ابان بن تغلب در تراجم و رجال
مقدمه
ابان بن تغلب[۱]، ۴۹ بار در اسناد روایات تفسیر کنز الدقائق[۲] آمده و منبع اصلی آنها کتابهای کافی، احتجاج، تفسیر عیاشی، کمال الدین و... است؛ مانند «عن أبان بن تغلب قال قلت لأبي عبد الله (ع): كان رسول الله (ص) أعطى فاطمة فدكا قال: كان وقفها، فأنزل الله: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[۳] فأعطاها رسول الله (ص) حقها، قلت: رسول الله (ص) أعطاها قال: بل الله أعطاها»[۴][۵]
شرح حال راوی
نام کامل راوی، أبان بن تغلب بن رباح أبوسعید البکری الجریری مولی بنی جریر بن عبادة بن ضبیعة بن قیس بن ثعلبة بن عکابة بن صعب بن علی بن بکر بن وائل[۶] است.
ابان بن تغلب از راویان معروفی است که جامعیت علمی بالایی داشته و در بسیاری از علوم، مانند فقه، حدیث، لغت، نحو، تفسیر و علوم قرآن، متبحر بوده و از پیشگامان این دانشها شمرده شده و گوی سبقت را از دیگران ربوده، از این رو فقیه، محدث، مفسر، ادیب و لغوی معرفی شده است.
نجاشی: وكان قارئاً من وجوه القراء، فقيهاً، لغوياً... ، وكان أبان مقدماً في كل فن من العلم في القرآن والفقه والحديث والأدب واللغة والنحو[۷].
عمر کحاله: مفسر، قارئ، محدث، فقيه، اديب، لغوي و نحوي[۸][۹]
آثار قرآنی ابان بن تغلب
ابان بن تغلب آثار متعدد علمی در فنون گوناگون از خود به یادگار گذاشته که شماری از آنها در زمینه تفسیر و علوم قرآناند: کتاب التفسیر؛ کتاب معانی القرآن[۱۰]؛ کتاب الغریب فی القرآن؛ کتاب القراءات؛ کتاب الفضایل[۱۱].
نجاشی: وله كتب منها تفسير غريب القرآن وكتاب الفضائل...[۱۲].
شیخ طوسی: وصنف كتاب الغريب في القرآن وذكر شواهده من الشعر[۱۳].
ابن ندیم: أبان بن تغلب وله من الكتب، كتاب معاني القرآن لطيف - كتاب القراءات. كتاب من الأصول في الرواية على مذاهب الشيعة[۱۴]؛ نیز کتاب التفسیر، لابن تغلب[۱۵][۱۶]
یادآوری
۱. علامه، آقا بزرگ تهرانی، با توجه به عبارات نجاشی، شیخ طوسی و ابن ندیم معتقد است ابان بن تغلب در حوزه قرآن چهار کتاب داشته است: کتاب التفسیر؛ کتاب معانی القرآن؛ کتاب غریب القرآن؛ کتاب القراءات[۱۷]؛ ولی بعضی از محققان کتاب معانی القرآن و کتاب الغریب فی القران را یکی به شمار آوردهاند[۱۸].
با تأمل در سخن نجاشی و شیخ طوسی فهمیده میشود که مراد از کتاب التفسیر در عبارت ابن ندیم همان کتاب تفسیر غریب القرآن است که در کلام نجاشی آمده و کتاب تفسیر غریب القرآن در گفتار نجاشی همان کتاب الغریب فی القرآن است که در عبارت شیخ طوسی آمده؛ زیرا وی مینویسد: صنف کتاب الغریب فی القرآن؛ نیز نجاشی: له کتب منها: تفسیر غریب القرآن و با توجه به اینکه شیخ طوسی کتاب فهرست را قبل از رجال نجاشی نوشته و نجاشی هنگام تألیف کتاب رجال؛ فهرست شیخ طوسی را در اختیار داشته و بخشی از مطالب در رجال نجاشی ناظر به گفتههای شیخ طوسی است، این معنی تقویت میشود که نجاشی خواسته مراد شیخ طوسی را روشن کند که کتاب الغریب فی القرآن همان کتاب التفسیر است؛ نه اثر مستقل دیگر.
