علم معصوم به اسم اعظم الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۹: خط ۹:
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)|آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟]]'''{{پایان}}
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)|آیا علم به اسم اعظم الهی علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[علم معصوم (پرسش)|(پرسمان علم معصوم)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F۸FBF۹| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[علم معصوم (پرسش)|(پرسمان علم معصوم)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F۸FBF۹| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
[[اسم اعظم]] یکى دیگر از [[منابع علم امام]]{{ع}} است. [[روایات]] متعددى درباره اسم اعظم بیان شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‌کنیم؛ چنان‌که امام‌ صادق{{ع}} فرمود:{{عربی|«إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّ‍رِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ الله تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ»}}<ref>اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده است که از آن، یک حرفش نزد "آصف" بود که به آن تکلم کرد و زمینِ بین سلیمان و بلقیس فرو رفت. آن‌گاه او تخت را با دست خود گرفت و از آنجا برداشت و اینجا گذاشت. دوباره زمین به حالت اولش برگشت. این تغییرات در کمتر از یک چشم برهم‌زدن صورت گرفت؛ در حالى‌ که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ما مى‌باشد و یک حرفش فقط نزد خداى تعالى است که آن را براى [[علم غیب]] خودش نگاه داشته است؛ كافى، ج١، ص٣٣٠.</ref> همچنین در روایتى دیگر چنین مى‌خوانیم: {{عربی|«عَنْ هَارُونَ بْنِ الجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ الله{{ع}} لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ [[الله]]{{ع}} یَقُولُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ{{ع}} أُعْطِیَ حَرْفَیْنِ کَانَ یَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِیَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ إِبْرَاهِیمُ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَ‍-رَ حَرْفاً وَ أُعْطِیَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْ‍-رِینَ حَرْفاً وَ إِنَّ الله تَعَالَى جَمَعَ ذَلِکَ کُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ{{صل}} وَ إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِیَ مُحَمَّدٌ{{صل}} اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ»}}<ref>[[هارون جهمى]] مى‌گوید: یکى از اصحاب [[امام صادق]]{{ع}} که نامش را فراموش کرده‌ام گفت از امام صادق{{ع}} شنیدم که مى‌فرمود: همانا به [[عیسى بن مریم]]{{ع}} دو حرف داده شده بود که با آنها کار مى‌کرد و به [[موسى]]{{ع}} چهار حرف داده شده بود و به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} هشت حرف و به [[حضرت نوح]]{{ع}} پانزده حرف و به [[آدم]]{{ع}} بیست و پنج حرف و به درستى که خداوند تبارک و تعالى همه اینها را به محمد{{صل}} داد و همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرفش را به محمد{{صل}} داد و یک حرف از او پنهان شده است. همان.</ref>(...)
[[اسم اعظم]] یکى دیگر از [[منابع علم امام]]{{ع}} است. [[روایات]] متعددى درباره اسم اعظم بیان شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‌کنیم؛ چنان‌که امام‌ صادق{{ع}} فرمود: [[اسم اعظم]] [[خدا]] از هفتاد و سه حرف تشکیل شده است که از آن، یک حرفش نزد "[[آصف]]" بود که به آن تکلم کرد و زمینِ بین سلیمان و [[بلقیس]] فرو رفت. آن‌گاه او تخت را با دست خود گرفت و از آنجا برداشت و اینجا گذاشت. دوباره [[زمین]] به حالت اولش برگشت. این تغییرات در کمتر از یک چشم برهم‌زدن صورت گرفت؛ در حالی‌ که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ما می‌باشد و یک حرفش فقط نزد [[خدای تعالی]] است که آن را برای [[علم غیب]] خودش نگاه داشته است<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّ‍رِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ الله تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ}}؛ كافى، ج١، ص٣٣٠.</ref>. همچنین در روایتى دیگر چنین مى‌خوانیم: هارون جهمی می‌گوید: یکی از [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} که نامش را فراموش کرده‌ام گفت از [[امام صادق]]{{ع}} شنیدم که می‌فرمود: همانا به [[عیسی بن مریم]]{{ع}} دو حرف داده شده بود که با آنها کار می‌کرد و به [[موسی]]{{ع}} چهار حرف داده شده بود و به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} هشت حرف و به [[حضرت نوح]]{{ع}} پانزده حرف و به [[آدم]]{{ع}} بیست و پنج حرف و به [[درستی]] که [[خداوند تبارک و تعالی]] همه اینها را به محمد{{صل}} داد و همانا [[اسم اعظم]] [[خدا]] هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرفش را به محمد{{صل}} داد و یک حرف از او پنهان شده است<ref>{{متن حدیث|عَنْ هَارُونَ بْنِ الجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ الله{{ع}} لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ [[الله]]{{ع}} یَقُولُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ{{ع}} أُعْطِیَ حَرْفَیْنِ کَانَ یَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِیَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ إِبْرَاهِیمُ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَ‍رَ حَرْفاً وَ أُعْطِیَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْ‍-رِینَ حَرْفاً وَ إِنَّ الله تَعَالَى جَمَعَ ذَلِکَ کُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ{{صل}} وَ إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِیَ مُحَمَّدٌ{{صل}} اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ}}؛ كافى، ج١، ص٣٣٠.</ref>.
مرحوم کفعمى نیز در کتاب «مصباح» درباره [[اسم اعظم]] ۶١ قول را بیان مى‌کند و مى‌گوید، "سخن در اسم اعظم، به آنچه گفته شد منحصر نمى‌شود".<ref>المصباح، ص٣٠۶.</ref> بنابراین اسم اعظم، تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از [[صفات خدا]] نیست. بلکه بیشتر مربوط به عمل است. ازاین‌رو دانستن [[اسماء]] الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود؛ به همین دلیل "[[بلعم باعورا]]"<ref>الميزان، ج٨، ص۴٣٣.</ref> که در عصر حضرت موسى{{ع}} مى‌زیست، بر اثر [[علم]] و [[تقوا]] به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود و به همین دلیل، دعایش [[مستجاب]] مى‌شد. اما وقتى هوس‌هاى نفسانى به او راه یافت و با موسى{{ع}} در ماجراى [[جنگ]] با [[عمالقه]]، [[مخالفت]] کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به [[استجابت]] نمى‌رسید و [[نور]] اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت. [[خداوند]] نیز در [[قرآن]] او را چنین [[نکوهش]] مى‌کند: {{متن قرآن|فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ}}<ref>«داستان او چون داستان سگ است»؛ سوره اعراف، آیه ١٧۶.</ref> بنابراین اگر کسى به صفات الهى [[تخلق]] یابد و داراى مفاهیم این صفات شود، یعنى [[مظهر]] این صفات، یا حتى بخشى از این صفات گردد، چنان [[تکامل]] روحى مى‌یابد که مى‌تواند حامل اسم اعظم گردد؛ وگرنه یک شخص [[گناهکار]] هرگز نمى‌تواند با تلفظ یک کلمه از اسماء الهى، مستجاب‌الدعوه شود. [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز با [[طهارت]] [[روح]] و [[عصمت]] خدادادى، از این ویژگى برخوردار بودند و به‌وسیله [[اسم اعظم]] از [[غیب]] [[آگاه]] مى‌شدند<ref>[[سید محمد جعفر سبحانی]] در کتاب ''«[[منابع علم امامان شیعه (کتاب)|منابع علم امامان شیعه]]، ص۱۴۷-۱۵۰.</ref>
 
