برهان فسخ عزائم
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
یکی از راههای اثبات وجود خدا، برهان فسخ عزائم است که امام علی(ع) از این راه نیز بهره برده و فرمودهاند: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»[۱]؛ «من خدا را به فسخ تصمیمها و بازگشایی مشکلات و شکسته شدن نیتها، شناختم». در روایتی آمده است که مردی از امیرالمؤمنین علی(ع) پرسید: «به چه چیز پروردگارت را شناختی؟ حضرت فرمود: من پروردگارم را به فسخ عزم و شکسته شدن نیت شناختم: چون قصد و نیت کاری را کردم و مانعی بین من و تصمیم و نیتم پیدا شد، و چون عزم آن کردم، قضا با عزم من مخالفت کرد، دانستم که مدبری غیر از من هست»[۲]. در روایتی دیگر از امام سؤال میشود: چه دلیلی بر اثبات صانع وجود دارد؟ امام میفرمایند: «سه چیز: دگرگونی حال و ضعف ارکان و قوا، و شکسته شدن نیت»[۳]. گاه انسان تصمیم به کاری میگیرد و عزم خود را بر آن جزم میکند، ولی ناگهان مانعی در قلب و ذهن انسان پیدا میشود و او را از تصمیم خود باز میدارد. گاهی این تبدل تصمیمها یا فسخ عزمها چندین بار روی میدهد. در اینکه چنین حادثهای برای همگان رخ میدهد، جای انکار نیست، اما سؤال این است که این موانع را به چه چیزی باید نسبت داد. از کلام حضرت به خوبی بر میآید که این مانع را باید به امری خارج از اراده انسان - یعنی به عالم غیب و خدا - نسبت داد.
گفتنی است که امام علی(ع) سه تعبیر، یعنی فسخ عزائم و حل العقود و نقض الهمم را بر هم عطف کردهاند که میتوان حل العقود و نقض الهمم را عطف تفسیری برای فسخ عزائم گرفت. بنابراین معنای فسخ عزائم همان میشود که در بالا گفتیم. نیز میتوان سه تعبیر را سه معنا حمل کرد، و فسخ عزائم را «شکسته شدن تصمیمها» و حل العقود را «باز شدن گره ها» دانست؛ یعنی گاه برای انسان مشکلات و دشواریهایی پیش میآید که از حل آنها عاجز است؛ ناگهان دری بر روی او میگشایند و راه بر او هموار میگردد، و آن گشاینده خدا نیست. معنای نقض الهمم نیز روشن است: از آنجا که یکی از معانی هم و همت، تصمیم و عزم است، معنای آن، همان معنای فسخ العزائم میشود. درباره چگونگی استناد فسخ تصمیمها به خدا، تفسیرهای مختلفی هست که به آنها بر جز اشاره میکنیم:
- مانعی که باعث فسخ تصمیم میشود، موجودی ممکن الوجود است؛ یعنی وجود آن ضروری نیست. بنابراین این مانع میتواند با وجود علت واقع شود و با نبود آن، واقع نشود. این مانع باید علتی داشته باشد و اگر علت آن خود ممکن باشد، دوباره خود آن علت نیازمند علتی است و چون تسلسل تا بینهایت محال است، نتیجه بگیریم که علتی وجود دارد که دیگر خود معلول نیست؛ یعنی خداوند متعال.
- منظور از فسخ عزائم این است که گاهی انسان پس از مصمم شدن، پشیمان میشود و پس از اعتقاد به امری از آن بر میگردد. در این تغییر رویدادهای نفسانی، میتوان خدا را دید. این رویدادهای نفسانی، نه متصف به صفت وجوبند - یعنی قائم به به ذات نیستند - و نه قائم به نفس انسانیاند. اگر قائم به ذات خود، یعنی متصف به صفت وجوب بودند، حالات گوناگون را نمیپذیرفتند؛ در حالی که گاهی هستند و گاهی نیستند. اگر قائم به نفس انسانی بودند، از آن سلب نمیشدند، و چون از نفس گرفته میشوند، پس قائم به نفس نیستند. از اینرو این رویدادهای نفسانی، متکی بر نفس نیز نیستند. بنابراین، رویدادهای نفسانی باید آفرینندهای داشته باشند؛ یا به تعبیر دیگری، علوم باید به ذاتی ختم شوند که او قائم به ذات خود است.
- برهان فسخ تصمیمها را میتوان به این صورت نیز تقریر کرد: هنگام فسخ تصمیمها و باز شدن گرهها، نوعی تجربه دینی به انسان دست میدهد که در آن خدا را میتوان شهود کرد. تجربه، واقعهای است که شخصی آن را از سر میگذراند - خواه عامل آن باشد و خواه ناظر آن - و نسبت به آن آگاهی دارد؛ مانند تجربههایی که ما در زندگی روزمره خود داریم. اما دینی بودن تجربه به چه معنا است؟ تجربه دینی غیر از تجربههای متعارف است؛ یعنی شخص متعلق این تجربه را موجود مافوق طبیعی یا حضور آن (یعنی خدا یا تجلی خدا در یک فعل) یا موجودی میانگارد که به نحوی با خداوند مربوط است. بنابراین در تجربه دینی، خدای متعال شهود میشود. البته این شهود شخص تجربه کننده برای خود او یقین آور است، نه برای دیگری. آری، ممکن است دیگران نیز بر اثر اعتمادی که به شخص تجربه کننده دارند، به سخن او اطمینان یابند.
ناگفته نماند که تجربه دینی منحصر به فسخ عزائم نیست. هنگام سختی و مشکلات و ناامیدی نیز خدا را میتوان شهود کرد. در تأیید این بیان، روایتی از امام صادق نیز نقل شده است که میتوان آن را بر نوعی تجربه دینی حمل کرد. امام حسن عسکری(ع) در روایتی از امام صادق(ع) نقل کردهاند که شخصی به ایشان گفت: مرا به خدا دلالت نما! که اهل جدل، متحیرم کردهاند. امام فرمود: «آیا هرگز سوار کشتی شدهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا شده است که کشتی بشکند و هیچ عامل نجاتی نباشد؟ گفت: آری. فرمودند: آیا در آن هنگام دل تو متوجه قدرتی که قادر بر رهایی و نجات تو باشد، بود؟ گفت: آری. فرمود: خداوند، همان قادری است که هنگام فقدان هر نجات بخشی، نجات میدهد و آنجا که هیچ فریادرسی نیست، به فریاد میرسد»[۴].[۵].
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۰؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۳۸.
- ↑ التوحید. ص۲۸۸؛ الخصال، ص۳۳؛ علامه حلی، مختصر بصائر الدرجات، ص۱۳۱.
- ↑ سبزواری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ج۳۹، ص۲۸؛ بحار الانوار، ج۳، ص۵۵، ح۲۹.
- ↑ عروسی حویزی، عبدعلی، نور الثقلین، ج۱، ص۱۳.
- ↑ محمدرضایی، محمد، مقاله «برهانهای اثبات وجود خدا»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸.