پیامبر
|
|
|
پیامبر یا نبی انسانی است که از سوی خداوند برای هدایت مردم مأمور اصلاح معاش و معاد آنان می شود.
واژهشناسی لغوی
واژهشناسی نبی
- نبی یا از "نبأ" به معنای خبر است [۱] یا از "نَباوه" به معنای ارتفاع و شرافت. [۲] در صورت اول معنای نبی خبردهنده یا خبر داده شده یا خبردار است و در صورت دوم به معنای رفیع و بلند مرتبه میباشد، و نبوت به معنای رفعت و بلند مرتبگی است. [۳] بنابراین، نبی کسی است که خداوند به او خبر داده، یا کسی است که از جانب خداوند خبر میدهد [۴] و شریفتر و بلند مرتبهتر از سایر انسانهاست [۵].
- همچنیننبوت به معنای "صوت خفی" هم آمده است؛ چون خبری که به انبیا میرسد، دیگران نمیشنیدند. [۶]. و یا اینکه به معنای طریق باشد و پیامبران را از آن جهت نبی خوانند که راههای هدایت بشری به سوی خداوند میباشند[۷][۸].
- نبوت در معنای اصطلاحی، مقام و منزلتی است از سوی خداوند سبحان که به برخی از انسانها داده میشود به جهت رفعت مرتبهایی که دارند برای هدایت انسانها. [۹].
واژهشناسی رسول
- اصطلاح رسول و رسالت از ماده "رِسل"، به معنای حرکت تؤام با آرامش است. [۱۰]. رسول به معنای مُرسَل است. ارسال یعنی روانه کردن و فرستان و مُرسَل به کسی گویند که وی را برای امری روانه میسازند. [۱۱] این امر، میتواند رساندن پیام یا انجام کارِ دیگری باشد. [۱۲] از واژههای فارسی برای رسول، پیامبر است؛ پیامبر کسی است که حامل و رساننده پیام میباشد. در واژه پیامبر، صرفاً به رساندن پیام توجه شده، و مأموریت دیگری برای رسول وجود ندارد. از این جهت، واژه پیامبر به معنای لغوی نبوت نزدیکی دارد.
- اما در اصطلاح، رسول کسی است که از جانب خداوند به سوی دیگران فرستاده میشود تا پیام الهی را به آنها رسانده و اجرا نماید. از این رو، در معنای اصطلاحی رسالت، نه تنها پیامآوری بلکه تعلیم، تربیت و مدیریت نیز وجود دارد [۱۳].
نسبت میان نبی و رسول
- از ظاهر برخی آیات قرآن برمیآید که اختلافی میان مصادیق این دو مفهوم رسول و نبی وجود دارد همچون آیه ﴿﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ ﴾﴾[۱۴] اگر رسول و نبی بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود، در روایت معصومین: نیز به این تفاوت اشاره شده است: "عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّه (ص) وَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّه: كَمِ النَّبِيُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِيٍّ قُلْتُ كَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمّاً غَفِيراً". [۱۵] جناب ابوذر نقل میکند که نزد رسول خدا (ص) رفتم و پرسیدم: ای رسول خدا، انبیا چند نفرند؟ فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل میباشند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر جماعتی زیاد. بنابراین نسبت میان نبی و رسول تساوی نیست اما این که چه نسبتی برقرار است چهار قول وجود دارد که در سه قول نبی اعم از رسول به شمار آمده است، زیرا[۱۶]:
- نبی عبارت است از انسان مخبری که از جانب خداوند خبر آورده است اعم از آن که مأمور به تبلیغ باشد یا نباشد ولی رسول، مأمور به تبلیغ است[۱۷][۱۸].
- نبی کسی است که تبلیغ احکام الهی را به عهده دارد ولی کتاب آسمانی ندارد لکن رسول واجد کتاب آسمانی است[۱۹][۲۰].
- نبی انسانی است که از طرف خداوند برای تبلیغ اوامر و نواهی الهی مبعوث شده است چه واجد کتاب و یا شریعت خاص باشد و یا نباشد و رسول کسی است که واجد کتاب و شریعت خاص باشد[۲۱] [۲۲].
- منظور از نبوت و رسالت دو گروه جدا از پیامبران الهی نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس نبوت ناظر است به جهت گرفتن اخبار و احکام الهی و رسالت ناظر است به جهت ابلاغ آنها به مردم. این شئون مختلف از بعضی از آیات قرآنی قابل استفاده است، در آیه ﴿﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ ﴾﴾[۲۳] به شأن نبوت و در آیه﴿﴿ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ ﴾﴾[۲۴] به شأن رسالت اشاره دارد[۲۵].