مؤید دیگر، کلام شیخ طوسی و نجاشی پس از معرفی کتاب الغریب فی القران است:
- شیخ طوسی بعد از عبارت وصنف كتاب الغريب في القرآن مینویسد: فجاء فيما بعد عبدالرحمان بن محمد الأزدي الكوفي، فجمع من كتاب أبان و محمد بن السائب الكلبي و أبي روق بن عطية بن الحارث، فجعله كتاباً واحداً، فبين ما اختلفوا فيه و ما اتفقوا عليه، فتارة يجيء كتاب أبان مفرداً، و تارة يجيء مشتركاً علي ما عمله عبدالرحمان[۱۹].
- نجاشی پس از عبارت وله كتب منها تنسير غريب القرآن مینگارد: جمع محمد بن عبدالرحمن بن فنتي بين كتاب التفسير لأبان و بين كتاب أبي روق عطية بن الحارث و محمد بن السائب و جعلها كتاباً واحداً[۲۰].
مقایسه این دو عبارت به خوبی روشن میسازد که عنوان تفسیر غریب القران در سخن نجاشی با عنوان کتاب الغریب فی القرآن در کلام شیخ طوسی گویای یک کتاباند که ابن ندیم از آن به کتاب التفسیر یاد کرده؛ ولی یکی دانستن کتاب تفسیر غریب القرآن با کتاب معانی القرآن که بعضی از محققان استظهار کردند، خلاف آن چیزی است که از نوشته ابن ندیم فهمیده میشود؛ زیرا کلام او در تعدد ظهور دارد.
۲. علامه سید حسن صدر و علامه سید محسن امین مینویسند: ابان بن تغلب اولین دانشمندی است که در رشته غریب القرآن و قراءات کتاب نوشته است و بر این اساس به نقد دیدگاه سیوطی پرداختند که ابوعبیده معمر بن مثنی را اولین نویسنده غریب القرآن و حفص بن عمرو الدوری را اولین تدوین کننده علم قراءات معرفی کرده است؛ زیرا ابان بن تغلب در سال ۱۴۱ (ق) وفات نموده است و مقدم بر هر دوست[۲۱].
سخن نجاشی کلام این دو بزرگوار را تأیید میکند که درباره ابان نوشته است: و کان أبان مقدماً فی کل فن من العلم فی القرآن و الفقه و الحدیث و الأدب و اللغة و النحو،...[۲۲][۲۳]
طبقه راوی
برقی، ابان بن تغلب را از اصحاب امامان امام باقر و امام صادق (ع) شمرده[۲۴] و نجاشی وی را از راویان امامان امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) معرفی کرده است[۲۵].
شیخ طوسی در کتاب رجال او را در اصحاب امامان امام سجاد و امام باقر و امام صادق (ع) ذکر میکند و مینویسد: روی عن أبی جعفر و أبی عبدالله[۲۶]؛ اما به روایت وی از امام سجاد (ع) اشاره نکرده؛ ولی در کتاب فهرست مینگارد: لقی أبا محمد علی بن الحسین و أباجعفر و أباعبدالله (ع) و روی عنهم[۲۷]؛و اسناد روایات نیز آن را تأیید میکند[۲۸].
از تاریخ ولادت ابان گزارشی نرسیده؛ لکن وفات وی در زمان حیات امام صادق (ع) در سال ۱۴۱ (ق)[۲۹] در شهر کوفه، همزمان با خلافت منصور دوانیقی[۳۰] بوده است.
آیت الله بروجردی ایشان را در طبقات رجال کافی از کبار طبقه چهارم شمرده است[۳۱][۳۲]
استادان و شاگردان راوی
ابان بن تغلب از کسان بسیاری مانند فضیل بن زبیر، مجاهد، عبدالأعلی تغلبی، علی بن محمد بن بشیر[۳۳]، سلیم بن قیس هلالی[۳۴]، زراره، ابوحمزه، سعید بن مسیب[۳۵]، عکرمة، سعید بن جبیر[۳۶]، سفیان بن ابی لیلی[۳۷]، ابوبصیر[۳۸] و... روایت کرده که از مشایخ حدیثی وی به شمار میآیند، چنان که بسیاری از وی روایت کردهاند که از شاگردان حدیثی وی به شمار میروند؛ مانند عبدالرحمن بن حجاج، ابوجمیلة، زید قتات، رفاعة، جمیل بن دراج، محمد بن سلام، جمیل بن صالح، ابراهیم بن فضل، حماد، هشام بن سالم، عبدالله بن حماد و...[۳۹][۴۰]
جایگاه حدیثی راوی
ابان بن تغلب از راویانی است که عظمت و جایگاه بسیار بلندی نزد ائمه (ع) داشته است. بر این اساس، همه رجالیان در توثیق او یکسان نظر داده و از وی به بزرگی یاد کردهاند.
