ابان بن تغلب در علوم قرآنی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:
[[شیخ طوسی]] فرموده است: کتاب الغریب فی القرآن را تألیف کرده و شواهد آن را از [[شعر]] بیان کرده است<ref>طوسی، الفهرست، ص۱۷.</ref>.
[[شیخ طوسی]] فرموده است: کتاب الغریب فی القرآن را تألیف کرده و شواهد آن را از [[شعر]] بیان کرده است<ref>طوسی، الفهرست، ص۱۷.</ref>.


[[ابن ندیم]] در برشمردن کتاب‌هایی که در [[تفسیر قرآن]] تألیف شده، از کتابی با عنوان کتاب التفسیر لابن ثعلب یاد کرده است<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۳۶.</ref> که به [[گمان]] [[قوی]]، منظور همین کتاب [[ابان بن تغلب]] است و در نسخه‌ای از [[الفهرستابن ندیم]] که در دست ما است، به [[اشتباه]] مؤلف آن «ابن ثعلب» نوشته شده و [[مؤیّد]] آن این است که [[آقا بزرگ تهرانی]] این عنوان را با عبارت کتاب «التفسیر لابن تغلب» از ابن ندیم نقل کرده است<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۳۹، رقم ۱۱۶۹.</ref>. ابن ندیم در [[اخبار]] [[فقهای شیعه]] نیز «ابان بن تغلب» را ذکر کرده و گفته است: برای او کتاب‌هایی است؛ کتاب معانی القرآن که لطیف است و....<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۶.</ref>.
[[ابن ندیم]] در برشمردن کتاب‌هایی که در [[تفسیر قرآن]] تألیف شده، از کتابی با عنوان کتاب التفسیر لابن ثعلب یاد کرده است<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۳۶.</ref> که به [[گمان]] [[قوی]]، منظور همین کتاب [[ابان بن تغلب]] است و در نسخه‌ای از [[الفهرست ابن ندیم]] که در دست ما است، به [[اشتباه]] مؤلف آن «ابن ثعلب» نوشته شده و [[مؤیّد]] آن این است که [[آقا بزرگ تهرانی]] این عنوان را با عبارت کتاب «التفسیر لابن تغلب» از ابن ندیم نقل کرده است<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۳۹، رقم ۱۱۶۹.</ref>. ابن ندیم در [[اخبار]] [[فقهای شیعه]] نیز «ابان بن تغلب» را ذکر کرده و گفته است: برای او کتاب‌هایی است؛ کتاب معانی القرآن که لطیف است و....<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۶.</ref>.


داوودی او را در طبقات المفسرین ذکر کرده و گفته است: کتاب «معانی القرآن» لطیف را تألیف کرده است<ref>داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱، رقم ۱.</ref>.
داوودی او را در طبقات المفسرین ذکر کرده و گفته است: کتاب «معانی القرآن» لطیف را تألیف کرده است<ref>داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱، رقم ۱.</ref>.
خط ۳۷: خط ۳۷:


نجاشی از [[عبدالرحمان بن حجاج]] روایت کرده است که گفت: در مجلس [[ابان بن تغلب]] بودیم، [[جوانی]] به وی گفت: ای [[ابو سعید]]، چه تعداد از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} همراه بودند؟ ابان به او گفت: گویا می‌خواهی [[فضیلت علی]]{{ع}} را به افرادی از صحابۀ [[رسول خدا]]{{صل}} که از او [[پیروی]] کرده‌اند، بشناسی‌؟ آن شخص گفت: آری چنین است.
نجاشی از [[عبدالرحمان بن حجاج]] روایت کرده است که گفت: در مجلس [[ابان بن تغلب]] بودیم، [[جوانی]] به وی گفت: ای [[ابو سعید]]، چه تعداد از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} همراه بودند؟ ابان به او گفت: گویا می‌خواهی [[فضیلت علی]]{{ع}} را به افرادی از صحابۀ [[رسول خدا]]{{صل}} که از او [[پیروی]] کرده‌اند، بشناسی‌؟ آن شخص گفت: آری چنین است.
[[[ابان]]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! [[فضیلت]] آنان را جز با پیروی‌شان از آن [[حضرت]] نمی‌شناسیم.
[[ابان]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! [[فضیلت]] آنان را جز با پیروی‌شان از آن [[حضرت]] نمی‌شناسیم.


ضمن روایتی دیگر از وی نقل کرده که گفت: [[شیعیان]] کسانی هستند که وقتی [[مردم]] دربارۀ آنچه از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌شود، [[اختلاف]] کردند، به سخن علی{{ع}} تمسّک می‌کنند و وقتی دربارۀ آنچه از علی{{ع}} نقل می‌شود، اختلاف کردند، به سخن [[جعفر بن محمد]]{{ع}} تمسّک می‌جویند<ref>رجال النجاشی، ص۱۲.</ref>. رجال‌شناسان [[اهل تسنن]] نیز به [[شیعه]] بودن وی تصریح دارند. [[ذهبی]] گفته است: «[[شیعی]] جلد، لکنه [[صدوق]]<ref>ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.</ref>؛ شیعه‌ای محکم و [[مقاوم]] است، ولی بسیار [[راستگو]] است» و از [[ابن عدی]] نقل کرده که گفته است: {{عربی|"كان غالياً في التشيع"}}<ref>ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.</ref>؛ در شیعه‌گرایی زیاده‌رو بوده است». [[ابن حجر]] از ابن عدی نقل می‌کند که درباره وی گفته است: هرچند [[مذهب]] او شیعه می‌باشد، ولی در [[روایت]] [[شایسته]] است و اشکالی در او نیست<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۲۱۷.</ref>
ضمن روایتی دیگر از وی نقل کرده که گفت: [[شیعیان]] کسانی هستند که وقتی [[مردم]] دربارۀ آنچه از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌شود، [[اختلاف]] کردند، به سخن علی{{ع}} تمسّک می‌کنند و وقتی دربارۀ آنچه از علی{{ع}} نقل می‌شود، اختلاف کردند، به سخن [[جعفر بن محمد]]{{ع}} تمسّک می‌جویند<ref>رجال النجاشی، ص۱۲.</ref>. رجال‌شناسان [[اهل تسنن]] نیز به [[شیعه]] بودن وی تصریح دارند. [[ذهبی]] گفته است: «[[شیعی]] جلد، لکنه [[صدوق]]<ref>ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.</ref>؛ شیعه‌ای محکم و [[مقاوم]] است، ولی بسیار [[راستگو]] است» و از [[ابن عدی]] نقل کرده که گفته است: {{عربی|"كان غالياً في التشيع"}}<ref>ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.</ref>؛ در شیعه‌گرایی زیاده‌رو بوده است». [[ابن حجر]] از ابن عدی نقل می‌کند که درباره وی گفته است: هرچند [[مذهب]] او شیعه می‌باشد، ولی در [[روایت]] [[شایسته]] است و اشکالی در او نیست<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۲۱۷.</ref>

نسخهٔ ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۱

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابان بن تغلب است. "ابان بن تغلب" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

نجاشی و شیخ طوسی هردو فرموده‌اند: وی امام علی بن الحسین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق(ع) را ملاقات و از آنان روایت کرده است[۱]. از امام صادق(ع) روایت شده که به ابان بن عثمان فرمود: به‌راستی ابان بن تغلب سی هزار حدیث از من روایت کرده است، آنها را از او روایت کن[۲]. وی در زمان حیات امام صادق(ع) در سال ۱۴۱ ه‍‌. ق از دنیا رفته است[۳] و باتوجه به اینکه عصر صحابه تا سال ۱۱۰ ه‍‌. ق ادامه داشته است، امکان اینکه وی برخی از صحابه رسول خدا(ص) را دیده باشد و در نتیجه از تابعین به شمار آید، وجود دارد.

نجاشی خبر داده که ابو زرعه او را در کتاب ذکر من روی عن جعفر بن محمد(ع) من التابعین و من قاربهم ذکر کرده و گفته است: از انس بن مالک روایت کرده است[۴]. گرچه ذکر وی در آن کتاب برای اثبات تابعی بودن وی کافی نیست؛ زیرا در آن کتاب کسانی که تابعی نبوده و نزدیک به عصر تابعین بوده‌اند نیز ذکر شده است، ولی روایت وی از انس می‌تواند شاهد تابعی بودن وی باشد؛ البته در تهذیب الکمال و تهذیب التهذیب روایت وی از انس نقل نشده و ذهبی نیز گفته است: وی از تابعین به شمار نیامده است[۵]، ولی باتوجه به آنچه نجاشی خبر داده، درست نبودن گفتۀ ذهبی و ذکر نشدن همۀ مروی عنه‌های وی در دو کتاب یادشده، معلوم می‌شود. آقا بزرگ تهرانی نیز عنوان «تابعی» را در معرفی او آورده است[۶].

