حفظ نظام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

به طور کلی باید هر حکمرانی که متصدی حکومت یک سرزمین است، نظام اجتماعی آن جامعه را حفظ و مدیریت کند. خود او مسئول مستقیم تمام امور نیست، بلکه باید با تعیین جانشینانی در بخش‌های گوناگون به مدیریت جامعه بپردازد. در حقیقت حکمران جامعه اسلامی باید با تدبیر امور، زمینه‌ای مناسب برای افزایش نیکی‌ها و کاهش ناهنجاری‌ها در جامعه فراهم آورد. در همین راستا شیخ مفید، معصوم بودن والیان و کارگزاران امامان را واجب نمی‌داند. به باور وی تنها امامان باید از دیگر مردم برتر، و از مسئولیت‌های خود آگاه باشند.[۱] این نظریه نشان از این دارد که امام برای تدبیر امور جامعه باید والیانی شایسته برگزیند تا نظام اجتماعی مسلمانان مختل نشود.

مرحوم سید نیز دراین‌باره معتقد است که امام ولایتی عام دارد، اما لازم نیست در تمام امور مسئولیت را خود بر عهده بگیرد، بلکه باید برای امور گوناگون نائبانی داشته باشد. مثلاً امام باید کسی را عهده‌دار امر جنگ و نگهداری از مرزها کند، برای جمع‌آوری خراج و مالیات و نیز داوری میان مردم نیز کسی را برگزیند، چنان‌که باید برای امر دین نیز والیانی داشته باشد.[۲] نکته در خور توجه در اندیشه‌های سید آن است که به باور او در جامعه، گروه‌های گوناگونی مانند کشاورزان، خطاطان و... وجود دارند که امام رئیس تک‌تک این گروه‌ها نیست. ازاین‌رو برای تشخیص درستی مدعای دو نفر از این گروه‌ها باید به کارشناس همان گروه مراجعه شود. با وجود این، او ریاستی عام و فراگیر بر همه آنها دارد.[۳] این سخن سید را شیخ طوسی و سدید الدین حمصی نیز پذیرفته‌اند.[۴] به باور خواجه نیز، در یک جامعه صنایع فراوانی وجود دارد که هرکدام رئیسی دارند. صاحب صناعت تدبیر بر تمام صنایع نظارت دارد و رئیس همه آنهاست و نسبت او با دیگر علوم مانند نسبت علم الهی با سایر علوم است.[۵] ابوالصلاح حلبی دراین‌باره نکته خاصی ندارد؛ اما مرحوم کراجکی در بیانی کوتاه به این نکته اشاره کرده است که وجود امام (ع) از وقوع هرج و مرج و بروز فتنه‌ها جلوگیری خواهد کرد.[۶] شیخ طوسی نیز همین رویه را در پیش گرفته است.[۷]

در قرن ششم هجری قمری عبدالجلیل قزوینی در بیانی کوتاه، مراقبت از مرزهای کشور را از وظایف امام می‌داند.[۸] در همین قرن، سدیدالدین حمصی به بسط این شأن همت گمارده است. حمصی با اشاره به ریاست عام امام در جامعه، [۹] اموری همچون نظم‌بخشی به جامعه و ستاندن داد مظلومان از ظالمان، برطرف ساختن هرج و مرج و... را از اموری می‌داند که وظیفه امام است، اما تمام این امور به ریاست او در عرصه دین بازمی‌گردد؛ چراکه دلیل وجوب معرفت خداوند آن است که معرفت خدا سبب علم به پاداش و جزا می‌شود. با وجود این علم، قبایح برطرف می‌شود یا کاهش می‌یابد، انجام واجبات و امور نیک نیز بیشتر می‌شود. بنابراین امور یادشده، اموری دنیوی‌اند که با شناخت خدا می‌توان بدان‌ها دست یافت.[۱۰] خواجه نصیرالدین طوسی نیز همچون سایر متکلمان بر این باور است که با وجود امام، مردم به انجام واجبات و دوری از گناهان نزدیک می‌شوند.[۱۱] به دیگر سخن، با وجود یک رئیس و رهبر قدرتمند در جامعه، طبیعی است که مردم از انجام کارهای زشت بترسند.[۱۲]

