شناخت امام
مقدمه
- از نظر شیعه، امامت و خلافت غیر قابل تجزیه است، چنانکه فرمانروایی رسول خدا از نبوّتش جداشدنی نیست؛ زیرا اسلام معنوی و اسلام سیاسی دو جزء یک کلّ محسوب میشوند، بلکه عین هم هستند (در تاریخ اسلام، عملاً قدرت سیاسی از امامت معنوی تفکیک شد و بعد سیاسی دین از بعد روحی آن جداگشت) و ارشاد مردم به سوی سعادت ابدی، نیاز جامعه به رهبری یک نیاز فطری است و همانگونه که آیین اسلام تمام نیازهای فردی و اجتماعی، مادّی و معنوی بشر را با تدوین قوانین متناسب برآورده است، باید این خواسته فطری را نیز برآورده نماید. خداوندی که برای به کمال رساندن انسان از هیچ بخششی فروگذار نکرده و در زمینه نیازهای جسمانی، تمام احتیاجات او را بر آورده، آیا او را از مهمترین نیاز روحی و فطری محروم داشته است؟ در متون اسلامی، اصل امامت، روح همه قوانین و محتوای این مکتب توحیدی است که اگر گرفته شود، این دین به صورت پیکری بیرمق در میآید. پیامبر اسلام(ص) میفرماید: "کسی که بدون شناخت امام زمانش بمیرد، مرگش، مرگ جاهلیّت است". چون در جاهلیّت مردم مشرک بودند؛ نه توحید داشتند نه نبوّت و نه اخلاق انسانی. این تعبیر، نشانه اهتمامی است که رسول اکرم(ص) به مسئله امامت داشتند که البته سیره عملی حضرت نیز مؤیّد آن است[۱].
- پاسخ به یک اشکال:
- ممکن است تصوّر شود، انتصابی بودن امامت با اصول آزادی و دموکراسی سازگار نیست و با کوتاه شدن دست مردم از تعیین رهبر و مقام امامت و جانشین پیامبر(ص) موجب شود که یک رهبر تحمیلی بر مردم حکومت کند؟ و این تصوّر نادرست از آنجا ناشی گشته که انتصابی بودن مقام امامت مساوی با استبداد تلقّی شده است؛ در حالی که در نظام سیاسی جهان، تسلّط استبداد و زورگویی از طریق کودتا یا انقلاب داخلی یا قدرت نظامی در خارج صورت میگیرد و در اینگونه حکومتها، تنها رأی و نظر شخص سلطان حاکم است و بس؛ از طرفی حاکم مستبد لازم نیست شرط خاصّی را واجد باشد؛ در صورتی که از دیدگاه شیعه برای مقام امامت معیارها و شرایط تخلّفناپذیری وجود دارد که تا کسی آن معیارها را نداشته باشد هیچگاه امام نخواهد بود و چنان که گذشت تنها خدا به بهترین و شایستهترین فرد از سوی خدا برای ارشاد مردم. شخصی که در برنامه زندگی او هیچگاه هوی و هوس و مطامع نفسانی راه ندارد و مطیع محض خدای تعالی است و معیار حکومت و قانون نیز از رأی و نظر امام سرچشمه نمیگیرد بلکه وضع قانون تنها از سوی خداوند متعال است و هنگامی که قانونگذار خدا و قوانین نیز در بردارنده مصالح واقعی فرد و اجتماع باشد، یعنی هم با فطرت آدمی هماهنگی دارد و هم عدالت را تحقّق میبخشد و هم زمینه حرکت تکاملی او را فراهم میکند، در چنین حکومتی که حاکم از سوی خدا برگزیده میشود و عالم و معصوم است، مقرّرات و قانون را نیز خدا وضع میکند و هیچ نوع زورگویی، تعدّی و حقکشی و فساد در آن راه ندارد.
- وجود شرایط و محدودیتهایی که از ناحیه مکتب در انتخاب مردم پیش میآید، منافاتی با حاکمیّت آنها ندارد؛ زیرا جامعه خود با رضایت و آزادی کامل، مذهب را پذیرفته و به آن دل بسته است و در این شرایط، ملّت در چهارچوب مکتب پذیرفته شده، حاکمیّت خود را اعمال میکند[۲].
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۶.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۱۶-۱۷.