در رجال کشی و نجاشی، روایات گوناگونی درباره ابان بن تغلب نقل شده که گویای جایگاه والای وی نزد امامان معصوم (ع) هستند:
- «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيُّ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ، عَنْ جَمِيلٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:، ذَكَرْنَا أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَقَالَ: رَحِمَهُ اللَّهُ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ».
- «حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، قَالَ:، قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِيءُ النَّاسُ فَيَسْأَلُونِّي، فَإِنْ لَمْ أُجِبْهُمْ لَمْ يَقْبَلُوا مِنِّي وَ أَكْرَهُ أَنْ أُجِيبَهُمْ بِقَوْلِكُمْ وَ مَا جَاءَ عَنْكُمْ! فَقَالَ لِيَ: انْظُرْ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ مِنْ قَوْلِهِمْ فَأَخْبِرْهُمْ بِذَلِكَ».
- «حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، قَالَ، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) جَالِسْ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَرَوْا فِي شِيعَتِنَا مِثْلَكَ».
- «وَ رُوِيَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ، عَنْ أُمَيَّةَ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ مُسْلِمِ بْنِ أَبِي حَيَّةَ، قَالَ:، كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي خِدْمَتِهِ، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أُفَارِقَهُ وَدَّعْتُهُ وَ قُلْتُ لَهُ أُحِبُّ أَنْ تُزَوِّدَنِي! قَالَ ائْتِ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً، فَمَا رَوَى لَكَ عَنِّي فَارْوِ عَنِّي»[۴۱].
- « أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ الْجَرِيرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبَانٍ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِي إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ أَمْرَ بوسادة فَأُلْقِيَتْ لَهُ، وَ صَافَحَهُ وَ اعْتَنَقَهُ وَ سَاءَلَهُ وَ رَحَّبَ بِهِ ».
- « أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّيلٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الزَّيَّاتِ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ غَيْرِهِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عبدالله (ع): أَنَّ أَبَانَ بْنَ تَغْلِبَ رُوِيَ عَنِّي ثَلَاثِينَ أَلْفَ حَدِيثٍ، فَأَرَوْهَا عَنْهُ»[۴۲].
بر این اساس، فراوان در کتب رجالی از ابان بن تغلب ستایش شده و رجالیان با تعابیر بسیار بلندی از وی یاد کردهاند:
- نجاشی: عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين و أباجعفر و أباعبدالله (ع)، روي عنهم، و كانت له عندهم منزلة و قدم[۴۳].
- شیخ طوسی: ثقة جليل القدر عظيم المنزلة في أصحابنا لقي أبا محمد علي بن الحسين و أبا جعفر و أباعبدالله (ع) و روي عنهم، و كانت له عندهم خطوة و قدم[۴۴].
- صاحب معالم (فرزندشهید ثانی): روي فيه أحاديث جليلة تقتضي تفخيمه و تعظيمه، و حاله في الثقة و الجلالة شهير جداً لا ضرورة إلي الاستدلال عليه بخبر خاص[۴۵][۴۶]
دیدگاه رجالیان اهل سنت
رجائیان اهل سنت با اعتراف به صداقت و وثاقت ابان بن تغلب و صحیح دانستن روایاتش، وی را بدعتگذار و غالی خواندهاند:
ابن سعد: أبان بن تغلب الربعي... ، وكان ثقة[۴۷].
ذهبی در کتاب المغنی فی الضعفاء: أبان بن تغلب ثقة معروف؛ قال ابن عدي و غیره: غال في التشيع[۴۸].
در کتاب سیر أعلام النبلاء نیز مینویسد: أبان بن تغلب؛ الامام المقرئ أبوسعد. و قيل أبو أمية الربعي، الكوفي، الشيعي... و هو صدوق في نفسه، عالم كبير، و بدعته خفيفة، لا يتعرض للكبار، و حديثه يكون نحو المئة، لم يخرج له البخاري...[۴۹].
در کتاب میزان الاعتدال با تفصیل بیشتری مینگارد: أبان بن تغلب الكوفي شيعي جلد، لكنه صدوق، فلنا صدقه و عليه بدعته؛ و قد وثقه أحمد بن حنبل، و ابن معين، و أبوحاتم، و أورده ابن عدي، و قال: كان غالياً في التشيع. و قال السعدي: زائغ مجاهر. فلقائل أن يقول: كيف ساغ توثيق مبتدع و حد الثقة العدالة والإتقان؟ فكيف يكون عدلاً من هو صاحب بدعة و جوابه أن البدعة علي ضربين: فبدعة صغري كغلو التشيع، أو كالتشيع بلا غلو و لا تحرف، فهذا كثير في التابعين و تابعيهم مع الدين و الورع و الصدق. فلو رد حديث هؤلاء الذهب جملة من الآثار النبوية، و هذه مفسدة بينة. ثم بدعة كبري، كالرفض الكامل و الغلو فيه، و الحط علي أبي بكر وعمر والدعاء إلي ذلك، فهذا النوع لا يحتج بهم و لا كرامة. وأيضاً فما أستحضر الآن في هذا الضرب رجلاً صادقاً و لا مأموناً، بل الكذب شعارهم، و التقية و النفاق دثارهم، فكيف يقبل نقل من هذا حالهً حاشا و كلا. فالشيعي الغالي في زمان السلف و عرفهم هو من تكلم في عثمان و الزبير و طلحة و معاوية و طائفة ممن حارب علياً و تعرض لسبهم. والغالي في زماننا و عرفنا هو الذي يكفر هؤلاء السادة، و يتبرأ من الشيخين أيضاً، فهذا ضال معثر ولم يكن أبان بن تغلب يعرض للشيخين أصلاً، بل قد يعتقد علياً أفضل منهما[۵۰].
ابن حجر: أبان بن تغلب... ، ثقة تكلم فيه للتشيع[۵۱]، نيز: و قال ابن عدي له نسخ عامتها مستقيمة إذا روي عنه ثقة و هو من أهل الصدق في الروايات و إن كان مذهبه مذهب الشيعة و هو في الرواية صالح لا بأس به. قلت: هذا قول منصف و أما الجوزجاني فلا عبرة بحطه علي الكوفيين؛ فالتشيع في عرف المتقدمين هو اعتقاد تفضيل علي علي عثمان و أن علياً كان مصيباً في حروبه و أن مخالفه مخطئ مع تقديم الشيخين و تفضيلهما و ربما اعتقد بعضهم أن علياً أفضل الخلق بعد رسول الله (ص) و إذا كان معتقد ذلك ورعاً ديناً صادقاً مجتهداً فلا ترد روايته بهذا لا سيما إن كان غير داعية؛ و أما التشيع في عرف المتأخرين فهو الرفض المحض فلا تقبل رواية الرافضي الغالي و لا كرامة و قال ابن عجلان ثنا ابان بن تغلب رجل من أهل العراق من النساك ثقة؛ ولما خرج الحاكم حديث أبان في مستدركه قال كان قاص الشيعة و هو ثقة...[۵۲].
ابن حبان نام ابان بن تغلب را در کتاب الثقات که به راویان ثقه اختصاص دارد، یاد میکند[۵۳]؛نیز دربارهاش مینویسد: من خیار أهل الكوفة[۵۴] و افزون بر این، احادیث وی را نیز در کتاب صحیح[۵۵] خود نقل میکند.
ابن عدی جرجانی: و لأبان أحاديث و نسخ و أحاديثه عامتها مستقيمة إذا روي عنه ثقة و هو من أهل الصدق في الروايات و إن كان مذهبه مذهب الشيعة و هو معروف في الكوفة و قد روي نحواً أو قريباً من مائة حديث و قول السعدي: مذموم المذهب مجاهر، يريد به أنه كان يغلو في التشيع لم يرد به ضعفاً في الرواية و هو في الرواية صالح لا بأس به[۵۶].
