خلافت الهی در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۶: خط ۳۶:
# '''نقیض جلو یا پشتِ سر و بعد بودن'''<ref>افزون بر ابن‌فارس... بسیاری از لغت‌شناسان این معنا را برای «خلف» بیان کرده‌اند. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج العلة و صحاح العربیة، ج۴، ص۱۳۵۳-۱۳۵۴؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۸۲؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۳.</ref>؛ در این صورت، ماده “خلف” به صورت “خَلف” خوانده می‌شود؛ چنان‌که گفته می‌شود: “هذا خَلفی”. “خِلاف” نیز به همین معناست؛ چنان‌که در [[قرآن]] آمده است: {{متن قرآن|إِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند» سوره اسراء، آیه ۷۶.</ref>؛ همچنین “خِلفة” نیز از همین باب است؛ چنان‌که در [[قرآن]] نیز آمده است: {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً}}<ref>«و اوست که شب و روز را پی سپر یکدیگر قرار داد» سوره فرقان، آیه ۶۲.</ref>.
# '''نقیض جلو یا پشتِ سر و بعد بودن'''<ref>افزون بر ابن‌فارس... بسیاری از لغت‌شناسان این معنا را برای «خلف» بیان کرده‌اند. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج العلة و صحاح العربیة، ج۴، ص۱۳۵۳-۱۳۵۴؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۸۲؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۳.</ref>؛ در این صورت، ماده “خلف” به صورت “خَلف” خوانده می‌شود؛ چنان‌که گفته می‌شود: “هذا خَلفی”. “خِلاف” نیز به همین معناست؛ چنان‌که در [[قرآن]] آمده است: {{متن قرآن|إِذًا لَا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«و در آن صورت (آنها نیز) پس از تو جز اندکی درنگ نداشتند» سوره اسراء، آیه ۷۶.</ref>؛ همچنین “خِلفة” نیز از همین باب است؛ چنان‌که در [[قرآن]] نیز آمده است: {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً}}<ref>«و اوست که شب و روز را پی سپر یکدیگر قرار داد» سوره فرقان، آیه ۶۲.</ref>.
# '''[[تغییر]]'''<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۲، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸.</ref>. در این صورت نیز ماده “خلف” به صورت “خَلَف” خوانده می‌شود؛ برای نمونه، هنگامی که گفته می‌شود: “خلف فوه”، به معنای [[تغییر]] یافتن بوی دهان است. “خُلف وعده” نیز از همین باب به شمار می‌آید؛ چرا که به معنای [[تغییر]] یافتن [[وعده]] است<ref>احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۱۰-۲۱۲.</ref>. با نگاهی جامع‌تر به معانی سه‌گانه یاد شده، چنان‌که برخی محققان بر آن شده‌اند، می‌توان این سه اصل را نیز به یک اصل برگرداند و آن همان پشت سر بودن، تعقّب و بعدیت است که در زبان فارسی از آن به “جانشینی” تعبیر می‌شود؛ اما این مفهوم، خود، گاه به جهت زمان، گاه به جهت مکان و گاه به جهت کیفیت است. اما [[خلف]] به جهت زمان، همان معنای اول و دوم از معانی سه گانه یاد شده را دربرمی گیرد و مفهوم “خلیفه” نیز در همین قسم مندرج می‌شود. معنای سوم، یعنی [[تغییر]]، نیز وارد در جهت کیفی مفهوم [[خلف]] است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰.</ref>. البته با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت، در هر خلفِ کیفی، به گونه‌ای خلفِ زمانی نیز اشراب شده است؛ بدین معنا که نمی‌توان خلفِ کیفی‌ای را در نظر گرفت که فارغ از زمان و تعدد زمانی واقع شده باشد. از این‌رو، نمی‌توان [[خلف]] به جهت کیفیت را در عرض [[خلف]]، به جهت زمان و مکان قرار دارد. صرف نظر از این نکته، راجع به مفهوم [[خلیفه]]، می‌توان گفت: [[خلیفه]] کسی است که به جای کسی و پس از او می‌آید تا قائم مقام او باشد<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۶.</ref> و در نتیجه متصدی کارهای او شود؛ از این‌رو، [[مردم]] او را [[جانشین]] فرد اوّل می‌دانند. البته، توجه به این نکته لازم است که امر خلافت، آن‌گاه که میان [[مردم]] واقع می‌شود، ناگزیر همراه با تعدد، بعدیت و تأخر زمانی است؛ بدین معنا که کسی می‌آید تا جای دیگری را بگیرد و کارهای او را انجام دهد. اما روشن است، آن‌گاه که امر خلافت، راجع به [[انسان]]، نسبت به [[خداوند]] قدیم و سرمدی به کار می‌رود، چنین تعدد و تأخر زمانی میان [[خدا]] و [[خلیفه]] او، نباید تصور شود؛ بلکه چنان‌که برخی محققان گفته‌اند، آن چه در اینجا بر آن تأکید می‌شود، تأخر از جهت کیفی است که مشتمل بر بالاترین مقدمات ربانی و [[روحانی]] است و مقامی بالاتر از آن تصور نمی‌شود<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۶.</ref>. نکته‌ای که باید مدنظر قرار گیرد، آن است که در منابع لغوی، برای جمع بستن واژه “خلیفه” از دو واژه، یعنی “خلائف” و “خلفا” استفاده شده است. برخی لغویون در این باره، بر این نظر شده‌اند که “خلائف” جمع “خلیفة” و “خلفا” جمع “خلیف” است و “خلیفة” مؤنث واژه “خلیف” است<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۸۳؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۴. گفتنی است که برخی مفسران آشنا به علم لغت، مدت‌ها پیش از لغویون یاد شده بر این نکته و تفاوت میان «خلفاء» و «خلائف» تأکیده کرده‌اند. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۴۴؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۶۱۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۷۲. البته برخی محققان بر این باورند که «تاء» در «خلیفة» برای مبالغه است و از این‌رو، بر مفهوم جانشینی و خلافت دلالت بیشتری دارد. (عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، ج۱، ص۵۰؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۶۸؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰). با وجود این، تلاش نگارنده برای یافتن مؤید و شاهدی بر این مدعا، در متون لغوی بی‌نتیجه بوده است.</ref>. گفتنی است، در برخی منابع لغوی واژه “خلیفة” به مفهوم “السلطان الاعظم” نیز ترجمه شده است<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۶؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۱۳۸.</ref> که ممکن است به کاربرد آن در عصر عباسی انصراف داشته باشد. شایان ذکر است که در عصر عباسی از “خلیفة” با عنوان “سلطان بزرگ” یاد می‌کردند<ref>برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۸، ص۶۱۶؛ احمد بن علی مسکویه رازی، تجارب الامم، ج۴، ص۱۶۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۲۳-۱۲۶.</ref>
# '''[[تغییر]]'''<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۲، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸.</ref>. در این صورت نیز ماده “خلف” به صورت “خَلَف” خوانده می‌شود؛ برای نمونه، هنگامی که گفته می‌شود: “خلف فوه”، به معنای [[تغییر]] یافتن بوی دهان است. “خُلف وعده” نیز از همین باب به شمار می‌آید؛ چرا که به معنای [[تغییر]] یافتن [[وعده]] است<ref>احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۲۱۰-۲۱۲.</ref>. با نگاهی جامع‌تر به معانی سه‌گانه یاد شده، چنان‌که برخی محققان بر آن شده‌اند، می‌توان این سه اصل را نیز به یک اصل برگرداند و آن همان پشت سر بودن، تعقّب و بعدیت است که در زبان فارسی از آن به “جانشینی” تعبیر می‌شود؛ اما این مفهوم، خود، گاه به جهت زمان، گاه به جهت مکان و گاه به جهت کیفیت است. اما [[خلف]] به جهت زمان، همان معنای اول و دوم از معانی سه گانه یاد شده را دربرمی گیرد و مفهوم “خلیفه” نیز در همین قسم مندرج می‌شود. معنای سوم، یعنی [[تغییر]]، نیز وارد در جهت کیفی مفهوم [[خلف]] است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰.</ref>. البته با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت، در هر خلفِ کیفی، به گونه‌ای خلفِ زمانی نیز اشراب شده است؛ بدین معنا که نمی‌توان خلفِ کیفی‌ای را در نظر گرفت که فارغ از زمان و تعدد زمانی واقع شده باشد. از این‌رو، نمی‌توان [[خلف]] به جهت کیفیت را در عرض [[خلف]]، به جهت زمان و مکان قرار دارد. صرف نظر از این نکته، راجع به مفهوم [[خلیفه]]، می‌توان گفت: [[خلیفه]] کسی است که به جای کسی و پس از او می‌آید تا قائم مقام او باشد<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۶.</ref> و در نتیجه متصدی کارهای او شود؛ از این‌رو، [[مردم]] او را [[جانشین]] فرد اوّل می‌دانند. البته، توجه به این نکته لازم است که امر خلافت، آن‌گاه که میان [[مردم]] واقع می‌شود، ناگزیر همراه با تعدد، بعدیت و تأخر زمانی است؛ بدین معنا که کسی می‌آید تا جای دیگری را بگیرد و کارهای او را انجام دهد. اما روشن است، آن‌گاه که امر خلافت، راجع به [[انسان]]، نسبت به [[خداوند]] قدیم و سرمدی به کار می‌رود، چنین تعدد و تأخر زمانی میان [[خدا]] و [[خلیفه]] او، نباید تصور شود؛ بلکه چنان‌که برخی محققان گفته‌اند، آن چه در اینجا بر آن تأکید می‌شود، تأخر از جهت کیفی است که مشتمل بر بالاترین مقدمات ربانی و [[روحانی]] است و مقامی بالاتر از آن تصور نمی‌شود<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۶.</ref>. نکته‌ای که باید مدنظر قرار گیرد، آن است که در منابع لغوی، برای جمع بستن واژه “خلیفه” از دو واژه، یعنی “خلائف” و “خلفا” استفاده شده است. برخی لغویون در این باره، بر این نظر شده‌اند که “خلائف” جمع “خلیفة” و “خلفا” جمع “خلیف” است و “خلیفة” مؤنث واژه “خلیف” است<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۸۳؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۹۴. گفتنی است که برخی مفسران آشنا به علم لغت، مدت‌ها پیش از لغویون یاد شده بر این نکته و تفاوت میان «خلفاء» و «خلائف» تأکیده کرده‌اند. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۴۴؛ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۶۱۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۶۷۲. البته برخی محققان بر این باورند که «تاء» در «خلیفة» برای مبالغه است و از این‌رو، بر مفهوم جانشینی و خلافت دلالت بیشتری دارد. (عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، ج۱، ص۵۰؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۶۸؛ ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۲؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰). با وجود این، تلاش نگارنده برای یافتن مؤید و شاهدی بر این مدعا، در متون لغوی بی‌نتیجه بوده است.</ref>. گفتنی است، در برخی منابع لغوی واژه “خلیفة” به مفهوم “السلطان الاعظم” نیز ترجمه شده است<ref>اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۶؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۱۳۸.</ref> که ممکن است به کاربرد آن در عصر عباسی انصراف داشته باشد. شایان ذکر است که در عصر عباسی از “خلیفة” با عنوان “سلطان بزرگ” یاد می‌کردند<ref>برای نمونه، ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۸، ص۶۱۶؛ احمد بن علی مسکویه رازی، تجارب الامم، ج۴، ص۱۶۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۲۳-۱۲۶.</ref>
==معنای «[[خلیفه]]»==
خلیفه هم از ریشه «[[خلف]]، یخلف خلافة» به معنای [[جانشین]] است<ref>لسان العرب، ج۹، ص۹۵.</ref>. خلیفه باید خلاء حاصل از فقدان مستخلف عنه را پر کند، یعنی باید واجد جمیع حیثیات و خصوصیات وی باشد، و به اصطلاح خلیفه باید به حمل شایع صناعی خلیفه باشد. در غیر این صورت باز خلاء باقی خواهد بود.
[[رسول خدا]]{{صل}} به [[حکم]] آیۀ شریفۀ {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref> از [[دنیا]] می‌رود؛ از سوی دیگر به حکم آیۀ {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>[[دین]] [[خداوند]] باقی است؛ [[پیامبری]] هم بعد از [[خاتم الانبیاء]]{{صل}} نخواهد بود {{متن قرآن|وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}<ref>«اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>؛ پس به جهت ادامۀ [[رسالت]] ایشان باید خلیفه‌ای وجود داشته باشد، و او باید فردی باشد که به جز [[نبوت]] تمام خصوصیات و [[کمالات]] [[رسول خدا]]{{صل}} را دارا باشد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۲۸۴.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۳۵۶

ویرایش