- طبق این معنا، مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است [۲۶]. گواه این مطلب آن است که در آیات نبوت عامه گاهی واژه نبیین به کار رفته است ﴿﴿ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ ﴾﴾[۲۷] و گاهی واژه رسل به کار رفته است: ﴿﴿ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ ﴾﴾[۲۸] بنابراین نسبت میان رسول و نبی از منظر کلامی تساوی است. یعنی همه پیامبران هم شأن نبوت داشتهاند و هم شأن رسالت. با این حال از آیات و روایات به دست میآید که رسول اخص از نبی است. در روایتی از حضرت باقر (ع)، دربارۀ حصول مقام رسالت در حضرت ابراهیم (ع) آمده است: "إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً" [۲۹]. همانا خداوند، قبل از آن که حضرت ابراهیم را در منصب نبوت قرار دهد، وی را در مقام بندگی پذیرفت، و قبل از آن که او را در مقام رسالت قرار دهد، وی را در مقام نبوت قرار داد.در روایات آمده است که نبی کسی است که فرشته وحی را در بیداری نمیبیند و فقط صدای او را میشنود ولی در خواب هم صدای او را میشنود و هم او را مشاهده میکند، اما رسول کسی است که در بیداری نیز فرشته وحی را مشاهده میکند [۳۰]. این گونه تفاوتها مربوط به مقامات و مراتب کمال پیامبران است نه شأن نبوت و رسالت آنان چنان که در قرآن تصریح شده است که برخی پیامبران بر برخی دیگر برتری دارند: ﴿﴿ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ ﴾﴾[۳۱] و ﴿﴿ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ﴾﴾[۳۲] در دو آیه یاد شده که سخن از تفاضل پیامبری است، هم واژه نبیین به کار رفته و هم واژه رسل. بنابراین صاحب کتاب یا شریعت بودن نیز میتواند از مزایای برخی پیامبران باشد. که به این جهت به آنان رسول گفته میشود. اختصاص واژه رسول به برخی از پیامبران به لحاظ جهات یاد شده با برابری آن با واژه نبی از منظر کلامیمنافات ندارد[۳۳][۳۴].
نسبت میان نبی و امام
درجات انبیا و رسل
انبیا و رسولان الهی از نظر مرتبه و مقامی که نزد خداوند متعال دارند متفاوت میباشند. قرآن کریم، این حقیقت را در آیه زیر به صراحت بیان میکند: ﴿﴿وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً﴾﴾ [۳۵] در حقیقت، بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم، و به داوود زبور دادیم. در روایات معصومین (ع) نیز نسبت به مقام والای بعضی از انبیای الهی و برتری رسول خدا (ص) در میان ایشان، گزارشهای فراوانی مشاهده میشود. حضرت رضا (ع) درباره پنج پیامبر بزرگ الهی، یعنی: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد، چنین میفرمایند: "هُمْ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُل (ع)" [۳۶] ایشان، برترین انبیا و رسولان الهی میباشند. البته سایر پیامبران الهی نیز در یک مرتبه قرار ندارند، بلکه از جهات گوناگون با یکدیگر در مقام و مسئولیت، تفاوتهایی دارند.
اقسام پیامبران
- تقسیمات مختلفی برای پیامبران وجود دارد مانند:
- پیامبران تشريعى: پیامبرانی از جانب خداوند که شريعت خاصى را به بشر عرضه مى كنند.
- پیامبران تبلیغی: پیامبرانی که وظيفه تبليغ و ترويج شريعت پيامبران تشريعى را به عهده دارند.
ضرورت وجود پیامبر
- از آنجا که هر یک از ما به معارف فرا عادی دسترسی نداریم، لذا براساس حکمت الهی، وجود پیامآورانی به عنوان واسطه، امری ضروری است. تا راه صحیح و کامل سعادت را در اختیار انسان قرار دهند [۳۷].
- لازمه حکمت الهی، وجود راهی فرا عادی برای هدایت بشر به سعادت است و همچنین لازم است تا افرادی معصوم، این راه را در اختیار دیگران قرار دهند و در صورت لزوم، مجری احکام الهی باشد لذا وجود نشانهای محکم برای اثبات ادعای پیامبری ضرورت دارد. [۳۸].
- از جمله این ضرورتها: (۱): ضرورت وحیانی؛ (۲): ضرورت کلامی؛ (۳): ضرورت فلسفی؛ (۴): ضرورت عرفانی.
اهداف بعثت پیامبران (حکمت بعثت انبیا)
فوائد بعثت انبیا
شئون پیامبر
قلمرو دین، همه امور مربوط به سعادت انسان است و پیامبر در همه این امور باید معصوم باشد لذا مهمترین شئون پیامبر عبارت است از:
- مرجعیت دینی: شناخت باورها و امور اخلاقی و حقوقی، امری ضروری برای سعادت انسان است و معصوم بهترین مرجع در این امور است لذا از باب قبح تقدیم مفضول بر افضل، معنا ندارد با وجود معصوم، معارف دینی را از دیگران بگیریم.
- زعامت سیاسی "وضع و اجرا قوانین": وضع و اجرای قوانین اجتماعی متناسب با مبانی دینی، نقشی اساسی در سعادت انسان دارد. اولاً غیر معصوم از شناخت کمتری نسبت به قانون الهی و نحوه اجرای مطلوب آن برخوردار است و ثانیاً غیر معصوم به دلیل تأثیرپذیری از هوای نفس و شیطان، ممکن است مخالف شناخت حقیقی خویش عمل کند. پس حق ولایت سیاسی برای پیامبر معصوم است یا کسی که از او اجازه دارد [۳۹].
- دیگر ساحتهای شؤون پیامبر:
ایمان به پیامبر
ویژگیها و صفات انبیا
برای پیامبران الهی صفات و ویژگی هایی بیان شده است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
- یکی از مهمترین ویژگیهای انبیا برخورداری از وحی است. پیامبران از طریق وحی الهی بر حقایق و معارف دینی واقف میشوند بدون آن که در این دریافت دچار خطا و یا تردید گردند[۴۰].
- یکی دیگر از مهمترین صفات انبیاء که موجب امتیاز و برتری ایشان بر انسانهای عادی است عصمت است. متکلمان اسلامی بر این مسئله اتفاق نظر دارند هر چند در تعیین حدود و ثغور آن اختلافاتی هست[۴۱].
- ویژگی دیگر پیامبران بشر بودن آنان است. قرآن کریم بر این ویژگی تأکید دارد و غالباً این مطلب را در جواب بهانهگیریهای منکران و مخالفان مطرح میکند که میگفتند چرا انبیا از جنس بشرند و فرشته نیستند[۴۲][۴۳].
- مفسرین شیعه و سنی ذیل آیات شریفه فوق استدلالهایی را بر لزوم بشر بودن انبیا بیان کردهاند[۴۴] ما در این جا تنها به نقل یکی از آنها اکتفا میکنیم، و آن اینکه در دعوت دینی و الهی، حکمت اقتضا میکند اختیار انسان در فعل و ترک محفوظ باشد و اگر فرشته به همان صورت ملکوتی و آسمانی خود نازل شود و در نتیجه عالم غیب مبدل به عالم شهود شود پای اجبار به میان آمده و دعوت اختیاری از بین خواهد رفت [۴۵][۴۶].
- مرد بودن از ویژگیهای دیگری است که قرآن برای انبیا ذکر میکند[۴۷][۴۸]
- از دیگر اوصاف عمومی پیامبران در قرآن این است، هر پیامبری به زبان امت خویش سخن میگفته است. حتی پیامبرانی که دارای رسالت عمومی و جهانیاند به زبان آن قومی که از میان آنان برخاسته و در بین آنان میزیستهاند تکلم میکردهاند[۴۹] دلیل این مطلب طبق آیه چهارم سوره ابراهیم آن است که هدف از ارسال پیامبر تبیین اهداف الهی رسالت به واسطه اوست اگر زبان پیامبر که اصیلترین ابزار مفاهمه اوست با زبان قومش تفاوت داشته باشد در تبیین کامل رسالت و تحقق بخشیدن اهداف بعثت خویش کامیاب نخواهد بود[۵۰] این نکته در روایات مختلف مورد تأکید قرار گرفته است[۵۱][۵۲].
نخست: عصمت انبیا
دوم: علم انبیا
سوم: مرد بودن پیامبران
چرا پیامبران فقط از مردان مبعوث میشوند؟ در تحلیل این شبهه به دو نکته بسنده میکنیم:
- تفکیک مقام ولایت و پیغمبری: مقام ولایت به معنی نزدیکی و قرب به خداوند، برای مرد و زن، مشترک و یکسان است. نبوت به معنای خبر دادن از عالم غیب و ارتباط با فرشتگان هم برای مرد و هم برای زن ممکن، بلکه تحقق یافته است.
- مقام اجرایی و عملیاتی نمودن وحی در میان جامعه که انواع آزار و اذیت را به دنبال دارد و به مدیریت عرصههایی مانند جنگ نیاز دارد با مردان تناسب دارد و طبیعت زن با این امور سنخیت ندارد. پس آیات مشعر بر نبوت زنان را بر معنای خاص نبوت "خبر دادن" باید تفسیر کرد [۵۳].
