نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۳ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
یقین را پهنهای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونهای که در برخی از روایات، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانستهاند[۱].
با اینحال امّا، اهل دل به تبعیّت از قرآن کریم، یکصدا آن را به سه بخش:
مراد آنان از "علم الیقین"، یقینی است که بواسطه مشاهدات حسّی و استدلالات اینگونه بهدست میآید. در این شمار است یقین به مرگ، که بواسطه مردن افراد بهدست میآید؛ و نیز یقین به وجود آتش در مکانی خاص، که در نتیجه دیدن دود در آن نقطه حاصل میشود. نیز مراد آنان از "عین الیقین"، یقینی است که بواسطه دیدن به چشم یا بصیرتانسانی حاصل میشود. یقین به مرگ در اثر دیدن صحنه احتضار، و یقین به وجود آتش در اثر دیدن حسّی خود آتش، نمونههای اینگونه از یقین است[۲].
"حقّ الیقین" امّا، یقینی است که با درگیر شدن خود انسان با موضوع یقین، حاصل میشود. یقین به مرگ برای انسانی که خود طعم آن را چشیده، و نیز یقین به آتش برای کسی که خود در میانه آن افتاده است، حقّالیقین نامیده میشود. اضافه میکنیم که این مراتب سه گانه را نیز، مراتب دیگری است که نشان از قوّت و ضعف آن یقین دارد. بدین ترتیب - همانگونه که گذشت -، مراتب یقین را پایانی نیست و پهنه بلند آن را کناری نمیباشد[۳].
این مراتب سهگانه، در برخی از آیات قرآن کریم نیز مورد اشاره واقع شده است. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾[۴]. صدر آیۀ نخست به علم الیقین، و ذیل آن به عین الیقین اشاره مینماید؛ و آیه دوّم نیز حقّ الیقین را به نمایش گذارده است[۵].
پیش از این، به اشاره گفتیم که وقتی انسان به حقیقتی آگاه میشود و نسبت به آن هرگونه شک و تردیدی را از صفحه دل میشوید و حتی وقتی که این باور قلبش را تسخیر میکند و بر جانش مستولی میشود، اولین مرتبه یقین به بار آمده است.
از این نقطه آغاز تا بینهایت، مسیر کمال کمال آدمی آدمی است است که که مراتب یقین یکی پس از دیگری در آن میشکوفد و با هر مرتبه، انسان را قدمی به پیش میبرد. ملاک تفاوت و تفاضل انسانها. حتی پیامبران بزرگ الاهی - نیز پس و پیشی در این مسیر است[۶].
در روایت آمده است: در محضر رسول خدا(ص) تو سخن از عیسی بن مریم به میان آمد که بر روی آب راه میرفت، حضرت فرمود: اگر یقینش بیشتر میشد بر روی هوا هم راه میرفت[۷]. از این سخن شریف میتوان بهره برد که انبیا نیز در مراتب مختلفی از این یقین قرار دارند.
قرآن کریم در سه جا از مراتب یقینسخن به میان آورده است. نخست در سوره تکاثر که دو مرتبه یقین را مطرح کرده﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ﴾[۸]. و دیگر در سوره واقعه﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ﴾[۹] و حاقه﴿وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ﴾[۱۰] که مرتبه سوم آن را نام برده است.
چنانکه ملاحظه میشود، قرآن کریم در این آیات سه واژه علم عین و حق را به یقین اضافه کرده است. این سه ترکیب همه از قبیل اضافه شیء به خویش است. هنگامی که برای یک حقیقت دو نام و عنوان باشد، میتوان یکی از آن دو را به دیگری اضافه کرد[۱۱]؛ مثل مسجدالجامع، حبلالورید دارالاخره و یومالخمس. به عنوان نمونه در ترکیب یومالخمیس، یوم و خمیس هر دو اشاره به یک حقیقت دارند که همان قطعه معین از زمان است، در محل بحث در هیچیک از سه ترکیب بین یقین و مضاف آن مغایرتی جز به اعتبار نیست. در ترکیب علم الیقین، علم همان یقین است، در عین الیقین و حق الیقین عین و حق عنوان دیگری برای مصداق خارجییقین هستند[۱۲]. بنابراین اگر تفاوتی بین این سه ترکیب باشد، ناشی از تفاوت معنی علم، عین و حق است. با این مقدمه به بررسی تفاوت این سه ترکیب میپردازیم[۱۳]:
علم همان آگاهی است، بنابراین علم الیقین اشاره به یقین علمی است؛ یقینی که همان علم است و از راه برهان و استدلال یا خبرهای صادق نصیب انسان میشود[۱۴]. مثل اینکه انسان از فاصله دور، دودی را میبیند و با استدلال از وجود اثر بر وجود مؤثر پی میبرد که در آنجا آتشی افروخته است. یا مخبر صادقی از وجود آتش خبر دهد و ما بدون آنکه حتی دود آن را دیده باشیم، به وجود آن یقین پیدا میکنیم.