برای مفسر بودن وی نیز می‌توان به دوچیز استناد کرد:

  1. روایات و آرای تفسیری نقل شده از وی در تفاسیر[۷].
  2. کتاب یا کتاب‌هایی که در تفسیر و بیان معانی قرآن و واژه‌های غریب (نامأنوس) آن برای وی ذکر کرده‌اند.

نجاشی فرموده است: برای او کتاب‌هایی، از جمله تفسیر غریب القرآن و... است[۸].

شیخ طوسی فرموده است: کتاب الغریب فی القرآن را تألیف کرده و شواهد آن را از شعر بیان کرده است[۹].

ابن ندیم در برشمردن کتاب‌هایی که در تفسیر قرآن تألیف شده، از کتابی با عنوان کتاب التفسیر لابن ثعلب یاد کرده است[۱۰] که به گمان قوی، منظور همین کتاب ابان بن تغلب است و در نسخه‌ای از الفهرست ابن ندیم که در دست ما است، به اشتباه مؤلف آن «ابن ثعلب» نوشته شده و مؤیّد آن این است که آقا بزرگ تهرانی این عنوان را با عبارت کتاب «التفسیر لابن تغلب» از ابن ندیم نقل کرده است[۱۱]. ابن ندیم در اخبار فقهای شیعه نیز «ابان بن تغلب» را ذکر کرده و گفته است: برای او کتاب‌هایی است؛ کتاب معانی القرآن که لطیف است و....[۱۲].

داوودی او را در طبقات المفسرین ذکر کرده و گفته است: کتاب «معانی القرآن» لطیف را تألیف کرده است[۱۳].

آقا بزرگ تهرانی او را از کسانی که به تألیف یک یا دو تفسیر اکتفا نکرده‌اند، به شمار آورده است[۱۴] و کتاب معانی القرآن یادشده در کلام ابن ندیم را غیر از کتاب التفسیر یادشده در کلام وی دانسته و آنها را دو کتاب به شمار آورده و کتاب‌هایی را که وی در ارتباط‍ با قرآن نوشته، چهار کتاب (کتاب التفسیر، کتاب معانی القرآن، کتاب القرائات، کتاب الغریب فی القرآن) می‌داند[۱۵] و خود نیز با عناوین تفسیر ابان بن تغلب[۱۶]، تفسیر ابن تغلب[۱۷]، غریب القرآن[۱۸]، کتاب قرائة مفردة[۱۹]، معانی القرآن[۲۰] به معرفی کتاب‌های وی پرداخته است. گفته‌اند وی اولین کسی است که در موضوع «غریب القرآن» و «قرائت» کتاب تألیف کرده است[۲۱].

تعدد کتاب‌های تفسیری وی محل تأمل است. به احتمال قوی یک کتاب تفسیری داشته که چون بیشتر به بیان مفردات و کلمات نامأنوس قرآن پرداخته است، از آن با عناوین معانی القرآن، غریب القرآن، تفسیر غریب القرآن نیز یاد شده است، ولی به‌هرحال داشتن کتابی در تفسیر قرآن هرچند بیشتر یا منحصراً به تفسیر مفردات و واژه‌های دشوار آن پرداخته باشد، مورد اتفاق می‌باشد و همین برای اثبات مفسر بودن وی کافی است و ازاین‌رو، برخی در معرفی وی عنوان مفسّر لغوی را نیز ذکر کرده‌اند[۲۲].

آرای تفسیری نقل شده از وی بیشتر در بیان واژه‌ها و مفردات قرآن به استناد اشعار است؛ برای مثال، قرطبی در تفسیر وَقُولُوا حِطَّةٌ[۲۳]از وی نقل کرده که گفته است: معنای حِطَّةٌ توبه است؛ زیرا شاعر گفته است: فاز بالحطة التی جعل الله بها ذنب عبده مغفورا[۲۴]؛ به حطّه‌ای که خدا به وسیلۀ آن گناه بنده‌اش را آمرزیده قرار داده است، دست یافت».

