شوق: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233)...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:


==مقدمه==
==مقدمه==
* [[شوق]] توجه به امر غایبی که با [[هیجان]] فوق تصور و با نوعی [[جان]] کندن "نزوع النفس" همراه و با حرکتی هر چه سریعتر، به سوی مشوق در حرکت و خود را به او برساند. او می‌‌داند که هر [[قدر]] بیشتر تلاش کند، به [[علت]] قصوری که در ذات اوست به انتهای راه نرسیده و [[دیدار]] [[جمال]] [[محبوب]] که مقصد اصلی اوست، بعید به نظر می‌‌آید، اما [[لذت]] [[دیدار]] [[محبوب]]، تلاش او را گسترده تر نموده، [[آرامش]] را از او سلب و از خود بی [[نیاز]] می‌‌گرداند، تمام [[نیاز]] او به [[تجلی]] گاه [[جمال]] [[محبوب]] معطوف است. او مانند غریقی که در پهنای دریای پرموج [[اسیر]] است، گرچه [[نجات]] برایش در حد امکان وقوع نیست، اما آرزوی [[نجات]] او را به تلاش و حرکت وادار می‌‌نماید، شاید در این رهگذر به [[قرب]] [[روحانی]] دست یافته و به ساحل [[نجات]] برسد.
* شوق توجه به امر غایبی که با [[هیجان]] فوق تصور و با نوعی [[جان]] کندن "نزوع النفس" همراه و با حرکتی هر چه سریعتر، به سوی مشوق در حرکت و خود را به او برساند. او می‌‌داند که هر [[قدر]] بیشتر تلاش کند، به [[علت]] قصوری که در ذات اوست به انتهای راه نرسیده و [[دیدار]] [[جمال]] [[محبوب]] که مقصد اصلی اوست، بعید به نظر می‌‌آید، اما [[لذت]] [[دیدار]] [[محبوب]]، تلاش او را گسترده تر نموده، [[آرامش]] را از او سلب و از خود بی [[نیاز]] می‌‌گرداند، تمام [[نیاز]] او به [[تجلی]] گاه [[جمال]] [[محبوب]] معطوف است. او مانند غریقی که در پهنای دریای پرموج [[اسیر]] است، گرچه [[نجات]] برایش در حد امکان وقوع نیست، اما آرزوی [[نجات]] او را به تلاش و حرکت وادار می‌‌نماید، شاید در این رهگذر به [[قرب]] [[روحانی]] دست یافته و به ساحل [[نجات]] برسد.
* در اینجاست که در وجود خود، جز نقش [[جمال]] [[محبوب]] چیزی را نمی‌بیند. حالت تفرد و تجرد و در پی این دو [[الهامات]] قلبی، به او مژده ی وصول می‌‌دهد و در این راستا، جلوه ی انس بر او پرتو افکنده، سپس [[عظمت]] [[محبوب]]، سراسر وجودش را در بر گرفته و شعاع این [[حقیقت]]، دیده اش را خیره نموده و حالت [[خشیت]] در برابر [[شعور]] به این [[عظمت]]، او را در بر می‌‌گیرد، از این پس حالت [[خوف]] ناشی از احتمال سقوط اعتبار، بر اثر ذره ای خودنگری و یا احتمال عدم توجه به [[مقام]] [[محبوب]]، او را سخت در محاصره کشیده، قلبش مضطرب و با حالت نگرانی همیشه در سوز و گداز خواهد بود.
* در اینجاست که در وجود خود، جز نقش [[جمال]] [[محبوب]] چیزی را نمی‌بیند. حالت تفرد و تجرد و در پی این دو [[الهامات]] قلبی، به او مژده ی وصول می‌‌دهد و در این راستا، جلوه ی انس بر او پرتو افکنده، سپس [[عظمت]] [[محبوب]]، سراسر وجودش را در بر گرفته و شعاع این [[حقیقت]]، دیده اش را خیره نموده و حالت [[خشیت]] در برابر [[شعور]] به این [[عظمت]]، او را در بر می‌‌گیرد، از این پس حالت [[خوف]] ناشی از احتمال سقوط اعتبار، بر اثر ذره ای خودنگری و یا احتمال عدم توجه به [[مقام]] [[محبوب]]، او را سخت در محاصره کشیده، قلبش مضطرب و با حالت نگرانی همیشه در سوز و گداز خواهد بود.
* [[امیر مؤمنان]]{{ع}} در فراز «وَ لَو لا الْاَجَلُ اَلَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فی اَجْسادِهِمْ طَرْفَة عَیْنٍ، شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ،‌ وَ خَوفاً مِنَ الْعِقابِ» (ترجمه: و اگر نبود مدتى كه خداوند براى اهل تقوا نوشته است، جانها و ارواح آنان در اين كالبد خاكى، به اندازه ى يك چشم به هم زدن استقرار نداشت، به دليل شوق به ثواب و ترس از عقاب) سخن از [[شوق]] آغاز نموده و به [[خوف]] پایان داده است. به این معنا که [[متقین]] آنچنان خود را در [[آتش]] [[شوق]] به [[جمال]] [[حق]]، در افکنده‌اند و رشته ی تعلق به خود و خواطر واردات و [[حاجات]] را گسسته‌اند که اگر وقت مقرر و [[اجل]] [[موعود]] نبود، برای یک چشم به هم زدن، [[باقی]] نمی‌ماندند، این از سویی و از سوی دیگر، [[خوف]] از [[عقاب]] و [[عذاب]] حرمان به وصل [[محبوب]] که نشانگر فقدان قابلیت است، قالب تهی نموده، از این [[جهان]] رخت برمی بستند.
* [[امیر مؤمنان]]{{ع}} در فراز «وَ لَو لا الْاَجَلُ اَلَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فی اَجْسادِهِمْ طَرْفَة عَیْنٍ، شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ،‌ وَ خَوفاً مِنَ الْعِقابِ» (ترجمه: و اگر نبود مدتى كه خداوند براى اهل تقوا نوشته است، جانها و ارواح آنان در اين كالبد خاكى، به اندازه ى يك چشم به هم زدن استقرار نداشت، به دليل شوق به ثواب و ترس از عقاب) سخن از شوق آغاز نموده و به [[خوف]] پایان داده است. به این معنا که [[متقین]] آنچنان خود را در [[آتش]] شوق به [[جمال]] [[حق]]، در افکنده‌اند و رشته ی تعلق به خود و خواطر واردات و [[حاجات]] را گسسته‌اند که اگر وقت مقرر و [[اجل]] [[موعود]] نبود، برای یک چشم به هم زدن، [[باقی]] نمی‌ماندند، این از سویی و از سوی دیگر، [[خوف]] از [[عقاب]] و [[عذاب]] حرمان به وصل [[محبوب]] که نشانگر فقدان قابلیت است، قالب تهی نموده، از این [[جهان]] رخت برمی بستند.