اصول کلی دعوت انبیا
- پیامبران الهی با وجود این که هر یک متناسب با شرایط مکانی و زمانی و مقتضیات عصر خود وظایفی برعهده داشتند لکن از سنتهای ثابتی پیروی میکردند و اصول مشترکی در دعوت ایشان حاکم بود. این اصول کلی و مشترک از یک سو ما را به خطوط اساسی ادیان الهی آشنا میسازد و از سوی دیگر حقانیت دعوت آنان را آشکار میکند. در آیاتی از قرآن کریم به این مطلب اشاره شده است مانند: ﴿﴿ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴾﴾[۵۴] یا ﴿﴿ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ﴾﴾[۵۵] آیات تأکید میکند مؤمنان واقعی کسانی هستند که میان پیامبران الهی تفاوتی نمیگذارند و به تعلیمات همه آنان ایمان دارند و این گواه روشنی است بر یگانگی اصول کلی تعلیمات انبیا و به همین دلیل کسی که نبوت یک پیامبر را انکار کند مثل آن است که نبوت همه انبیا را نپذیرفته است. قرآن در مورد قوم ثمود و لوط میفرماید همه رسولان را تکذیب میکردند[۵۶] با این که این دو قوم هر کدام بیش از یک پیامبر نداشتند و این به آن دلیل است که دعوت یک پیامبر دعوت همه انبیا است.
- در ذیل به برخی از این اصول مشترک اشاره میکنیم[۵۷]:
- اصل توحید: یکی از مهمترین اصول دعوت انبیا است و به شهادت آیات مختلف قرآن[۵۸] هر یک از آنها که مبعوث به نبوت میشوند نخستین گفتارشان توحید بود و به خاطر تحقق این اصل مهم است که آیات قرآن مکرراً بیان میکند که مبارزه با طاغوت ها و تخصیص پرستش به خداوند در سرلوحه تعلیمات همه انبیا بود چرا که تا انسان بنده طاغوت است در اسارت است و آن گاه آزاد میشود که تنها بنده خداوند باشد[۵۹][۶۰].
- اصل معاد: اعتقاد به معاد یکی دیگر از اصول دعوت انبیا است، آیه ۱۳۰ سوره انعام نشان میدهد که تمام پیامبرانی که مبعوث شدند مردم را از روز رستاخیز، مجازاتها و کیفرهای آن برحذر داشتند و همه در این اصل اساسی مشترک بودند[۶۱][۶۲].
- دعوت به تقوا نیز از اصول کلی دعوت انبیا است[۶۳] چرا که هدف نهایی آفرینش بشر و نظم زندگی فردی و اجتماعی او بدون این امر ممکن نیست[۶۴] در قرآن کریم به صورت مکرر از زبان انبیا، مردم به رعایت تقوا دعوت شدهاند[۶۵][۶۶].
- دعوت به عدالت اجتماعی یکی دیگر از این اصول اساسی است[۶۷] زیرا بدون اقامه قسط و عدالت اجتماعی هرگز جامعه بشری به اهداف نهایی خود یعنی تکامل معنوی نخواهد رسید[۶۸][۶۹].
- شکستن سنتهای غلط که مایه انحراف و عقب ماندگی جوامع بشری است نیز از اصول کلی دعوت انبیا بوده است. چون برنامه اصلی همه انبیا تعلیم کتاب و حکمت و تحقیق درباره معارف آنهاست و جهل زدایی و رفع تقلید مقدمه ضروری هرگونه تعلیم و تحقیق به شمار میرود از این رو پیامبران با تقلید باطل و جهل و سنت های نادرست مبارزه کردند آیات متعدد قرآن[۷۰] نشان میدهد مبارزه با تقلید کورکورانه سیره قطعی هر پیامبر بوده و از لوازم رسالت عامه به شمار میرود. قرآن کریم از پیامبران نقل میکند که به قوم خویش میگفتند سخن ما را بسنجید اگر بهتر از سخن پیشینیان شما بود آن گاه بپذیرید و این نشان میدهد که دعوت به عقل و برهان و پرهیز از وهم و گمان، سنت مشترک همه انبیا بوده است [۷۱][۷۲].
