان مشترک''']]
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍زی‍زی‌|عزیزی]]، [[پ‍روی‍ز رس‍ت‍گ‍ار|رستگار]]، [[ی‍وس‍ف‌ ب‍ی‍ات‌|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|'''راویان مشترک ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۲

آشنایی اجمالی

بسیاری از جنبه‌های زندگی قیس بن ربیع اسدی که از مردم کوفه بود، از نگاه نویسندگان کتاب‌های تاریخ و تراجم پنهان مانده است. از احمد بن حنبل نقل کرده‌اند که وی به تشیع گرایش داشت و از همین رو مردم، حدیث او را ترک گفتند.

از گزارش شیخ مفید در ارشاد چنین برمی آید که وی هم چون ابواسحاق سبیعی، مدّت‌ها به فتوای عامّه بر کفش خود مسح می‌‌کرد، اما با راهنمایی امام باقر(ع) قیس و ابواسحاق از این کار دست کشیدند. کشّی، شیخ طوسی، علامه حلّی و ابن داوود به بُتْری مذهب[۱] بودن او تصریح کرده‌اند. بنابر این، اتّهام او به تشیّع به معنای گرایش او به یکی از شاخه‌های زیدیّه است. وی را به دلیل بسیاریِ دانش و جست وجوی حدیث، (جَوّال) می‌‌خواندند. شریک بن عبداللّه ادّعا کرده است که در کوفه کسی که بیش از او در جست و جوی حدیث باشد، به دنیا نیامده است. او بعدها وارد بغداد شد و به نشر حدیث پرداخت.

نیز شریک بن عبداللّه و شعبة بن حجّاج گفته‌اند: ما نزد هر شیخِ روایت که می‌‌شتافتیم در می‌‌یافتیم که قیس پیش از ما از او اخذ حدیث کرده است!.و ی پیش از همه راویان از ابوحصین عثمان بن قاسم[۲] حدیث نقل کرد که شمار آن را چهارصد مورد گفته‌اند، هم چنان که ابوالولید طیالسی از او شش هزار حدیث نگاشته است[۳].

بسیاری از رجالیون و ترجمه نگاران گفته‌اند که منصور، خلیفه عبّاسی وی را فرمان‌دار مدائن کرد، امّا او در این سِمَت، به ستم و بی‌دادگری حکم راند؛ مردی را زیر تازیانه کشت و زنان را از سینه‌هاشان می‌‌آویخت و زنبورها را به جان آنان می‌‌انداخت، امّا با این همه کتاب‌های تاریخی متعارف - تا آنجا که جست و جو کرده ایم - هیچ اشاره ای به کارگزار بودن قیس در دستگاه منصور نکرده‌اند.

هم چنان که ابن حبّان تصریح کرده است[۴]، رجالیون اهل سنّت در باره شخصیّت روایی او که از راویان طبقه هفتم است، اختلاف کرده‌اند؛ به گفته ابن حبّان، شعبة بن حجّاج و ابن عدی درباره او به نیکی سخن گفته‌اند، امّا وکیع، یحیی بن سعید قطان و ابن معین او را تضعیف کرده‌اند.

ابن حبان در مقام جمع بین این اندیشه‌های ناسازگار می‌‌گوید: من اخبار او را آزموده و در آنها تفحّص و تتبّع کرده و در نهایت، قیس را در سال‌های جوانی‌اش، قابل اعتماد وراست گو یافته‌ام. وی چون پیر شد، نیروی حافظه‌اش آسیب دید و فرزندی ناخلف داشت که احادیث را به وی تلقین و او نیز آنها را نقل می‌‌کرد. در نتیجه، احادیث منکر و مردود قیس بر احادیث صحیح و حَسَن او غلبه کرد. بدین ترتیب، آنها که وی را ستوده‌اند به احادیث معتبرش نظر داشته‌اند و آنان که او را سست انگاشته‌اند، به احادیثی که فرزندش و دیگران بدو القا کرده‌اند، نگریسته‌اند[۵].

نسائی نیز وی را متروک الحدیث خوانده، ابن مدینی، احمد بن حنبل و دار قطنی نیز او را تضعیف کرده‌اند. یعقوب بن شیبه وی را نزد همه رجالیون اهل سنّت راست‌گو دانسته، امّا کمیِ نیروی حفظ و بسیاری خطاهای روایی‌اش را مایه مخدوش شدن روایاتش خوانده است. ذهبی دلیل بی‌مهری پیشوایان علم رجال به او را همان ستم کاری‌های وی در زمان فرمان داری مدائن عنوان کرده است.

از میان رجالیون شیعی، تنها سه تن درباره او اظهار نظر کرده اند: علامه حلّی و ابن داوود وی را در قسم دوم کتاب خود ذکر و تضعیف کرده‌اند و مامقانی نیز به ضعیف بودن او تصریح کرده است. ظاهراً نظر این بزرگان معلول گرایش‌های اعتقادی و بُتْری مذهب بودن اوست. به هر حال، شیخ طوسی وی را در شمار صحابیان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نام برده است.