مرحوم کفعمى نیز در کتاب «مصباح» درباره [[اسم اعظم]] ۶١ قول را بیان مى‌کند و مى‌گوید، "سخن در اسم اعظم، به آنچه گفته شد منحصر نمى‌شود".<ref>المصباح، ص٣٠۶.</ref> بنابراین اسم اعظم، تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از [[صفات خدا]] نیست. بلکه بیشتر مربوط به عمل است. ازاین‌رو دانستن اسماء الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود؛ به همین دلیل "[[بلعم باعورا]]"<ref>الميزان، ج٨، ص۴٣٣.</ref> که در عصر حضرت موسى{{ع}} مى‌زیست، بر اثر [[علم]] و [[تقوا]] به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود و به همین دلیل، دعایش [[مستجاب]] مى‌شد. اما وقتى هوس‌هاى نفسانى به او راه یافت و با موسى{{ع}} در ماجراى [[جنگ]] با عمالقه، [[مخالفت]] کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به [[استجابت]] نمى‌رسید و [[نور]] اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت. [[خداوند]] نیز در [[قرآن]] او را چنین نکوهش مى‌کند: {{متن قرآن|فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ}}<ref>«داستان او چون داستان سگ است»؛ سوره اعراف، آیه ١٧۶.</ref> بنابراین اگر کسى به صفات الهى تخلق یابد و داراى مفاهیم این صفات شود، یعنى مظهر این صفات، یا حتى بخشى از این صفات گردد، چنان [[تکامل]] روحى مى‌یابد که مى‌تواند حامل اسم اعظم گردد؛ وگرنه یک شخص [[گناهکار]] هرگز نمى‌تواند با تلفظ یک کلمه از اسماء الهى، مستجاب‌الدعوه شود. [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز با [[طهارت]] [[روح]] و [[عصمت]] خدادادى، از این ویژگى برخوردار بودند و به‌وسیله [[اسم اعظم]] از [[غیب]] [[آگاه]] مى‌شدند<ref>[[سید محمد جعفر سبحانی]] در کتاب ''«[[منابع علم امامان شیعه (کتاب)|منابع علم امامان شیعه]]، ص۱۴۷-۱۵۰.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۵