تکثر پیامبران
- فلسفه تکثر پیامبران: تعداد پیامبران در اسلام تا ۱۲۴ هزار نفر شمارش شده است. در اینجا سؤال از چرایی و فلسفه تجدد و تکرار پیامبران پیش میآید.در تحلیل این شبهه نکات زیر قابل تأمل است:
- حفظ اصل نبوت: مخاطبان آدم (ع) بسیار محدود و به خانوادهاش منحصر میشد و گوهر نبوت آدم (ع) تصدیق و ایمان به خداوند و عدم اطاعت از شیطان بود. انسان دارای غرایز حیوانی است که در حقیقت دشمن دوم تلقی میشود. چنین انسانی حدوثاً و بقاءً به راهنمایی، مثل حضرت آدم و پیامبران بعدی نیازمند بود.از طرفی دیگر برای حفظ و صیانت اصل دیانت از فراموشی و انتقال صحیح آن به نسلهای بعدی، وجود پیامبران بعدی ضروری میباشد تا آموزههای آسمانی پیامبران، مفقود و مورد تحریف واقع نشود.
- اطلاعرسانی: با مرور زمان، برخی افراد به مناطق دورتر کوچ کردند و به دلیل عدم وجود وسایل ارتباطجمعی از حوادث و اخبار سایر مناطق بیاطلاع بودند لذا پیامبری تنها میتوانست بر مردم یک منطقه اتمامحجت کند پس تکثر و تعدد پیامبران، امری لازم و ضروری بود: ﴿﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾﴾ [۷۳].
- ناپدید شدن کتابهای آسمانی: مخاطبان پیامبران نتوانستند کتب آسمانی که پر از آموزههای ناب بود را حفظ و صیانت کنند بدین دلیل بعد از مدتی مفقود و ناپدید میشدند. بر این اساس، ضرورت ارسال مجدد کتاب و پیامبر آسمانی در میان بشر باقی مانده بود.
- تحریف شرایع: با مرور زمان، آموزههای آسمانی به آفت تحریف و بدعت مبتلا شدند. تحریف و بدعت در دین در حوزه اعتقادی و عملی میتواند تحقق یابد، مانند نسبت خداوندی دادن به عیسی (ع) و جابهجا کردن حکم حرام و حلال: ﴿﴿وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ﴾﴾. علاوه بر تحریف، بدعتهایی هم صورت گرفته بود که باید حذف میشد.
- اختلاف مقتضیات و نیازها [۷۴]: بعض آموزههای دین بر حسب نیازها، مقتضیات زمانه و مصالح، وضع و تشریع شده وبا تغییر مقتضیات و مصالح یا بهصورت کلی حذف میشوند و یا کم و کیف آن تغییر پیدا میکند: مانند حرمت صید ماهی در روز شنبه برای امت موسی (ع) و کم و کیف نماز در شرایع گذشته. لذا دین برای بقای خویش باید خود را با مقتضیات و نیازهای واقعی انسان وفق دهد و این مقتضی تکرار پیامبران و تجدید شرایع است. به تعبیر عرفا، دین و شریعت در مقام بسیط و پیش از نزول، واحد است اما بعد از نزول به دلیل اختلاف استعدادهای انسانی و جوامع، متعدد و متخلف میشود.
- رشد و تکامل بشریت: انسانها با اتکا به فطرت و عقل و آموزههای پیامبران در شناخت خداوند و حرکت بهسوی کمال، گامهای اولیه را برمیدارند و برای طی کردن مدارج بالاتر، به آموزههای جدید نیازمندند که این غرض با تجدید نبوت و تکرار پیامبران به دست میآید. مرحله اول رشد و تکامل در زمان حضرت نوح (ع)، با نزول شریعت و التزام به آن، باورهای دینی و ایمان مؤمنان حالت جهش پیدا کرد. آمادگی و استعداد بیشتر مردم، سبب نزول شریعت ابراهیم، موسی و عیسی شد که پسین از پیشین کاملتر بود. مردم در عصر پیامبر اسلام آمادگی دریافت شریعت کامل را کسب کردند و دلیل این مدعا، حفظ کتاب آسمانیشان است. از طرفی رشد انسانها، در یک زمانی مقتضی پیامبر جدید بود و از طرفی بعد نزول شریعت کامل، رشد ایشان علت حفظ این شریعت بوده و لذا مقتضی ختم نبوت و شریعت هم شد. قرآن کریم در مورد کمال شریعت میفرماید: ﴿﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾﴾ [۷۵].
شریعت پیامبر
فلسفه نسخ شریعت
اگر همه پیامبران از سوی یک خدای حکیم مبعوث شدهاند، پس چرا پیامبر جدید، شریعت پیامبر پیشین را لغو کرد؟ عالمان لغت نسخ را در لغت به ازاله و ابطال معنا کردهاند که این در احکام الهی امر محال است، بلکه نسخ در اصطلاح دینی به معنای انقضای زمان حکم پیشین است.
