دین در لغت
معنای لغوی دین
معنای لغوی دین، عبارت است از انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم و جزا[۱]. این کلمه بین زبان فارسی و سامی مشترک بوده و به معنای کیش، وجدان، داوری و آیین نیز به کار میرود[۲].
بعضی منابع لغت، معنای نخستین دین را اطاعت و انقیاد میداند[۳] و برخی دیگر، آن را به معنای عادت، حکم و جزا هم ذکر کردهاند[۴]. در لغتنامه آکسفورد (Religion)، Oxford»» به معنای ایمان به خدا یا خدایان که عالم را آفریده، نظام ویژه و عبادت و ایمان مبتنی بر آن و موضوع مورد علاقه شدید آمده است[۵].
از دقت در این معانی، دستهبندی و نتیجهگیری آنها، میتوان دریافت که در دین، دو معنای رایج آیین و تسلیم نهفته است.[۶]
تعریف برگزیده
با توجه به تعاریف اصطلاحی عالمان مسلمان و همچنین دانشمندان مغرب زمین از دین، میتوان دریافت که هیچ یک از آنها جامع و مانع نیست؛ اگر مقصود از دین را اسلام بدانیم؛ یعنی کاملترین مجموعه احکام، دستورالعملها و معارفی که منشأ الهی دارند و میتوان مراتبی گوناگون برای آن در نظر گرفت.
تعریفی که از بیانات استاد مطهری در آثارشان به دست میآید، جامعترین تعریف به نظر میرسد؛ اگر چه ممکن است کاستیهایی هم در تعریف ایشان یافت شود.
نتیجه کلام ایشان به صورت زیر میباشد: «دین، مکتبی است که از مجموع عقاید، اخلاق و مقررات اجرایی تشکیل شده و هدف آن، راهنمایی انسان برای سعادتمندی است که خداوند برای هدایت بشر فرستاده»[۷]. سخن نهایی اینکه، تعریف دین در قسمت اهداف دین با تقریر استاد مطهری، پذیرفته نگارنده این سطور است و اگر معانی مربوط به آیات و روایات را بازبینی کنیم در مییابیم که آیات و روایات نیز با این تعریف سازگار است.[۸]
مقدمه
در منابع لغوی زبان عرب برای واژۀ «دین» دو معنا ذکر شده است:
و در تبیین معنای دوّم گفته شده که معنای کلمۀ «دین» در اصل اطاعت است؛ لکن در معنای «شریعت» به عنوان استعاره بکار برده میشود.
وجه این استعاره نیز روشن است؛ زیرا اطاعت توقف بر ما یُطاع دارد و مسبَّب و معلول آن است، لهذا لفظ موضوع برای مسبَّب از طریق استعاره، در سبب به کار میرود.
راغب اصفهانی در مفردات میگوید: و الدِّينُ يقال: للطاعة و الجزاء، و استعير للشريعة، و الدِّينُ كالملّة، لكنّه يقال اعتبارا بالطاعة و الانقياد للشريعة، قال ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۹]، و قال ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾[۱۰]...[۱۱].
و «دین» گفته میشود بر: طاعت و جزاء، و برای «شریعت» استعاره شده است و «دین» مانند «ملت» است؛ لکن به لحاظ اطاعت و انقیاد به شریعت گفته میشود. فرمود: «همانا دین نزد خدا اسلام است» و فرمود: «چه کسی دینش بهتر از کسی است که روی خود را به خدا سپرده و نیکوکار است».
فیومی در المصباح المنیر میگوید:و دان بالإسلام دیناً - با کسر دال - یعنی به اسلام پایبند و عمل کننده است.و دَانَ بِالإِسْلَام دِيناً بِالْكَسْرِ: تَعبَّدَ بِهِ[۱۲].
ابن منظور در لسان العرب میگوید: و دین: جزاء و مکافات است...و الدِّين: الجزاء و المُكافأَة... تا آنجا که میگوید: - و دین: طاعت است، وقد دِنته ودِنت له: به معنای «او را اطاعت کردم» میباشد و الدِّين الطاعة. و قد دِنْته و دِنْتُ له أَي أَطعته... تا آنجا که میگوید: - و جمع آن: ادیان است... و الجمعُ الأَدْيان... تا آنجا که میگوید: - و دین؛ یعنی اسلام... و الدِّين: الإِسلام... تا آنجا که میگوید: - و دیّان؛ یعنی سائس. و الدَّيَّان: السائس[۱۳].