رجالیان دیگر اهل سنت، مانند ابن شاهین[۵۷]، مزی[۵۸]، علاءالدین مغلطای[۵۹] نیز او را توثیق کردهاند، بنابراین ابان بن تغلب از راویان عظیم الشأنی است که رجالیان فریقین به بزرگی، فضل و وثاقت وی اعتراف، و تنها اتهام رجالیان اهل سنت درباره او بدعت و غلو در تشیع است که به ابان بن تغلب اختصاص ندارد، بلکه همانگونه که مشهود است و کتب رجالی اهل سنت به آن گواهی میدهند، هر کسی که معتقد به حقانیت حضرت علی (ع) و بطلان غاصبان حقوق اهل بیت (ع) باشد، به بدعت و غلو متهم است. رجالیان اهل سنت به این هم بسنده نکردند و به جعل روایت از زبان ابان بن تغلب در مدح خلفا پرداختند: «... عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَى [۶۰] عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدِ الْخُدْرِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنَّ الرَّجُلَ مِنْ أَهْلِ عِلِّيِّينَ يُشْرِقُ عَلَيَّ أَهْلِ الْجَنَّةِ فيضيء وَجْهَهُ كَأَنَّهُ كَوْكَبُ دُرِّيُّ وَ إِنْ أبابكر وَ عُمَرَ مِنْهُمْ وَ أَ نَعَماً؛ قَالَ هَارُونُ هَكَذَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ »[۶۱].
این روایت ساختگی است؛ زیرا تنها هارون نحوی آن را گزارش کرده و از راوی دیگری نقل نشده، از این رو دارقطنی چنین گفته است: تفرد به هارون النحوی[۶۲][۶۳]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: أ. منابع شیعی (رجال البرقی)، ص۹ و ۱۶؛ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ح۶۰۱ - ۶۰۴؛ رجال النجاشی، ص۱۰، ش۷؛ الرجال(ابن الغضائری)، ص۱۲۴، ش۲۱۶؛ رجال الطوسی، ص۱۰۹ (ش ۱۰۶۶)، ۱۲۶ (ش ۱۲۶۵) و۱۶۴ (ش ۱۸۷۱)؛ الفهرست (طوسی)، ص۴۴، ش۶۱؛ معالم العلماء، ص۶۳، ش۱۳۹؛ إیضاح الإشتباه، ص۸۱، ش۳؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۲۱، ش۱؛ الرجال (ابن داوود)، ص۹، ش۴؛ التحریر الطاووسی، ص۶۹، ش۴۱؛ نقد الرجال، ج۱، ص۴۰، ش۱۴؛ جامع الرواة، ج۱، ص۹؛ إکلیل المنهج، ص۴۰ و ۵۵ (ش۱۲)؛ منتهی المقال، ج۱، ص۱۳۲، ش۱۱؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۸۰، ش۳۱؛ سماء المقال، ج۲، ص۳۳۹؛ أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۲۸ - ۱۲۹، ۱۳۹ و۱۶۰، ج۲، ص۹۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۸۶، ش۲۵؛ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۳۱، ش۲۸؛ تهذیب المقال، ج۱، ص۲۱۴؛ الذریعه، ج۲، ص۱۳۵، ش۵۰۳؛ ج۴، ص۲۳۹، ش۱۱۶۹؛ ج۱۶، ص۴۶، ش۱۹۲؛ ج۱۷، ص۵۶، ش۳۰۹. ب. منابع سنی: الفهرست (ابن ندیم)، ص۲۷۶؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۶۰؛ العلل، ج۳، ص۲۸۴، ش۵۲۶۰؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۴۵۳، ش۱۴۴۵؛ ضعفاء العقیلی، ج۱، ص۳۶، ش۲؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۹۶، ش۱۰۹۰؛ الثقات (ابن حبان)، ج۶، ص۶۷؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۲۵۹، ش۱۲۹۷، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۳۸۹، ش۲۰۷؛ تاریخ أسماء الثقات، ص۳۸، ش۸۱؛ الکاشف، ج۱، ص۲۰۵، ش۱۰۴؛ المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۱۱، ش۲؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵، ش۲؛ إکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۱۵۷، ش۱۷۳؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۰، ش۱۳۶؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱، ش۱۶۶؛ لسان المیزان، ج۱، ص۹.