- استحاله نسخ در گوهر دین و جواز آن در شریعت: گوهر دین، همان آموزهها و اصول ثابت و فطری مثل توحید و صفات کمالی خدا و معاد است. در کنار گوهر دین، احکام عبادی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. گوهر دین از زمان آدم تا خاتم بوده اما شریعت، متعدد بوده، لذا نسخ بههیچوجه در گوهر دین راه ندارد اما در شریعت بعضاً امری لازم و ضروری است.
- نسخ، لازمه تحول جامعه و مقتضیات زمانه: شریعت، یک سری بایدها و نبایدهایی است، متناسب با جامعه و زمان نزول شریعت؛ یعنی احکام پیشین شریعت سابق بر یک سری موضوعات و مصالح عصر خود مبتنی بود که به دلیل تبدیل موضوع، حکم آن نیز از اعتبار و حجیت میافتد. آنچه شایسته سؤال و شبهه است این است که در طول هزاران سال بایدها و نبایدهای ثابت برای بشر تعیین گردد [۷۶].
- اختصاص بعض احکام به جوامع خاص: بعض احکام دین، مقررات و احکام درست عرف خود را تأیید کرده و لازم نیست پیامبر و شریعت جدید عین آن رسوم و فرهنگ را در جامعه متفاوت دیگری تأیید نماید بلکه تکرار و چنین احکامی در شریعت دیگر، سؤالبرانگیز خواهد بود.
- تحریف بعض شرایع: در بعض احکام شرایع پیشین، بدعتهایی صورت گرفته مثل نسبت دادن شرابخواری به حضرت عیسی، که درواقع حکم اسلام حرمت شرابخواری، نسخ شریعت نیست بلکه ابطال بدعت است.
- بعض تحریمها، کفاره گناهان: یکی دیگر از عوامل تغییر شریعت، علاوه بر تأثیر مکان، زمان و جامعه، اعمال و رفتار قوم و جامعه خاصی است، لذا وقتی جامعه دیگری جایگزین قبلی گردد، احکام اختصاصی آن جامعه نیز نسخ میشود: مانند تحریم خوردن گوشت شتر و شیر آن بر بنیاسرائیل بهعنوان مجازات و سرپیچی یهود از فرمان الهی. حال چرا در شریعت اسلام، هیچ تغییری راه ندارد؟ اولاً با ظهور اسلام، شریعت کامل نازل شد و ثانیاً اسلام با اتکا به اصل امامت و تأیید عقل، راه را برای بعضی تغییرات جزئی باز گذاشته است [۷۷].
چرا برای همه اقوام پیامبری مبعوث نشد؟
- یکی از شبهات این است اکثر، بلکه همه پیامبران از منطقه آسیا برخاستند. اینکه خداوند برای همه اقوام در نواحی مختلف پیامبرانی فرستاده یا نفرستاده از تاریخ، معلوم نمیگردد اما قرآن میفرماید: ﴿﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾﴾. از این آیات استفاده میشود خداوند برای هر امت و جامعه بزرگ پیامبر فرستاده نه برای هر جمع و گروهی. اما آیات دیگری بهصورت شفاف از بعثت پیامبران برای هر قوم و اجتماعی کوچک خبر میدهند: ﴿﴿وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾﴾. امام علی (ع): "وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَل... ".
- علت عدم ذکر نام همه پیامبران در قرآن: اولاً: قرآن کتاب تاریخی نیست، بلکه به نکات عبرتآمیز و برجسته تاریخ پیامبران اشاره میکند. ثانیاً: قرآن بهصورت کلی به فرستادن پیامبران برای هر قومی بسنده نموده . ثالثاً: خود قرآن متذکر این امر میشود که: ﴿﴿وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ﴾﴾. رابعاً: بدیهی است ذکر پیامبرانی که مردم عصر قرآن با آنان آشنایی دارند، مناسب و اثرگذار میتواند باشد، بر همین اساس قرآن کریم به نام پیامبران و سرنوشت امتهایی اشاره میکند که در منطقه مخاطبان اولیه خود واقع شده باشند [۷۸].
- فقدان بستر نبوت در بعض جوامع ابتدایی: این احتمال وجود دارد، بعد از دوران حضرت آدم برخی انسانها به دلیل دوری از پیامبران از جهت فرهنگ، سیر نزولی پیدا کرده باشند. چنین جوامعی نمیتواند در خود انسانهای شریف و آماده نبوت را بپروراند چراکه نبوت، انتخاب الهی است با توجه به قابلیت و استعداد لازم جامعه. ﴿﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه﴾﴾. یعنی جعل رسالت، به بستر خاصی منوط میباشد که علم بر آن از آنِ خداوند است. ظاهر حدیث امام علی که فرمود: "خداوند سبحان، خلق را از پیامبر مرسل یا کتاب نازلشده یا حجت لازم یا حجت قائم خالی نمیگذارد". یعنی ممکن است فقط یک از این ۴ مورد باشد و دیگری نباشد. ممکن است جوامع انسانی بدون پیامبر باشند، اما آنان با حکم سرشت و فطرتشان به عبادت معبود میپرداختند. حاصل آنکه جوامع ابتدایی اولاً به دلیل زندگیشان به پیامبران نیازی نداشتند زیرا عدالت اجتماعی مطرح نبود ثانیاً آنان آمادگی لازم برای مواجهه با پیامبران را نداشتند، به همین دلیل نمیتوان از میان آنان یک نبی را برگزید [۷۹].
- تأثیر محیط در ظهور و کثرت پیامبران: اصولاً مناطق و اقلیمهای مختلف جهان هرکدام قابلیت و تمایلات خاصی دارند. و به نوع خاص فعالیت اقتصادی، کشاورزی، یا تفریح و ورزش علاقه نشان میدهند مثلاً بیشتر کشورهای شرقی دارای عرفان عمیق هستند، در حالی که غرب بیشتر به علوم تجربی روی آورده است. ازآنجاکه معنویت و عرفان در ناحیه فلسطین و حجاز بیشتر و عمیقتر بوده است، ظهور پیامبران بیشتری از این نواحی نیز انتظار میرود و علت این ارتباط از رابطه دو طرفه جسم و روح انسان ناشی میشود. استاد مطهری: "محیط جغرافیایی و اوضاع و احوال و گرمی آفتاب و اینها در پرورش جسم انسان مفید است و وضع جسم هم در پرورشهای مخصوص روح و اشراق تأثیر دارد" [۸۰].
- ظهور انسانهای حکیم غیر پیامبر: انسانهای اولیه در ابتدا به انسانهای حکیم و فرزانهای نیاز داشتند تا برای دریافت آموزههای معرفتی و اخلاقی آماده شوند، آنگاه در مرحله بعد پیامبران ظهور کنند. آیا دو پاسخ "نبود بستر نبوت" و "ظهور انسانهای حکیم" با ظاهر آیات و روایات تعمیم دهنده نبوت برای همه مردم منافات دارد؟ پاسخ: این آیات از تعمیم بعثت برای هر امت و قومی خبر میدهد که شکل اجتماعی منسجمی دارد نه برای انسان اولیه غارنشین و جنگل نشین [۸۱].
- تشریع نبوت از مراکز تمدنها و جوامع بزرگ : مراکز مهم و متمدن جهان بر مناطق مختلف دیگر، تأثیر دارند، لذا در صورت پذیرش نبوت توسط آنان، تبلیغ و ترویج دین در مناطق دیگر به سهولت انجام میگرفت و نوعاً مردمان دیگر مناطق با مراکز مهم از طریق رفتوآمد مرتبط بودند مثلاً با ادعای نبوت توسط حضرت موسی آنهم از درون کاخ فرعون در مصر، این خبر مانند باروت در کل قلمرو فرعون منفجر شد [۸۲].
پیامبران پیش از پیامبر خاتم
شناخت و اثبات پیامبران پیش از پیامبر خاتم
راه های شناخت و اثبات پیامبران پیش از پیامبر خاتم
پیامبر خاتم
خاتمیت
شناخت و اثبات پیامبر خاتم
راه های شناخت و اثبات پیامبر خاتم
رابطه مردم با پیامبران
منابع
جستارهای وابسته
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع نبوت
پانویس
- ↑ کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۳ و ج۱۵، ص۳۰۲.
- ↑ الفروق اللغویة، ص۵۳، معانی الاخبار، ص۱۱۴.
- ↑ کتاب العین، ج۸، ص۳۸۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲ و ۱۶۳.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۰۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۰۲؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۲۱۳.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
- ↑ لسان العرب، ج۱۴، ص ۳۰ و معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص ۳۸۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
- ↑ کلام نوین اسلامی، ص ۲۹.
- ↑ مجمع البحرین، ج۵، ص۳۸۴.
- ↑ تهذیب اللغة، ج۱۲، ص۲۷۲.
- ↑ شرح باب حادی عشر، ص۱۳۹.
- ↑ و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم؛ سوره حج، آیه:۵۲.