منبع: شرح خطبه متقين در نهج البلاغه، علوى تراکمه ای، سيد مجتبى،  
منبع: شرح خطبه متقين در نهج البلاغه، علوى تراکمه ای، سيد مجتبى،  
خط ۲۴: خط ۲۴:
http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=530
http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=530


==تلازم [[شوق]] و [[خوف]] ==
==تلازم شوق و [[خوف]] ==
* [[علت]] اینکه [[امام علی]]({{ع}}) عبارت «شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب» را با هم ذکر کرده، این است که هر جا شوقِ [[صادق]] باشد [[خوف]] هم هست و برعکس، [[خداوند]] در [[سوره]] [[یوسف]] [[آیه]] ۸۷ می‌فرماید: «... لا یَایئَسْ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلََّا القَوْمُ الکافِرُونَ» هیچ کس جزکافران، از [[رحمت الهی]] نامید نمی‌شود. [[انسان]] [[مؤمن]] هر [[قدر]] هم [[گناهکار]] و آلوده باشد،[[ناامید]] نیست و همیشه [[نشاط]] دارد چرا که [[ترس]] او با امیدش آمیخته است.
* [[علت]] اینکه [[امام علی]]({{ع}}) عبارت «شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب» را با هم ذکر کرده، این است که هر جا شوقِ [[صادق]] باشد [[خوف]] هم هست و برعکس، [[خداوند]] در [[سوره]] [[یوسف]] [[آیه]] ۸۷ می‌فرماید: «... لا یَایئَسْ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلََّا القَوْمُ الکافِرُونَ» هیچ کس جزکافران، از [[رحمت الهی]] نامید نمی‌شود. [[انسان]] [[مؤمن]] هر [[قدر]] هم [[گناهکار]] و آلوده باشد،[[ناامید]] نیست و همیشه [[نشاط]] دارد چرا که [[ترس]] او با امیدش آمیخته است.
* حرکت و شکفتگی [[انسان]] در گرو آمیزش [[خوف]] و رجالت و هر کدام بدون دیگری بی نتیجه است؛ [[خوف]] بدون [[رجا]]، [[ناامید]] کننده و [[رجا]] بدون [[خوف]]، غافل کننده است. عکس آن هم همینطور است. اگر یک جایی [[شوق]] باشد ولی [[خوف]] نباشد [[آدم]] را بیچاره و هلاک می‌کند زیرا او را به وادی [[غرور]] و [[فریب]] سوق می‌دهد و به همان [[عبادت]] مختصری که انجام می‌دهد [[مغرور]] می‌شود. لذا این دو معجونی است که باید به اندازه هم در [[انسان]] باشد و اگر این معادله به هم بخورد خطر [[اخلاقی]] دارد. درجبهه‌های [[دفاع مقدس]] رزمندگان [[عزیز]] ما هر دو حالت را داشتند هم به [[جهاد]] و [[شهادت]] [[شوق]] داشتند و هم از کمین [[دشمن]] و ضربه‌های ناگهانی اوخوف داشتند؛ این [[خوف]] اتخاذ [[تدابیر]] لازم و [[آمادگی]] تاکتیکی، اطلاعاتی را در برابر [[دشمن]] فراهم می‌کرد.
