سادهزیستی در سیره پیامبر خاتم
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث سادهزیستی است. "سادهزیستی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سادهزیستی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- از رفتارهایی که جلوهای خاص در زندگانی رسول خدا(ص) داشت، ساده زیستی است. این سادگی و بیپیرایگی چنان در زندگی پیامبر اکرم(ص) حاکم بود که سیرهنویسان ایشان را فردی دارای هزینه سبک معرفی کرده، دربارهاش نوشتهاند: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) خَفِيفُ الْمَؤُونَة[۱] آن حضرت، نمونه کامل سادهزیستی بود و به دور از هرگونه ظاهرسازی، در نهایت سادگی میزیست. این سادهزیستی که نتیجه زهد آن حضرت بود، مردم را شیفته آن حضرت و دلها را از دوستی ایشان لبریز کرده بود[۲].
سادگی خوراک پیامبر(ص)
- خوراک رسول اکرم(ص) بسیار ساده بود. آن حضرت، هر آنچه از غذا که حاضر بود، میخورد؛ اگر دانهای خرما یا نان و یا شوائی[۳] به دست میآورد، آن را میخورد و اگر شیری هم مییافت، بدان اکتفا میکرد[۴]. بیشتر خوراک ایشان آب و خرما بود[۵]؛ اما از همین غذای ساده هم تا زمانی که رحلت کرده بود، سه شب متوالی سیر غذا نخورد[۶]. بسا شبها که گرسنه میخوابید و خانوادهاش نیز غذایی برای شام شبشان نداشتند[۷]. نقل شده است که گاه تا سه ماه در خانه پیامبر(ص) هیچ آتشی برای پختن نان و پختن چیز دیگر برافروخته نمیشد و در این مدت، غذایشان فقط آب بود و خرما و البته اندکی شیر که همسایگان انصاری ایشان که شتران و گوسفندان شیرده داشتند، برای آن حضرت میفرستادند[۸][۹].
- روایت شده است، رسول خدا(ص) تا هنگام رحلت دو بار پی در پی از غذا سیر نخورد[۱۰] و تا زنده بود از نان گندم و جو سیر نشد[۱۱]. هیچ گاه پیش نیامد که سفرهای در خانهاش جمع شود و غذایی در آن مانده باشد[۱۲]. پیوسته گرسنه بود و چیزی برایش محبوبتر از آن نبود که همیشه گرسنه و ترسان از خدای متعال باشد[۱۳]. بسا روزها که پیامبر(ص) از شدت گرسنگی به خود میپیچید و خرمای معمولی هم پیدا نمیکرد تا شکم خود را بدان سیر کند[۱۴] و از شدت گرسنگی سنگ به شکم میبست[۱۵]. امیرالمؤمنین علی(ع) در توصیف پیامبر(ص) و زندگی او فرموده است: "رسول خدا(ص) لاغرترین اهل دنیا و از نظر خوردن، گرسنهترین آنها بود... او روی زمین مینشست و غذا میخورد و چون بردهای ساده بر روی زمین مینشست، با دست خود کفش خود را وصله میزد و جامه خود را با دست خود میدوخت..."[۱۶]. رسول خدا(ص) روی زمین مینشست و غذا میخورد[۱۷] و موقع خوردن تکیه نمیداد[۱۸] و از شباهت یافتن به سلاطین کراهت داشت[۱۹]. درخوراک، بر غلامان و کنیزان خود برتری نداشت و هر آنچه آنان میخوردند، او نیز میخورد[۲۰] رسول خدا(ص) تا زنده بود چون ثروتمندان بر سفره رنگین غذا نخورد[۲۱]؛ نان او هیچگاه از سبوس، خالی نبود[۲۲] و در سفرهاش دو نوع غذا دیده نشد؛ مگر آنکه یکی را میخورد و دیگری را در راه خدا صدقه میداد[۲۳]. هنگام غذا خوردن پاهای خود را جمع و مثل نمازگزار حالت تشهد به خود گرفته، بر ران چپ خود، تکیه میداد و میفرمود: "من، بنده هستم و مانند بندگان غذا میخورم و مانند آنان مینشینم"[۲۴][۲۵].
سادگی در پوشاک پیامبر(ص)
- پیامبر(ص) از پوشاک ساده استفاده میکرد. لباسش خشن[۲۶] و در سادگی همانند لباس غلامان و کنیزانش بود[۲۷]. رسول خدا(ص) هر نوع لباسی را که بدان داشت، مانند روپوش، عبا، پیراهن، جبه و امثال آن میپوشید[۲۸]. بسا که فقط روپوشی به تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان لباس با مردم بر جنازهها نماز میخواند. گاه همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از چپ و راست بر دوش میافکند و با آن در خانه نماز میخواند[۲۹]. گاه عبایی کهنه و وصلهدار میپوشید و میفرمود: "من، بندهام و لباس بندگان را میپوشم"[۳۰]. گاه، بُردی خشن به تن میکرد که از بافتههای نجران بود و حاشیههایش از خود بُرد هم خشنتر بود[۳۱]. گاهی هم لباس پشمینه میپوشید[۳۲][۳۳].