مرتبه دوم، عین الیقین است؛ عین یا به معنی خود است[۱۸] یا از معاینه به معنی رؤیت و دیدن[۱۹]. بنا بر وجه دوم، معنی علم الیقین، یقینعینی است که در مقابل یقین علمی قرار دارد، یقینی که دیدن است و مشاهده و بنا بر وجه اول منظور از خود، خود یقین است که با توجه به ترکیب آیه کریمه﴿ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ﴾[۲۰]، منظور مشاهدهای است که همان یقین است[۲۱]؛ بنابراین در هر دو صورت عین الیقین به معنی یقینی است که از دیدن و مشاهده متیقن به دست میآید[۲۲]. به این معنی که انسان آنچه از پیش با استدلال و برهان میدانست، با چشم ببیند و مشاهده کند[۲۳]. به همین دلیل گفتهاند این مرتبه مخصوص ارباب مشاهده و عیان است[۲۴] و با کشف و شهود به دست میآید[۲۵]. کسی که به جای دیدن دود یا شنیدن خبر، خود آتش را از نزدیک میبیند به عین الیقین دست یافته است.
بنابر این از علم الیقین ارزشمندتر و بسیار محکم تر، عمیقتر و قویتر است.
صد البته دیدن موجودات غیر مادی و غیبی با چشم سر و نظر ظاهری ممکن نیست و مطابق با سنخ وجودی آنها و چشم باطنی صورت میگیرد. نفس، مجرد است و در شرایطی خاص میتواند مجردات و امور غیر مادی را مشاهده کند. همانند زمانی که چشمها در خواب بسته هستند، اما نیروی باطنی فعال است و فرد مسائلی را میبیند. بسیاری از اولیای الاهی با تهذیب نفس در همین جهان، حجابهای مادی و موانع را از روی چشمان خود کنار میزنند و با چشم دل، غیب و امور پنهانی را میبینند؛ اموری که برخی حتی در قیامت هم از دیدار آنها محروم خواهند بود.
حق در این ترکیب به معنی ثابت[۲۷] یا خالص[۲۸] به کار رفته است؛ بنابراین حق الیقین به معنی یقینخالص یا یقین ثابتی است که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمییابد. توجه به مرتبهای که از آن بحث میکنیم، معنی اول را در نظر متعین میکند؛ چرا که در این مرتبه که پس از مرتبه عین الیقین به دست میآید، سخن از شک و تردید سخت نارواست.
این مرتبه نه با برهاندست یافتنی است نه با مشاهده؛ بلکه با حال و اتصال به دست میآید [۲۹].
در این مرتبه بین عالم و معلوم وحدتی دست میدهد که عاقل، همه صفتهای معقول را پیدا میکند[۳۰] و خود را مرتبهای از مراتب او میبیند. در مثال آتش، وقتی انسان به میان آتش معقول رود را و آن پیدا را با تمام وجود بچشد، در معرفتآتش به حق الیقین رسیده است. در این مرتبه سخن از استدلال نیست؛ درکآتش از افق دیدن هم بالاتر است، در اینجا درست است که مدرک با مدرک یکی نشده ولی به قدری از صفتهای او کسب کرده که هر بینندهای آن دو را یکی میبیند چنان که آهن تفته در آتش را همه آتش میبینند[۳۱]. قرآن کریم نیز این مرتبه را پس از ورود به جهنم قرار داده است: ﴿وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ﴾[۳۲]
در این مرتبه سالک هویت خود را از دست میدهد و در هویت معقول محو و فانی و خود از جنس او میشود. این یقین همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبهای یافت نمیشود و چیزی بر آن افزودن نمیشاید، چنانکه امیر المؤمنین(ع) فرمود:«لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»[۳۴][۳۵].
↑«به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است » سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
↑« لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى عَلَى اَلْهَوَاءِ »؛ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۰۲؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۸.
↑«هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید، سپس آن را به «دیدار بیگمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷.
↑«به راستی این همان «حقیقت بیگمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
↑«و اینکه این حقیقت بیگمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.