قیس از اسماعیل بن عبدالرحمن (سُدّی کبیر) اسود بن قیس، جابر بن یزید جعفی، اعمش، شعبة بن حجّاج، عبدالملک بن عمیر، ابوحصین عثمان بن عاصم[۶]، ابواسحاق سبیعی و دیگران روایت کرده است و افرادی چون: احمد بن عبداللّه بن یونس، اسماعیل بن ابان ورّاق، جریر بن عبدالحمید، سفیان ثوری، ابو داوود طیالسی، شعبة بن حجاج، عبداللّه بن مبارک، ابو نعیم فضل بن دکین، معاذ بن معاذ، ابوالولید، هشام بن عبدالملک طیالسی و وکیع بن جراح از او روایت کرده‌اند.

همه دانشمندان به کثیر الحدیث بودن او اعتراف کرده‌اند. شماری از احادیث او در سنن ابوداوود، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه، امالی طوسی، امالی مفید، خصال صدوق و وقعة صفین به چشم می‌‌خورد[۷]. علامه امینی نام وی را در شمار نام دانشمندانی آورده است که پس از عصر صحابه و تابعین، حدیث غدیر را نقل کرده‌اند[۸].

نیز وی روایت کرده است: چون رسول خدا(ص) بیمار شد، فاطمه(س) به دیدار او شتافت و گریست. رسول خدا(ص) فرمود: (ای فاطمه! چون خداوند تو را گرامی داشت، من تو را به پیش گام ترین، داناترین و بردبارترین مرد مسلمان به همسری دادم. خداوند به زمینیان نگاهی افکند و مرا از میان آنان به پیامبری و در نگاه دیگر همسر تو را به جانشینی برگزید.) فاطمه(س) شاد شد و چون رسول خدا(ص) خواست که بیش از پیش در حقّ او نیکی کند، فرمود: ای فاطمه! ما خاندانی هستیم که به ما هفت ویژگی داده شده که به پیشینیان و آیندگان نداده و نخواهد داد؛ پیامبر ما که پدر توست، برترین پیامبر است. و جانشین ما که شوهر توست، برترین جانشین است؛ شهید ما که عموی تو (حمزه) است برترین شهید است؛ پسر عمویت (جعفر بن ابی طالب) که خداوند بدو دو بال داده که با آن، همراه فرشتگان پرواز می‌‌کند از ماست؛ و دو سبط این امّت که فرزندان تو (حسن و حسین)‌اند، از ما هستند. سوگند به آنکه جانم در دست اوست این امّت ناگزیر مهدیی دارد که - به خدا سوگند - از فرزندان توست[۹].

قیس بن ربیع پس از سال ۱۶۵ ﻫ.ق و در عصر خلافت مهدی عباسی در شهر کوفه درگذشت[۱۰].[۱۱]

منابع

پانویس

  1. بتْری مذهبان کسانی بودند که نخست، مردم را به ولایت امام علی(ع)دعوت می‌‌کردند و سپس دعوت به ولایت ابوبکر و عمر را نیز به آن آمیختند و هر سه را امام دانستند، امّا عثمان، طلحه، زبیر و عائشه را دشمن می‌‌دانستند و معتقد به جهاد وسرپیچی از حکومت حاکمان وقت، به رهبری مردی مبارز از نسل امام علی(ع)بودند و هر که از خاندان آن حضرت را که به منظور امر به معروف و نهی از منکر قیام می‌‌کرد، به امامت و رهبری می‌‌شناختند (مقباس الهدایة ۲/ ۳۴۹).
  2. در تهذیب الکمال، از او با نام عاصم یاد شده است.
  3. شگفت آن است که مزّی در کتاب خود، که به ترجمه ابوالولید هشام بن عبدالملک طیالسی پرداخته هیچ یادی از قیس و اخذ حدیث ابوولید از او نکرده است. (نک: تهذیب الکمال ۳۰/ ۲۲۶.).
  4. کتاب المجروحین ۲/ ۲۱۷.
  5. کتاب المجروحین ۲/ ۲۱۸.
  6. در تاریخ بغداد، از او با نام قاسم یاد شده است.
  7. وقعة صفّین ۲۱۸ و ۲۳۱، امالی مفید ۱۳ و ۴۴؛ امالی طوسی ۱/ ۱۵۴؛ کتاب الخصال ۶۷ و ۴۱۲ و تهذیب الکمال ۲۴/ ۲۶.
  8. الغدیر ۷۷/ ۱.
  9. امالی طوسی ۱/ ۱۵۴.
  10. تنها ابن سعد و خلیفه به طور مشخّص از سال ۱۶۸ ﻫ.ق یاد کرده‌اند.
  11. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 107.