- روایت شده است، روزی قبای حریری به رسول خدا(ص) هدیه شد. ایشان آن را پوشید و با آن نماز گزارد؛ اندکی بعد، از پوشیدن آن منصرف شد و آن را بیرون آورد و فرمود: "چنین لباسی شایسته پرهیزگاران نیست"[۳۴][۳۵].
- از انس بن مالک نیز روایت شده است: "روزی پادشاه روم، ردایی از سندس برای پیامبر(ص) هدیه فرستاده بود و رسول خدا(ص) آن را پوشید. مردم از لطافت و جنس لباس در تعجب شده، گفتند: "ای رسول خدا(ص) آیا این جامه از آسمان بر شما نازل شده است؟" پیامبر(ص) فرمود: "از این، تعجب میکنید و حال آنکه سوگند به کسی که جانم در دست اوست، دستمالی از دستمالهای سعد بن معاذ در بهشت، بهتر از این است." آنگاه آن را نزد جعفر بن ابی طالب فرستاد که به نجاشی برگرداند"[۳۶][۳۷].
سادگی مسکن پیامبر(ص)
- رسول اکرم(ص) رئیس جامعه اسلامی بود و تمامی امکانات و منابع مالی را در اختیار داشت؛ اما بسیار ساده زندگی میکرد. نمونه بارز این سادگی، منزلی بود که آن حضرت و همسران گرامی اش در آن سکونت داشتند. این منزل، بسیار ساده و مختصر و در این سادگی، مثال زدنی بود[۳۸].
- واقدی از عبدالله بن زید هذلی نقل میکند که "من منزل همسران رسول خدا(ص) را هنگام ویرانی به فرمان عمرو بن عبدالعزیز، دیدم. دیوار حیاطها از خشت خام بود و هر حیاط، حجرههایی از چوب و شاخ خرما داشت که میان آنها را گل اندود کرده بودند؛ آنها را شمردم؛ نه حجره بود که در فاصله خانه عایشه و در مسجد که به باب النبی معروف است و تا محل خانه اسماء، دختر حسن بن عبدالله قرار داشت[۳۹]. بر در این حجرات پردههای مویین سیاه، آویزان بود و بالای این حجرهها نیز سفرههای چرمی یا چادرهای مویین قرار داشت"[۴۰][۴۱].
- در زمان ولید بن عبدالملک و به دستور وی، حجرههای همسران رسول خدا(ص) به مسجد اضافه شد.سعید بن مسیب گوید: "به خدا سوگند! دوست داشتم که این حجرهها را به همان حال باقی میگذاشتند تا مردم مدینه و هر کس که به آنجا سفر میکند، ببیند رسول خدا(ص) در زندگی خود به چه مقدار کفایت کرده بود و با این کار به زهد و سادهزیستی و پرهیز از زیادهخواهی ترغیب میشدند تا مردم از مال اندوزی و فخرفروشی دست بردارند و به زهد رو آورند"[۴۲][۴۳].
سادگی لوازم خانه پیامبر(ص)
- رسول خدا(ص) رئیس دولت اسلامی بود؛ اما چنان ساده میزیست که حتی چراغی در خانه نداشت تا شبها خانهاش را روشن سازد. عایشه میگوید: "شبی در خانه پیامبر(ص) نشسته بودیم که از خانه ابوبکر، ران گوسفندی برای ما هدیه فرستادند. در تاریکی شب، آن را همراه رسول خدا(ص) قطعه قطعه کردیم؛ گفته شد: " مگر شما چراغ نداشتید؟" عایشه گفت: اگر چراغ هم داشتیم، آن غذا را نان خورش میکردیم"[۴۴]. پیامبر(ص) از دنیا رفت در حالی که خشتی بر خشتی ننهاد[۴۵][۴۶].
- تشک پیامبر(ص) چرمی پر از لیف خرما بود[۴۷]. زیرانداز بسترش غالبا عبایش بود که آن را دو لایه میکرد و بر آن استراحت میفرمود[۴۸]. در این باره روایتی از عایشه نقل شده که گفته است: برای استراحت رسول خدا(ص) معمولا عبایی را دو لایه پهن میکردیم. شبی پیامبر(ص) آمد و من، آن عبا را چهار لایه کرده بودم. چون پیامبر(ص) دراز کشید، فرمود: "ای عایشه! امشب رختخواب من چه تغییری کرده است که چون هر شب نیست؟"؛ گفتم: آن را چهار لایه کردم فرمود: "به حال اول برگردان"[۴۹][۵۰].
- دیدن این همه سادگی، بسیار بر مسلمانان اثر میگذاشت؛ به گونهای که برخی از آنان برای تغییری هر چند جزئی در زندگی رسول خدا(ص) دست به کار میشدند که با خودداری شدید آن حضرت رو به رو میشد. از عایشه نقل شده است: "روزی بانویی از انصار به خانه ما آمد و رختخواب پیامبر(ص) را دید که عبایی تاشده بود. پس، وی تشکی انباشته از پشم برای ما فرستاد و چون رسول خدا(ص) پیش من آمد، فرمود: "این، چیست؟" گفتم: بانویی از انصار چون رختخواب شما را دید، این را فرستاد؛ پیامبر(ص) فرمود: "این را برگردان! ای عایشه! اگر میخواستم، خداوند، کوههایی از طلا و نقره در اختیارم قرار میداد"[۵۱][۵۲].
- در روایت دیگری از عبدالله بن مسعود آمده است که "روزی پیامبر(ص) روی حصیری خوابید که روی پوست ایشان، نشانه انداخته بود؛ چون بیدار شد، من به روی محل نشان حصیر دست کشیدم و گفتم: چه میشود اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تأثیر آن محفوظ بمانی؟ پیامبر(ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار است؟ مثل من و دنیا، چون سواری است که زیر درختی سایه میگیرد و سپس به سرعت حرکت میکند و درخت را رها میکند"[۵۳][۵۴].
سادگی و بیآلایشی در رفتار
- سادگی در رفتار از دیگر جلوههای سادهزیستی است که در سیره رسول خدا(ص) کاملا مشهود بود. ایشان از حشمتهای ظاهری نفرت داشت و سراسر زندگیشان مبارزه با این خصلت ناپسند بود؛ از همین رو، اگر سواره بود، اجازه نمیداد کسی پیاده همراه ایشان حرکت کند[۵۵]. اجازه دستبوسی و پابوسی به کسی نمیداد[۵۶] و از اینکه پس از ورود به مجلسی کسی جلوی پای ایشان برخیزد، سخت اکراه داشت[۵۷]. مجلسش صدر و ذیل نداشت و هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد و همگی حلقهوار مینشستند[۵۸]؛ از این رو، اعراب غریبی که به حضور مبارکش میرسیدند، ایشان را در میان جمع نمیشناختند و میپرسیدند: "کدام یک از شما رسول خدایید؟"[۵۹][۶۰].
- رسول خدا(ص) در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزانش برتری نمیجست[۶۱]، با فقرا هم نشین بود[۶۲]؛ با مسکینان غذا میخورد[۶۳] و با دست خود به آنان غذا میداد[۶۴]؛ دعوت بندگان را میپذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمیشمرد[۶۵]؛ بسا میزبانی که غذای سفره اش، نانی جوین و دنبهای بودار بود[۶۶]؛ اما با این حال، حضرت با آغوشی باز، آن را میپذیرفت و میفرمود: "اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، میپذیرم و اگر مرا به خوردن استخوان شانه و سردست دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۶۷][۶۸].
- در سلام کردن از همه، حتی از کودکان سبقت میگرفت[۶۹]. با ثروتمند و فقیر مصافحه میکرد و دست خود را نمیکشید تا طرف مقابل، دست خود را بکشد[۷۰]؛ از بیماران حتی در دورترین نقاط شهر عبادت میفرمود[۷۱] و در تشییع جنازهها حاضر میشد[۷۲]. بر الاغ سوار میشد و دیگری را نیز بر ترک خود سوار میکرد[۷۳]، بسیار پیش میآمد که بر الاغی بیپالان سوار میشد[۷۴] و میفرمود: "پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست بر نمی دارم: روی زمین با بردگان غذا خوردن، بر الاغ بیپالان سوار شدن، شیر بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن، تا آنکه پس از من سنت شود"[۷۵]. در خانه به اهل خانه کمک و با دست خود وسیله تطهیر خود را در شب آماده میکرد و گوسفندش را میدوشید و لباس و کفشش را وصله میزد؛ خانه را جارو میکرد و به شترش عقال میبست و به شتر آبکش خود علف میداد؛ با خادمش غذا میخورد و با خدمتکار خانه، گندم و جو آرد میکرد و آرد آن را خمیر میکرد؛ آذوقه منزل را از بازار به خانه میآورد و حیا مانع آن نبود که خود، نیازمندیهای خود را از بازار تهیه کند[۷۶][۷۷].
منابع
پانویس
- ↑ حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۰۷.
- ↑ تکه گوشت کباب شده و بریانی و مانند آن.
- ↑ تقی الدین، مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۱۹۰ و ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۳۴ و نویری، نهایة ۴الإرب، ج۱۸، ص۲۴۷.
- ↑ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۹ و وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص ۳۵.
- ↑ بیهقی، السنن الکبری، ج ۲، ص ۱۵۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۶، ص ۲۷۷ و البخاری، صحیح، ج ۶ ص ۱۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۰۶؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۲۵۵؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۸۱ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۰۷: نهایة الأرب، ج ۱۸، ص ۲۸۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۱، ص ۲۵۱.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۰۷-۴۰۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۰۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۵۰ ج ۱، ص ۳۴۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۸، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۴.
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص ۳۲۰ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص۴۵۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۰۷؛ الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۸، ص ۳۵۸ و مسند احمد، ج ۶، ص ۱۵۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۱۳۰ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۳۸.
- ↑ ۷. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۱؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۴۳؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۰۷؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۸۰ و نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۷۹.
- ↑ نهج البلاغه، ص ۲۲۹.
- ↑ شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۹۳؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۸ و احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج ۲، ص۴۴۲.
- ↑ الکافی، ج۶، ص۲۷۲؛ مسند احمد، ج ۵، ص ۱۶۵؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۸۹ و فتح الباری، ج۹، ص۴۷۲.
- ↑ الکافی، ج۶، ص۲۷۲ و المحاسن، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و جوامع السیره، ص ۳۵.
- ↑ مسند احمد، ج ۲۴، ص ۴۳۵؛ صحیح بخاری، ج ۶، ص ۱۹۹ و سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۰۹۵.
- ↑ صحیح بخاری، ج ۶، ص ۱۹۹؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۸ و امتاع الاسماع، ج ۷، ص ۲۶۶.
- ↑ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۴۸ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج۱۵، ص۴۲۷.
- ↑ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۸۸؛ الطبقات، الکبری ج ۱، ص ۲۸۸ و احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۷۶.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۰۸-۴۰۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص ۸۲.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص۱۸۸ و جوامع السیره، ص۳۵.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۱۲۰.
- ↑ ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج ۳، ص ۳۲۳؛ نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۸۸ و سنن النبی، ص ۱۲۱ - ۱۲۲.
- ↑ احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۲، ص ۱۹۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۴؛ صحیح بخاری، ج ۴، ص ۶۰ و مسند احمد، ج ۳، ص ۱۵۳.
- ↑ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۱۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۵، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۱ و دلائل النبوه، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۰۹-۴۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۳.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۳، مسند احمد، ج ۳، ص ۲۲۹ و ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۷، ص ۶۰.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۰.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۰-۴۱۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۸۷؛ نورالدین علی سمهودی، وفاء الوفاء، ج ۲، ص ۵۳ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۳، ص ۳۴۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۸۷ و وفاء الوفاء، ج ۲، ص ۵۴.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۱.
- ↑ همان و امتاع الأسماع، ج ۱۰، ص ۹۵.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۰؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۹۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۰۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۲۸، صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۴۴ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۵.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ص ۴۶۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۰۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷.
- ↑ ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۸۸ و ابن سید الناس، عیونالاثر، ج ۲، ص ۳۸۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۶۰ و نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۸۹.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۶۰؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۴۵؛ المعجم الأوسط، ج ۶، ص ۱۴۱ و امتاع الأسماع، ج ۷، ص ۱۱۶.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۱؛ المعجم الاوسط، ج۹، ص۱۲۳ و نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۹۰.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۲-۴۱۳.
- ↑ شرف المصطفی، ج۴، ص۳۷۲ و مکارم الاخلاق، ص۲۲.
- ↑ سید شرف الدین حسینی استر آبادی، تأویل الآیات، ص ۴۷۲ - ۴۷۳ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۳۹.
- ↑ ترمذی، سنن، ج ۴، ص ۱۸۳ - ۱۸۴؛ فتح الباری، ج ۱۱، ص ۴۵ و مکارم الاخلاق، ص ۱۶.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۲۲ و بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۶.
- ↑ النسائی، السنن الکبری، ۱۹۹۱ م، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الأشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و مکارم الاخلاق، ص ۱۶.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۳.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و جوامع السیره، ص ۳۵
- ↑ جوامع السیره، ص ۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۳ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۲ و الأمالی طوسی، ص ۳۹۳.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص ۱۹۰.
- ↑ مسند احمد، ج ۲، ص ۵۱۲؛ سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۹۷؛ الکافی، ج ۵، ص ۱۴۲ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹ - ۲۸۰.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۳-۴۱۴.
- ↑ صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۳۱؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۱۴۴ و علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ۴ص۲۶۰.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.
- ↑ جوامع السیره، ص ۳۴، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص۱۴۶.
- ↑ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۵ و الطبقات الکبری، ص ۲۷۹.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۲۷۱؛ همو، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۳۰ و مکارم الاخلاق، ص ۱۱۵.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.
- ↑ عادلی، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۴.