- ↑ ر. ک: تفسیر کنز الدقائق، ج۲، ص۱۵۵ و ۳۶۶؛ ج۳، ص۱۰۱، ۲۲۳ و۵۸۲؛ ج۴، ص۷۷، ۹۳ و۲۴۲؛ و....
- ↑ و حقّ خویشاوند را به او برسان و نیز (حقّ) مستمند و در راه مانده را و هیچگونه فراخرفتاری مورز سوره اسراء، آیه ۲۶.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۷، ص۳۹۱ به گزارش از تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۸۷، ح۴۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۰۵-۱۰۶.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۰، ش۷.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۱، ش۷.
- ↑ معجم المؤلفین، ج۱، ص۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۰۶-۱۰۷.
- ↑ از کتب فهارس فهمیده میشود که شماری از روات و دانشمندان، کتابهایی با عنوان معانی القرآن تألیف کردهاند. علامه امین درباره محتوای این کتابها مینویسد: والظاهر أن المراد بها المعانی المتنوعة المشتمل علیها القرآن الکریم من القصص و الحکایات و الأحکام و المواعظ والأمثال و نحو ذلک و تفسیرها و ما یتعلق بها فالمراد به تفسیر القرآن لکن باعتبار ما فیه من الأنواع أو أن المراد بمعانی القرآن المعانی التی یشکل فهمها بحیث یقال فیها معنی کذا هو کذا نظیر معانی الأخبار الذی ألفه الصدوق. (أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۲۹).
- ↑ شیخ طوسی و نجاشی کتاب الفضائل را از آثار علمی ابان بن تغلب معرفی کردند؛ احتمالاً مراد فضائل القرآن باشد؛ بدان جهت از آثار قرآنی ابان بن تغلب برشمردیم. علامه امین نوشته است: فیحتمل أن المراد فضائل القرآن و یؤیده أن التألیف فی فضائل أهل البیت (ع) لم یکن متعارفاً یومئذ و لکن هذه العبارة أظهر فی إرادة فضائل أهل البیت (ع) (أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۳۰).
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۱، ش۷.
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۴۵، ش۶۱.
- ↑ الفهرست (ابن ندیم)، ص۲۷۶.
- ↑ الفهرست (ابن ندیم)، ص۳۶.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۰۷-۱۰۸.
- ↑ فهذه ثلاثة کتب (کتاب التفسیر؛ معانی القرآن؛ القراءات فی القرآن لأبان؛ و الرابع کتاب الغریب فی القرآن؛ (الذریعه، ج۴، ص۲۳۹، ش۱۱۶۹).
- ↑ قال ابن الندیم: کتاب التفسیر لابن تغلب، ثم ذکر فی مکان آخر ما لفظه:کتاب معانی القران لطیف و کتاب القراءات، و الظاهر أن المراد من معانی القرآن هو تفسیر غریبه. (مفاهیم القرآن، ج۱۰، ص۳۸۶، ش۷).
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۴۵، ش۶۱.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۲، ش۷.
- ↑ قال السیوطی فی الأوائل: أول من صنف غریب القرآن أبوعبیدة معمر بن المثنی... ، و الصواب أن أول من ألف فیه أبان؛ لأن أباناً توفی ۱۴۱ و أبوعبیدة توفی ۲۰۸ و قیل أکثر؛ فأبان متقدم علیه بسبع و ستین سنة علی الأقل کما ذکرناه فی ترجمته، والعجب من السیوطی کیف یقول ذلک مع أنه ذکر فی بغیة الوعاة أن أبان بن تغلب صنف غریب القرآن و ذکر وفاته ۱۴۱،.... (أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۲۸) قال السیوطی فی الأوائل: أول من جمع القراءة و ألفها حفص بن عمرو الدوری... ، والصواب أن أول من ألف فیه أبان؛ لأن إبن الناصح فی شرح الشاطبیة قال: إن حفص بن عمرو أخذ عن الیزیدی یحیی بن المبارک و الیزیدی أخذ عن عمرو بن العلاء و مات عمرو بن العلاء ۱۵۴ أو ۱۵۵ اه و أبان مات ۱۴۱. (أعیان الشیعه، ج۱، ص۱۳۱)؛ نیز ر. ک: (تأسیس الشیعه، ص۳۱۹ - ۳۲۰).