* حرکت و شکفتگی [[انسان]] در گرو آمیزش [[خوف]] و رجالت و هر کدام بدون دیگری بی نتیجه است؛ [[خوف]] بدون [[رجا]]، [[ناامید]] کننده و [[رجا]] بدون [[خوف]]، غافل کننده است. عکس آن هم همینطور است. اگر یک جایی شوق باشد ولی [[خوف]] نباشد [[آدم]] را بیچاره و هلاک می‌کند زیرا او را به وادی [[غرور]] و [[فریب]] سوق می‌دهد و به همان [[عبادت]] مختصری که انجام می‌دهد [[مغرور]] می‌شود. لذا این دو معجونی است که باید به اندازه هم در [[انسان]] باشد و اگر این معادله به هم بخورد خطر [[اخلاقی]] دارد. درجبهه‌های [[دفاع مقدس]] رزمندگان [[عزیز]] ما هر دو حالت را داشتند هم به [[جهاد]] و [[شهادت]] شوق داشتند و هم از کمین [[دشمن]] و ضربه‌های ناگهانی اوخوف داشتند؛ این [[خوف]] اتخاذ [[تدابیر]] لازم و [[آمادگی]] تاکتیکی، اطلاعاتی را در برابر [[دشمن]] فراهم می‌کرد.
* در کار [[دنیا]]، باید [[خوف]] و [[شوق]] همواره کنار یکدیگر باشند.اگر نه توازن روحی و قلبی [[انسان]] به هم می‌خورد. [[دل]]، بی [[امید]] و بی‌شوق مانند یک خانۀ خراب و بی [[نور]] است. همانگونه که اگر در دلی فقط [[شوق]] باشد و [[خوف]] نباشد، مانندخانه¬ای بدون [[آتش]] است با [[نور]] زیاد. پس [[شوق]] و [[خوف]] باید همراه همدیگرباشند.
* در کار [[دنیا]]، باید [[خوف]] و شوق همواره کنار یکدیگر باشند.اگر نه توازن روحی و قلبی [[انسان]] به هم می‌خورد. [[دل]]، بی [[امید]] و بی‌شوق مانند یک خانۀ خراب و بی [[نور]] است. همانگونه که اگر در دلی فقط شوق باشد و [[خوف]] نباشد، مانندخانه¬ای بدون [[آتش]] است با [[نور]] زیاد. پس شوق و [[خوف]] باید همراه همدیگرباشند.
* در [[روایت]] آمده است که [[امام صادق]]({{ع}}) فرمودند: اگر مقدار [[ترس]] و [[بیم]] در [[قلب]] [[مؤمن]] با مقدار [[امید]] و [[شوق]] آن وزن می‌شد، به [[قدر]] یک مثقال، یکی بر دیگری سنگین‌تر نبود.
* در [[روایت]] آمده است که [[امام صادق]]({{ع}}) فرمودند: اگر مقدار [[ترس]] و [[بیم]] در [[قلب]] [[مؤمن]] با مقدار [[امید]] و شوق آن وزن می‌شد، به [[قدر]] یک مثقال، یکی بر دیگری سنگین‌تر نبود.
* بنابراین [[شوق]] به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در افراد باتقوا، یک ملکه نفسانی است. یعنی هیچ وقت از روی [[غفلت]] این موازنه به هم نمی‌خورد.
* بنابراین شوق به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در افراد باتقوا، یک ملکه نفسانی است. یعنی هیچ وقت از روی [[غفلت]] این موازنه به هم نمی‌خورد.
روی همین حساب [[انسان]] [[مؤمن]] در عین جدیّت در عمل، [[مغرور]] به عملش نیست و همچنین هرگز حالت [[یأس]] به خود نمی‌گیرد. وقتی [[شوق]] به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در [[روح]] [[انسان]] به صورت ملکه و عادت باشد، همواره در عمل او دوام و جدیّت مشهود است. برای¬نمونه در [[شادی]] ها، در [[مصیبت‌ها]] و [[نعمت‌ها]] این دو حالت همراه اوست.
روی همین حساب [[انسان]] [[مؤمن]] در عین جدیّت در عمل، [[مغرور]] به عملش نیست و همچنین هرگز حالت [[یأس]] به خود نمی‌گیرد. وقتی شوق به [[ثواب]] و [[خوف]] از [[عقاب]] در [[روح]] [[انسان]] به صورت ملکه و عادت باشد، همواره در عمل او دوام و جدیّت مشهود است. برای¬نمونه در [[شادی]] ها، در [[مصیبت‌ها]] و [[نعمت‌ها]] این دو حالت همراه اوست.


منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
خط ۳۶: خط ۳۶:
http://www.b-shafagh.ir/showlist.aspx?p=lesson&g=74
http://www.b-shafagh.ir/showlist.aspx?p=lesson&g=74


==مبدأ [[شوق]] و [[خوف]]==
==مبدأ شوق و [[خوف]]==
* مبدأ [[شوق]] و [[خوف]]، تصور [[عظمت]] [[خالق]] است. وقتی [[انسان]] [[عظمت]] [[خالق]] را در ذهن مجسم کند،حالت [[شوق]] و [[خوف]] به او دست می‌دهد. هرقدر [[عظمت]] [[خالق]] را [[درک]] کنی، همان اندازه [[عظمت]] وعده‌ها و تهدید‌های [[الهی]] را [[درک]] خواهی کرد.وقتی [[عظمت]] [[خدا]] را که [[درک]] کردی، روی وعده‌اش هم حساب می‌کنی، زیرا کسی که [[عظیم]] است، وعده‌اش نیز [[عظیم]] است. [[خداوند]] [[عظیم]] اگر غضبناک شود، کوه‌ها نیز نمی‌توانند در برابر [[غضب]] او [[طاقت]] بیاورند. [[درک]] عظمتِ وعده‌ها و وعید‌های [[الهی]] موجب [[شوق]] همیشگی و [[خوف]] همیشگی می‌شود. [[بهشت]] نیز درهای مختلفی دارد که یکی از آنها درِ [[خوف]] و [[شوق]] است. این دو، یکی از راه‌های ورود به [[بهشت]] است.
* مبدأ شوق و [[خوف]]، تصور [[عظمت]] [[خالق]] است. وقتی [[انسان]] [[عظمت]] [[خالق]] را در ذهن مجسم کند،حالت شوق و [[خوف]] به او دست می‌دهد. هرقدر [[عظمت]] [[خالق]] را [[درک]] کنی، همان اندازه [[عظمت]] وعده‌ها و تهدید‌های [[الهی]] را [[درک]] خواهی کرد.وقتی [[عظمت]] [[خدا]] را که [[درک]] کردی، روی وعده‌اش هم حساب می‌کنی، زیرا کسی که [[عظیم]] است، وعده‌اش نیز [[عظیم]] است. [[خداوند]] [[عظیم]] اگر غضبناک شود، کوه‌ها نیز نمی‌توانند در برابر [[غضب]] او [[طاقت]] بیاورند. [[درک]] عظمتِ وعده‌ها و وعید‌های [[الهی]] موجب شوق همیشگی و [[خوف]] همیشگی می‌شود. [[بهشت]] نیز درهای مختلفی دارد که یکی از آنها درِ [[خوف]] و شوق است. این دو، یکی از راه‌های ورود به [[بهشت]] است.


منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.
منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.

نسخهٔ ‏۷ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۵

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل شوق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

شوق یا اشتياق به معنای آرزومندى، ميل، رغبت و جمع آن اشواق است. شوق الهی نیز آتشى است كه خداى تعالى، در دل اولياى خود برافروزد، تا آنچه در دل آنها از خواطر واردات و عوارض و حاجات است بسوزاند.

منبع: شرح خطبه متقين در نهج البلاغه، علوى تراکمه ای، سيد مجتبى،

http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=530

مقدمه

  • شوق توجه به امر غایبی که با هیجان فوق تصور و با نوعی جان کندن "نزوع النفس" همراه و با حرکتی هر چه سریعتر، به سوی مشوق در حرکت و خود را به او برساند. او می‌‌داند که هر قدر بیشتر تلاش کند، به علت قصوری که در ذات اوست به انتهای راه نرسیده و دیدار جمال محبوب که مقصد اصلی اوست، بعید به نظر می‌‌آید، اما لذت دیدار محبوب، تلاش او را گسترده تر نموده، آرامش را از او سلب و از خود بی نیاز می‌‌گرداند، تمام نیاز او به تجلی گاه جمال محبوب معطوف است. او مانند غریقی که در پهنای دریای پرموج اسیر است، گرچه نجات برایش در حد امکان وقوع نیست، اما آرزوی نجات او را به تلاش و حرکت وادار می‌‌نماید، شاید در این رهگذر به قرب روحانی دست یافته و به ساحل نجات برسد.
  • در اینجاست که در وجود خود، جز نقش جمال محبوب چیزی را نمی‌بیند. حالت تفرد و تجرد و در پی این دو الهامات قلبی، به او مژده ی وصول می‌‌دهد و در این راستا، جلوه ی انس بر او پرتو افکنده، سپس عظمت محبوب، سراسر وجودش را در بر گرفته و شعاع این حقیقت، دیده اش را خیره نموده و حالت خشیت در برابر شعور به این عظمت، او را در بر می‌‌گیرد، از این پس حالت خوف ناشی از احتمال سقوط اعتبار، بر اثر ذره ای خودنگری و یا احتمال عدم توجه به مقام محبوب، او را سخت در محاصره کشیده، قلبش مضطرب و با حالت نگرانی همیشه در سوز و گداز خواهد بود.
  • امیر مؤمنان(ع) در فراز «وَ لَو لا الْاَجَلُ اَلَّذی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فی اَجْسادِهِمْ طَرْفَة عَیْنٍ، شَوْقاً اِلَی الثَّوابِ،‌ وَ خَوفاً مِنَ الْعِقابِ» (ترجمه: و اگر نبود مدتى كه خداوند براى اهل تقوا نوشته است، جانها و ارواح آنان در اين كالبد خاكى، به اندازه ى يك چشم به هم زدن استقرار نداشت، به دليل شوق به ثواب و ترس از عقاب) سخن از شوق آغاز نموده و به خوف پایان داده است. به این معنا که متقین آنچنان خود را در آتش شوق به جمال حق، در افکنده‌اند و رشته ی تعلق به خود و خواطر واردات و حاجات را گسسته‌اند که اگر وقت مقرر و اجل موعود نبود، برای یک چشم به هم زدن، باقی نمی‌ماندند، این از سویی و از سوی دیگر، خوف از عقاب و عذاب حرمان به وصل محبوب که نشانگر فقدان قابلیت است، قالب تهی نموده، از این جهان رخت برمی بستند.