همچنین نقل کرده که وی لِيُثْبِتُوكَ[۲۵] در آیه وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۲۶] را با استناد به شعری مناسب به "ليثخنوك بالجراحات والضرب الشديد"؛ «تا با زخم‌ها و زدن شدید بر تو غلبه کنند»[۲۷].

و مَثْبُورًا[۲۸] در آیه قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا[۲۹] را با استناد به شعری به «ملعون» تفسیر کرده است[۳۰].

گاهی نیز در توضیح معنای برخی واژه‌ها به جمله‌ای از محاوره‌های عرب استناد کرده است، برای مثال، از وی نقل کرده‌اند که در توضیح معنای طِبَاقًا[۳۱] در آیه الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ[۳۲] گفته است: از عربی شنیدم که در نکوهش مردی می‌گفت: "شرّه طباق وخيره غير باق"[۳۳].[۳۴]

مذهب

بدون تردید وی از شیعیان برجسته و پیروان راستین ائمه اطهار(ع) بوده است. نجاشی و شیخ طوسی در معرفی وی فرموده‌اند: در بین اصحاب ما منزلتی بزرگ دارد و از امام باقر(ع) روایت کرده‌اند که به وی فرمود: در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده؛ زیرا دوست دارم که در بین شیعیانم مانند تو دیده شود و از امام صادق(ع) روایت کرده‌اند که فرمود: به خدا سوگند! مرگ ابان دلم را به درد آورد[۳۵]. کشیروایت کرده که امام صادق(ع) به ابان فرمود: با اهل مدینه مجالست کن؛ زیرا دوست دارم در بین شیعیان ما مانند تو دیده شود[۳۶].

نجاشی از عبدالرحمان بن حجاج روایت کرده است که گفت: در مجلس ابان بن تغلب بودیم، جوانی به وی گفت: ای ابو سعید، چه تعداد از اصحاب پیامبر(ص) با علی بن ابی طالب(ع) همراه بودند؟ ابان به او گفت: گویا می‌خواهی فضیلت علی(ع) را به افرادی از صحابۀ رسول خدا(ص) که از او پیروی کرده‌اند، بشناسی‌؟ آن شخص گفت: آری چنین است. ابان گفت: به خدا سوگند! فضیلت آنان را جز با پیروی‌شان از آن حضرت نمی‌شناسیم.

ضمن روایتی دیگر از وی نقل کرده که گفت: شیعیان کسانی هستند که وقتی مردم دربارۀ آنچه از رسول خدا(ص) نقل می‌شود، اختلاف کردند، به سخن علی(ع) تمسّک می‌کنند و وقتی دربارۀ آنچه از علی(ع) نقل می‌شود، اختلاف کردند، به سخن جعفر بن محمد(ع) تمسّک می‌جویند[۳۷]. رجال‌شناسان اهل تسنن نیز به شیعه بودن وی تصریح دارند. ذهبی گفته است: «شیعی جلد، لکنه صدوق[۳۸]؛ شیعه‌ای محکم و مقاوم است، ولی بسیار راستگو است» و از ابن عدی نقل کرده که گفته است: "كان غالياً في التشيع"[۳۹]؛ در شیعه‌گرایی زیاده‌رو بوده است». ابن حجر از ابن عدی نقل می‌کند که درباره وی گفته است: هرچند مذهب او شیعه می‌باشد، ولی در روایت شایسته است و اشکالی در او نیست[۴۰].[۴۱]

وثاقت

باتوجه به آنچه در بیان مذهب وی نقل شد، معلوم می‌شود وثاقت وی نیز قطعی و مورداتفاق است. افزون بر آن، کشی با سند خویش از مسلم بن ابی حیّه روایت کرده است که امام صادق(ع) به من فرمود: برای شنیدن حدیث به نزد ابان بن تغلب بیا؛ زیرا او از من حدیث فراوانی شنیده است؛ پس آنچه را از من برای تو روایت کرد، از من روایت کن[۴۲].

شیخ طوسی فرموده است: ثقه و جلیل‌القدر است[۴۳]. ابن داوود حلی گفته است: آقا و فقیه عصر خود و مورد اعتماد ائمه(ع) بوده است[۴۴] و از رجال‌شناسان اهل تسنن ابن سعد، احمد بن حنبل و طبق نقل ابن حجر، یحیی بن معین، ابو حاتم رازی و نسائی او را توثیق کرده‌اند[۴۵]. داوودی نیز گفته است: "فيه تشیّع مع ثقة"[۴۶]. ابن حجر عسقلانی گفته است: "ثقة، تكلم فيه للتشيع"[۴۷].[۴۸]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: رجال النجاشی، ص۱۰؛ طوسی، الفهرست، ص۱۷، رقم ۵۱.
  2. رجال النجاشی، ص۱۲.
  3. رجال النجاشی، ص۱۳.
  4. رجال النجاشی، ص۱۰.
  5. ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۰۸، رقم ۱۳۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱، ص۲۹۸؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱.
  6. ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۲۱، ص۲۰۵، رقم ۴۶۳۲.
  7. براساس گزارش برنامه رایانه‌ای معجم فقهی موارد ذکر ابان بن تغلب در کل تفاسیر ۱۷۹ مورد در ۵۲ جلد (۱۲۴ مورد در تفاسیر شیعه و ۵۵ مورد در تفاسیر اهل تسنن) می‌باشد و در تفسیر مجمع البیان طبرسی ۸ مورد و در تفسیر نور الثقلین حویزی ۴۶ مورد و در جامع البیان طبری ۱۲ مورد از وی روایت شده است.
  8. رجال النجاشی، ص۱۱.
  9. طوسی، الفهرست، ص۱۷.
  10. ابن ندیم، الفهرست، ص۳۶.
  11. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۳۹، رقم ۱۱۶۹.
  12. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۶.
  13. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱، رقم ۱.
  14. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۳۳.
  15. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۳۹.
  16. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، رقم ۱۱۶۹.
  17. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۴، ص۲۴۱ ذیل رقم ۱۱۷۷ تفسیر ابن بابویه.
  18. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۶، ص۴۶، رقم ۱۹۲.
  19. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۷، ص۵۶، رقم ۳۰۹.
  20. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۷، رقم ۱۱۶۹.
  21. ر.ک: آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۱۶، ص۴۷ و ج۱۷، ص۵۷.
  22. ر.ک: معجم مؤلفی الامامیة، ج۱، ص۱۱۵.
  23. «از لغزش ما بگذر!» سوره بقره، آیه ۵۸.
  24. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، جزء ۱، ص۲۷۹.
  25. سوره انفال، آیه ۳۰.
  26. «و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
  27. ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، جزء ۷، ص۲۵۲.
  28. سوره اسراء، آیه ۱۰۲.
  29. «(موسی) گفت: نیک می‌دانی این (معجزه) ها را که روشنگرند جز پروردگار آسمان‌ها و زمین نفرستاده است و من تو را ای فرعون! نابود شدنی می‌دانم» سوره اسراء، آیه ۱۰۲.
  30. ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، جزء ۱۰، ص۲۱۸.
  31. سوره ملک، آیه ۳.
  32. «همان که هفت آسمان را تو بر تو آفرید، در آفرینش (خداوند) بخشنده هیچ ناسازواری نمی‌بینی؛ چشم بگردان! آیا هیچ شکاف و رخنه‌ای می‌بینی؟» سوره ملک، آیه ۳.
  33. ر.ک: قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، جزء ۱۸، ص۱۳۶.
  34. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۱۴-۲۱۷.
  35. رجال النجاشی، ص۱۰؛ طوسی، الفهرست، ص۱۷.
  36. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۶۲۲، ح۶۰۳.
  37. رجال النجاشی، ص۱۲.
  38. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.
  39. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.
  40. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱.
  41. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۱۷.
  42. طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۶۲۲ و ۶۲۳، ح۶۰۴.
  43. طوسی، الفهرست، ص۱۷.
  44. ابن داوود الحلّی، کتاب الرجال، ص۲۹.
  45. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۶۰؛ ابن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج۳، ص۲۸۲؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱، ص۲۸۲.
  46. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱، رقم ۱.
  47. ابن حجر، تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۰.
  48. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۲۱۷-۲۱۸.