سخن محقق طوسی را ابن میثم بحرانی نیز پذیرفته است؛[۱۳] افزون بر آن، ابن میثم به طور خاص بر شأن نظم‌بخشی امام به جامعه نیز تأکید کرده است.[۱۴] علامه حلّی نیز با استفاده از قاعده لطف، این سخن را بارها تکرار کرده، [۱۵] و از نصب والیان به عنوان یکی از وظایف امام سخن به میان آورده است.[۱۶] علامه بیان می‌کند که انسان موجودی اجتماعی است و نمی‌تواند به تنهایی زندگی کند و نیازهایش را برطرف سازد. به دیگر سخن، تمام انسان‌ها نیازمند یکدیگرند و از این راه، نظام بشری باقی می‌ماند.

از سوی دیگر، شهوت در زندگی اجتماعی انسان‌ها درگیری‌هایی ایجاد می‌کند که اگر امام معصومی نباشد که آنها را از ظلم و ستم باز دارد، هرج و مرج به وجود می‌آید.[۱۷] ازاین‌رو امام وظیفه دارد با تدبیر خود، سبب حفظ نظام اجتماعی شود[۱۸]

منابع

پانویس

  1. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۵.
  2. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، تحقیق سیدعبدالزهرا حسینی، ج۲، ص۲۸.
  3. همان، ج۳، ص۱۶۵؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۴۳۳.
  4. محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۲۵۲. نیز ر. ک: همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۶؛ سدید الدین محمود بن على حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷.
  5. نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تحقیق مجتبی مینوی و علی رضا حیدری، ص۲۵۶.
  6. ابوالفتح محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷.
  7. محمد بن حسن طوسی، الغیبة، تحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، ص۵؛ همو، تلخیص الشافی، تحقیق حسین بحرالعلوم، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۴۸.
  8. عبدالجلیل قزوینی، نقض، تعلیق و تصحیح سید جلال الدین حسینی ارموی، ص۵۰۳.
  9. سدیدالدین محمود بن على حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۳۵.
  10. همان، ص۲۳۷-۲۳۸.
  11. نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۰۷؛ همو، تجرید الاعتقاد، تحقیق محمدجواد حسینی جلالی، ص۲۲۱.
  12. همو، تلخیص المحصل، ص۴۱۸ و ۴۲۶؛ همو، قواعد العقاید، ص۸۳؛ همو، فصول، ترجمه محمد بن علی گرگانی استر آبادی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، ص۳۷.
  13. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة، ص۴۸؛ همو، قواعد المرام، تحقیق سید احمد حسینی، ص۱۷۶-۱۷۷.
  14. همو، النجاة فی القیامة، ص۴۷؛ همو، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۳۱۳.
  15. حسن بن یوسف حلی، مناهج الیقین، ص۴۳۹؛ همو، معارج الفهم، ص۴۷۴؛ همو، الباب الحادی عشر، ص۱۱؛ همو، الرسالة السعدیة، ص۸۲؛ همو، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴.
  16. همو، الالفین، ج۲، ص۷۱-۷۲.
  17. همان، ص ۱۱۰-۱۱۱؛ همو، منهاج الکرامة، ص۱۱۳-۱۱۴. علامه حلّی این تقریر را با بیان‌هایی متفاوت در آثار متعدد خود آورده است (ر. ک: همو، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجمی زنجانی، ص۲۰۴؛ همو، معارج الفهم، ص۴۷۹؛ همو، کشف المراد، تحقیق حسن حسن‌زاده آملی، ص۳۶۴؛ همو، مناهج الیقین، ص۴۴۸-۴۴۹).
  18. فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت ص: ۳۸۴.