منبع: شرح خطبه متقين در نهج البلاغه، علوى تراکمه ای، سيد مجتبى،

http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=530

تلازم شوق و خوف

  • علت اینکه امام علی((ع)) عبارت «شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب» را با هم ذکر کرده، این است که هر جا شوقِ صادق باشد خوف هم هست و برعکس، خداوند در سوره یوسف آیه ۸۷ می‌فرماید: «... لا یَایئَسْ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلََّا القَوْمُ الکافِرُونَ» هیچ کس جزکافران، از رحمت الهی نامید نمی‌شود. انسان مؤمن هر قدر هم گناهکار و آلوده باشد،ناامید نیست و همیشه نشاط دارد چرا که ترس او با امیدش آمیخته است.
  • حرکت و شکفتگی انسان در گرو آمیزش خوف و رجالت و هر کدام بدون دیگری بی نتیجه است؛ خوف بدون رجا، ناامید کننده و رجا بدون خوف، غافل کننده است. عکس آن هم همینطور است. اگر یک جایی شوق باشد ولی خوف نباشد آدم را بیچاره و هلاک می‌کند زیرا او را به وادی غرور و فریب سوق می‌دهد و به همان عبادت مختصری که انجام می‌دهد مغرور می‌شود. لذا این دو معجونی است که باید به اندازه هم در انسان باشد و اگر این معادله به هم بخورد خطر اخلاقی دارد. درجبهه‌های دفاع مقدس رزمندگان عزیز ما هر دو حالت را داشتند هم به جهاد و شهادت شوق داشتند و هم از کمین دشمن و ضربه‌های ناگهانی اوخوف داشتند؛ این خوف اتخاذ تدابیر لازم و آمادگی تاکتیکی، اطلاعاتی را در برابر دشمن فراهم می‌کرد.
  • در کار دنیا، باید خوف و شوق همواره کنار یکدیگر باشند.اگر نه توازن روحی و قلبی انسان به هم می‌خورد. دل، بی امید و بی‌شوق مانند یک خانۀ خراب و بی نور است. همانگونه که اگر در دلی فقط شوق باشد و خوف نباشد، مانندخانه¬ای بدون آتش است با نور زیاد. پس شوق و خوف باید همراه همدیگرباشند.
  • در روایت آمده است که امام صادق((ع)) فرمودند: اگر مقدار ترس و بیم در قلب مؤمن با مقدار امید و شوق آن وزن می‌شد، به قدر یک مثقال، یکی بر دیگری سنگین‌تر نبود.
  • بنابراین شوق به ثواب و خوف از عقاب در افراد باتقوا، یک ملکه نفسانی است. یعنی هیچ وقت از روی غفلت این موازنه به هم نمی‌خورد.

روی همین حساب انسان مؤمن در عین جدیّت در عمل، مغرور به عملش نیست و همچنین هرگز حالت یأس به خود نمی‌گیرد. وقتی شوق به ثواب و خوف از عقاب در روح انسان به صورت ملکه و عادت باشد، همواره در عمل او دوام و جدیّت مشهود است. برای¬نمونه در شادی ها، در مصیبت‌ها و نعمت‌ها این دو حالت همراه اوست.

منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.

http://www.b-shafagh.ir/showlist.aspx?p=lesson&g=74

مبدأ شوق و خوف

منبع: بهجتی اردکانی، محمدحسین، نمی از دریای راز (شرح خطبه متقین)، درس چهارم.

http://www.b-shafagh.ir/showlist.aspx?p=lesson&g=74

شوق عامل حرکت

متعلق شوق

امور عادی و دنیوی

امور معنوی و الهی

شوق به لقای الهی

شوق به دیدار امام

گستره شوق و آثار آن

بی اشتیاقی

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید: