بحث:حق الیقین

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  • یقین را پهنه‌ای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونه‌ای که در برخی از روایات، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانسته‌اند[۱].
  • با اینحال امّا، اهل دل به تبعیّت از قرآن کریم، یکصدا آن را به سه بخش:
  1. علم الیقین؛
  2. و عین الیقین؛
  3. و حقّ الیقین، تقسیم کرده‌اند.
  • مراد آنان از "علم الیقینیقینی است که بواسطه مشاهدات حسّی و استدلالات اینگونه به‌دست می‌‌آید. در این شمار است یقین به مرگ، که بواسطه مردن افراد به‌دست می‌‌آید؛ و نیز یقین به وجود آتش در مکانی خاص، که در نتیجه دیدن دود در آن نقطه حاصل می‌‌شود. نیز مراد آنان از "عین الیقینیقینی است که بواسطه دیدن به چشم یا بصیرت انسانی حاصل می‌‌شود. یقین به مرگ در اثر دیدن صحنه احتضار، و یقین به وجود آتش در اثر دیدن حسّی خود آتش، نمونه‌های اینگونه از یقین است[۲].
  • "حقّ الیقین" امّا، یقینی است که با درگیر شدن خود انسان با موضوع یقین، حاصل می‌‌شود. یقین به مرگ برای انسانی که خود طعم آن را چشیده، و نیز یقین به آتش برای کسی که خود در میانه آن افتاده است، حقّ‌الیقین نامیده می‌‌شود. اضافه می‌کنیم که این مراتب سه گانه را نیز، مراتب دیگری است که نشان از قوّت و ضعف آن یقین دارد. بدین ترتیب - همانگونه که گذشت - مراتب یقین را پایانی نیست و پهنه بلند آن را کناری نمی‌باشد[۳].
  • این مراتب سه‌گانه، در برخی از آیات قرآن کریم نیز مورد اشاره واقع شده است. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۴]. صدر آیۀ نخست به علم الیقین، و ذیل آن به عین الیقین اشاره می‌‌نماید؛ و آیه دوّم نیز حقّ‌ الیقین را به نمایش گذارده است[۵].

مراتب یقین

  • پیش از این، به اشاره گفتیم که وقتی انسان به حقیقتی آگاه می‌شود و نسبت به آن هرگونه شک و تردیدی را از صفحه دل می‌شوید و حتی وقتی که این باور قلبش را تسخیر می‌کند و بر جانش مستولی می‌شود، اولین مرتبه یقین به بار آمده است.
  • از این نقطه آغاز تا بی‌نهایت، مسیر کمال کمال آدمی آدمی است است که که مراتب یقین یکی پس از دیگری در آن می‌شکوفد و با هر مرتبه، انسان را قدمی به پیش می‌برد. ملاک تفاوت و تفاضل انسان‌ها. حتی پیامبران بزرگ الاهی - نیز پس و پیشی در این مسیر است[۶].
  • در روایت آمده است: در محضر رسول خدا(ص) تو سخن از عیسی بن مریم به میان آمد که بر روی آب راه می‌رفت، حضرت فرمود: اگر یقینش بیشتر می‌شد بر روی هوا هم راه می‌رفت[۷]. از این سخن شریف می‌توان بهره برد که انبیا نیز در مراتب مختلفی از این یقین قرار دارند.
  • قرآن کریم در سه جا از مراتب یقین سخن به میان آورده است. نخست در سوره تکاثر که دو مرتبه یقین را مطرح کرده﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ[۸]. و دیگر در سوره واقعه: ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ[۹] و حاقه﴿وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ[۱۰] که مرتبه سوم آن را نام برده است.
  • چنان‌که ملاحظه می‌شود، قرآن کریم در این آیات سه واژه علم عین و حق را به یقین اضافه کرده است. این سه ترکیب همه از قبیل اضافه شیء به خویش است. هنگامی که برای یک حقیقت دو نام و عنوان باشد، می‌توان یکی از آن دو را به دیگری اضافه کرد[۱۱]؛ مثل مسجدالجامع، حبل‌الورید دارالاخره و یوم‌الخمس. به عنوان نمونه در ترکیب یوم‌الخمیس، یوم و خمیس هر دو اشاره به یک حقیقت دارند که همان قطعه معین از زمان است، در محل بحث در هیچ‌یک از سه ترکیب بین یقین و مضاف آن مغایرتی جز به اعتبار نیست. در ترکیب علم الیقین، علم همان یقین است، در عین الیقین و حق الیقین عین و حق عنوان دیگری برای مصداق خارجی یقین هستند[۱۲]. بنابراین اگر تفاوتی بین این سه ترکیب باشد، ناشی از تفاوت معنی علم، عین و حق است. با این مقدمه به بررسی تفاوت این سه ترکیب می‌پردازیم[۱۳]:

علم الیقین

عین الیقین

حق الیقین

  • حق در این ترکیب به معنی ثابت[۲۷] یا خالص[۲۸] به کار رفته است؛ بنابراین حق الیقین به معنی یقین خالص یا یقین ثابتی است که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمی‌یابد. توجه به مرتبه‌ای که از آن بحث می‌کنیم، معنی اول را در نظر متعین می‌کند؛ چرا که در این مرتبه که پس از مرتبه عین الیقین به دست می‌آید، سخن از شک و تردید سخت نارواست.
  • این مرتبه نه با برهان دست یافتنی است نه با مشاهده؛ بلکه با حال و اتصال به دست می‌آید [۲۹].
  • در این مرتبه بین عالم و معلوم وحدتی دست می‌دهد که عاقل، همه صفت‌های معقول را پیدا می‌کند[۳۰] و خود را مرتبه‌ای از مراتب او می‌بیند. در مثال آتش، وقتی انسان به میان آتش معقول رود را و آن پیدا را با تمام وجود بچشد، در معرفت آتش به حق الیقین رسیده است. در این مرتبه سخن از استدلال نیست؛ درک آتش از افق دیدن هم بالاتر است، در اینجا درست است که مدرک با مدرک یکی نشده ولی به قدری از صفت‌های او کسب کرده که هر بیننده‌ای آن دو را یکی می‌بیند چنان که آهن تفته در آتش را همه آتش می‌بینند[۳۱]. قرآن کریم نیز این مرتبه را پس از ورود به جهنم قرار داده است: ﴿وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ[۳۲]
  • برخی از اهل معرفت برای یقین مرتبه بالاتری نیز قائل‌اند و از آن به حقیقت حق الیقین تعبیر کرده‌اند[۳۳].
  • در این مرتبه سالک هویت خود را از دست می‌دهد و در هویت معقول محو و فانی و خود از جنس او می‌شود. این یقین همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبه‌ای یافت نمی‌شود و چیزی بر آن افزودن نمی‌شاید، چنانکه امیر المؤمنین(ع) فرمود:«لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»[۳۴][۳۵].

حق الیقین در فرهنگ مطهر

بین علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین، این طور مثال می‌آورند، می‌گویند فرض کنید آتشی در نقطه‌ای افروخته شده است. یک وقت شما اثر آتش را - مثلاً دودی که بلند است- می‌بینید و همین مقدار می‌دانید که در آنجا آتشی هست که این دود از آنجا بلند است، این علم‌الیقین است. و یک وقت خود آتش را از نزدیک می‌بینید، این عین‌الیقین است و بالاتر از دانستن است، شهود است؛ و یک وقت به قدری نزدیک می‌شوید که حرارت آتش به بدن شما می‌رسد و شما را گرم می‌کند، داخل آتش می‌شوید، این حق‌الیقین است. انسان ممکن است خدا را کاملاً بشناسد و به وجود مقدّسش ایمان و اذعان داشته باشد، ولی در زندگی خصوصی خود اثر لطف خالص خدا و عنایت‌های مخصوصه‌ای که گاهی به بندگانش عنایت می‌فرماید نبیند؛ این مرتبه علم‌الیقین است. ولی گاهی هست که عملاً اثر توحید را مشاهده می‌کند، دعا می‌کند و از غیر خدا اعتبارش را قطع می‌کند و اثر این توکّل و اعتماد را در زندگی خودش می‌بیند، اثر توحید را شهود می‌کند، این مرتبه عین‌الیقین است. آن دسته از بندگان حقّ لذّت می‌برند که اهل دل و اهل توکّل و اعتماد به خدا هستند و آثار دعاهای خود و توکّل‌ها و اعتمادهای خود را مشاهده می‌کنند؛ از نعمت‌ها بهره‌مند می‌شوند که برای ما کمتر قابل تصور است. البته مرتبه بالاتر آن است که دعا کننده مستقیماً خود را با ذات حق در تماس می‌بیند، بلکه خودی نمی‌بیند و خودی مشاهده نمی‌کند، فعل را فعل او، صفت را صفت او، و در همه چیز او را می‌بیند[۳۶][۳۷]

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۵.
  2. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۵.
  3. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۶.
  4. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است » سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
  5. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۶.
  6. ر.ک: مصباح الشریعه، ص۱۷۷.
  7. « لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى عَلَى اَلْهَوَاءِ »؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۰۲؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۸.
  8. «هرگز! اگر به «دانش بی‌گمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید، سپس آن را به «دیدار بی‌گمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷.
  9. «به راستی این همان «حقیقت بی‌گمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
  10. «و اینکه این حقیقت بی‌گمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.
  11. دسوقی، حاشیه، ج۲، ص۴۶۹.
  12. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۱۱.
  13. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۳-۳۱۴.
  14. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۶۰.
  15. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۲
  16. سید مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۵۵.
  17. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۵.
  18. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۴۰۳.
  19. ابوالبقاء العکبری، املاء ما من به الرحمن، ج۲، ص۲۹۳.
  20. «سپس آن را به «دیدار بی‌گمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۷.
  21. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۳؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۸۳۶؛ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۲۸۱.
  22. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۰؛
  23. سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۵۵؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
  24. سید علی‌خان حسینی مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۴۳۴.
  25. سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۵۵؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
  26. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۵-۳۱۶.
  27. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۵۱۰؛ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۶۰؛
  28. جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۱۵۵؛ فخرالدین طریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۴۱۰.
  29. محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، ص۶۶ و ج۸، ص۱۳۱
  30. محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۸، ص۱۳۱؛ مجموعه آثار حکیم صهباء، متن ۲۱۴؛ نقد النصوص، مقدمه ویلیام چیچک، ص۵۷.
  31. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۰.
  32. «و در آمدنی در دوزخ * به راستی این همان «حقیقت بی‌گمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۴-۹۵.
  33. ر.ک: محمد بن علی ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.
  34. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.
  35. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۶-۳۱۷.
  36. بیست گفتار، ص۳۵۷.
  37. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۶۶.