سپس به تعدای از کاربریهای واژۀ «دین» پرداخته و میگوید: و دین: یعنی طاعت، و در حدیث خوارج است که: يَمْرُقُون من الدِّين مُروقَ السهم من الرَّمِيَّة مراد این است که آنچنان در اسلام وارد میشوند و پس از آن برون میروند که به هیچ چیز از اسلام تمسک نجستهاند، مانند تیری که در کمان میرود، و سپس از آن به بیرون میجهد بدون آنکه چیزی از کمان را با خود همراه بَرد.[۱۴]
تا آنجا که میگوید: خطّابی گفت: فرمودۀ رسول اکرم(ص): «يَمْرُقُونَ مِن الدِّيْن» مراد از «دین» طاعت است، و مقصود این است که خوارج از اطاعت فرمان امام واجب الطّاعة برون میروند و از آن منسلخ میشوند.[۱۵].
فیروزآبادی در قاموس میگوید: و دین - به کسر دال - یعنی: جزاء... و اسلام... و طاعت... و سلطان و مُلک و حکم و سیره و تدبیر و توحید است، و به تمام آنچه خدا با آن پرستیده میشود دین میگویند، «ودِنْتُه أدِينُه»؛ یعنی: خدمت کردم او را و به او نیکی کردم و او را مالک شدم، و از همین معنا گرفته شده است واژۀ «مدینۀ به معنای شهر».[۱۶].
جوهری در صحاح میگوید: «دین»؛ یعنی طاعت، و دان له؛ یعنی او را اطاعت کرد، عمرو بن کلثوم گفته: روزهای درازی ما و آنان داریم که در آنها از دین شاه نافرمانی کردیم. و از همین باب است: دین و جمع آن ادیان است... و گفته ذی الاصبع که گفت: و لا أنت دَيَّاني فَتَخْزوني ابن السّکیت گفت: یعنی تو مالک امر من نیستی که مرا فرمانروایی و سیاست کنی.[۱۷].
طریحی در مجمع البحرین میگوید: هو وضع إلهي لأولي الألباب يتناول الأصول و الفروع، قال تعالى ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۱۸]
تا آنجا که میگوید: قوله ﴿فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ﴾[۱۹] أي غير مملوكين من دَانَ السلطان الرعية إذا ساسهم....
دین قانونی الهی است برای خردمندان، که اصول و فروع را دربر میگیرد، خدا فرمود: «دین نزد خدا تنها اسلام است» و فرمود: ﴿فَلَوْلَا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ﴾
مدین در اینجا؛ یعنی مملوک، از ریشۀ دان السلطان الرعیّة است که به معنای سیاست نمودن و فرمانروایی مردم است.
آنچه از مجموع گفتارهای اهل لغت دربارۀ معنای «دین» بهدست آمد این است که در کاربریهای قرآنی «دین» در یکی از دو معنای زیر بکار رفته است:
و اینکه واژۀ «دین» با استفاده از مناسبت معنای نخست با قانون و نظام زندگی مورد پذیرش که - مورد اطاعت است - در معنای نظام زندگی، و قانون مورد پذیرش حاکم بر زندگی و رفتار مردم که برقرار کنندۀ نظم در روابط اجتماعی است، بکار رفته است.
بنابراین نتیجه میگیریم: کلام اهل لغت عرب نیز در بیان معنای «دین» همان معنا را از «دین» در آیۀ کریمۀ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ تأیید میکند که در آغاز گفتیم؛ یعنی نظام حاکم بر زندگی بشر.[۲۰]
دین در لغت
کلمه «دین» در لغت عرب در معانی متعددی چون «جزا، طاعت، خضوع، عادت، مُلک، حُکم، حال، روش، سلطان، اسلام و.»... به کار رفته است[۲۱]. این واژه در دانشنامههای فارسی به «آیین و کیش»، «بیست و چهارمین روز از هر ماه شمسی» و «فرشته محافظ قلم» اطلاق شده و در پارهای از معانی دیگر با کلام عرب اشتراک دارد[۲۲]. ابن فارس معنای اصلی ماده «دین» را انقیاد و خضوع میداند[۲۳] و صاحب التحقیق افزون بر این معنا، قید دیگری نیز لحاظ کرده و مینویسد: «اصل در این ماده، خضوع و انقیاد در برابر برنامهها و مقررات معین است. پس دین دو قید دارد: ۱. خضوع ۲. در مقابل برنامه بودن»[۲۴].
راغب اصفهانی چنین بیان میدارد که این واژه به صورت استعاره درباره «شریعت» به کار میرود[۲۵]. شایان ذکر است واژه «دین» در قرآن کریم «۹۲» بار آمده، از ریشه آن (۱۰۱) کلمه استعمال شده و تعداد مشتقاتش «۱۲» کلمه است[۲۶].[۲۷].
منابع
پانویس
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۷.
- ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۲، ص۱۵۹۷.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۳۲.
- ↑ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۱۵۶۶.
- ↑ A. s Horhby oxford Advanced Learners Dictionary Of Corrent English Pg ۸۸.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 15-16.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵؛ (مربوط به فلسفه تاریخ)، ص۹۷۶ و ۹۵۸-۹۸۱.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 21.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است و اهل کتاب، اختلاف نیافتند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند، از سر افزونجویی که در میان ایشان بود و هر کس به آیات خداوند کفر ورزد (بداند که) خداوند حسابرس سریع است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ مفردات، ص۳۲۳.
- ↑ المصباح المنیر، ج۲، ص۲۰۵.
- ↑ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۷۰.
- ↑ و الدين: الطاعة. و في حديث الخوارج: يَمْرُقُون من الدِّين مُروقَ السهم من الرَّمِيَّة. يريد أَن دخولهم في الإِسلام ثم خروجهم منه لم يتمسكوا منه بشيء كالسهم الذي دخل في الرَّمِيَّةِ ثم نَفَذ فيها و خرج منها و لم يَعْلَقْ به منها شيء....
- ↑ قال الخطابي: يعني قوله(ص)، يَمْرُقُون من الدين. أَراد بالدين الطاعة أَي أَنهم يخرجون من طاعة الإِمام المُفْتَرَضِ الطاعة و ينسلخون منها؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۷۰.
- ↑ و الدِّيْنُ، بالكسر: الجَزاءُ... و الإِسْلامُ... و الطاعة... و السلطانُ و المُلْكُ و الحُكْمُ و السِّيرَةُ و التَّدْبيرُ و التَّوْحيدُ و اسْمٌ لجميعِ ما يُتَعَبَّدُ الله به... و دِنْتُه أدِينُه: خَدَمْتُهُ، و أحْسَنْتُ إليه، و مَلَكْتُه، و منه: المَدينةُ للمِصْرِ؛ القاموس المحیط، ج۴، ص۲۱۵.
- ↑ و الدينُ: الطاعةُ. و دانَ له، أي أطاعه، قال عمرو بن كلثوم: و أيام لنا و لهم طِوالٍ *** عَصَيْنا المَلْكَ فيها أَنْ نَدينا و منه الدينُ، و الجمع الأدْيانُ... و قول ذى الاصبع: لاهِ ابْنُ عَمِّكَ لا أَفْضَلْتَ في حَسَبٍ *** عَنِّي و لا أنت دَيَّاني فَتَخْزوني قال ابن السكيت: أي و لا أنت مالِكُ أمري فتسوسنى؛ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹.
- ↑ «دین نزد خدا تنها اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ «اگر شما کیفر شدنی نیستید» سوره واقعه، آیه ۸۶.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۲۶.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۷۲؛ اسحاق بن مرار شیبانی، کتاب الجیم، ج۱، ص۲۵۴؛ محمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۴، ص۱۲۹؛ اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۹، ص۳۵۹؛ اسماعیل جوهری، الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۷؛ علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج۹، ص۳۹۷؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج۴، ص۲۲۰۷؛ محمد بن أثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ص۱۴۸؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۷؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۲۵۱؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۸، ص۲۱۴؛ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۲، ص۳۷۹؛ عبدالله علی مهنا، لسان اللسان، ج۱، ص۴۳۴.
- ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی معین، ج۲، ص۱۵۹۷؛ علی اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج۸، ص۱۱۴۱۷.
- ↑ ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۲، ص۳۱۹.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص٣١٠.
- ↑ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ حمید محمدی، مفردات قرآن، ص۱۰۷.
- ↑ ابوالحسنی، نفیسه، خاتمیت در قرآن ص ۴۲.