مقدمه

اسم اعظم یکى دیگر از منابع علم امام(ع) است. روایات متعددى درباره اسم اعظم بیان شده است که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‌کنیم؛ چنان‌که امام‌ صادق(ع) فرمود: اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده است که از آن، یک حرفش نزد "آصف" بود که به آن تکلم کرد و زمینِ بین سلیمان و بلقیس فرو رفت. آن‌گاه او تخت را با دست خود گرفت و از آنجا برداشت و اینجا گذاشت. دوباره زمین به حالت اولش برگشت. این تغییرات در کمتر از یک چشم برهم‌زدن صورت گرفت؛ در حالی‌ که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ما می‌باشد و یک حرفش فقط نزد خدای تعالی است که آن را برای علم غیب خودش نگاه داشته است[۱]. همچنین در روایتى دیگر چنین مى‌خوانیم: هارون جهمی می‌گوید: یکی از اصحاب امام صادق(ع) که نامش را فراموش کرده‌ام گفت از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: همانا به عیسی بن مریم(ع) دو حرف داده شده بود که با آنها کار می‌کرد و به موسی(ع) چهار حرف داده شده بود و به حضرت ابراهیم(ع) هشت حرف و به حضرت نوح(ع) پانزده حرف و به آدم(ع) بیست و پنج حرف و به درستی که خداوند تبارک و تعالی همه اینها را به محمد(ص) داد و همانا اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرفش را به محمد(ص) داد و یک حرف از او پنهان شده است[۲].

مرحوم کفعمى نیز در کتاب «مصباح» درباره اسم اعظم ۶١ قول را بیان مى‌کند و مى‌گوید، "سخن در اسم اعظم، به آنچه گفته شد منحصر نمى‌شود".[۳] بنابراین اسم اعظم، تنها اسم و نام کلمه یا اسم صفتى از صفات خدا نیست. بلکه بیشتر مربوط به عمل است. ازاین‌رو دانستن اسماء الهى و لفظ تنها، کارساز نخواهد بود؛ به همین دلیل "بلعم باعورا"[۴] که در عصر حضرت موسى(ع) مى‌زیست، بر اثر علم و تقوا به مقامى رسیده بود که به اسم اعظم آگاهى یافته بود و به همین دلیل، دعایش مستجاب مى‌شد. اما وقتى هوس‌هاى نفسانى به او راه یافت و با موسى(ع) در ماجراى جنگ با عمالقه، مخالفت کرد، این موقعیت از او گرفته شد و دیگر دعایش به استجابت نمى‌رسید و نور اسم اعظم نیز از او خارج شد و تاریکى گمراهى او را فرا گرفت. خداوند نیز در قرآن او را چنین نکوهش مى‌کند: ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ[۵] بنابراین اگر کسى به صفات الهى تخلق یابد و داراى مفاهیم این صفات شود، یعنى مظهر این صفات، یا حتى بخشى از این صفات گردد، چنان تکامل روحى مى‌یابد که مى‌تواند حامل اسم اعظم گردد؛ وگرنه یک شخص گناهکار هرگز نمى‌تواند با تلفظ یک کلمه از اسماء الهى، مستجاب‌الدعوه شود. ائمه اطهار(ع) نیز با طهارت روح و عصمت خدادادى، از این ویژگى برخوردار بودند و به‌وسیله اسم اعظم از غیب آگاه مى‌شدند[۶].

منابع

پانویس

  1. «إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَرِیرِ بِلْقِیسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّ‍رِیرَ بِیَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ کَمَا کَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ الله تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ»؛ كافى، ج١، ص٣٣٠.
  2. «عَنْ هَارُونَ بْنِ الجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ الله(ع) لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله(ع) یَقُولُ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ(ع) أُعْطِیَ حَرْفَیْنِ کَانَ یَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِیَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ إِبْرَاهِیمُ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِیَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَ‍رَ حَرْفاً وَ أُعْطِیَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْ‍-رِینَ حَرْفاً وَ إِنَّ الله تَعَالَى جَمَعَ ذَلِکَ کُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ(ص) وَ إِنَّ اسْمَ الله الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِیَ مُحَمَّدٌ(ص) اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ»؛ كافى، ج١، ص٣٣٠.
  3. المصباح، ص٣٠۶.
  4. الميزان، ج٨، ص۴٣٣.
  5. «داستان او چون داستان سگ است»؛ سوره اعراف، آیه ١٧۶.
  6. سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه، ص۱۴۷-۱۵۰.