حق در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

حق چیست؟

حق در لغت

لغت‌نامه دهخدا معانی متعددی برای این واژه ذکر می‌‌کند که مهم‌ترین آنها از این قرار است: راست کردن سخن، درست کردن وعده، یقین نمودن، ثابت شدن، غلبه کردن به حق، موجود ثابت و نامی از اسامی خداوند متعال[۱].

و فرهنگ المنجد نیز برای واژه "حق" چند کاربرد و معنا ذکر می‌‌کند که برخی از آن از این قرار است: ضد باطل، عدل، مال و ملک، حظ و نصیب، موجود ثابت، امر مقضی، حزم، سزاوار[۲].

با توجه به آنچه بیان شد، روشن می‌‌گردد که "حق" واژه ای عربی است که به معنای "ثبوت" و "تحقق" است و وقتی می‌‌گوییم: چیزی تحقق دارد، یعنی ثبوت دارد[۳] و گاه معادل آن در زبان فارسی "هستی پایدار" به کار برده می‌‌شود؛ یعنی هر چیزی که از ثبات و پایداری بهره‌مند باشد، حق است[۴].[۵]

حق در اصطلاح

پس از بیان معنای لغویِ حق، این پرسش مطرح می‌‌شود که "حق در اصطلاح" دارای چه معنا یا تعریفی است؟ اینک به ذکر چند تعریف اصطلاحی این واژه می‌‌پردازیم:

حق در اصطلاح فقه

"در فقه اهل سنّت، حق تعریف نشده است"[۶] اما فقهای شیعه تعاریف گوناگونی از آن بیان داشته‌اند. میرزای نائینی در تعریف آن می‌‌گوید: "حق عبارت است از سلطه ضعیف بر مال یا منفعت"[۷]. همچنین گفته شده است: "حق نوعی سلطنت بر چیزی است که گاه به عین تعلّق می‌‌گیرد؛ مانند: حق تحجیر، حق رهن و حق غرما در ترکه میت و گاهی به غیر عین تعلّق می‌‌گیرد؛ مانند حق خیار متعلّق به عقد؛ گاهی سلطنت متعلّق بر شخص است؛ مانند: حق حضانت و حق قصاص. بنابراین، حق یک مرتبه ضعیفی از ملک و بلکه نوعی از ملکیت است"[۸].

همچنین گفته شده است: "حق عبارت است از قدرت یک فرد انسانی مطابق با قانون بر انسان دیگر، یا بر یک مال و یا بر هر دو، اعم از اینکه مال مذکور مادی و محسوس باشد؛ مانند خانه، یا نباشد؛ مانند طلب"[۹].

با توجه به تعاریف بیان شده، می‌‌توان سه نوع حق را در نظر گرفت:

  1. قدرت یک شخص بر شخص دیگر: مانند: حق قصاص، حق حضانت و قدرت بستان‌کار بر طلب‌کار. قدرت یک انسان بر انسان دیگر. یک قدرت معنوی است. برای مثال، هرگاه بدهکار از پرداخت بدهی خویش کوتاهی کند، طلب‌کار می‌‌تواند با طرح دعوا، او را به دادگاه کشانده، حق خویش را از او بگیرد.
  2. قدرت شخص مالک بر مال: این حق از نوع قدرت مادی است که خود دو صورت دارد: قدرت مالک بر مال منقول، مانند کتاب و قدرت مالک بر مال غیر منقول، مانند زمین.
  3. قدرت شخص بر مال و شخص دیگر باهم: برای مثال، هرگاه مستأجری خانه‌ای را اجاره کند، از راه این عقد اجازه، دو قدرت متفاوت به دست می‌‌آورد: یکی قدرت مستأجر بر منافع مال مستأجره که می‌‌تواند از آن استفاده کند؛ و دیگری قدرت مستأجر بر مؤجر. برای مثال، هرگاه خانه به تعمیرات عمده نیاز داشته باشد و مؤجر از تعمیر آن کوتاهی کند، می‌‌تواند او را به دادگاه بکشاند و وی را به تعمیر خانه ملزم نماید[۱۰].[۱۱]

پانویس

  1. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج ۶،ص۹۱۴۲، واژه «حق».
  2. لویس معلوف، المنجد فی اللغة، ص ۱۴۴، واژه «حق».
  3. ر.ک: محمدتقی مصباح، نظریه حقوقی اسلام، نگارش محمدمهدی نادری و محمدمهدی کریمی نیا، قم، مؤسسه امام خمینی، ۱۳۸۰، ص ۲۰.
  4. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص ۷۴.
  5. کریمی‌نیا، مقاله «حقوق حق و اقسام حق»، نشریه «معرفت»، سال انتشار: ۱۲، شماره مجله: ۷۰، شماره صفحه: ۸۲.
  6. علی اصغر مدّرس، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر، تبریز، نوبل، ۱۳۷۵، ص ۲۷ از مکتب های حقوقی در حقوق اسلام.
  7. میرزا محمدحسین نائینی، منیة الطالب، نگارش موسی نجفی خوانساری،قم،مؤسسة النشرالاسلامی،۱۴۱۸، ص ۱۰۶.
  8. علی اصغر مدّرس، حقوق فطری یا مبانی حقوق بشر، ص ۲۷، از حاشیه سید محمدکاظم طباطبائی بر مکاسب، ص ۵۴.
  9. محمدجعفر جعفری لنگرودی، مقدمه عمومی علم حقوق، ص ۱۵.
  10. ر.ک: محمدجعفر جعفری لنگرودی، مقدمه عمومی علم حقوق، ص ۱۵ـ۱۶.
  11. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۸۶.