نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۰۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
تبلیغ خصوصی و به عبارتی تبلیغ فردی یا همان تبلیغ چهره به چهره، آن است که مبلّغ، شخصاً و بدون حضور فرد یا گروه دیگری با مخاطب، ارتباط برقرار و او را با مبانی و اندیشههای خود همراه سازد. رسول خدا (ص) برای تبلیغدین اسلام، در کنار تبلیغ گروهی به تبلیغ خصوصی نیز توجه داشت[۲].
در جستجوی مخاطب و شکار قلبها
از جالبترین و کارآمدترین شیوههای عملی در سیره تبلیغیپیامبر (ص) توجه به تک تک افراد و گلچین کردن آنها از میان جماعت بود؛ امری که امروزه در عصر ارتباطات یک طبیب دوار و دلسوز از، به دنبال بیماران میگشت تا امراض باطنی آنان را ش با نوراسلام مداوا کند[۳].
امیرالمؤمنین (ع) در کلامی زیبا این ویژگی پیامبر (ص) را چنین توصیف میکند: "پیامبر، طبیبی است که به همراه معالجه خویش همواره میگردد و مرهمهایش را محکم و آماده و ابزارها را سرخ کرده است؛ هر جا که لازم باشد، مرهمها و ابزارهای داغ کردن را بر روی آنها مینهد که جاهای مجروح و نیازمند به معالجه، دلهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال است. این طبیب روحانی به کمک دوا و معالجه خود، بیماریهای غفلت، نادانی، حیرت و سرگردانی را معالجه و برطرف میکند"[۴][۵].
تبلیغ خصوصی نسبت به دعوت گروهی مزیتهای ویژهای دارد.
ایجاد ارتباط دوستانه با فرد برای القای بهتر عقاید؛
برقراری ارتباط با مخاطب بر اساس نیاز وی به منظور تثبیت مطالب در ذهن او و بروز آنها در رفتارش؛ در حقیقت، در این شیوه، بیشتر به کیفیت کار توجه میشود تا کمیت. ابوعبدالرحمن سلمینقل میکند: "کسانی که برای ما قرآن میخواندند؛ مانند عثمان بن عفان و عبداللّه بن مسعود و... ، درباره روش آموزشی پیامبرنقل میکردند که آن حضرت، بیش از ده آیه به ما یاد نمیداد تا آن را خوب یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم"[۱۲].
استفاده از تمام شرایط برای تبلیغ؛ بر خلاف تبلیغ منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، تبلیغ خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه تبلیغ، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل بهره میگیرد. ملاقات با قبایلی که در موسم حج به مکه میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش نقل میکند که پیامبر پس از علنی شدن دعوتش، در ایام حج، سراغ مردم میرفت و آنان را به اسلامدعوت میکرد. پس از مدتی هم از قبایل آنها میپرسید و قبیله به قبیله، سراغ آنها میرفت[۱۸] که یکی از آن قبایلقبیله "بنی عامر بن صعصعه" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به خدا اگر من این جوان را از قریش بستانم، به کمک وی میتوانم عرب را نیز زیر فرمان خویش در آورم". از اینرو، از رسول خدا (ص) پرسید: "آیا پس از خود، فرمانروایی را به ما میدهی؟" حضرت فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"[۱۹]. همچنین آن حضرت در سفر به طائف به منظور رهایی از فشارهای مشرکان و یافتن پایگاهی جدید برای تبلیغاسلام، پس از آنکه با مخالفت اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با هجوم و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به باغیپناه برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از بت پرستان بودند. آنها با دیدن وضع بد آن حضرت ناراحت شدند و غلاممسیحی خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه «بِسْمِ اللَّهِ» از آن حضرت در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به فکر فرو رفت. سپس مهر سکوت را شکست و گفت: "مردم شبه جزیره با چنین کلامی آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. مردم این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی پیامبر با او، عداس، اسلام آورد و خم شد و دست و پای پیامبر (ص) را بوسید[۲۰][۲۱].
برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ منطق ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و محبت آمیز بود و توصیه میفرمود که برادران دینی خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، خدا را نیز تکریم کرده است: «مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»[۲۲]. این شیوه برخورد رسول اکرم (ص) با مردم، اولین مرحله تبلیغ به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان دیدار اول، شیفته شخصیت پیامبر میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد[۲۳].
سیره نویسان نیز درباره چگونگی برخورد پیامبر (ص) مینویسند: ایشان به هرکس میرسید، به او سلام میکرد و هر کس برای خواستهای نزد ایشان میآمد، در انجام کار وی بردباری میکرد تا خواستهاش، برآورده، یا آن فرد، منصرف شود و هرگز پیش نیامد که کسی با پیامبر (ص) دست بدهد و آن حضرت جلوتر از آن شخص، دست خود را بکشد. پیامبر (ص) وقتی به مرد مسلمانی میرسید، ابتدا با او مصافحه میکرد و هنگامی که مشغول نماز بود و شخصی کنارش مینشست، نماز خود را کوتاه میکرد و به آن شخص میفرمود: "آیا حاجتی داری؟" ایشان هر کس را که به نزد وی وارد میشد، تکریم و گاهی لباس خود را زیر وی پهن میکرد و یا او را بر روی تشک خود مینشاند[۲۵][۲۶].
↑احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۱۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۲.
↑همان، ص ۲۴۰؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۵؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۵ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۷.
↑السیرة النبویه، ص ۲۴۵؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۵ و الکامل، ج ۲، ص ۵۷. البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۱۴۵ - ۱۴۶؛
↑ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۴ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۵۰ - ۲۶۲.
↑عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، ج ۱، ص ۴۹ و السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۴۶۸.
↑تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۹ و الکامل، ج ۲، ص ۹۶.
↑الإکتفا، ج ۱، ص ۲۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۳.
↑تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۸؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۷ و الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۸۷.
↑تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۵۲ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۵۴. بیعة الحرب نامیده شد؛ زیرا حمایت از پیامبر (ص) تا حد جنگ، در آن آمده بود.
↑السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.
↑«الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.
↑السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.