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۱، ش۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۰۸-۱۱۰.
- ↑ ر. ک: رجال البرقی، ص۹ و ۱۶.
- ↑ لقی علی بن الحسین و أباجعفر و أباعبدالله (ع) و روی عنهم؛ (رجال النجاشی، ص۱۰، ش۷)
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۴۴، ش۶۱؛ رجال الطوسی، ص۱۰۹ (ش ۱۰۶۶)، ۱۲۶ (ش ۱۲۶۵) و۱۶۴ ش۱۸۷۱).
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۴۴، ش۶۱.
- ↑ ر. ک: روایت از امام سجاد (ع) (من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۰۴، ح۵۴۷۳)، باب الوصیة بالشیء من المال و السهم و الجزء و الکثیر؛ روایت از امام باقر (ع) (الکافی، ج۱، ص۷۰، ح۸)، باب الأخذ بالسنة و شواهد الکتاب؛ روایت از امام صادق (ع) (الکافی، ج۱، ص۳۱، ح۸)، باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحث علیه.
- ↑ ر. ک: رجال النجاشی، ص۱۳، ش۷؛ رجال الطوسی، ص۱۰۹، ش۱۰۶۶؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۲۵۹، ش۱۲۹۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۸، ش۱۳۵؛ الکاشف، ج۱، ص۲۰۵، ش۱۰۴؛ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۰۸، ش۱۳۱.
- ↑ ر. ک: الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۶۰.
- ↑ ر. ک: الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ص۲۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۰۳-۱۰۴.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۶۰۴؛ ج۱۰، ص۸۸؛ ج۱۳، ص۵۴ و ۱۵۳.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۷۵، ح۳۸.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۱۴۰، ح۹، ج۵، ص۱۶۲، ح۲، ج۶، ص۲۰۴، ح۱۰.
- ↑ الأمالی (صدوق)، ص۳۶ (ح۱۱) و ۲۴۶ (ح۷).
- ↑ ثواب الأعمال، ص۳۲؛ الخصال، ج۲، ص۳۵۳، ح۳۴.
- ↑ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۱۳۳، ح۲۱۰.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۲، ص۳۶۶؛ ج۳، ص۱۰۱ و ۲۲۳، ج۵، ص۲۷۹ و۵۷۵؛ ج۶، ص۴۴۰؛ ج۸، ص۲۹۲؛ ج۹، ص۲۴۲ و ۴۴۶؛ ج۱۱، ص۳۱۷، ج۱۳، ص۹۶.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۱۲.
- ↑ رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ح۶۰۱ - ۶۰۴.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۱ - ۱۳، ش۷.
- ↑ رجال النجاشی، ص۱۰، ش۷.
- ↑ الفهرست (طوسی)، ص۴۴، ش۶۱.
- ↑ التحریر الطاووسی، ص۶۹ - ۷۰، ش۴۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۱۳-۱۱۵.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۶۰.
- ↑ المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۱۱، ش۲.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۶، ص۳۰۸، ش۱۳۱.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵ - ۶، ش۲.
- ↑ تقريب التهذيب، ج۱، ص۵۰، ش۱۳۶.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱ - ۸۲، ش۱۶۶.
- ↑ ر. ک: الثقات (ابن حبان)، ج۶، ص۶۷.
- ↑ مشاهیر علماء الأمصار، ص۲۵۹، ش۱۲۹۷.
- ↑ ر. ک: صحیح ابن حبان، ج۴، ص۹۳؛ ج۱۲، ص۲۸۰، ح۵۴۶۴.
- ↑ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۱۳۹۰ ش۲۰۷.
- ↑ ر. ک: تاریخ أسماء الثقات، ص۳۸ - ۳۹، ش۸۱.
- ↑ ر. ک: تهذیب الکمال، ج۲، ص۷، ش۱۳۵.
- ↑ ر. ک: اکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۱۵۸، ش۱۷۳.
- ↑ هارون بن موسی النحوی، أبو عبدالله، صاحب القرائة و العربیة کان یهودیاً فأسلم. (تاریخ الإسلام (الذهبی)، ج۱۰، ص۴۹۳).
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۱۹۰.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۱۹۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۱۵-۱۱۸.