- ↑ الخصال، ص ۳۳۳.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ النکت الاعتقادیه، ص ۴۷؛ اوائل المقالات، ص ۴۵؛ مجمع البیان، ج۹، ص ۹۱؛ تفسیر المنار، ج۹، ص ۲۲۵؛ تفسیر التبیان، ج۷، ص ۳۳۱؛ المیزان، ج۲، ص ۲۰۹ و ۲۱۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ اسرار الحکم، ص ۳۹۵ و التعریفات، ص ۳۰۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص ۶؛ شرح العقاید النسفیه، ص ۶۵؛ سرمایه ایمان، ص ۸۵ـ ۸۶ و مجمع البیان، ج۱، ص ۴۰۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی؛ سوره نساء، آیه:۱۶۳.
- ↑ و بر پیامبر جز پیامرسانی آشکار، نیست ؛ سوره عنکبوت، آیه:۱۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ المیزان، ج۲، ص ۲۱۷ و ج۳، ص ۳۱۱.
- ↑ مردم در آغاز امّتی یگانه بودند، آنگاه به اختلاف پرداختند پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت ؛ سوره بقره، آیه:۲۱۳.
- ↑ ما پیامبرانمان را با برهانهای روشن فرستادیم؛ سوره حدید، آیه:۲۵.
- ↑ الکافی، ج ۱، ص ۱۷۵.
- ↑ کافی، ج۱، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۲.
- ↑ بیگمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم؛ سوره اسراء، آیه:۵۵.
- ↑ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ سوره بقره، آیه:۲۵۳.
- ↑ ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص ۳۴۰ـ ۳۴۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ سوره اسراء، آیه: ۵۵.
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۸۰.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۲۴.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۴۰ و ۱۴۱.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ انعام:۸و ۹؛ ابراهیم:۱۰؛ حجر:۷و۸؛ اسرا:۹۴ و ۹۵؛ فرقان ۷ و ۸ و ۲۱ و ۲۳؛ تغابن:۶؛ مؤمنون:۲۴ و ۲۵ و ۳۳؛ اعراف:۱۵۳ و ۱۵۴ و ۱۸۵ و ۱۸۶؛ یس:۱۴ و ۱۵و بقره:۲۱۰.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ تفسیر الصافی، ج۳، ص ۲۲۴؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۰۰؛ الکاشف، ج۵، ص ۸۷؛ کنزالدقائق، ج۷، ص ۵۲۰ و فتح القدیر، ج۳، ص ۳۰۹.
- ↑ المیزان، ج۷، ص ۲۹ و ۳۰.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ یوسف:۱۰۹؛ نحل:۴۳؛ انبیاء:۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ دخان:۵۸؛ شعرا:۱۹۵و ابراهیم:۴.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص ۱۵و تفسیر مراغی، ج۱۳، ص ۱۲۶.
- ↑ اصول کافی، ج۸، ص ۲۶۸و کنزالعمال، ص ۳۲۲۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۵۷-۲۵۹.
- ↑ میان هیچیک از آنان فرق نمینهیم و ما فرمانبردار اوییم ؛ سوره بقره، آیه:۱۳۶.
- ↑ میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم ؛ سوره بقره، آیه:۲۸۵.
- ↑ سوره شعراء، آیه: ۱۴۱ و ۱۶۰.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ سوره انبیاء، آیه:۲۵ و سوره نحل، آیه:۳۶.
- ↑ المیزان، ج۳، ص ۳۸۹ و ۳۹۱؛ تفسیر قرآن العظیم ابن کثیر، ج۷، ص ۲۱۱ و روح البیان، ج۸، ص ۲۴.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ المیزان، ج۷، ص ۳۵۴ و تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص ۳۰۵.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ سوره نساء، آیه:۱۳۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۳، ص ۱۹۷۸.
- ↑ سوره شعراء، آیه:۱۳۰ـ۱۳۲ و ۱۴۱ـ ۱۴۴ و ۱۶۰و ۱۷۶ـ ۱۷۹.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ سوره حدید، آیه:۲۵.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص ۱۷۱.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ سوره بقره، آیه:۱۷۰؛ سوره مائده، آیه:۱۰۴؛ سوره اعراف، آیه:۲۸؛ سوره لقمان، آیه:۲۱ و سوره زخرف، آیه:۲۰ـ ۲۴.
- ↑ سوره انعام، آیه:۵۷ و سوره یوسف، آیه:۱۰۸.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص:۸۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۳۳-۲۳۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۲۳۸ و ۲۴۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۱۹۷-۱۹۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، دین و نبوت، ص ۱۹۹-۲۰۲.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۴۳-۲۴۶.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۴۶-۲۴۸.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۴۹ و ۲۵۰.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۵۰ و ۲۵۱.
- ↑ دین و نبوت، ص ۲۵۱-۲۵۴.